یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اصول‌گرایی، یک کلمه، یک تقدیر!


اصول‌گرایی، یک کلمه، یک تقدیر!
در سایه روشن تامل پیرامون موضوعی كه دستمایه نگارش این نوشته شد؛ ناخودآگاه مجالی یافتم كه به نقش «كلمه» در سرنوشت تاریخی ملت‌ها معطوف شوم. به گمان من، گزافه نیست اگر ادعا كنیم كه برخی واژه‌ها، تقدیر تاریخی ملت‌ها را رقم زده است.
آیا تاثیر كلمه «مسیح» بر تاریخ تحولات اروپا اندك و نادیدهانگاشتنی است؟!
آیا «ماركسیسم» كلمه حاكم بر مقدرات بیش از نیمی از جهان در یك دوره طولانی نبوده است؟!
كلمه‌های «نازیسم» و «فاشیسم» چطور؟ نقش نافذ «كلمه» در سرنوشت تاریخی ملت‌ها، فارغ از جنبه ارزشی و بار معنایی كلمه‌ها، انكار كردنی نیست.
چه بسا در برهه‌هایی از تاریخ، از بخت‌یاری ملت‌ها، برخی «كلمه»‌های دوست‌داشتنی، سودمند و بی‌آزار بر سرنوشت بشر سروری كرده‌اند؛ «منشور» یا فرمان‌های داریوش و كوروش كبیر، «اسلام» در دوران پیامبر(ص) و امام علی(ع)، «آزادی»، «قانون» و «حقوق بشر» در دوران پس از روشنفكری در اروپا و همه جای جهان.
در كشور ما به ویژه در یك سده اخیر، برخی «كلمه»ها دست‌اندركار تغییر یا دستكاری سرنوشت تاریخی ما بوده‌اند.
«مشروطه» برای یك دوره طولانی، «كلمه»ای به قواره «رمز عبور» بود تا یك ملت تحقق تمامی آرزوها و تعبیر تمامی رویاهای خوش خویش را در استقرار آن «كلمه» مشاهده كند. «مشروطه»، در واقع به «معشوقه» بی‌عیب و نقص و سراپا حسن مبدل شد كه هر كسی از هر صنف و سلیقه، خواب وصال‌اش را می‌دید.
«انقلاب اسلامی»، «مستضعف»، «مستكبر»، «ضد انقلاب»،‌ «خط امام»، «اسلام آمریكایی»، «انجمنی به مفهوم انجمن حجتیه‌ای»، «مكتبی»، «لیبرال»، «حزب‌اللهی»، «التقاطی» و از این دست كلمه‌ها، از فردای پیروزی انقلاب اسلامی تاكنون به تفاریق برای دوره‌ای كم یا بیش، برسرنوشت‌ جامعه ایران سایه افكنده‌اند.
اما اینك پس از دوران هشت ساله‌ای كه با «كلمه» دوم خرداد شناخته شد، تقدیر تاریخی ملت ایران، انگار با «كلمه»ای تازه، معمایی و حیرت‌انگیز گره‌خورده است: «اصول‌گرایی» شاید در آغاز و بی‌اندكی درنگ و تامل، از فرط تكرار و به مدد رواج رسانه‌ای و عادت ذهنی، واژه‌ای مانوس، فهمیده شده و امتحان پس داده انگاشته شود كه سایه مباركش را بر سرنوشت تاریخی مردم ایران باید مغتنم شمرد. كاش این گونه باشد.
اما به گمان من، «اصول‌گرایی» یكی از رمزآمیزترین و چندپهلوترین «كلمه»های قاموس بشر است.
پس به تعبیر شخصیت شیر فرهاد در مجموعه تلویزیونی «شب‌های ببره»: «ها! اینكه می‌گی؛ «اصول‌گرایی»؛ یعنی ...چه؟!»
در این مجال اندك بر آنم كه برداشت خود را از كلمه «اصول‌گرایی» ارایه كنم.
اینكه اصول‌گرا همان بنیادگراست یا نه، اینكه عرضه اندام جریان ارتدوكس همچون خاكستر باقیمانده از آتش پروتستانیتیسم، در واقع فرآیند مشترك تحولات جوامع دین‌سالار است یا خیر و اینكه اصول‌گرایی چیز خوب یا بدی است، موضوع بحث و مناقشه این نوشته نیست.
بر این باورم كه اصول‌گرایی صرف‌نظر از اینكه اصول چه باشد: دین، ایدئولوژی یا هر امر آئینی دیگر – در یك عبارت كوتاه تمكین مخلصانه یا تمسك حساب‌گرانه به یك «پارادایم» است.
