پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


سوخت ترکیبی ماشین زندگی


سوخت ترکیبی ماشین زندگی
آیا تا به حال پیش آمده که وظیفه ای بر عهده‌تان باشد ولی برای انجام آن هیچ انگیزه‌ای نداشته باشید؟ در این موارد همگی ما یک کار را انجام می‌دهیم و آن این که به سمت کار نمی‌رویم و از آن می‌ترسیم. ترجیح می‌دهیم به رختخواب پناه ببریم، به غذا خوردن و تماشای برنامه‌های بی‌سر و ته تلویزیون می‌پردازیم و خلاصه هر کاری می‌کنیم تا این ترس را نادیده گرفته پنهانش کنیم، ولی هرچه بیشتر سعی می‌کنیم نه تنها آن وظیفه به حاشیه رانده شده رنگ نمی‌بازد بلکه بیشتر و بیشتر به مغزمان فشار می‌آورد که : "چرا مرا رها کرده‌ای؟" وقتی که دیگر خیلی مضطرب و نگران می‌شویم،‌ دو کار ممکن است انجام دهیم. افراد معمولاً یا کاملاً‌خود را رها می‌کنند و تسلیم شکست می‌شوند و یا این که یکباره از جا برمی‌خیزند و کارهای عقب‌افتاده را سر و سامان می‌دهند. مهمترین و اساسی‌ترین مشکل اشخاصی که در این دور باطل گرفتار می‌آیند اینست که انگیزه خود را گم می‌کنند و به واقع نمی‌دانند که "چرا" باید این وظیفه را انجام دهند : چرا باید برای امتحان پایان ترم درس بخوانند؟ نقاشی‌ها و طرح‌های نیمه کارشان را تمام کنند؟ دوره آموزش زبانی که مدت‌هاست باید شروع کرده باشند را آغاز نمایند؟ خانه‌ای که چند ماه است گردگیری نشده تمیز کنند و گل‌های باغچه را حرس کنند؟ انگیزه و علت اهمیت انجام این کارها و وظایف همان حلقه گمشده این فرآیند است. سعی کنید آن را بازبیابید. اگر نمی‌دانید که باید چه کار کنید، در زیر توضیح خواهیم داد:
انسان‌ها با داشتن دو نوع انگیزه و محرک زندگی و کار و فعالیت می‌کنند، انگیزه‌های دورنی و انگیزه‌های بیرونی. انگیزه درونی مخلوق نیروها و الهامات درونی خود شخص هستند ولی نیروها و اهرم‌های خارجی هستند که انگیزه‌های بیرونی را شکل می‌دهند. هر دو نوع این محرک‌ها برای به راه‌انداختن موتور جسمی و روانی با ضروری و حتمی هستند. در اینجا تعدادی از محرک های درونی و بیرونی را ذکر می‌کنیم :
۱) انگیزه‌های بیرونی :
▪ پول
▪ اطرافیان
▪ درجات و مدارک بالا
▪ جایزه‌ها
۲) انگیزه‌های درونی :
▪ خوشبختی
▪ اهداف،‌ اخلاقیات و ارزش‌های شخصی
▪ عشق و علاقه به یادگیری
▪ نیازهای روانشناختی، جسمی و اجتماعی
هر دو گروه بالا عوامل موفقیت،‌ شکست، خوشبختی، بدبختی، بیماری، سلامت و خلاصه چگونگی زیستن و زندگی کردن یک انسان را مشخص می‌کنند. البته روش تاثیرگذاری آنها متفاوت از یکدیگر است و هر فرد هم به میزان خاصی از محرک‌های درونی و بیرونی تاثیر می‌پذیرد. بعضی‌ها بیشتر به درک، اندیشه، احساسات، علایق و تمایلات خودشان رو می‌کنند و عده‌ای دیگر بازتاب‌ها و شرایط محیط و سخنان و ایده‌های دیگران را مقدم می‌دارند.
ابتدا به توضیح محرک‌ها و انگیزه‌های بیرونی زندگی می‌پردازیم : همان‌طور که از محتوای مفاهیم گروه اول پیداست، جوایز،‌ پاداش‌ها،‌ درآمد،‌ احساسات خوب و سخنان دلگرم‌کننده دیگران از جمله این محرک‌ها هستند. به عبارتی می‌توانیم بگوییم که این عوامل مثبت بیرونی ما را در جهتی سوق می‌دهند که کارها و وظایفمان را به گونه‌ای انجام دهیم که این بازخوردهای مثبت و خوشایند را از محیط بیرون دریافت کنیم.
درست مثل اتومبیلرانی که در پیست مسابقه با سرعت زیاد می‌راند و تماشاچیان برایش هورا می‌کشند و ابراز احساسات می‌کنند. او علاوه بر این که خودش از سرعت و رانندگی‌اش لذت برده احساس شادی و خوشبختی می‌کند، هیاهوی شاد‌ی‌آفرین مردم هم نیرویش را قوت می‌بخشد. مثال دیگر دانشجویی است که به شدت درس می‌خواند تا شاگرد اول شود چون می‌داند جایزه خواهد گرفت و می‌تواند با یک بلیط رایگان به سفر مورد علاقه‌اش برود. کارمندی که سعی دارد پروژه‌اش را زودتر از موعد مقرر تحویل دهد نیز نمونه دیگریست. او می‌داند که به زودی وقت ترفیع رتبه‌هاست و این موفقیت می‌تواند امتیاز خوبی به حساب آید. این "تشویق‌"‌ها محرک‌های مثبت هستند و از طرف دیگر "ترس از تنبیه" نیز محرک قدرتمند دیگریست که محیط اطراف به ما اعمال می‌کند. زمانی که دانشجویی بداند نمی‌تواند در یک ترم در بیش از سه درس مردود شود و گرنه باید پول بیشتری بپردازد،‌ سعی می‌کند که تنبلی را کنار بگذارد و بیشتر درس بخواند. بیماری را در نظر بگیرید که توموری کوچک و خوش خیم دارد. پزشک به او می‌گوید که می‌تواند این غده فعلاً بی‌خطر را با دارو از بین ببرد ولی اگرداروها را مرتب نخورد و توصیه‌های پزشک را رعایت نکند،‌ تومور بزرگ شده کار به عمل جراحی خواهد کشید. خب بیمار هم از عمل جراحی می‌ترسد پس تلاش می‌کند تا دستورات پزشکش را مو به مو اجرا کند.
تا به این جای کار محرک‌های خوشایند و ناخوشایند بیرونی خوب و موثر هستند ولی یک جای کار اشکال دارد و آن اینکه اولاً اگر شخص عادت کند که به خاطر پاداش گرفتن کاری انجام دهد، پس از قطع شدن پاداش دیگر وظیفه‌اش را انجام نخواهد داد. دوم این که وقتی فرد از ترس مجازات به کار خطایی دست نزند، پس از مدتی دیگر به این تنبیه توجه نمی‌کند. علت آنست که او "نمی‌داند" چرا این کار گناه و اشتباه است پس به مرور به تنبیه هم عادت می‌کند. این نکته به خصوص در مورد مجازات‌های فیزیکی صادق است. وقتی کودکی از ترس کتک نخوردن درس بخواند، پس از چندی دیگر از این فشار خسته شده درس نمی‌خواند. پدر یا مادر یا معلم او را کتک می‌زنند ولی کار نه تنها درست نمی شود که بدتر هم می‌شود. این دانش‌آموز همیشه خاطی و درس‌نخوان به ضربات عادت می‌کند و به شکل روندی معمولی آن را خواهد پذیرفت.
و حالا آن مشکل اول برای این که شخص به پاداش گرفتن عادت نکند و فقط برای پاداش کار نکند راه حلی وجود دارد. یکی این که اگر تمام آن جایزه و تقدیر را یکجا به او ندهیم این کار باعث می‌شود که او همواره منتظر چیزی باشد و بداند که هنوز راه زیادی را باید طی کند. علاوه بر این لازمست که به شخص کمک کنیم تا جدا از اخذ پاداش محرک و انگیزه حقیقی و نیرومندی برای انجام کارش پیدا کند؛ انگیزه‌ای "درونی" که در نبود این جایزه‌ها نیز او را به ادامه کار و تلاش و کوشش ترغیب نماید. اگر شما هم از آن دسته کسانی هستید که به خاطر کنار رفتن عوامل تشویق‌کننده و پاداش‌دهنده بیرون اینچنین کسل و بی‌انگیزه شده‌اید، همت کنید و آن محرک گمشده درون را احیا نمایید.
محرک‌ها و انگیزه‌های درون مخلوق روان و روح شمایند. علی‌رغم نیرومندی آنها، حفظ و نگهداری این قوای مفید و گاهی اوقات نجات بخش در شرایط دشوار و بحرانی کار آسانی نیست. یکی از ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین این محرک‌ها "انگیزه بقا" و ادامه زندگیست. حتماً دیده‌اید که وقتی شخصی دچار بیماری سخت و شدیدی می‌شود، حتی اگر هزینه‌های درمان خیلی بالا باشد، باز هم دست به هر کاری می‌زند تا زندگیش را نجات دهد. او می‌خواهد "زنده" بماند و "زندگی" کند؛ حتی اگر مجبور شود همه پس‌اندازش را خرج کند.
همه می‌خواهند سالم باشند،‌ شادی و نشاط همیشگی را تجربه کنند، خانواده و دوستانی خوب در کنارشان باشند، به اهداف بلندشان برسند و آن طورکه می‌خواهند زندگی کنند. همه این‌ها سبب می‌شوند که انسان‌ها همواره در تکاپو و تلاش و جنب و جوش باشند، سختی‌های بسیاری را تحمل کنند تا خوشی دستیابی به آرزوهایشان را بچشند. انگیزه‌های درونی همان‌هایی هستند که در هنگام مشکلات و زمانی که سخت گرفتارید،‌ از درون زمزمه می‌کنند : " من می‌توانم". نجواهای درون شخص را وامی‌دارند که با خود خلوت کند و ببیند که ارزش‌های او در زندگی به واقع چیستند. مردمانی که از وجودشان آگاه باشند و به ناخودآگاهشان اهمیت دهند، هر از چندی از خودشان می‌پرسند که "چرا" این‌گونه رفتار می‌کنند، این‌طور لباس می‌پوشند، به این شکل صحبت می‌کنند و چرا عادات غذاییشان این‌طور است و در یک جمله : "چرا این گونه زندگی می‌کنند؟" اهدافشان و محرک‌های رسیدن به آنها چیست و دوست دارند برای نیل به آرزوهایشان چه چیزهایی را به خطر بیندازند.
انگیزه‌های درونی و بیرونی هر دو در کنار هم بسیار در شکل‌گیری روند زندگی هر کسی موثر هستند ولی انگیزه‌های درونی اگر قوی و با ثبات و مثبت باشند می‌توانند فقدان انگیزه‌های مثبت بیرونی را پر کنند. به طور مثال دو دانش‌آموز را در نظر آورید. اولی در خانواده‌ای مرفه زندگی می‌کند و دومی در خانواده‌ای متوسط رو به پایین. هر دوی آنها دانش‌آموزان باهوش و درس‌خوانی هستند. پدر و مادر اولی، پس از این که فرزندشان یک دوره از امتحانات را با رتبه اول به پایان می‌رساند، هدیه‌های گران قیمتی برای او می‌خرند. به کار آنها ایرادی نیست چرا که روش پاداش دادنشان مناسب است و فرزند در‌س‌خوانی هم دارند.
دانش‌آموز دوم نیز باهوش و ساعی و درس‌خوان است اما چون پدر و مادرش توان مالی بالایی ندارند، هرگز هدیه ای نمی‌گیرد. او انگیزه درونی بسیار نیرومند و محکمی دارد که او را به یادگیری و درس‌ خواندن وامی‌دارد و علی‌رغم این که محرک‌های مثبت خارجی در زندگیش‌ پررنگ و زیاد نیستند، همچنان دانش‌آموز ممتازیست.
حالا نوبت شماست. ببینید که علت این کسالت و رخوت و سستی چیست. کدام انگیزه‌ها ضعیفند؟ درونی، بیرونی، شاید هم هر دو؟ به هر حال این شما هستید که بهتر از هر کس خودتان را می‌شناسید و از روحیاتتان باخبرید. جستجو کنید و دریابید که کجای کارتان می‌لنگد. یکی از اجزای موتور ماشین زندگیتان خراب شده، لباس کار بپوشید، آچارها و ابزارهای لازم را دم دست بگذارید و دست به کار شوید. شاید انگیزه درونی لابه‌لای یکی از چرخ‌ دنده‌های زنگ زده و فرسوده گیر کرده باشد، معطل نشوید. ماشین زندگیتان را تعمیر کنید و مخزن سوختش را با ماده‌ای انرژ‌ی‌زا و مناسب تغذیه نمایید. فراموش نکنید سوخت این ماشین ترکیبی از دو انگیزه درونی و بیرونی است.
By : Matthew Hick
مترجم : آذین صحابی
منبع : روزنامه تفاهم