دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

سپاه ستون فقرات نظام اسلامی


سپاه ستون فقرات نظام اسلامی
این درس را از «ابن خلدون» گرفته‌ایم که عصبیت درونی یک نظام، حافظ و عامل بقای آن است. هرگاه این عصبیت که رگ و ریشه اصلی یک نظام است، دستخوش تغییر و زوال شود، نظام مبتنی بر آن هم به مرور از بین خواهد رفت.
این عصبیت در تحلیل‌های اجتماعی ـ تاریخی ابن‌خلدون، ربطی به مفهومی که ممکن است ما در نگاه اول به معنای خشونت یا عصبانیت از آن برداشت کنیم ندارد، بلکه چیزی است به منزله ستون فقرات یک دولت، آن گونه که اگر خرد یا سست شود، نظامی که بر آن پایه بنا شده، فرو می‌ریزد و قومی دیگر که تازه نفس است و عصبیت زنده و پویایی دارد، جانشین آن می‌شود.
ابن‌خلدون، تکوین یک دولت را از یک قبیله با عصبیت نیرومند آغاز می‌کند. در نظام قبیله‌ای عصبیت، پیوندهای خویشی استوار و خونی است که بنیادش از خانواده آغاز می‌شود و به ضرورت محیط بارور و پرجمعیت و همزمان متحدتر و منسجم‌تر می‌شود و با غلبه بر قبایل دیگر، به دلیل نیرومندی عصبیتش، دولت تشکیل می‌دهد و بر بقیه سلطه می‌یابد. این دولت به مرور در کنار عصبیت خود از قانون یا شریعت استفاده و همه قبایل دیگر را در چهارچوبی جدید هدایت و راهبری می‌کند و همزمان با حفظ عصبیت از یک سو و برقراری قانون شریعت، دوام خود را تضمین می‌کند.
عصبیت در نظام اسلامی ایران بر چه پایه‌ای استوار شده است؟
روشن است که جامعه ما، جامعه‌ای قبیله‌ای نیست که عصبیت قبیله‌ای آن را نگاه دارد، اما از آن روی که هیچ اجتماع دولت‌زایی، بدون عصبیت ویژه خود نمی‌تواند پا بگیرد، چه رسد به آن که استمرار و دوام یابد، برای همین، باید مشتمل بر یک عصبیت دقیق و تعریف شده باشد.
عصبیت در جامعه اسلامی ما از روزهای پیش از انقلاب از شبکه مسجد آغاز شد و دین و مذهب شکل‌دهنده بنیادهای آن بود و روحانیت نیز به عنوان یک نهاد سنتی دینی، هدایت و رهبری حرکت را در اختیار داشت.
اندکی بعد انقلاب شد و بلافاصله پس از آن دولت تشکیل گردید. اکنون جای این پرسش بود که عصبیت این حکومت جدید چیست و درون این نظام با چه رشته استواری به یکدیگر پیوند خورده است؟
به عبارت دیگر، این پوست و گوشت و خون و قلب و رگ و ریشه این نظام، پیرامون کدام ستون فقرات شکل گرفته و هر کدام سر جایش ایستاده و این بدن را استوار و سر پا نگاه داشته و آن را آماده حرکت کرده است؟
نباید شک کرد که ستون فقرات نظام و آنچه پایه و ستون استوار آن است، ترکیبی است از دین، روحانیت و سپاه.
در این میان، دین امری فراگیر و مقبول اکثریت قریب به اتفاق جامعه است.
روحانیت هم از پیش بوده و در هر حال، تا هنگامی که دین باشد، در صحنه خواهد بود. آنچه در این ترکیب در ایجاد عصبیت این نظام نقش تازه و اساسی دارد، سپاه است.
ممکن است کسی نتواند به دین حمله کند، چنان که حمله به روحانیت هم دشوار است. حتی رضاخان که با اقدامات روشنفکرانه و مستبدانه همزمان با روحانیت برخورد کرد، توفیقی به دست نیاورد، ولی زدن سپاه که بازوی قدرتمند این نظام است، زدن ستون فقرات نظام است؛ ستونی که خرد کردن آن سبب از هم گسستن نظام اسلامی می‌شود.
اکنون پس از گذشت نزدیک به سه دهه از تشکیل دولت اسلامی، این ستون فقرات چه جایگاهی دارد؟
ظاهرا برقرار است، اما در یک دهه گذشته، بارها آسیب‌های جدی دیده است؛ هم از سوی نیروهای خودی از روی ناآگاهی و هم از سوی دشمن با آگاهی تمام.
۱) تا آنجا که به نیروهای خودی مربوط می‌شود، مهم آن است که بدانیم سپاه باید نیرومند بماند و بتواند به وظیفه خود برای حفاظت نظام عمل کند. بخشی از کارهایی که برای منضبط کردن سپاه و دولتی کردن آن انجام شد، درواقع، همان کارهایی بود که می‌توانست در محدود کردن نیرومندی سپاه مؤثر باشد.
متأسفانه، حمله به سپاه در دوران اصلاحات و اندکی پس از آن، بسیار جدی بود. به نظر می‌رسد دشمن می‌دانست از کدام زاویه نظام را خرد کند، اما خوشبختانه در این کار پیروز نشد.
با این همه، همچنان این پرسش مطرح است که ما؛ یعنی مجموعه‌ای که در داخل هستیم، چگونه سپاهی می‌خواهیم و چه راهکاری برای حراست از آن داریم؟
من بی‌میل نیستم سپاه را به قزلباشان عصر صفوی تشبیه کنم. اگر این تشبیه در حد یک تشبیه و در چهارچوب نظریات ابن‌خلدونی درست باشد و توجه داشته باشیم که آنان رکن رکین عصبیت اصلی دولت صفوی هستند، باید در سرنوشت دولت صفوی و مشابهت آن با سرنوشت نظام اسلامی به صورت مقایسه‌ای دقت کنیم. محققان برآنند که عامل اصلی سقوط صفوی، کنار زدن قزلباشان، نابودن کردن قدرت آنان و جایگزین کردن یک نیروی نظامی از گرجی ها و نیروهای پراکنده دیگر بود؛ کاری که شاه عباس در اوج قدرت صفوی کرد، اما پس از او این دولت را رو به زوال و نابودی برد.
پاسخ دادن به این پرسش که چه راهکاری برای حفظ قدرتمندانه سپاه داریم در مقدورات من نیست، اما می‌توانم بگویم که همه تلاش‌ها باید در راستای حفظ سپاه، ارکان آن، فراهم کردن زمینه استمرار واقعی آن و جلوگیری از نوعی استحاله در درون آن باشد؛ این تلاش‌ها باید چندان دقیق و عالمانه باشد تا دست‌کم از رخدادهایی که در یک دهه گذشته روی داد و سبب شد بسیاری از نیروهای اصیل سپاه به دلایل گوناگون آن را ترک کنند، جلوگیری کند.
یکی از مهمترین عوامل نابودی سپاه، درگیر شدن این نیرو در منازعات سیاسی است؛ اقدامی که می‌تواند به ایجاد نوعی انشعاب و رقابت درونی در این تشکیلات منجر شود و از کارایی و قدرت آن بکاهد. این خطری است که به طور جدی این نیرو را تهدید می‌کند.
ناآگاهی برخی از عناصر داخلی در افشای برخی از دشواری‌های موجود در نظام ما به ویژه در دهه نخست انقلاب؛ یعنی آنچه سبب می‌شود نقاط ضعف ما در زمینه مسائل اساسی نظام به ویژه درباره سپاه آشکار شود، از دیگر دشواری‌هایی است که ما با آن روبه‌رو هستیم.
۲) و اما دشمن؛ ما می‌بینیم که دولت آمریکا به عنوان بزرگترین دشمن انقلاب و نظام اسلامی، همه تلاش خود را روی فشار بر سپاه گذاشته است. اعلام کردن این نیرو به عنوان یک نیروی تروریست و متمرکز کردن فشارهای مالی و تحریم‌ها و تبلیغات روی آن، همه با این هدف انجام می‌گیرد که این ستون فقرات آسیب ببیند و راه برای نابودی نظام فراهم شود. بدون تردید، در این کار، عوامل خودی که محرک‌های بیرونی دولت آمریکا هستند نقش دارند، اما اطمینان داریم که اگر از درون منسجم باشیم و همه نیروها اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب روی این نیروی ملی و بنیادی اتفاق‌نظر داشته باشند، دشمن کاری از پیش نخواهد برد، امری که خوشبختانه سه ماه پیش در واکنش به این اقدام قانونگذاران آمریکایی شاهد آن بودیم.


همچنین مشاهده کنید