پس می‌توان عناصر كلیدی «كلمه اصول‌گرایی» را این‌گونه برشمرد: «پارادایم»، «تمكین مخلصانه» و «تمسك حساب‌گرانه». از این سه عنصر، آنچه ثابت است و از آن گریزی نیست «پارادایم» است. بدون اتكا به یك «پارادایم» اصول‌گرایی یك امر مجازی تلقی می‌شود. اما دو عنصر دیگر الزامی و ثابت نیستند.
از این پس با به دو گونه اصول‌گرایی مواجهیم:
۱) اصول‌گرایی به مثابه استراتژی (راهبرد، مبنا، هدف)
۲) اصول‌گرایی به مثابه تاكتیك (ابزار، شگرد مرحله‌ای)
مهمترین مشخصه اصول‌گرایی به مثابه استراتژی، «تمكین مخلصانه» در برابر پارادایم اصول‌گرایی است؛ هر چه باشد – خواه دین یا غیر آن و برجسته‌ترین ویژگی اصول‌گرایی به مثابه تاكتیك، «تمسك حساب‌گرانه» به همه یا بخش‌های موردنظر از پارادایم است.
به این ترتیب در اصول‌گرایی به مثابه استراتژی، تكلیف همه روشن است. ابهامی در كار نیست، خواه پارادایم اصول‌گرایی از نوع مرغوب و مطلوب باشد، انسانی یا الهی و خواه از نوع نامرغوب، فاشیستی یا شیطانی، سر راست و بی رودربایستی است. ادا و اطوار ندارد. ظاهر و باطنش دو تا نیست. بازی در نمی‌آورد، بت عیارش هر روز به رنگی در نمی‌آید و البته با كسی هم شوخی ندارد. استوار و جدی تا پایان راه می‌رود. خواه بماند، پیروز شود یا ناكام شود و مضمحل!
اما بر عكس، در اصول‌گرایی به مثابه به تاكتیك، ما با عروس هزار داماد، بت عیار، آفتاب پرست و رنگین كمان هزار طیف مواجهیم.
«پارادایم» برای این جریان، جنبه ابزاری دارد. شبیه «خمیربازی» می‌ماند كه با آن هر وسیله‌ای می‌توان ساخت: گاهی كتاب، گاهی قلم، گاهی چماق، گاهی عسل و گاهی زهر كشنده!
اگر در اصول‌گرایی به مثابه به استراتژی، اصل، انجام تكلیف است و البته امید نتیجه آرمانی در راستای پارادایم موردنظر، در اصول‌گرایی به مثابه تاكتیك، اصل، پیروزی و تفوق فوری و بدون بروبرگرد است به هر قیمت! برخی از ترجیحات اصول‌گرایی به مثابه تاكتیك را بر می‌شمارم:
▪ ترجیح اطاعت بر مشاركت
▪ ترجیح تقلید بر تعقل
▪ ترجیح متشابهات بر محكمات
▪ ترجیح عوام بر خواص (توده بر نخبگان)
▪ ترجیح كلان بر مرام (خطاب بر برهان)
▪ ترجیح سوءظن بر حسن‌ظن
▪ ترجیح مرغ هزار پا بر مرغ یك پا
توضیح می‌دهم كه در اصول‌گرایی به مثابه استراتژی، مرغ همواره یك پا دارد، اما در اصول‌گرایی به مثابه تاكتیك، به تعداد مورد نیاز پا خواهد داشت!
و سرانجام، ترجیح فریب و دروغ و ریاكاری بر صداقت.
به لحاظ روانشناسی رفتاری، هر قدر اصول‌گرایی به مثابه استراتژی از آرامش و خونسردی و ثبات درونی برخوردار است، اصول‌گرایی به مثابه تاكتیك دچار آشفتگی، اغتشاش درونی و شوریدگی روحی است. پارانوئیدی رفتار می‌كند، به كمترین نشانه‌ها ناهمراهی یا رقابت به دیده خیانت می‌نگرد و به ویژه از پرسش افكار عمومی بسیار واهمه دارد. از این رو مدیریت افكار عمومی و هدایت و مالكیت عملیاتی رسانه (به مفهوم كلی آن) در زمره بااهمیت‌ترین و جذاب‌ترین حلقه‌های اقتدار او به شمار می‌رود و از رسانه مستقل وحشت دارد.
اگر بتواند نابودش می‌كند و اگر مصلحت نداند، خراب و بی‌خاصیت‌اش می‌سازد.
این از بخت یاری یك ملت است كه اگر قرار شد سرنوشت تاریخی‌اش با «كلمه اصول‌گرایی» رقم بخورد، با نوع اصول‌گرایی به مثابه استراتژی سر و كار داشته باشد؛ با سكه واقعی نه سكه قلب.
احمد پورنجاتی
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید