یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شرط بیداری امت اسلامی، بازگشت آگاهانه به حقایق دینی است


شرط بیداری امت اسلامی، بازگشت آگاهانه به حقایق دینی است
واقعه غدیر که ابلاغ رهبری دینی را منعکس نمود، در برگیرنده این واقعیت است که نظام سیاسی اسلام برای حفظ انسجام در میان گروهها و اقوام خویش، باید به ارایه الگوهای عینی در میان نسلهای مختلف جامعه بپردازد. از این منظر، چه الگویی مناسب تر از پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت ایشان می توان جست؟
بررسی این مهم و ترسیم فضای فکری و اعتقادی، سال سیزدهم هجری، موضوع گفت و گوی ما با دکتر علی بیات عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است که تقدیم حضورتان می شود.
▪ مسأله شکل گیری نظام سیاسی پیامبر(ص) و اداره حکومت اسلامی، با درک و شناخت بیشتر ارزشهای این جامعه نمود می یابد. برای ورود به بحث، بفرمایید تکیه عمده در چنین جامعه ای بر روی چه اصولی است و واقعه غدیر به عنوان یک رخداد سرنوشت ساز، تا چه حد با این مفهوم گره خورده است؟
ـ سؤالی بجا و اساسی است، زیرا بدیهی است که نظام سیاسی اسلام به رهبری رسول خدا(ص) نه در خلاء، که در متن جامعه بشری شکل گرفت. از آنجا که جامعه عرب نخستین ماده انسانی و نخستین ظرف ظهور و نخستین مرحله از تحقق صورت تاریخی اسلام بود، در هر مطالعه تاریخی که درباره اسلام صورت می گیرد، نقطه شروع باید بر درک و شناخت این جامعه از جنبه های مختلف
اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی استوار باشد، زیرا این جامعه نخستین زمینه ظهور تعالیم اسلام بود و قطع نظر از این تعالیم، دارای پیشینه، ماهیت، مبانی، ارزشها، تمایلات، کنشها و واکنشهای خاصی بود. اما اینکه اسلام و رسول خدا(ص) تا چه اندازه توانست ماهیت، عقیده ها، ارزشها و رفتارهای آن را متحول و بر تعالیم خود منطبق سازد، بحث عمیقی است که مطالعات مبتنی بر تفکر تاریخی را می طلبد، تفکری که بر دو عنصر اساسی استوار است؛ امور «واقع» و «تحول».
اولین عنصر بر این معنا دلالت دارد که تفکر تاریخی تفکری تکوینی و پسینی است و مبتنی بر شناخت پدیده هاست و دومین عنصر به این مفهوم است که تفکر تاریخی به پدیده ها نگاهی ایستا ندارد، بلکه آنها را مشمول قاعده تحول و تغییر در بستر زمان و مکان می داند. بر این اساس، جامعه عرب واقعیتی است مشمول تحول و تغییر. حال باید دید رسول خدا(ص) در مقام ابلاغ و مبلغ وحی و نیز در مقام اجرا و مجری نظام حکومت اسلامی، تا چه اندازه توانست ادای رسالت و وظیفه کند.
بنا به نص صریح آیه اکمال (مائده/۳) که می فرماید «...الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً...» به نحو تام و تمام وظیفه رسالت را که همان ابلاغ و اطلاع رسانی پیام وحی به انسانها بود ادا نمود و گرنه دین، کامل و نعمت هدایت الهی تمام نمی شد.
▪ اما در مقام اجرا و مجری نظام حکومت اسلامی چه؟ آیا از این حیث هم به نحو تام و تمام به تحقق آرمانی حکومت اسلامی در جامعه عرب نایل آمد یا نه؟ اگر نه، چرا؟
ـ در پاسخ به این سؤال، ضروری است این تبیین نظری صورت گیرد که رسول خدا(ص) در مقام تلقی و ابلاغ وحی، از سوی خدا مأمور بود و می بایست در ابلاغ اوامر و نواهی الهی استقامت ورزد و در برابر همه مخالفان ایستادگی کند؛ اما در مقام اجرای احکام در جامعه، به مباشرت و معاونت و اقبال و پذیرش مردم نیاز داشت و بدون این مهم آن حضرت نمی توانست ادای وظیفه کند. باید به این نکته اساسی توجه دقیق داشت که یکی انگاری مقام ابلاغ پیام وحی و اجرای احکام آن به خلط و مغالطه ای عمیق انجامیده و می انجامد و سوء برداشتها و کژاندیشی های بسیاری را پدید آورده و می آورد. با این مقدمه، به اصل سؤال باز می گردیم که جامعه عصر حیات پیامبر(ص) چه ویژگیهایی داشت و بنا بر ویژگیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خاص خود، چه واکنشی در برابر تعالیم اسلام و رسول خدا(ص) نشان داد؟
آیا طی ۲۳ سال عصر نبوت به گونه ای دستخوش تحول گردید که به محو کامل همه ارزشها، سنتها و ویژگیهای ریشه دار آن در پیش از اسلام بینجامد یا اینکه چنین انتظاری اساساً غیرواقعی و غیرتاریخی است، زیرا نمی توان انتظار داشت جامعه سنتی و بسته به سنتهای نیاکان در یک برهه کوتاه ۲۳ ساله چنان متحول شود که به جامعه ای آرمانی و کامل بدل گردد. چنین تصوری غیرواقعی و غیرتاریخی است.
اما ویژگیهای جامعه عرب؛ این جامعه، اعم از یکجا نشینی و بیابانگردی، بر بنیاد و کیان قبیله ای سازمان یافته بود. هر قبیله هویت و نظام خود را از نسب نیاکان می گرفت که از حیث روانی سبب همبستگی و پیوند با عصبیت میان افراد هر قبیله می شد.
بنابراین، نسب و تعصب سبب اشتراکی درونی و وحدت فکر و عمل و رویه آنها و در عین حال افتراق و جدایی شان از دیگر قبیله ها گردید. آنچه در این میان اهمیت و جایگاه برجسته ممتازی داشت، منزلت شیوخ قبایل بود که رهبری قبیله را در جنگ و صلح و به طور کلی در همه امور بر عهده داشتند. این رهبران با شرایط و اسبابی همچون نسب واقعی و شناخته شده و حسب یعنی افتخارات نیاکان، ثروت، شجاعت، شیخیت و کارآزمودگی و صفاتی دیگر چون میهمان نوازی، به رهبری می رسیدند. از سوی دیگر، از آنجا که منافع و موقعیت فرد در نظام قبیله ای همواره در سایه اقتدار و منافع جمعی قبیله که شیخ مظهر و نماینده آن بود تأمین می شد، فرد ناگزیر بود تابع شیخ قبیله باشد، و گرنه حمایت و پشتیبانی قبیله ای را از دست می داد و چه بسا از قبیله طرد و خلع می گردید.
اینها همه اسباب آن بود که رهبران و شیوخ قبایل از نفوذ و قدرت عملی تری به نسبت رهبری و رهبران دینی که اصلی نوین و برآمده از تعالیم اسلامی بود، برخوردار باشند. به دیگر سخن، رهبران قبیله ای به لحاظ جایگاه ویژه ای که داشتند، از موانع اصلی بسط و تحقق قدرت عملی و نه معنوی رهبران دینی به شمار می رفتند.
بر جامعه عرب فرهنگ بداوت حاکم بود، زیرا اکثریت قبایل عرب را بادیه نشینان تشکیل می دادند و به لحاظ شرایط خاص سخت و دشوار زندگی در بیابان بود که نیازهایشان از نیازهای اولیه مثل آب و غذا و مسکن فراتر نمی رفت و فکر و اندیشه آنان به مفاهیم متعالی و والای علوم، هنرها، صنایع و بالاتر از اینها ادراک و فهم معانی و حقایق انتزاعی و معنوی راه نمی برد و به طور کلی روح بداوت و فرهنگ بدوی در ذهن و ضمیرشان ساری و جاری بود. حتی بر فضای ذهن و زندگی اقلیت یکجانشین منطقه حجاز یعنی مکه، یثرب و طائف، این فرهنگ و روحیه حکومت می کرد. بر این اساس، جامعه عرب آموزه های اسلام یعنی قرآن و سنت رسول(ص) را مطابق فکر و فرهنگ بدوی خود فهم می کرد و به همان میزان از تعالیم اسلام متأثر می شد. بنابراین، دو ویژگی یعنی سازمان قبیله ای و فرهنگ بدوی، اصول اساسی جامعه عرب بود که همه جنبه های ذهن و زندگی آنان را سامان می داد و تعریف می کرد.
به لحاظ شرایط فهم تاریخی، واقعه غدیر خم نیز که ابلاغ رهبری دینی را منعکس کرد، با دو ویژگی مذکور گره خورد. هر چند رسول خدا(ص) علی(ع) را به عنوان رهبر دینی در همه جنبه های معنوی، فکری و سیاسی به جامعه و امامت (پیشوایی) او را به عنوان اصلی ثابت و اساسی برای نسلهای بعد به جامعه معرفی کرد و او را شایسته ترین و آگاه ترین فرد به ارزشها و احکام دینی شناساند و تحت رهبری و اقتدار او با پذیرش اولیه مواجه شد، اما تأملات و واکنشهای بعدی جامعه نشان داد که مسأله رهبری و جانشینی پیامبر(ص) را نه بر مبنای معیارها و آموزه های قرآن و سنت، بلکه بر اساس ملاکها و روش و سنت قدیمی خود به دست تفسیر سپردند و جانشین پیامبر(ص) بنا بر سازمان قبیله ای و تحت تأثیر و تفسیر دیدگاه فرهنگ رهبران متنفذ قبیله ای، عشیره ای و طایفه ای برگزیده شد.
▪ جامعه و امت نبوی چقدر ظرفیت و آمادگی لازم را برای درک این مسأله در این برهه از زمان داشت؟
ـ از آنجا که اعضای وابسته به هر قبیله تحت تأثیر و تابع رهبران متنفذ قبیله ای بودند و در چارچوب سازمان قبیله ای و معیارهای فرهنگ بدوی، تعالیم دینی از جمله حکومت و جانشینی پیامبر(ص) را می فهمیدند و درک می کردند، می توان نتیجه گرفت که آمادگی لازم ذهنی و فکری و لوازم و تبعات عملی را برای فهم و پذیرش رهبر و جانشین پیامبر(ص) مبتنی بر مبانی اعتقادی، نداشتند.
به همین سبب بود که در «سقیفه» و حوادث پس از آن، زمزمه های اندک و ضعیفی در حمایت و جانبداری از شایستگی علی(ع) برای جانشینی رسول خدا(ص) شنیده شد و آن هم در هیاهوی شعارها و فریادهای رهبران و پیروان قبیله ای محو شد.
▪ در جامعه نبوی و پس از آن، با دو طبقه خواص و عوام مواجهیم. شکل گیری غدیر در آن برهه، بیش از همه متوجه کدام یک از این دو گروه است؟
ـ به نظر می رسد در برپایی غدیر که نقطه آغاز تحولات و وقایع سرنوشت ساز بعدی در تاریخ صدر اسلام بخصوص واقعه سقیفه بنی ساعده است، خواص سهم و مسؤولیت اصلی را عهده دار بودند. در خود واقعه غدیر به دلیل حضور مقتدرانه پیامبر(ص)، شیوخ، سران و رهبران متنفذ قبیله ای و طایفه ای نتوانستند و یا نخواستند به بیان دیدگاه های خود درباره جانشینی و حکومت پس از آن حضرت بپردازند، زیرا بدیهی است که هر گونه مخالفت علنی با پیامبر(ص) در امر ابلاغ شایستگی علی(ع) برای جانشینی، به نوعی رویارویی با آن حضرت کشیده می شد و این می توانست اعتبار دینی آنان را که طی دوره بعثت و رهبری پیامبر(ص) به دست آمده بود، از میان ببرد. بنابراین، از هرگونه اظهارنظر و مخالفت آشکار با رسول خدا(ص) خودداری کردند.
اما هر چه به پایان عمر شریف او نزدیک می شدند، بخصوص پس از بیماری و احتمال قریب الوقوع بودن رحلت، اظهارنظرها و مخالفتها آشکارتر می شد و حتی به سرپیچی از فرامین او انجامید.همچون همراهی نکردن با سپاه اسامه با وجود اصرار و تأکید پیامبر(ص) در اعزام سپاه.
اما پس از رحلت پیامبر(ص) بود که زمینه برای اظهارنظر و عمل و عکس العمل رهبران قبیله ای فراهم آمد و حضور و اجتماع آنان و نه رهبران دینی و پیروان اندکشان در سقیفه برای انتخاب خلیفه، دلیل آشکار این مدعاست. از این پس، رهبران قبیله ای سلسله جنبان و بازیگر سرنوشت و مقدرات جامعه و حکومت نوپای اسلامی شدند و رهبران دینی بنا به شرایط و برآمدن رهبران قبیله ای، بر مسند اداره امور در محاق و انزوا قرار گرفتند.
این در حالی بود که اکثریت عوام و توده مردم، تماشاگر صحنه های حوادث بودند.
▪ پس از غدیر، نکته ای که شاهد آن هستیم، بیش از دو دهه سکوت علی(ع) است. با اینکه ایشان در دفعات مختلف بها و قدر حکومت خویش را با لنگه کفشی بی ارزش همسان می دانند، اما ممکن است عده ای نیز این سکوت را به مثابه نوعی قهر سیاسی و اعتراض به فراموشی و غفلت اذهان امت اسلام تعبیر کنند. آیا این تصور را می توان به راحتی مردود دانست؟
ـ به نظر اینجانب، نمی توان این نظر را به راحتی مردود دانست. درست است که علی(ع) بیش از دو دهه سکوت کرد، اما این سکوت را نباید به معنای بی توجهی آن حضرت به امر حکومت تلقی کرد.
کناره گیری علی(ع) بدین سبب بود که جانشینی او مورد پذیرش مردم و بخصوص رهبران متنفذ قبیله ای و طایفه ای مهاجر و انصار قرار نگرفت و او نیز نه صرفاً به انتخاب شخص خلیفه منتخب، بلکه به شیوه انتخاب خلیفه و جانشین پیامبر(ص) که به شتاب و سراسیمه و بدون حضور همه افراد واجد شرایط برای انتخاب کردن و بدون حضور مدعیان اصلی جانشینی در اجتماع سقیفه برای انتخاب شدن، موضع اعتراض در پیش گرفت و همین اعتراض به شیوه انتخاب بود که علی(ع) را حتی از همکاری با خلفای سه گانه باز داشت. حال آنکه حضرتش در عصر نبوت فعالترین و پرشورترین یار پیامبر(ص) در همه زمینه ها و زمانها بود. حال جای این سؤال باقی می ماند که چرا این فعالترین و پرشورترین مسلمان در خدمت اسلام و رسول خدا(ص) پس از رحلت و پیشامدهای پس از آن، یکباره از صحنه امور بر کنار ماند و به تعبیر خلیفه دوم فلته بود، یعنی امری بدون تأمل و اندیشه، کنار گذاشته شد.
اما اینکه آن حضرت در دفعات مختلف بها و قدر حکومت خویش را با لنگه کفشی بی ارزش همسان می دانست، این سخنان اولا نه در دوره سکوت و کنار گذاشته شدن از مسند خلافت که در دوره خلافتش بیان شد. ثانیاً مقصود آن حضرت ناچیز شمردن حکومت نبود، بلکه تمثیلی بود برای نشان فلسفه اصلی و غایی حکومت از دیدگاه او، زیرا، پس از این تمثیل فرمود: «الا ان اقیم حقاً او ادفع باطلاً»؛ یعنی این کفش بی ارزش را از حکومت بر شما دوست تر دارم، مگر آنکه حقی را بر پا سازم یا باطلی را براندازم.»
پس اگر بتوانم با حق حکومت، حقی را اقامه و باطلی را از میان بردارم، دیگر آن کفش دوست داشتنی تر از حکومت برایم نیست.
▪ همین دوران سکوت و دوران پس از آن، با پیامی که از آن به دست می آید، چقدر به درک پیام غدیر کمک می کند؟
ـ خیلی زیاد. زیرا همکاری آن حضرت می توانست به معنی قبول و تأیید شیوه به کار گرفته شده در سقیفه تفسیر گردد؛ شیوه ای که نه بر معیارها و ارزشهای دینی، که بر سنتهای مورد وفاق رهبران.
پیام اصلی غدیر این بود که رهبری بر معیارهای شایستگی دینی نهاده و به عنوان بنیادی ترین و اصلی ترین معیار برای حکومت و جانشینی پیامبر(ص) در اسلام معرفی شده بود، اما مسلمانان و بخصوص بزرگان صحابه که از نفوذ قبیله ای و طایفه ای برخوردار بودند، تعریف و تفسیرشان را ملاک تشخیص و انتخاب خلیفه قرار دادند و این یعنی تاریخ تفکر مسلمین و نه تاریخ فکر اسلامی که امامان معصوم(ع) معلم و مفسر آن بودند و نه فکری و اصلی که رسول خدا(ص) در غدیر خم تبلیغ کرد. بنابراین، سکوت و کناره گیری علی(ع) حامل این پیام بود که امامت و رهبری دینی اصل مغفول در امت است و باید برای احیای آن تلاش کرد.
▪ امت اسلامی در عصر حاضر چه پیامی را می تواند از این واقعه تاریخی بگیرد تا بر مبنای آن، مسیر حرکت خود را مشخص سازد؟
ـ در عصر حاضر، امت اسلامی باید راه نجات، بیداری، عزت و سربلندی، استقلال و سعادت خود را در بازگشت آگاهانه و آزادانه به حقایق دینی جستجو کند؛ بصیرت خود را از چنگال شوم خودخواهی و خودمحوری، حسادت، جهل و خرافه، تقلید کورکورانه برهاند، به خدا و تقوا و پارسایی و خرد و خردورزی روی آورد و گرنه بی بهره از نعمت رهبری الهی، روزگار را در ضعف و ذلت و درماندگی و عقب ماندگی خواهد گذراند.
جواد صبوحی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید