شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مبانی و مزایای حقوق بشر در اسلام


مبانی و مزایای حقوق بشر در اسلام
در میان موجوداتی كه در جهان طبیعت زندگی می‏كنند، انسان از ویژگی‏هایی برخوردار است كه مقام او را از دیگر موجودات ممتاز نموده است . ریشه این ویژگی‏ها و امتیازات این است كه او گذشته از حیات طبیعی و غریزی، از حیات روحانی و عقلی نیز برخوردار است . حیات روحانی و عقلانی انسان بعد اصیل و بنیادین شخصیت انسان را تشكیل می‏دهد . این بعد از حیات و شخصیت انسان در قلمرو قدرت و اختیار او قرار دارد و او می‏تواند در چگونگی شكل گرفتن و فعلیت‏یافتن آن تاثیرگذار باشد . از سوی دیگر، حیات آدمی در عرصه اجتماع، می‏تواند قوام و دوام داشته باشد . زندگی فردی اگر هم امكان‏پذیر باشد، اما قطعا رشد و تكامل انسان در پرتو زندگی اجتماعی امكان‏پذیر خواهد بود . زندگی اجتماعی زمینه‏ساز برخورد منافع و مقاصد مختلف و متعارضی نیز هست، و چه بسا غریزه خودخواهی و منفعت‏جویی انسان‏ها، سبب تعدی به حریم و حقوق یكدیگر شود . چنان كه شواهد تاریخی این واقعیت تاریخ را تایید می‏كند . از این رو، حق با مسؤولیت و تكلیف ملازمه دارد . مسؤولیت و تكلیف ضامن اجرای حقوق بشر خواهد بود . این امر بشر را به وضع قوانینی كه بیانگر حقوق و تكالیف افراد جامعه نسبت‏به یكدیگر باشد، وادار كرده است . بدین جهت پیوسته در جوامع بشری قوانین و مقرراتی (ساده یا پیچده) وجود داشته است . این نیاز بشری سبب شده است كه خداوند علیم و حكیم به حكم آن كه بشر را برای رسیدن به غایت و كمال مطلوبش آفریده است، برای آن كه راه درست رسیدن به این مقصود را بداند، و حدود تكالیف و حقوق خود را به خوبی بشناسد، قوانین و مقرراتی را برای او تشریع و توسط پیامبران و رسولان خود به بشر ابلاغ كرده است . البته، قوانین و مقررات الهی در حقوق و تكالیف اجتماعی منحصر نمی‏گردد، چرا كه ایشان گذشته از بعد حیات اجتماعی و ارتباط به همنوعان خود، با آفریدگار خویش، و جهانی كه در آن زندگی می‏كند و با وجود خویش نیز ارتباط دارد، و در این حوزه‏ها نیز مسؤولیت‏هایی را بر دوش دارد كه با عملی ساختن آن‏ها می‏تواند راه كمال و سعادت را بپوید . بدین جهت، پیامبران الهی همان‏گونه كه بشر را به قسط و عدل اجتماعی فرا خوانده‏اند، به پرستش خداوند نیز دعوت كرده‏اند، و مسؤولیت‏های اخلاقی او را یادآور شده‏اند . شكی نیست كه دیدگاه مكاتب و افراد نسبت‏به حقوق و مسؤولیت‏های بشر، با توجه به نوع جهان‏بینی آن‏ها متفاوت خواهد بود . این مطلب كه ایشان از چه حقوقی برخوردار است، و چه مسؤولیت‏هایی بر دوشش دارد بستگی به این دارد كه انسان چیست؟ و از چه ابعاد وجودی برخوردار است؟ و برای چه هدف و مقصودی آفریده شده است؟ از این رو، قوانینی كه مكاتب مادی یا سكولار در باره حقوق و تكالیف بشر وضع كرده و می‏كند، با قوانین الهی در این باره متفاوت و احیانا متعارض خواهد بود . از آن‏جا كه جهان‏بینی الهی از منظری بالا و والا به انسان و جهان می‏نگرد و همه ابعاد و زوایای وجود او را در نظر می‏گیرد . باید گفت: كه قوانین الهی، كامل‏ترین قوانین است، و در نتیجه مرزهای حقوق و تكالیف بشر را كامل‏تر از هر مكتب و آیین دیگری بیان نموده است.«و من احسن من الله حكما لقوم یوقنون .» (۱) دین اسلام كامل‏ترین دین و آیین آسمانی است، بدین جهت آخرین دین و شریعت الهی نیز می‏باشد . چنان كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله آخرین پیامبر است و پس از او نه پیامبری برانگیخته خواهد شد و نه شریعتی جدید برای بشر نازل خواهد شد . خداوند قرآن كریم را تصدیق كننده كتاب‏های آسمانی پیشین و نیز مهیمن بر آن‏ها می‏داند، چنان كه می‏فرماید: «و انزلنا الیك الكتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الكتاب و مهیمنا علیه‏» (۲) «یعنی قرآن كریم كتابی آسمانی است كه حقانیت كتاب‏های آسمانی پیشین را تصدیق می‏كند و نسبت‏به آن‏ها مهیمن و مراقب است، و كاستی‏های آن‏ها را جبران می‏كند . آن كتاب‏ها نسبت‏به زمان خود كامل‏ترین آیین هدایت‏بودند، و اما نسبت‏به زمان حاضر و قرن‏های آینده تا پایان جهان، به كتاب آسمانی كامل‏تری نیاز است كه گذشت زمان بر آن تاثیر نگذارد و همه قواعد و اصول هدایت‏بشر را در برداشته باشد .» بر این اساس، قرآن كریم كه خوشبختانه از تحریف لفظی (اعم از كاهش و افزایش) مصون مانده است، استوارترین منشور الهی برای تبیین حقوق بشر و تكالیف و مسؤولیت‏های او است . و جای تاسف است كه تدوین كنندگان اعلامیه‏های حقوق بشر در جهان غرب از این سرچشمه زلال هدایت‏بهره نگرفته و به تفكر، اندیشه و دانش محدود بشری بسنده كرده‏اند . با آن كه برتری قوانین اسلامی در عرصه حقوق و مسؤولیت‏های بشری نسبت‏به قوانین بشری كه در جهان غرب تدوین گردیده است، مورد توجه عده‏ای از متفكران و حقوق‏دانان منصف غربی بوده است . یكی از این متفكران «مارسل بوازار» است كه در كتاب «اسلام و حقوق بشر» این حقیقت را با تاكید و شهامت تحسین برانگیزی بیان كرده است . مقاله حاضر برگزیده‏ای از نظریه‏های نامبرده در باره مبانی و مزایای حقوق بشر در اسلام است . از آن جا كه در عصر ما بحث‏حقوق بشر از جاذبه و اهمیت ویژه‏ای برخوردار است و برخی از نویسندگان مسلمان كه آشنایی كافی با مبانی حقوق اسلامی ندارند، و از طرفی، مرعوب تفكر و فرهنگ غربی می‏باشند . چنین پنداشته‏اند كه برای رسیدن به جامعه‏ای آرمانی راهی جز تبعیت از قوانین غربی وجود ندارد و نظام حقوقی اسلام پاسخ‏گوی نیازهای حقوقی بشر جدید نیست . مطالعه دیدگاه متفكران چون بوازار در این باره می‏تواند سودمند و راه‏گشا باشد . چرا كه: خوش‏تر آن باشد كه وصف دلبران گفته آید در زبان دیگران دیدگاه دانشمندانی چون آقای بوازار ناپختگی و ناسپاسی آن دسته از نویسندگان مسلمان كه گفته‏اند: اسلام بیش از آن كه به حقوق بشر بپردازد، به تكالیف بشر پرداخته است، و پیش از آن كه انسان را صاحب حق بداند، او را مكلف می‏شناسد . و جایگاه حقوق بشر در تعالیم اسلامی اندك بوده و با حقوق بشر جدید در دنیای غرب قابل مقایسه یا رقابت نیست، را آشكار می‏سازد . با این امید كه این نوشتار برای خوانندگان گرامی سودمند باشد، عنان قلم را به آقای بوازار می‏سپاریم . (۳)
بینش توحیدی اسلامی
از دیدگاه اسلام خدا موجودی مطلق، با قدرت كامله و مشیت ازلی است . تجرد الهی، او را از تمامی كائنات ممتاز می‏سازد، اعتقاد به ذات برتر لایتناهی، ازلی و ابدی، كه زندگی هر مسلمان را در خود گرفته و غالبا بر زبان‏ها جاری است، به هیچ وجه بدان معنا نیست كه رابطه با خدا و توسل به او را دشوار كند . قرآن مانند كتب آسمانی پیش از خود، حجاب چهره جان را به یك سو می‏افكند و آدمی را با خدا مرتبط می‏سازد . خلقت انسان بنابر مشیت الهی به گونه‏ای است كه توانایی ادراك مفهوم وجود مطلق را واجد است . برداشت اسلام از وجود خدا در رابطه با انسان، علی الاصول با اعتقاد مسیحیت كه عیسی را پسر خدا پنداشته و روح خدا را در كالبد آدمی، از راه حلول و از طریق تعمید وارد ساخته است، تفاوتی آشكار دارد . هیچ فرد مسلمانی در وجود خود این جرات را احساس نمی‏كند كه یك باره شریك خدا گردد . او پرتوی از عظمت الهی را در درون خود احساس می‏كند . پیروان مسیحیت‏با پذیرش حلول، امیدوارند به سعادت ابدی نائل شوند و با تشبه به خدا، به قداست و عشق ازلی متصف گردند . پیروان اسلام، با وجودی كه به تجربه‏ای از وجود زنده و ابدی، بنابر تعالیم قرآن، دست‏یافته‏اند، در مساله رابطه خدا با انسان، با مسیحیت هم داستان نیستند . مسلمانان خود را از شناسایی ذات و حقیقت‏خدا ناتوان می‏دانند و بنا به توصیه پیامبر صلی الله علیه و آله به جای تفكر در ذات خدا، در صفات او می‏اندیشند . شمار این صفات نودونه است كه «اسماءالحسنی‏» نامیده می‏شوند . به طور كلی اطلاق این اسامی به واجب الوجود، بی‏پایانی و عظمت‏خدا را توصیف می‏كند . و در حقیقت‏خدا مصداق كامل این صفات است و عظمت او در پایه‏ای است كه مثل و نظیری برای او متصور نیست . به اعتقاد مسلمانان، عظمت مطلق خداوند; عنایت و رحمت او را به بندگان منع نمی‏كند . رحمت الهی شامل حال همه انسان‏هاست . شناخت رحمت الهی با معرفت‏به قدرت كامله او مرتبط است . توجه به این نكته و درك این ارتباط است كه اسلام را نسبت‏به سایر ادیان امتیاز می‏بخشد و چهره یك مسلمان را به روشنی تصویر می‏كند .تقدیر و اختیار
مساله تقدیر در كلیه ادیان توحیدی مطرح شده و اختصاص به اسلام ندارد . با این حال از تعمق در آیات قرآن بدین نتیجه می‏رسیم كه دین اسلام در باره آزادی و مسئولیت كامل بشر اصرار ورزیده و قاطعانه از این حق دفاع كرده است . بنابراین، عملا مساله تقدیر به صورت مطلق در این دیانت مصداق ندارد . قبول دخالت تقدیر در رفتار روزمره فرد مسلمان به دشواری هایی منجر می‏شود . واژه تقدیر كه در ابتدا (با توجه به آزادی بشر) مورد قبول عقل نیست، با این حال، از دیدگاه دیانت، انگیزه اصلی شمول رحمت الهی در حق انسان است . از این رو، در اسلام تا حدودی پذیرفته شده است . در قرون اولیه اسلام، مساله قضا و قدر، منشا بحث و گفت‏وگوی بسیار بوده است .
در این بحث‏ها انگیزه‏های سیاسی نیز غالبا وارد شده است . بعضی از خلفا نیز در قبول تاثیر قضا و قدر و رد عقاید فلاسفه عقلی مذهب، اصرار ورزیده‏اند . تا بدین وسیله اكمیت‏خود را بر مسلمین به گردن مشیت الهی بیندازند و به حكومت ظالمانه خود ادامه دهند .بدون شك، دلایلی كه متكلمان له یا علیه قضا و قدر در آثار خود ذكر كرده‏اند، نخستین شالوده بنیان تفكر، مبنی بر عقل و استدلال در فرهنگ اسلامی بوده است . بررسی رویدادهای تاریخی، تا حدودی قادر است گرایش مسلمین به قبول نظریه قضا و قدر را در دوره‏هایی از تاریخ، توجیه كند و دلایل چشم‏پوشی پژوهندگان غرب در شناخت مظاهر تمدن و فرهنگ اسلامی و اصرار ورزیدن در انتساب عقیده جبر و تقدیر به اسلام را باز شناسد . امروزه اهل سنت‏بر این عقیده‏اند كه وقوع تمام اتفاقات و حوادث عالم، منبعث از اراده و مشیت الهی است . هیچ حادثه‏ای در جهان روی نمی‏دهد مگر آن كه قبلا در لوح محفوظ ثبت‏شده است . خداوند بشر را به ایمان و اطاعت و عمل صالح دستور می‏دهد . از سوی دیگر سرپیچی از دستورات الهی، شرارت و بی‏ایمانی مخلوق، بنابر مشیت‏خداست . با این همه، شر مستقیما از اراده خدا سر نمی‏زند، چون با مصلحت انسان سازگار نیست، بلكه عامل ارتكاب شر، وسوسه است . آن كه عقیده دارد خداوند از معاصی آدمی خشمگین نمی‏شود، بی‏گمان مشرك است، همه اعمال آینده بشر از ازل در علم خداوند پیش‏بینی شده است و هر كه جز این پندارد، علم الهی را انكار كرده است . در قرآن آیات بسیاری در مسؤولیت و مجازات انسان و آزادی او در گزینش خیر و شر، وجود دارد، زیرا اگر جز این باشد، مجازات انسانی كه در رفتار خود مجبور است، خلاف عدالت الهی خواهد بود . علاوه بر این خداوند در مكتب اسلام، به عدالت متصف است . با این كه تقدیر در برابر عقل قرار دارد و مشیت الهی در نظام خلقت مؤثر است، با این وجود خداوند راه راست را به انسان‏ها می‏شناساند تا مطابق عقل و وجدان خود رفتار كنند . بنابراین، آزادی انسان، اختیار اموری است كه قرآن آن را تایید كرده باشد و نظیر سایر موجودات تابع قانون موجبیت (۴) نیست . هر انسانی مسؤول عمل خویش است و در صورت ارتكاب گناه و انتخاب بدی‏ها، روز قیامت‏بازخواست و مجازات می‏شود . خداوند دارای آزادی مطلق است، و آزادی انسان پرتوی از آزادی او است . دیانت اسلام، بین مشیت الهی و مسؤولیت انسان (بر مبنای خردمندی و آزادی) هم‏آهنگی به وجود آورده است‏خداوند در آیات ۳۸ و ۳۹ سوره نجم می‏فرماید: «الاتزر وازرهٔ وزر اخری و ان لیس للانسان الا ما سعی‏» «برنخواهد داشت هیچ بردارنده‏ای بار گناه دیگری را، و نرسد آدمی را مگر آن چه به جا آورده است .»
انسان در نگاه اسلام
قرآن در باره هیچ موضوعی بیش‏تر از انسان گفت‏وگو نكرده است . انسان را دارای روح غیرمادی و برخوردار از سعادت ابدی به معنای واقعی كلمه معرفی كرده است . در حقیقت، هویت انسان و سرنوشت پس از مرگ او را «روح‏» تعیین می‏كند . از دیدگاه اسلام، روح، واقعیتی است ناشناخته و وصف‏ناپذیر .«و یسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا .» «می‏پرسند تو را از روح، بگو روح از فرمان پروردگار من است و شما را نداده‏اند از علم، مگر اندكی .» (۵) «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم .»«انسان با وجود ضعف به نیكوترین صورتی آفریده شده است .» (۶) داستان آفرینش آدم، پدر انسانیت روشن‏گر مقام والای آدمی است، او مستقیما با اراده خدا، از گل ساخته شده و سپس در آن «روح‏» دمیده شده است . از این داستان، رمز دوگانگی تن و جان آدمی را می‏توان دریافت: روان متعالی او، كه به سوی خدا رهسپار است و طبیعت مادی او، كه در چنگال وسوسه گناه گرفتار آمده است: «و لقد كرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی كثیر ممن خلقنا تفضیلا .» «گرامی داشتیم فرزندان آدم را و برداشتیم ایشان را در بیابان و دریا و روزی دادیم ایشان را از پاكیزه‏ها و برتری دادیم ایشان را بر بسیاری از آن چه آفریده‏ایم برتری دادنی .» (۷) قرآن، به انسان‏ها، ارزشی والاتر از فرشتگان می‏بخشد، با این همه عنصر نخستین خلقت آدمی را خاك قرار داده است تا با وقوف به این حقیقت، از خود پرستی و غرور، دوری گزیند . نافرمانی آدم، موجب گردید كه از بهشت‏بیرون رانده شود . در باب انگیزه خروج آدم و حوا از بهشت، مفسران تعبیرات مختلفی كرده‏اند، ولی قدر مسلم، بیرون راندن آن‏ها به خاطر سرپیچی از فرمان خدا بوده نه بدان گونه كه بعضی پنداشته‏اند به علت چشیدن میوه درخت ادراك (معرفت .) زیرا مطابق آیات قرآن، خداوند هرگز با علاقه و اشتیاق ایشان به معرفت اشیا نه تنها مخالفتی ندارد، بلكه پیوسته آدمی را به علم آموزی و تفكر تشویق می‏كند . اسلام، اندیشه سقوط اخلاقی آدم در برابر تعرض شیطان و در نتیجه انحطاط اخلاقی انسانیت را، برخلاف نظر ادیان مسیحیت و یهود، مردود می‏شمارد . آن چه كه انسانیت را توجیه می‏كند، حیات اخلاقی انسان‏هاست . از دیدگاه اسلام، انسان موجود تیره بختی كه تنها با لطف معجزه آسای خدا از مهلكه نجات یابد، تلقی نمی‏شود، بلكه انسان موجود خردمندی است كه از آزادی و اختیار بهره‏مند است و توانایی شناخت نیك و بد را داراست . او مسؤول سرنوشت‏خویش است و در برابر قانون الهی قرار دارد تا رفتار خود را با دستورات آن هم‏آهنگ سازد . اسلام به انسان مقام «خلیفهٔ اللهی‏» بخشیده و به او توانایی و شایستگی ویژه‏ای (نسبت‏به سایر موجودات عالم) ارزانی داشته است . از دیدگاه قرآن، ایشان مظهر لطف و رحمت الهی در این عالم است . در حدیث قدسی، خداوند فرموده است: «من گنجی پنهان بودم كه می‏خواستم خود را آشكار سازم، از این رو بشر را آفریدم تا همگان مرا بشناسند .» بنابر مفاد این حدیث، خداوند بشر را آفرید تا خود را به جهانیان معرفی كند . تصوف (عرفان) اسلامی بر مبنای این حدیث پدید آمده و گسترش یافته است . انسان كامل، عالم اصغری است كه از درخشش عالم اكبر ظهور یافته، از این رو، نماینده خدا در این جهان خاكی است . وجود او، مظهر وجود مطلق است . این خویشاوندی بدان گونه كه مسیحیت‏باور دارد، انسان را با وجود مطلق، متحد نمی‏سازد، تنها پرتوی از آن مبدا بر او تابیده است; انسان نشانه‏ای از آن ذات و حقیقت ناشناختنی است . آفرینش انسان، غایت و مقصودی در خود پنهان دارد و از سربیهودگی صورت نگرفته است . مقصود از خلقت انسان، سیر تكاملی روح است . موضوع بهشت و دوزخ و مجازات و پاداش در اسلام، به كلی برای تحقق این منظور و حصول این مقصود است، و این، همان خصوصیتی است كه دین اسلام را نسبت‏به سایر ادیان ممتاز می‏سازد . قرآن نموداری از انسان برتر را به پیروان خود ارایه می‏دهد تا به مدد اندیشه و رفتار، بدان برتری دست‏یابند . همگی تدابیر اسلام در مورد بشر نظیر: اصل بیم و امید، پاداش و مجازات، به خاطر بالا بردن مقام انسان صورت می‏گیرد . حتی ترس از خدا به خاطر ایجاد اضطراب در دل‏ها نیست، بلكه هشداری است‏به انسان تا به خلافت الهی خود بیندیشد، مسئولیت‏خود را احساس كند و نیك و بد را باز شناسد .اسلام می‏كوشد تا بین فضیلت انسان در مقام جانشین خدا در زمین، و خلقت‏خاكی و بی‏مقدار او، كه موضوع بحث و مجادله فراوان فلاسفه است، نوعی سازش و هم‏آهنگی به وجود آورد . بدین منظور بدی‏ها و ندانم كاری‏های بشر را امور عدمی می‏داند . نقص، فقدان كمال است و زشتی، فقدان زیبایی . بنابراین، انسان برای نیل به كمال‏انسانیت و خداگونه شدن، باید جنبه‏های مثبت وجود خود را تكامل بخشد; زیرا كمبودها از ارزش انسانی او خواهد كاست . از دیدگاه اسلام (برخلاف دو دیانت‏یكتاپرست دیگر، كه در پی‏ریزی فلسفه سنتی مغرب زمین سهیم بوده‏اند) انسان و سایر مخلوقات، صفت و حالت واجب الوجود تلقی نمی‏شوند، روح خدا در پیكر مسیح حلول نكرده و او فرزند خدا نیست . انسان‏ها در رابطه با خدا و مزیت‏های دیگر، برابر آفریده شده‏اند و این عقیده كه خداوند، به بعضی انسان‏ها مقام فوق بشری بخشیده مورد قبول قرآن نیست . اسلام علاوه بر آن كه در ذات و صفات واجب الوجود با ادیان الهی پیش از خود اختلاف نظر دارد، در طریق وصول الی الله نیز با آن مذاهب هم‏آهنگ و هم داستان نیست . هر فرد مسلمان با عبادت و پرهیزگاری و اطاعت از دستورات قرآن كه از وحی الهی سرچشمه گرفته است، خواهد توانست‏به خدا تقرب جوید و این تقرب به افراد برگزیده و ممتاز، اختصاصی ندارد . خدای اسلام به همه انسان‏ها یك سان می‏نگرد و همگان از عنایت و رحمت واسعه او بهره‏مندند .اخلاق اسلامی
مكتب اسلام به جنبه‏های روحانی انسان بیش‏تر از خصوصیات غریزی و جنسی او اهمیت می‏دهد و زندگی بهتر را در ارضای شهوات و تسكین غرایز به هر صورت نمی‏داند . بر پایه این اعتقاد و پیوند ماده و معنا، تن و جان، عقل و غریزه، اسلام توانسته ست‏بعد تازه‏ای به تعریف انسانیت‏بدهد و بشر را موجودی بداند كه مهم‏ترین امتیاز او نسبت‏به سایر جانوران، نگه‏داری تعادل بین نیروهای فعال وجود اوست . این حالت اعتدال را اطاعت از اوامر و نواهی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فراهم می‏آورد . اسلام به عنوان یك دین آسمانی در خیلی از موارد، سیستم فكری و اخلاقی مهمی را ارایه داده كه به مراتب از ایدئولوژی‏های مغرب زمین كامل‏تر و عملی‏تر است . در مقام مقایسه با ایدئولوژی‏های فلسفی مغرب زمین كه غالبا غیر عملی و خیال پردازانه است، دیانت اسلام از اصول اخلاقی بشر دوستانه و متكی بر وحی الهی پیروی می‏كند كه بر رهنمودهای عملی استوار است و نظم جامعه بشری را بیش‏تر از رهنمودهای فیلسوفان تضمین می‏كند .اسلام، دین عقل و اندیشه، و در عین حال اخلاق و فضیلت است و این امتیاز باعث‏شده است كه مسلمانان دین خود را كامل‏ترین ادیان بدانند . اسلام، در عین این كه به دخالت عقل در رفتار آدمی بسیار اهمیت می‏دهد، او را به تحول اخلاقی و یژه‏ای وا می‏دارد كه محبت نسبت‏به غیر، پس از پرستش خدا، به صورت ارزنده‏ترین و عالی‏ترین عشق زندگانی او تجلی می‏كند . نظام اسلامی، به طور كلی بر پایه تعادل نیروها استوار است . خدای قرآن، موجود برتر و یگانه و جاویدانی است كه از یك سو دارای قدرت كامل و عدالت مطلق، و از سوی دیگر به صفت رحمت و رافت، از خدای سایر ادیان ممتاز است . بر پایه این اعتقاد است كه مسلمانان در قرآن، امت وسط و جامعه متعادل معرفی شده است و فضیلت در فرهنگ اسلامی، عبارت از تعادل و هم‏آهنگی است . در فلسفه كلی اسلام، اعتدال و میانه روی در همه امور، یك اصل بنیادی و اساسی است . هدف دین اسلام، ایجاد هم‏آهنگی بین ماده و معنا، تن و جان، حقیقت و واقعیت است . اسلام، تحولی در جهان پدید می‏آورد كه گرایش‏های مادی انسان با انگیزه‏های معنوی و روحانی درهم می‏آمیزند و تعادلی در رفتار آدمی روی می‏دهد .خردگرایی انسان با اشراق و شهود، خودخواهی او با غیرخواهی و عشق درهم می‏آمیزد و از این آمیزش است كه عدالت، بر شالوده احسان تجلی می‏كند .در منطق محكم اسلام، عدالت و رافت مقصد اعلای انسانیت است كه برای رسیدن به آن، در اخلاق اسلامی به كار بستن هر دو باهم توصیه شده و نمی‏توان رافت‏بدون عدالت، یا عدالت‏بدون رافت را اختیار كرد . این شیوه با اخلاق مسیحیت تفاوت آشكار دارد، زیرا در دین مسیح اعمال رافت از حد اعتدال می‏گذرد، و در اجرای عدالت نیز، حس انتقام و گذشت دخالت می‏كند . از دیدگاه اسلام، عدالت، رفتاری است كه بیش از هر رفتار دیگری به تقوا نزدیك‏تر است . «یا ایهاالذین امنوا كونوا قوامین لله شهداء بالقسط ولاتجرمنكم شنئان قوم علی الاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی . . .» «ای كسانی كه ایمان آورده‏اید، برای خدا به قسط قیام كنید و دشمنی گروهی، شما را از عدالت‏باز ندارد، دادگر باشید كه عدالت از هر چیزی به تقوا نزدیك‏تر است .» (۸) تقوا و فضیلت اسلام با احساس ترحم مسیحیت تفاوتی آشكار دارد . بنابراین، اطاعت از خدای قادر متعال و اجرای قوانین الهی به منظور تامین سعادت بشر، كه عدالت نامیده می‏شود به هیچ وجه جنبه رافت و ترحم ندارد . در اخلاق معاصر، مفهوم رافت، به صورت برابر نهاد عدالت تجلی می‏كند . مردم نسبت‏به مجازات اعدام فردی كه مرتكب قتل عمد گردیده احساس رافت می‏كنند و تبرئه او را نیكوكاری می‏پندارند، در حالی كه عدالت‏بر پایه دستورات الهی، به اعدام او، رای می‏دهد . در این جا این سؤال مطرح می‏شود كه آیا عدالت و رافت مفهومی یگانه‏اند یا به گونه‏ای كه در مثال مذكور بیان شد در برابر هم قرار دارند؟ آیا عدالت و رافت از ایمان سرچشمه گرفته‏اند، یا رافت، از احساس غیرخواهی برخاسته و عدالت از تعقل حاصل شده است؟ عدالت، عملی است كه رفتار انسان‏ها را با معیار قانون می‏سنجد و هر كس را به تناسب رفتار نیك و بدی كه از او سر زده، پاداش می‏دهد و مجازات می‏كند . در حالی كه نیكوكار شخصی است كه نیازهای انسان‏ها را بی‏هیچ توقع پاداشی بر طرف می‏سازد . از دیدگاه فلسفه اولی، (متافیزیك) عدالت و رافت منشا واحدی دارند كه همان وجدان بشری است . در فرهنگ اروپایی، مباحث مربوط به عدالت و نیكوكاری و رافت، به پیدایش دو مكتب اصالت معنای مسیحی (۹) و خردگرایی روشنفكرانه (۱۰) انجامیده است . در دیانت اسلام ظاهرا تضاد عمده‏ای بین این دو، مشاهده نمی‏شود; ولی توجه به اجرای عدالت تا آن پایه است كه تمام رفتارها و ارزش‏های دیگر بر محور آن می‏چرخند . نظر برخی از پژوهندگان غربی كه نیكوكاری اسلام را رفتاری خشك و بی‏جاذبه و عدالت را در اسلام، كاری افراطی و بدون گذشت پنداشته‏اند، دور از حقیقت است . فقهای اسلام، عدالت را منبعث از وحی الهی می‏دانند و مساله را از جهات ایدئولوژیك و اجتماعی بررسی كرده‏اند . اصل نیكوكاری در اسلام بدان گونه كه مسیحیت پنداشته، صرفا رفتاری به منظور كمك یا مهربانی به دیگران از روی ترحم نیست . قرآن، فرد نیكوكار را انسان با فضیلتی می‏داند كه عشق الهی انگیزه او در خدمت‏به نوع و نیكوكاری به دیگران است . «و یطعمون الطعام علی حبه مسكینا و یتیما و اسیرا .» «به زعم كلیسا، خدا با بخشیدن روح خود به انسان، او را به نیكوكاری و رافت وا داشته است، ولی قرآن می‏گوید: انسان به این جهان آمده تا با مبارزه با فقر، بدبختی و آلام هم‏نوعان خود، قیام كند . مخصوصا به دفاع از زنان و كودكان در برابر این بدبختی‏ها بیش‏تر اهمیت می‏دهد .» (۱۱) در عدالت اسلامی، برای بدكاران بخشش پیش‏بینی شده است، ولی این بخشش بر پایه عاطفه و رافت، مبتنی نیست، زیرا اول باید آثار و پی آمدهای بخشایش در جامعه بررسی شود; اگر از این كار ضرر و زیانی متوجه نظم جامعه گردد، و احیانا گنه‏كار دوباره به عمل خود ادامه دهد و بر تجری او به گناه افزوده شود، عدالت اسلامی، بخشایش را با انگیزه رافت اجازه نمی‏دهد، بلكه در این گونه موارد مجازات مجرم را بر نیكوكاری ترجیح می‏دهد، زیرا از امنیت جامعه در برابر فساد و بی‏نظمی حمایت می‏كند . نیكوكاری فضیلت اخلاقی است، ولی باید در مورد افرادی كه شایستگی آن را دارند اعمال شود . یكی از اهداف عدالت اسلام، برانگیختن وجدان نیكوكاری انسان‏ها از راه به كارانداختن عقل و تامل و تفكر است . در حقیقت، رافت و نیكوكاری از عظمت روح بشر و حس زیباشناسی او سرچشمه می‏گیرد و بایستی تمام اعمال هر مسلمان در پرتو آن انجام شود . پیامبر صلی الله علیه و آله در این باب فرموده است: «همگی رفتارهای نیك، نظیر لبخندی كه از دیدار دوستی بر چهره شما نقش می‏بندد، محبتی كه به همسایه خود می‏كنید، نیكو كارانه است و برابر با بخشش و دستگیری از مستمندان است . كمك به راه گم كرده‏ای، یاری به نابینایی، برداشتن پاره سنگی، بوته خاری و هر مانع دیگری از پیش پای رهنوردی، نیكوكاری است .» در فقه اسلامی، تقوا یا اطاعت و پیروی از امر خدا، همان عدالت اخلاقی است كه در اندیشه و رفتار فرد مسلمان باید رعایت‏شود . امانت، فروتنی و صداقت در روابط انسان‏ها (كه دین اسلام پیوسته بدان اصرار می‏ورزد) همان محبت و ایثاری است كه در همه حال باید به دیگران مخصوصا خویشاوندان و همسایگان رعایت‏شود .قرآن، به منزله كلید گشودن كاخ با شكوه اخلاق اسلامی است كه در اختیار هر مسلمانی گذاشته شده است . مكمل ارزش‏های اخلاقی در اسلام عبادت خداوند است . به بیان دیگر، آن كه عبادت خدا را مطابق دستورات شرع به جا نیاورد، اصولا نمی‏تواند در نظر اسلام، انسان شایسته‏ای به حساب آید .با این همه، عبادت اسلام كوركورانه و خارج از اعتدال نیست، و در عبادت هم اصل میانه روی رعایت گردیده است . همان گونه كه بشر دوستی اسلام نیز بر پایه اعتدال و میانه روی است . تنها در برابر خداست كه آدمی، همه مصلحت‏ها، حتی هستی خود را از یاد می‏برد . اسلام، با هدف‏های متعالی و والای خود، حقوق و آزادی انسان را به بهترین صورتی مراعات كرده و به دنبال تاسیس جامعه‏ای بوده كه در آن از برتری نژادی و امتیازات طبقاتی اثر و نشانه‏ای نیست . عدالت اجتماعی اسلام پدیده‏ای فراگیر است كه از قانون متعالی الهی سرچشمه گرفته است . ارزش‏هایی را كه قرآن در باره آن سخن گفته، بدون كوچك‏ترین تردیدی، هنوز دست نخورده باقی مانده و فعلیت نیافته است . بدین ترتیب، مسلما می‏تواند در روزگار ما برای ساختن دنیایی بهتر و انسانی‏تر، همكاری‏های ارزنده‏ای را برعهده گیرد .
فرد و جامعه
اسلام، برخلاف تمدن‏های دیگر، فرد را جزئی از جامعه و پاره سنگی از ساختمان یك تمدن معرفی نمی‏كند، بلكه هر فرد مسلمان را اساس و بنیان نهاد فراگیر فرهنگ اسلامی می‏شناسد . انسان در فردیت‏خود، مقام ممتازی در مجتمع اسلامی دارد و نسبت‏به سایر ملت‏ها از موقعیت و حقوق اجتماعی بیش‏تری بهره‏مند است . اسلام، به بشر به عنوان جزء ساده اجتماع، نمی‏نگرد و او را عنصر سازنده‏ای در جامعه متحول اسلام می‏داند، كه هر گاه نقش خود را به درستی ایفا نكند، جامعه را گرفتار بی‏نظمی و اختلال می‏سازد . با این برداشت، اخلاق اجتماعی اسلام شكل می‏گیرد . هدف اخلاق اجتماعی، تنظیم روابط گروهی افراد جامعه است . هر مسلمانی، ملزم است تكالیف خود را نسبت‏به افرادی كه با او نوعی رابطه دارند، مطابق تعالیم قرآن انجام دهد . به طور كلی بیش‏تر تكالیف و فرائض اسلامی جنبه اجتماعی دارند و برخلاف پاره‏ای مذاهب، عبادت اسلام تنها ریاضت‏بدنی و مناسك فردی نیست . فرد مسلمان باید از تسلط بدی بر جامعه ممانعت كند، و در عوض، خوبی را هر چه بیش‏تر رواج دهد . این دستور اخلاقی، جامعه مسلمان را از سایر جوامع دینی ممتاز می‏سازد .
از نظر جامعه‏شناسی، امت مسلمان از تلفیق و هم‏آهنگی دین و سیاست‏شكل می‏گیرد، و این هم‏آهنگی، ضامن پیوند آگاهانه امت مسلمان و گرد آمدن آن‏ها زیر یك پرچم و یك شعار است . هرگاه، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سیاست را به معنای وسیع آن: اداره حكومت، شركت در جنگ‏ها، خدمات اجتماعی و كلیه امور مربوط به زندگی انسان در جامعه، در دیانت دخالت نمی‏داد، پیروزی اسلام و توسعه آن در جهان، تا این پایه ممكن نبود . از نظر تاریخی، قبل از ظهور اسلام، دین، بیش‏تر جنبه پرستش و عبادت فردی داشته و حوزه نفوذ آن از مراكز مذهبی تجاوز نمی‏كرده است، در حالی كه قرآن، دیانت را حاوی سه خصوصیت دانسته است: ۱ . اقرار به یگانگی خدا و اطاعت از دستورات او كه مشاركت در فعالیت‏های اجتماعی نیز از آن جمله است; ۲ . مجاهدات فرهنگی و شركت در هر گونه اقدامی كه سبب تقویت ایمان مذهبی و افزایش سطح فرهنگ و دانش عمومی و در نتیجه عامل گسترش نظم الهی و استحكام مبانی جامعه توحیدی می‏گردد; ۳ . اعتقاد به هم‏آهنگی در نظام آفرینش و به طور كلی ایمان راسخ به دخالت مشیت‏الهی در كلیه حوادث و رویدادها، و سرانجام پیروی از اصول اسلامی تسلیم، شكر و توكل در هرگونه رفتار اجتماعی . دیدگاه توحیدی اسلام به گونه‏ای است كه مبدا آفرینش را موجودی ازلی، ابدی، مجرد و یگانه‏ای می‏داند كه همگی موجودات از پرتو وجود لایزال او هستی یافته‏اند و بنابر استعداد خود از فیض وجود بهره‏مند گردیده‏اند . قبول این عقیده، به پذیرش نوعی نظام هم‏آهنگ در كائنات می‏انجامد . به عبارت دیگر، عالم وجود را مشیت الهی با نظم و ترتیب ویژه‏ای كه از علم او پدید آمده، اداره می‏كند و همگی چیزها در جای خود قرار دارد . بنابراین، تركیب جامعه بشری نیز جزئی از كل عالم امكانی است كه با نظم و هم‏آهنگی اداره می‏شود . پس در جامعه بشری بی‏نظمی و اختلاف، بی‏دادگری و تجاوز، عدم تعادل، باید نشانه رفتاری علیه نظام برتر جهان تلقی شود . اصل تقسیم كار و تعیین مسؤولیت‏ها و وظایف افراد جامعه، ناشی از قبول اصل نظم و هم‏آهنگی الهی در جامعه است . هر عملی كه بی‏نظمی را از میان ببرد و در تقویت نظام جامعه مؤثر باشد، عملی نیك و خدایی است .اسلام، در طریق پرورش انسان‏ها اجتماعی بودن را یك ضرورت حتمی می‏داند . از نظر قرآن، اراده همكاری در بشر، جزئی از مشیت كلی الهی است . از این رو، سهل‏انگاری در مشاركت و همكاری، مطرود و محكوم است و ابدا مورد قبول اسلام نیست . توصیه به امر به معروف یا خیرخواهی، از اصول مسلم قرآن است . این كتاب آسمانی در موارد بسیار، امر به معروف را به مسلمانان یادآور می‏شود . دیانت اسلام به دنبال تاسیس جامعه‏ای است كه انسان‏ها، خواه فردی و خواه گروهی، دستور دهنده نیكی و باز دارنده بدی بوده باشند . به كار بستن این روش، تغییرات مطلوبی در شخصیت افراد به وجود می‏آورد و او را وا می‏دارد كه در زندگی به ارزش‏های معنوی، بیش‏تر ارج نهد . پویایی اسلام مرهون امر به معروف و نهی از منكر است، و بسیاری از اصول مهم دیگر از این اصل سرچشمه گرفته است كه مشاركت و تعاون از آن جمله است . طرح مشاركت اسلام از سایر مذاهب كامل‏تر و عملی‏تر است، مشاركت چیزی جز اجرای اصل امر به معروف و نهی از منكر نیست . اعتقاد به خیرخواهی جامعه، و قبول مسؤولیت اجتماعی، از ایمان به خدا حاصل می‏شود . در حقیقت دین است كه ضرورت مشاركت را به خاطر ایجاد جامعه‏ای بیشتر توصیه می‏كند و آدمی را از گناه و تخلف از قانون الهی و در خور مجازات باز می‏دارد . تلاش اسلام در تشویق هر مسلمان به دخالت در امور جامعه، عامل جلوگیری از گناه است و از این دیدگاه به مشاركت می‏نگرد .باید توجه كنیم كه تعبیر «امت مسلمان‏» با جامعه مسیحی قرون وسطی یا ملت‏های اروپا در قرن هیجدهم، هیچ گونه شباهتی ندارد . امت مسلمان به گروهی اطلاق می‏شود كه همگی پیرو وحی الهی و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله باشند و از قانون مشتركی به نام اسلام اطاعت كنند . در مسیحیت قرون وسطی، كشیشان به پیروان خود توصیه می‏كردند كه به تزكیه شخصی و زهد و عبادت مشغول باشند و برنامه روشنی برای فعالیت‏های اجتماعی و مشاركت مردم در كارها ارایه نمی‏دادند . متفكران اروپایی در دوران پس از نوزایی، برعكس به مسایل اجتماعی اهمیت فوق‏العاده داده‏اند و نقش كلیسا را در رهبری انسان‏ها كم و بیش انكار كرده‏اند . در این میان، قرآن، فرد مسلمان را به دو گرایش بالا فرا می‏خواند . یعنی ایمان دینی و تزكیه نفسانی با آمادگی و علاقه‏مندی، برای هرگونه فعالیت‏های اجتماعی و مشاركت در امور عمومی . ساخت جامعه اسلامی بر ایمان راسخ به یگانگی خدا و رسالت محمد صلی الله علیه و آله استوار است و در عین حال نقش اجتماعی انسان به عنوان عضو مسؤول جامعه پذیرفته شده است . اصالت دین اسلام و برتری آن نسبت‏به مسیحیت و یهود، به خاطر جامعیت تعالیم قرآن در نگرش به احوال فردی و مصلحت‏های گروهی امت مسلمان است . اسلام با وجودی كه ادیان نامبرده را تایید می‏كند، ولی پیروی از آن‏ها را برای سعادت مردم كافی نمی‏داند و پیوسته در آرزوی اتحاد و همبستگی ملت‏های یكتاپرست جهان است . به این آیه شریفه توجه فرمایید: «بگو ای پیامبر به اهل كتاب، اگر به تورات و انجیل عمل كنید، جزء دین‏داران محسوب می‏شوید، ولی ای پیامبر، آن چه بر تو نازل شده كامل‏تر از آن‏ها است .» در دیانت‏یهود، برتری نژادی وجود دارد . و در برادری مسیحیت، رابطه الهی بر جنبه‏های عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست . اما در دیانت اسلام، این افراط و تفریط به چشم نمی‏خورد . با ایمان به خدا، مسلمانی آغاز می‏شود، ولی این اعتقاد در فرد مسلمان اندیشه‏ای پدید می‏آورد كه به صفای باطنی می‏انجامد، یك انگیزه اخلاقی و روانی او را به غیرخواهی و خدمت‏به نوع سوق می‏دهد .در تفكر هر مسلمان، آرزوی جامعه‏ای بهتر در جهان فردا كه بربنیان امر به معروف و نهی از منكر، شكل گرفته باشد، خلجان دارد . این تفكر كه در تعالیم قرآن نشات می‏یابد، به دیانت اسلام سودای جهان شمولی می‏بخشد .اسلام، به دنبال ساختن جهانی است كه همه مردم (حتی آن كسانی كه به دین سابق خود وفادار مانده‏اند) با تفاهم و همكاری و برادری و برابری كامل زندگی كنند . قرآن و پیامبر، پیروان خود را به ایجاد رابطه و تفاهم با ملت‏های دیگر در هر گوشه جهان، تشویق می‏كند، مشروط به این كه این پیوستگی، برای امت اسلامی مخاطراتی را به دنبال نداشته باشد . با وجود این كه وحی الهی یا كتاب آسمانی قرآن، راهنمای اخلاقی مسلمانان محسوب می‏شود، در عین حال حاوی مجموعه‏ای از دستورالعمل‏های سیاسی - اجتماعی نیز هست . امتیاز اخیر باعث آن گردیده كه در اندك زمانی، جامعه‏ای پیوسته و منسجم، متعهد و آگاه و مطلع به امور سیاسی، زیر پرچم اسلام تاسیس شود . جامعه‏ای كه به همه افراد خود، امكان شركت در كارها و قبول مسؤولیت‏های اجتماعی را می‏دهد . این جامعه به هم پیوسته و نگهبان قانون الهی، قبل از هر چیز به انسان‏های مسلمان، هویت انسانی می‏دهد . هویتی كه متاسفانه در جوامع متمدن معاصر، از یاد رفته است و افراد این جامعه‏ها زیر تاثیر تكنولوژی و ارزش‏های مادی دیگر، از خود بیگانه‏اند . ایدئولوژی اسلام، توانسته است، ضمن ارج نهادن به هویت فردی انسان، نقش سازنده او را در فعالیت‏های اجتماعی گوشزد كند . اعتقاد به هویت فردی انسان از اصل جاودانگی روح و دنیای پس از مرگ، پدید آمده است . هر فرد مسلمان در برابر خدا، مسؤول اعمال خویش است و در قیامت‏بد و نیك كارهای او به قضاوت نهایی گذاشته می‏شود و پاداش و مجازات می‏بیند . ایمان به یگانگی خدا، مهم‏ترین عامل تاسیس جامعه مسلمان است جامعه‏ای در ابعاد جهانی، متعهد و مسؤول، در یك چنین جامعه‏ای فرد مسلمان رشد می‏كند، وابستگی خود را به امت مسلمان می‏شناسد و به هویت راستین خود پی می‏برد .
اسلام و حكومت
هنگامی كه پیامبر از مكه به مدینه هجرت نمود، پس از ورود به این شهر، نخستین اقدام او، امضای قرارداد آشتی با دوازده قبیله عرب و ده قبیله یهودی ساكن در مدینه بود . در اهمیت این قراردادها كافی است‏به آثار آن در تثبیت و گسترش اسلام در سال‏های بعد اشاره كنیم . این قراردادها را به حق می‏توان نخستین قرارداد اجتماعی در تاریخ تمدن بشری نامید . این تصمیم حقوقی، مزایایی به ساكنان مدینه اعطا نمود و اوج همكاری، برابری و تفاهم را بین دو گروه مهاجر و انصار از یك سو، و اقوام یهود از سوی دیگر، به وجود آورد .روشنفكران مسلمان در مطالعات خود به این نتیجه رسیده‏اند كه تفكیك دین از سیاست، با ایدئولوژی اسلام ناهم‏آهنگ است . توجه مسلمانان امروز به حقایق اسلام و تعالیم قرآن، كه ۱۵ قرن پیش، ندای آزادی و برابری سرداده است، كاملا طبیعی است و گرایش به حكومت جهانی اسلام در افكار امت اسلام، رسوخ یافته است . دیانت اسلام، حاكمیت مطلق را از آن خدا می‏داند كه قسمتی از آن، بنابر مشیت الهی به پیامبر و جانشینان او تفویض می‏شود . رهبران سیاسی نماینده حاكمیت‏خداوند بر روی زمین‏اند، بنابراین باید واجد شایستگی و توانایی لازم باشند، تا بی چون و چرا، مورد قبول و تایید مردم واقع شوند . این جاست كه مساله آرای عمومی در اسلام، مطرح می‏شود . به كار بردن تعبیر خلافت‏به جای حكومت، روشنگر جانشینی خدا در اداره امور است و مخصوصا در قرآن آیاتی وجود دارد كه به روشنی از تلفیق حكومت‏شرعی و سیاسی در وجود برگزیده است كه مآلا برگزیده خداست، حكایت می‏كند، از جمله این آیه: «دادیم كسان ابراهیم را كتاب و دانش و ایشان را دادیم فرمانروایی بزرگ .» (۱۲) در این آیه علوم دینی (كتاب) با آیین مملكت داری (حكمت) تلفیق شده و با واژه فرمانروایی بزرگ، به حكومت‏سیاسی تصریح شده است . شالوده حكومت اسلامی بر آزادی‏های فردی و دخالت آزادانه اشخاص، در كارهای عمومی، ریخته شده و اتخاذ تصمیم در مسایل جامعه از طریق مشورت است . با این همه در قرآن و سنت، به ساخت و تركیب ویژه حكومت نظیر آن چه در كشورهای غربی معمول است، تصریح نشده و تنها به مسلمانان اختیار و آزادی داده شده تا شكل حكومت‏خود را بنا بر مقتضیات زمان، با رعایت اصول اسلامی برگزینند . پیوند امت‏با مسؤولان حكومت، چونان روابطی كه هم‏اكنون بر ملت‏های آزاد جهان حكم‏فرماست، تنها حكومت اسلامی از این امتیاز برخوردار است كه رعایت مبانی و احكام الهی، مثل اجرای اصل امر به معروف و نهی از منكر را در راه گسترش و تداوم قسط اسلامی یا عدالت اجتماعی وجهه همت قرار داده است . اصول اداره مملكت، بر بنیان تعالیم قرآن و سنت پیامبر، ثابت و تغییرناپذیر است و حوزه نفوذ قوه مقننه تا بدان حد نیست كه قادر به تصرف در اصول الهی باشد، ولی در فروع، بنابر ضرورت و احتیاج، از طریق نظام شوراها و فتاوای فقیهان، تغییراتی به سود مردم صورت می‏گیرد . اسلام با آن چه كه امروزه در كشورهای غرب، حكومت جمهوری یا مشروطه نامیده می‏شود، متفاوت است . مهم‏ترین اختلاف در كیفیت اعمال حاكمیت است . رهبر امت در اسلام، پیش از هر نیروی دیگری متكی به اعتقاد و اطمینان است كه مردم نسبت‏به او دارند . اعتقاد مردم و گزینش او به عنوان حاكم، خلیفه یا جانشین خدا، در حقیقت قرار داد دو جانبه‏ای است كه بین حاكم و مردم، منعقد می‏گردد و هر دو طرف باید به شرایط آن پابند باشند . از دیدگاه اسلام، همان‏گونه كه حاكمیت، متعلق به خداست، مالكیت و ثروت نیز از آن خداست . مردم در دوران زندگی، امانت‏دار خدایند . هرگز كسی نباید در داشتن چیزی كه متعلق به او نیست، احساس غرور كند یا گرفتار حرص و آز گردد . اگر الكیت‏خصوصی در اسلام پذیرفته شده، تنها به خاطر تشویق مسلمانان به كار بیش‏تر بوده كه سرانجام بهزیستی و نظم جامعه را تامین می‏كند . اسلام، به هیچ یك از دو ایدئولوژی كاپیتالیسم و كمونیسم، كوچك‏ترین شباهتی ندارد، مثلا برخلاف كمونیسم، مالكیت‏خصوصی و كار مستقل را، از حقوق شناخته شده هر مسلمان دانسته، در عین حال این مالكیت، مرزهای مشخصی دارد . و برخلاف لیبرالیسم غرب و رژیم‏های سرمایه‏داری دسترسی به ثروت و مالكیت‏بدون كار و ابراز لیاقت، مطلقا ممكن نیست . ضوابط كار در اسلام به گونه‏ای تنظیم شده كه همه شهروندان از فرصت‏های مساوی استفاده كنند و سیستم بهره‏كشی و بیگاری منسوخ است . تشویق به نیكوكاری و ایجاد سازمان‏های خیریه، نظیر وقف كه ثروتمندان را به خدمات عمومی و فرهنگی مشغول می‏سازد، در حد خود می‏تواند، ثروت را در جامعه متعادل سازد، پرداخت‏های قانونی نظیر زكات، علاوه بر آن كه از تراكم سرمایه جلوگیری می‏كند، با تنگ چشمی دنیا داران نیز پیكار می‏كند .
جایگاه و منشا قانون
هیچ دیانتی به روشن‏بینی اسلام، راه زندگی را به پیروان خود نیاموخته و احترام به قانون را تا این پایه، توصیه نكرده است . این روح اطاعت از قانون و عشق به عدالت است كه دیانت اسلام را به تاسیس جامعه‏ای هم‏آهنگ، وا داشته است . اسلام، من فردی را به من اجتماعی مبدل ساخته و مصلحت جامعه را بر سود شخصی برتری داده است . قوانین اسلام و اروپا، هم از نظر منشا حقوقی وهم از نظر هدف، با یكدیگر تفاوت‏هایی دارند . حقوق‏دانان اروپا، منشا پیدایش قانون را اراده ملت می‏دانند و هدف از اجرای قانون، احقاق حق و تامین عدالت است . در فقه اسلام، منشا قانون، مشیت الهی است كه در كتاب آسمانی و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله انعكاس دارد و هدف از اجرای آن علاوه بر تامین عدالت و حفظ حقوق ضعفا در برابر اقویا، تقرب به خدا نیز هست . هر فرد مسلمان اصولا تكالیف خود را در هر موردی كه مقتضی باشد، به خاطر تقرب به خدا انجام می‏دهد و این كمال مطلوبی است كه قرآن در برابر هر مسلمان قرار داده است . تعیین ضوابط و تدوین اصول واقع‏گرایانه‏ای كه وظیفه و خط مشی میلیون‏ها مسلمان را در گوشه و كنار جهان، مشخص كند، كار آسانی به نظر نمی‏رسد، و از این جهت هیچ ایدئولوژی، مذهب و فلسفه‏ای، با اسلام برابری نمی‏كند . هیچ سازمان سیاسی‏ای قادر نیست در اندیشه و رفتار انسان‏ها نظارت خود را اعمال كند . و به راستی این نفوذ و كارآیی قرآن و پیامبر در اندیشه مسلمانان، شگفت‏آور است . نفوذ و قدرت رهبران اسلام، ناشی از ایمان دینی مردم است نه به خاطر ترس و مجازات قانون، از این جهت، رهبری روحانی و سیاسی در دیانت اسلام، تجزیه‏پذیر نیست . و این بدعت (جدایی رهبری روحانی از رهبری سیاسی) از دوران حكومت معاویه در اسلام ظهور كرده است . حكومت اسلامی از قبول و حمایت مردم بهره‏مند است و قداست پیشوای دینی كه در عین حال رهبر سیاسی امت نیز هست، این موقعیت ممتاز را برای او فراهم ساخته است .اسلام شناسان غرب پیوسته اصرار ورزیده‏اند تا نظام اداری و سیاسی اسلام را متناسب با الگوهای خود (در یكی از تعاریف علوم سیاسی) بگنجانند . این روش تحقیق به اصطلاح علمی، موضوع پیوستگی روح و ماده، اخلاق و قانون را كه از ویژگی‏های نظام دینی و اجتماعی اسلام است، مورد پژوهش قرار نمی‏دهد و از كنار آن می‏گذرد . طبقه‏بندی سازمان‏ها و نهادهای اسلام به صورتی كه امروزه متفكران اسلامی هم به پیروی از روش‏های غرب، بدان پرداخته‏اند و ایدئولوژی اسلام را در قالب اصطلاحات محدودی نظیر تئوكراسی، منارشی، اتوكراسی، جمهوری، دموكراسی و سوسیالیسم تعریف می‏كنند، به هیچ وجه، توانایی معرفی و ارزیابی دیانت اسلام را نخواهد داشت . قلمرو پژوهش علمی محدود است و حقیقت ایدئولوژی اسلام را كه از وحی الهی و كتاب آسمانی و اعتقاد به جاودانگی روح و استمرار هستی در جهان دیگر، نشات یافته، نتواند شناخت . دلیل این ادعا، اظهارات و مطالب ضد و نقیض و نتیجه‏گیری‏های نادرست‏شرق شناسانی است كه در برخورد با مبانی اعتقادی و برداشت‏های سیاسی و اجتماعی اسلام، ابراز داشته‏اند . این داوری‏ها عمیقا با روح قرآن و رسالت پیامبر تناقضی آشكار دارد . اشتباه بزرگی كه این گروه مرتكب شده‏اند، شاید به علت اعتقاد مسیحیت در تفكیك عوامل مؤثر در زندگی فردی و گروهی، از یكدیگر است .
حقوق اقلیت‏ها
باید اذعان كنیم كه مبانی و اصول دیانت اسلام در حمایت از حقوق اقلیت‏ها، در قرن هفتم میلادی برای نخستین بار، گام بزرگی بوده است كه در راه تامین عدالت و آزادی و برابری انسان‏ها برداشته شده است .به شهادت تاریخ، در نخستین مراحل پیروزی اسلام، رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با كسانی كه هنوز مسلمان نشده بودند، كاملا جوانمردانه بوده است . در دورانی كه سرنوشت انسان‏ها را زر و زور تعیین می‏كرده و آزادی، تنها متعلق به زورمندان و توان‏گران بوده است، پیامبر اسلام در جزیرهٔ‏العرب، صدای آزادی و برابری در داده و امیدی در دل‏های محرومان و ستم‏كشان پدید آورده است . با توجه به این نكته، بی انصافی است كه رفتار ناشایست‏یكی از فرمانروایان ستم‏گر را در گوشه‏ای از قلمرو اسلام، بهانه كرده و در عدالت اسلامی تردید روا داریم . شك نیست كه حكام محلی، نسبت‏به رفتار بیگانگان واكنش‏هایی نشان می‏داده‏اند، ولی ملاك قضاوت باید ایدئولوژی اسلام و رفتار پیامبر و جانشینان او در سی سال اولیه ظهور این دیانت‏باشد، نه فی‏المثل رفتار معاویه و فرمانروایانی از این قبیل كه متاسفانه به نام اسلام حكومت كرده‏اند . در فقه اسلامی فصلی به «ذمه‏» اختصاص داده شده كه به معنای امان یا حمایت آمده است .ذمه قراردادی بود كه مسلمانان پس از پیروزی بر دشمن، به منظور حمایت و امان‏دادن به او تنظیم می‏كرده‏اند و به امضای طرفین می‏رسیده است . بنابر قرارداد مذكور، پیروان ادیان دیگری كه سرزمینشان به تصرف سپاه اسلام در آمده بود، می‏توانستند در بین امت مسلمان به آسودگی زندگی كنند و حكومت اسلام امنیت آنان را از هر جهت ضمانت می‏نمود در قبال این ضمانت، اصل ذمه، مبلغی به بیت‏المال می‏پرداختند كه «جزیه‏» نامیده می‏شد . از نظر حقوقی، قرارداد با اهل ذمه را می‏توان عهدنامه سیاسی (كنوانسیون) تلقی نمود كه پیروان یكی از ادیان الهی در سرزمین مغلوب، از سوی قوم غالب یعنی مسلمانان امان می‏یابند و هیچ كس حق تجاوز به حریم آنان را نخواهد داشت . در برابر این تعهد، قوم شكست‏خورده باید مبلغی را به صندوق حكومت‏بپردازد و مقررات عمومی اسلام را رعایت كند . این قرارداد دو جانبه، بیش‏تر به سود اقوام شكست‏خورده است تا اسلام، زیرا انگیزه انسانی و اخلاقی عامل موافقت‏با آن بوده است . در این جا لازم است‏یادآور شویم كه تنظیم قرارداد صلح با شرایط ذمه یا تامین و حمایت ملت‏شكست‏خورده یكی از تجلیات انسان دوستانه اسلام است كه به كلی با آن چه در حقوق غرب نسبت‏به رفتار با ملل مغلوب آمده، تفاوتی آشكار دارد . نكته جالب دیگر، روشن‏بینی و آشنایی مسلمانان با مسایل سیاسی در ۱۵۰۰ سال قبل است . یعنی در دورانی كه حقوق سیاسی وجود نداشته و حاكم بر مقدرات مردم، زورمندی و توانگری بوده است، در قرارداد اهل ذمه، با روشنی و صراحت، وظایف و تكالیف طرفین و حقوقی كه نسبت‏به هم دارند، مشخص شده كه جای هیچ گونه ابهام و تفسیری را باقی نمی‏گذارد . «جزیه‏» در حقیقت نوعی مالیات سرانه بود كه از همه اقلیت‏ها وصول می‏شد . تنها كودكان، زنان و افراد سالخورده و علیل از پرداخت آن معاف بودند . نرخ جزیه یا مالیات، به توانایی مادی افراد بستگی داشته و از طبقات كم درآمد مبلغ كم‏تری وصول می‏شده است . سرپرست‏خانواده یا رئیس قبیله، مسؤول وصول جزیه برای حكومت‏بوده‏اند . تحمیلاتی كه به گروه اقلیت می‏شده، در قبال حمایتی كه دولت اسلامی از آن‏ها به عمل می‏آورد; در مقایسه با رفتار ملل فاتح نسبت‏به افراد تابع كشور مغلوب، كاملا متعادل و انسانی بوده است . پرداخت مبلغی در ازای بهره‏مندی از مزایای قانونی اقامت در بین مسلمانان و یا الزام به حفظ نظم و اطاعت از مقررات اجتماعی اسلام، به خاطر امنیت جامعه، رفتاری خلاف عدالت محسوب نمی‏شود . مخصوصا كه گروه‏های اقلیت، آزادی كامل داشته‏اند كه در هر كجا مایلند اقامت گزینند و حكومت اسلام، حمایت از جان و مال و نوامیس آنان را متعهد بوده و حتی در برابر دشمن خارجی از آنان دفاع می‏كرده است . نشانه‏هایی از بدرفتاری مسلمانان با گروه‏های اقلیت، موجود نیست، بر عكس، شواهد تاریخی در حسن سلوك و مهرورزی اسلام با این گروه‏ها وجود دارد . پیامبر صلی الله علیه و آله در یكی از دستورات صریح خود فرموده است: «هركس یكی از افراد مورد حمایت اسلام را از پا در آورد، بهشت را نخواهد دید .» علی علیه السلام در خطبه‏های خود از برابری حقوق مسلمان و غیر مسلمان، یاد كرده و فرموده است: «اینان جزیه می‏پردازند، ولی با مسلمانان برابرند .» رهبران دینی یهودی و مسیحی، در انجام وظایف خود، آزادی كامل داشته‏اند و رسمیت آن‏ها مورد تایید حكومت‏بوده است . اعتمادی كه اهل كتاب به پیامبر و جانشینان او داشتند، در قراردادها منعكس است، و هیچ گونه دلیلی بر ناخشنودی اقلیت مدینه و شهرهای دیگر از مجریان قانون اسلام در دست نیست . تساهل دینی در اسلام، برخلاف برداشت اروپائیان از این واژه به بی‏بند و باری و سهل‏انگاری اطلاق نمی‏شود . دیانت اسلام به گروه‏های غیرمسلمانی كه در درون جامعه مسلمان، زندگی می‏كنند، آزادی انجام فرایض دینی و حفظ آداب و رسوم قومی را داده و آن‏ها را در حمایت‏خود گرفته است . این رفتار مردمی، به تعبیر اسلام، «تساهل‏» نامیده شده و مجامع جهانی، امروزه این تفكر عالی اسلام را به مقررات حمایت از آزادی‏های انسان، افزوده‏اند و از سخت‏گیری‏های اكثریت نسبت‏به اقلیت، در میان افكار و عقاید خود، چشم پوشیده‏اند .در تاریخ اروپا می‏خوانیم كه قرن‏ها، آبای كلیسا نسبت‏به غیر مسیحیان سخت‏گیری و شكنجه روا می‏داشته‏اند و حتی به متفكران و اهل علم، اجازه ابراز عقاید و نظریات خود را (به علت آن كه مخالف با مفاد انجیل است) نمی‏دادند . عده‏ای از دانشمندان در سراسر اروپا تحت فشار كشیشان قشری و جامعه متعصب بوده‏اند . برداشت اسلام از حقوق اقلیت، هرگز نباید پدیده‏ای قرون وسطایی و قدیمی جلوه كند . پذیرش حق آزادی بیان و آزادی رفتار، برای انسان‏ها پدیده‏ای است كه از احترام به شخصیت و اعتقاد به اصالت‏بشر، سرچشمه گرفته و هنوز هم تفكری پیشرفته است، و می‏تواند كمال مطلوب ابدی، برای فرهنگ بشری باشد . علمای حقوق بین‏الملل، مسلما ناگزیر خواهند بود در فرضیه‏های خود به منظور پی‏ریزی اساس تفاهم و هم‏بستگی بیش‏تر ملت‏ها، با اندیشه‏های مترقی اسلام آشنا شوند . این حقیقت مورد پذیرش تاریخ است كه قرآن با ارایه مقرراتی در حمایت از گروه‏های اقلیت، توانسته است ضرورت كاربرد اصل تساهل دینی را در برخورد عقاید و آرای امروز نیز اعتبار بخشد . اصلی كه در بسیاری از نظام‏های سیاسی - اجتماعی معاصر رعایت نمی‏شود . حقوقدانان بین‏المللی و بشر دوستان معاصر، هنوز به خاطر تدوین مقرراتی برای حفظ اقلیت‏های بیگانه در درون جوامع اروپایی تلاش می‏كنند .
برابری و آزادی
آزادی، نخستین بنیاد تعلیم و تربیت عمومی در اسلام است و امكان شكوفایی استعدادها و پرورش نیروی تفكر را به همگان می‏دهد . این اصل، از لوازم اصل برابری در اسلام است، زیرا اصل، برابری پرخاش علیه ستم‏گری و تبعیض نژادی است . آزادی و برابری انسان در سایه اعتقاد به وحدانیت و قدرت كامله خداوند تحقق می‏یابد كه ضامن اجرای اصول برابری، آزادی و برادری است . مخصوصا اذعان به عظمت و وحدانیت‏خدا، اعتقادی در انسان به وجود می‏آورد كه عامل بازدارنده‏ای در تسلیم به بردگی و اسارت و موجد مقاومت انسان در برابر تجاوز و ستم گری است . بنا به دستور قرآن، انسان منحصرا در برابر خدا باید احساس عبودیت كند و در سایر احوال، كاملا آزاد و مختار است . اعتقاد به عظمت و قدرت خدا، فكر تساوی و آزادی بشر را در ذهن هر مسلمانی پدید می‏آورد و غریزه تجاوز و بهره‏كشی از انسانی دیگر را در وجود او سركوب می‏كند . بدون تردید، این خصوصیت‏یكی از امتیازات عمده دین اسلام و اصولا یكی از تجلیات عالی تمدن بشری است . بر اساس این اعتقادات كه فلسفه و قانون گذاری اسلام، گام‏های مؤثری در راه تامین حقوق بشر برداشته‏است . دیانت اسلام، ذاتا بیش از سایر ادیان و فلسفه‏ها به شخصیت انسان ارج نهاده و برای آزادی او حرمت قایل شده است . برابری در حقوق مخصوصا امكان بهره‏مندی مساوی از تعلیم و تربیت و انتخاب مشاغل، اجرای كامل عدالت در قرار دادها و روابط اجتماعی، معاملات و . . . ، اسلام را دین مترقی و طرف‏دار آزادی و برابری انسان‏ها معرفی می‏كند . اسلام، نخستین دیانتی بوده كه علیه بهره‏كشی و استثمار، به مبارزه برخاسته و از پا ننشسته است و بنیان ستم را در همان سال‏های نخستین، در بسیاری از سرزمین‏ها در هم كوبیده است .در ادوار بعد نیز موفق شده نظام بردگی و ستم‏گری را با پی ریزی نظام اقتصاد توحیدی نابود سازد . درست در دورانی كه اروپاییان به پیروی از مبانی حقوق یونان و روم قدیم، سیستم بردگی، بیگاری و بهره‏كشی را به عنوان حق طبیعی برای صاحبان زور و زر پذیرفته بودند . اصل مساوات، نخستین سنگ بنای نظام اجتماعی اسلام است . هیچ یك از ادیان و فلسفه‏ها تا این حد به برابری انسان‏ها ارج ننهاده‏اند . اصل برابری اسلام نسبت‏به افرادی كه مسلمان نیستند، نیز، تسری دارد و این گروه می‏توانند از تمامی حقوق و امتیازات مسلمان در یك جامعه اسلامی استفاده كنند و در احوال شخصیه تابع قوانین خود باشند . باید دانست كه برابری در اسلام بدان معنا نیست كه افراد سالم بدون آن كه زحمت‏بكشند از مزایای اقتصادی یكسان بهره‏مند گردند . قرآن تفاوت‏های فردی را از نظر هوش و شرایط بدنی و روانی می‏پذیرد و از مالكیت فردی در صورتی كه نتیجه فعالیت مشروع فرد بوده و سهم بیت‏المال پرداخت‏شده باشد، حمایت می‏كند . مفهوم حقوق بشر و به عبارت دیگر اعتقاد به ارزش و شایستگی انسان، متفرع از اصل توحید اسلام است، زیرا جنبه عالی و الهی انسان، به هر حال آزادی و برابری اوست . انسان، آزاد آفریده شده و باید جامعه‏ای به وجود آید كه او هرگز از بردگی و استثمار، وحشتی به دل راه ندهد و مسؤول سرنوشت‏خود باشد . تنها خداوند شایسته عبادت و پرستش است . اصل مساوات اسلامی، به كلی با آن چه در فرهنگ مغرب زمین وجود دارد متفاوت است . از دیدگاه اسلام، انسان، اصولا موجود آلوده و گناه كاری نیست كه از فیض حلول به شایستگی مقام انسانیت را به دست آورد . قرآن، ارزش انسان را با مابعدالطبیعه نمی‏آمیزد، انسان برتر، موجودی است كه آزادانه دستورات الهی را به كار بندد و خدا را پرستش كند .
اسلام و حقوق زن
نزول كتاب آسمانی قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله، تنها به خاطر تغییر رسوم و دگرگونی اخلاق عرب جاهلیت نبوده است . قرآن، كتابی است‏حاوی دستورات منسجم و كامل كه اجرای آن در شرایط تاریخی و ضرورت‏های اجتماعی گوناگون كاملا امكان‏پذیر است . در مورد حقوق زن، نخست‏باید دیدگاه اسلام را در باره طبیعت زن دانست . دیانت اسلام، زنان و مردان را برابر می‏داند و قوانین اسلام، عموما انسان را مورد حمایت قرار می‏دهد نه فرد یا گروه معینی را . با این همه در مواردی از حقوق زنان بیش‏تر پشتیبانی كرده و مخصوصا سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عدالت، مهربانی و نیك رفتاری با زنان را توصیه نموده و احادیث‏بسیاری در این باره موجود است . در مساله ازدواج كه از نظر اسلام، بعد اخلاقی و تربیتی آن اهمیت فوق‏العاده‏ای دارد، اگر به مهریه تاكید شده باز به خاطر احترام و تامین زندگی آینده زن بوده است.حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده كه زن را به موجود مقدس تعبیر كرده و در حدیث دیگر مالكیت‏خصوصی، حق استفاده از ارث و تساوی در برابر قانون را برای زن قایل شده است . فقهای اسلام، از تفاوتی كه در سهم ارث زن و مرد وجود دارد و مرد دو برابر زن ارث می‏برد، بدین صورت دفاع كرده‏اند كه این امر نه تنها تضییع حقی نسبت‏به زنان نیست، بلكه امتیازی هم برای آنان محسوب می‏شود . می‏دانیم كه در نظام اجتماعی اسلام، به طور كلی مرد مسؤول پرداخت هزینه خانواده از هر قبیل است . در حالی كه مسؤولیت و مدیریت زن در خانواده نسبت‏به اموری است كه برای او مستلزم هزینه‏ای نیست، بدین ترتیب ثروت و در آمد او مانند مرد، صرف مخارج خانواده نمی‏شود . حال اگر، بیش‏تر از او ارث می‏برد، هرگز به خاطر برتری مرد نسبت‏به زن نمی‏باشد، بلكه به علت مخارج بیش‏تری است كه اجبارا مرد در زندگی برعهده دارد.از بررسی قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله به این نتیجه می‏رسیم كه دین اسلام سه نوع امتیاز برای زنان قایل شده است: اول، حق زناشویی كه از نظر اسلام در عین این كه پیوند معنوی و پرشكوه مرد و زن مسلمان است، اقدامی در مسیر نظم جامعه و قرارداد عادلانه‏ای بین طرفین است . دوم، رعایت احترام و ادب معاشرت در روابط زن و مرد است . با شناختی كه اسلام از طبیعت‏سركش مردان داشته، در این مورد راه‏های عملی ارایه داده و صرفا توصیه اخلاقی نكرده است . سوم، تنظیم روابط زناشویی است . زناشویی صرفا اقناع غریزه جنسی نباید تلقی شود . انگیزه‏های انسانی و تربیتی، علل و موجبات اساسی زناشویی است . دورنمای این مزایای سه گانه كه با یك دید كلی، می‏توان آن‏ها را به صورت اصل واحدی پذیرفت، نظر اسلام را نسبت‏به ارزش مقام زن روشن می‏سازد . مطالعه تاریخ تمدن‏های گذشته حاكی از پرداختن انسان به رسوم و عادات شرم‏آوری بوده كه انقلابات و تحولات اجتماعی نظیر اسلام، سرانجام آن را از میان برده است . از جمله این عادات، رفتار غیر انسانی مردان جاهلیت‏با زنان و دختران عشیره بوده كه پیامبر با آن مبارزه كرده است . از دیدگاه قرآن، زن در جامعه مسلمان، از همگی حقوقی كه به مرد اختصاص داده شده، بهره‏مند است و اصولا هیچ گاه تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد . «ما از هر چیز دوگونه آفریدیم، باشد كه یگانگی ما را پذیرا شوید .» (۱۳) افسانه اغواگری حوا و برانگیختن آدم به گناه كه در انجیل آمده، و زن را شاگرد شیطان نامیده است، مورد قبول اسلام نیست و این بی‏احترامی نسبت‏به زن نه تنها در قرآن دیده نمی‏شود، بلكه به شهادت بعضی آیات، برتری زن نسبت‏به مرد، پذیرفته شده است . (۱۴) در آیات مذكور، آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران و مادر عیسی علیه السلام نمونه پاكدامنی و استقامت در برابر شداید و سختی‏ها معرفی شده‏اند . بنابر احادیث معتبر، خدیجه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام دختر پیامبر و همسر علی علیه السلام در بزرگواری همانند مریم و آسیه‏اند . (۱۵) باید دانست كه نظر قشریون و ظاهر گرایان مسلمان نسبت‏به زن، مطلقا با تعالیم اسلامی ربطی ندارد و نشانه بی‏اطلاعی و بی‏خبری این گروه‏های متعصب و بیگانه از حقایق اسلام است .این گروه‏ها برای زن همان حقوقی را قایلند كه اعراب دوره جاهلیت قایل بودند، اینان به دستور پیامبر و تعالیم قرآن در موضوع برابری زن و مرد تسلیم نمی‏شوند و تنها به ظواهر دین پایبندند و با برداشت‏سطحی و ناقصی كه از دین اسلام دارند، مقام عالی و با عظمتی را كه قرآن به انسان (اعم از مرد و زن) ارزانی داشته، هرگز درك نكرده‏اند و در نتیجه با تندروی‏های ناشایسته‏ای به قضاوت در باره زن می‏پردازند . سخنانی چون «بهشت زیر پای مادران است‏» یا «بهترین شما كسی است كه با همسر خود به مهربانی رفتار كند» ، هرگز بر زبان پیامبری كه برای زن ارزش ملكوتی قایل نباشد، جاری نمی‏شود .مبارزه‏ای كه زنان مسلمان برای به دست آوردن حقوق و آزادی خود آغاز كرده‏اند، از پیكار زنان اروپا و آمریكا، آسان‏تر است، زیرا زن مسلمان برخلاف زنان مغرب زمین علیه قوانین ظالمانه‏ای كه حقوق زنان را از یاد برده، قیام نكرده است، بلكه منحصرا با اندیشه‏هایی مبارزه می‏كند كه گرفتار كوته‏بینی و عصبیت‏های جاهلیت‏اند و مانع رسیدن زنان به حقوق كه اسلام برای آنان پذیرفته است می‏گردند . دین اسلام، به مراتب بیش‏تر از مسیحیت و ادیان دیگر در مورد حقوق و آزادی‏های زن سخنی گفته است مانند: مالكیت‏خصوصی زن، مهریه، ارث، دریافت هزینه زندگی از شوهر سابق پس از طلاق، و امتیازات بسیار دیگر . دشواری زن مسلمان و مقاومت مردانی است كه آماده اجرای احكام الهی در مورد او نیستند . در كدام سیستم اقتصادی، از حق مالكیت زن، نظیر اسلام حمایت‏شده است؟ شور و حرارتی كه پیامبر صلی الله علیه و آله در دفاع از آزادی و حقوق اقتصادی و اجتماعی زن، در هزار و چهارصد سال پیش، نشان داده است، واقعا شگفت‏انگیز است . ظهور اسلام، مقارن با فرمانروایی امپراطوران روم و ایران بود كه اصولا مرد و زن از آزادی و عدالت‏بی‏بهره بودند . اروپای قرن بیستم، هنوز حقوقی را كه اسلام برای زنان قایل شده است، به آنان نبخشیده است . با توجه به این حقایق، زنان روشن‏فكر مسلمان، بهتر است‏برای مطالبه حقوق و آزادی‏های خود از دولت‏ها، به جای تكرار مطالب متفكران مغرب زمین، به اصول برابری و عدالت اسلام تمسك جویند . عدالت اسلام، از مطالعه در هم‏آهنگی و نظم و ترتیب كائنات پدید آمده است . نظامی كه قدرت كامله خدا، ضامن استقرار و استمرار آن است . نظامی كه از اصل مهم «هر چیزی به جای خویش نیكوست‏» پیروی می‏كند .
تعدد زوجات و طلاق
انكار نمی‏توان كرد كه اسلام حق چند همسری را برای مرد پذیرفته و اجازه طلاق را به او داده است . باید دانست كه نظر قرآن و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در موضوع تعدد زوجات، مبتنی بر علل و موجباتی بوده كه در جامعه ابتدایی صدر اسلام وجود داشته است . نظام چند همسری، ستم و اهانت و تحقیر زن در عرب جاهلی، سنتی پا برجا و غیر قابل انكار تلقی می‏شد . هدف قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله از همان ابتدا، متوجه رفع ستم از زن و بهبود شرایط زندگانی او بوده است ولی عملی ساختن این تصمیم، با یك دستور قاطع و بی سابقه، با توجه به فضای فكری حاكم بر جامعه آن روز، امكان عقلی نداشته است . درست‏به همین علت، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، با تدابیر ویژه‏ای كوشیده است كه عادات ناپسند و غیر انسانی چند همسری را از جامعه اسلام زایل سازد و در راه رسیدن به این هدف، نخستین گام را كه محدود ساختن تعدد زوجات و تدوین ضوابطی برای زناشویی و طلاق باشد برداشته است . در مراحل بعد، اسلام با هرگونه تبعیض و ستم، نسبت‏به انسان‏ها اعم از مرد و زن، سیاه و سفید، برده و آزاد، مبارزه كرده است . در مورد تعدد زوجات، هدف اسلام مبارزه با ستم‏گری نسبت‏به زنان و اجرای عدالت‏بوده و مخصوصا پافشاری قرآن بر اجرای عدالت، خود به خود مساله چند همسری را منتفی می‏سازد . اگر عدالت و احترام بر روابط زن و شوهر سایه نیفكند، یقینا تك همسری نیز تفاوتی با چند همسری ندارد و به هر حال آرامش خانواده به نابودی كشیده می‏شود . در باب طلاق هم اگر درست‏بنگریم، برای زن و شوهر هر دو حقوقی در نظر گرفته شده است . ازدواج در حقیقت نوعی قرارداد است كه زن و شوهر آن را امضا می‏كنند . این قرارداد در مواردی كه یكی از طرفین، به شرایط آن عمل نكند، قانونا نافذ نخواهد بود و اعتبار خود را از دست می‏دهد . قرآن، درست هنگامی كه عقد زناشویی به این مرحله از تزلزل برسد و تداوم زندگی مشترك ممكن نباشد، موضوع طلاق را (آن هم با شرایط عادلانه و در چند مرحله) مطرح می‏سازد .در طلاق اسلام، صلح و آشتی و بازگشت‏به زندگی زناشویی پیش‏بینی شده و مخصوصا به زنان نیز، حق جدایی از شوهر، طبق شرایطی داده شده است .
مرد به دل‏خواه خود و بدون دلیل، هرگز نمی‏تواند همسر خود را طلاق دهد و در صورت طلاق شرعی، مرد مكلف است علاوه بر مهریه، ضرر و زیانی را كه همسر سابق او مطالبه می‏كند، تمام و كمال بپردازد و رضایت‏خاطر او را فراهم آورد . در قرآن كریم سوره مستقلی به طلاق اختصاص داده شده و تمامی ابعاد آن با دقت نظر و موشكافی تجزیه و تحلیل شده است . علاوه بر این سوره (كه حاوی دستورالعمل‏های كافی برای شناسایی، حفظ و تامین حقوق مادی و معنوی بانوان است) در سوره‏های دیگر، ضمن آیات متعددی در موضوع نكاح و طلاق گفت‏وگو كرده است . با این همه دین اسلام، طلاق را به جراحتی بر پیكر جامعه تعبیر نموده است . و بر پایه این تعبیر، مقررات شدیدی در راه تامین معیشت همسران مطلقه، وضع نموده تا به انحراف و فساد كشیده نشوند و جامعه را آلوده نسازند .ویژگی جهان شمولی اسلام
از ویژگی‏های آیین اسلام این است كه احكام و دستوراتش به گونه‏ای تدوین گردیده است كه قابلیت جهان شمول بودن آن را فراهم ساخته است . در تعالیم و احكام اسلامی قومیت، نژاد، اقلیم، جنسیت و مانند آن كه اسباب محدودیت قلمرو دین و مكتب می‏گردد، وجود ندارد . یكتاپرستی محور همه تعالیم و احكام اسلامی است، چنان كه انسان‏ها از نظر حقوق انسانی برابر و یكسانند، و عرب برعجم، یا عجم بر عرب، فخر و برتری ندارد، و ملاك برتری انسان‏ها تقوا و پرهیزگاری است . آقای مارسل بوازار در كتاب «اسلام و حقوق بشر» در این باره چنین گفته است: «در جهان غرب این پرسش غالبا مطرح است كه آیا دیانت اسلام، نوعی رسالت جهانی برای رهایی بشریت است‏یا راه و رسمی است فاقد خصلت جهان شمولی; تدابیر و چاره جویی‏هایی است‏به منظور ایجاد نظم اخلاقی و اجتماعی در میان قوم عرب؟ در ارزیابی این دو نظر، ناگزیر باید پرسید چه دیانتی می‏تواند از نظر گاه جهانی برخوردار باشد؟ شك نیست كه دیانت و هر نظام اجتماعی دیگری را می‏توان از دیدگاه‏های چهارگانه فلسفی، دینی، جامعه‏شناسی و سیاسی بررسی كرد . از مجموع پژوهش‏هایی كه از جهات مذكور، در ایدئولوژی اسلام به عمل آمده ما را در این باور راسخ‏تر ساخته كه این دیانت مبتنی بر تفكر جهانی است . از نظر دینی، اعتقاد به یگانگی خداوند و برابری انسان‏ها، نظر گاه جهانی به ایدئولوژی اسلام بخشیده است . به شهادت تاریخ، همیشه دین‏های یكتاپرست‏به دنبال تشكیل نظام یگانه‏ای در سراسر جهان بوده‏اند و تعالیم آن‏ها به صورت قانون ابدی و عمومی تجلی كرده است . از دید فلسفی مزیت دین اسلام، نحوه برداشت و تلقی خاصی است كه از هویت انسان، در رابطه با نقش فردی و اجتماعی او به دست می‏دهد . همان‏گونه كه فرد انسان با به كاربستن تعالیم قرآن، به سوی سعادت ابدی و تكامل معنوی می‏رود، جامعه مسلمان نیز با پذیرش اصل برابری و برادری و تقویت روح تعاون به كمال مطلوب خود تواند رسید . در اخلاق مسیحیت، تنها به حسن رابطه فرد تاكید شده و از مسؤولیت اجتماعی او، حرفی به میان نیامده است، ولی اخلاق اسلام، به دنبال هم بستگی و تفاهم جهانی است و از این رو; بیش‏تر دستورالعمل‏های آن از كلیت و شمول بهره‏مند است.از دلایلی كه نظرگاه جهانی اسلام را آشكار می‏سازد، اهتمامی است كه پیامبر صلی الله علیه و آله در توسعه روابط مسلمین با اقوام غیر مسلمان و مخصوصا یهودیان، پس از هجرت به مدینه معمول داشته است . پذیرش دین اسلام از سوی یهودیان، نیز برخلاف ادعای بعضی، به خاطر فشار سیاسی یا نظامی نبوده است . در قرآن آمده است كه انسان‏ها نخست نژاد واحدی بودند، سپس بنابر مشیت الهی، ملت‏ها، اقوام و نژادهای گوناگون گردیدند . این تنوع، به خاطر همبستگی و تفاهم متقابل انسان‏ها بوده است . قرآن نتیجه می‏گیرد كه برتری انسان‏ها به فضیلت و تقوا است . این دستورالعمل كلی، می‏تواند رسالت جهانی اسلام را آشكار سازد . دلیل دیگر بر جهان شمولی اسلام، آسان‏گیری تعالیم قرآن است كه عمق بیش‏تری به این دیانت‏بخشیده است . از سوی دیگر هر انسانی در هر نقطه عالم، تنها با ادای شهادتین، به آسانی می‏تواند در زمزه مسلمانان قرار گیرد . نظرگاه جهانی اسلام، با دو امتیاز نیرومند، درخششی ویژه دارد، نخست: ایمان به خدا و دوم: انكار هرگونه برتری قومی و قبیله‏ای و تاكید بر برابری انسان‏ها . با اعلام این اصول، پیامبر توانسته است عصبیت قومی و نژادی عرب جاهلی و اقوام یهود و مشركان مكه را، ریشه كن سازد . فرد مسلمان در حالی كه به سرزمین خود عشق می‏ورزد، در آرزوی گسترش جهانی اسلام است . اعتقاد به یگانگی خدا و برابری انسان‏ها با هرگونه نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی مبارزه كرده است .
پی‏نوشت‏ها:
۱) مائده (۸) : ۵۰ .
۲) مائده (۸) : ۴۸ .
۳) یادآور می‏شویم: كتاب «اسلام و حقوق بشر» نوشته مارسل بوازار، ترجمه آقای دكتر محسن مؤیدی در دی ماه ۱۳۵۸ از طرف «دفتر نشر فرهنگ اسلامی‏» چاپ شده است . مقاله حاضر، گزیده‏ای از این ترجمه است .
۴) DETRMINISME
۵) اسراء (۱۷) : ۸۵ .
۶) تین (۹۵) : ۴ .
۷) اسراء (۱۷) : ۷۰ .
۸) مائده (۵) : ۸ .
۹) IDEALISME EHRETIEN
۱۰) RATIONALISME INTELLECTUEL
۱۱) دهر (۷۶) : ۹ .
۱۲) نساء (۴) : ۵۹ .
۱۳) ذاریات (۵۱) : ۴۹ .
۱۴) تحریم (۶۶) : ۱۱- ۱۲ .
۱۵) بنابر احادیث دیگری، مقام فاطمه زهرا علیها السلام از همگی آنان‏برتر است .
منبع:ماهنامه پیام حوزه، شماره ۳۲
نویسنده:علی ربانی گلپایگانی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید