یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نخبگان ، بحران اقتصادی و ماکارونی آقای موس


نخبگان ، بحران اقتصادی و ماکارونی آقای موس
یکسال پس از آغازش، بحران وام های مسکن امریکا تبدیل به یک زمین لرزه جهانی گشته است که به دلیل افزایش قیمت انرژی و مواد اولیه هرچه بیشتر تشدید می شود. مردم که اولین قربانیان این وضعیت هستند در همه جا به اعتراض برخواسته اند. ایمان به عملکرد درست سرمایه داری جهانی شده ، سست می شود. اما اینبار موج زیر سوال بردن « بنیادگرائی لیبرال» شامل کارفرمایان ، بانکداران، و مسئولین سیاسی نیز می گردد. همه آنها وحشت زده خواستار برقراری موازینی هستند که بتواند مجددا نظم را برقرار سازد.
مارسل موس (Marcel Mauss) ، قوم شناس، روزی با پرسش در مورد وسیله ای برای بررسی فرارسیدن بحران ها ناگهان از جا جسته می گوید: « وقتی مشاهده کردم چگونه کالباس فروش محله ام ، ژله آب گوشت را به قصاب داد، همه چیز در ذهنم روشن شد». او سپس توضیح میدهد که جامعه « چیزی بهم چسبیده... نوعی ژل مثل ژله آب گوشت است». بحران « وضعیتی است که دیگر این معجون بهم نمی چسبد...... نوعی وارفتن و آغاز آب شدن مولکول های ژله آب گوشت بر روی ماکارونی» . البته بحران همچنین « شرائطی است که در آن پدیده های غیر عادی قاعده شده و امور عادی غیر ممکن می شوند»(١).
شرائطی که در آن وضعیت مالی متزلزل شده، قیمت انرژی و شبهه عمومی باعث یک سلسله بهم ریختگی و بی نظمی می شود: در وال استریت، صندوق فدرال بانک ها را تحت حمایت خویش می گیرد؛ در هلند حقوق کارفرمایان تحت محدودیت قانونی قرار می گیرد؛ در ولینگتن دولت نئوزیلاند راه آهن را مجددا ملی می کند. و در لندن پیچک ترس تمام ستون های نشریات بیزینس را در می نوردد.
« وحشت» ، « بحران اقتصادی » ، « عملیات نجات»، « حمایت گرائی اقتصادی» : کلمات هشدار دهنده پشت سر هم سرمقاله های فینشال تایمز(Financial Times)، این نماد تجارت آزاد در اروپا را در می نوردند(٢). روزنامه نگار مطرح ، مارتن ولف (Martin Wolf) می نویسد : « تاریخ جمعه ١٤ مارس ٢٠٠٨ را بخاطر سپارید، در این روز رویای سرمایه داری برای بازاری جهانی به خاک سپرده شد». در این جمعه سیاه صندوق فدرال امریکا تصمیم گرفت برای نجات بانک بیراسترنز (Bear Strearns) که از وام های مسکن سمی به حالت خفگی افتاده بود ، وارد عمل شود. ولف سپس ادامه می دهد: « قوانین زدائی به سرحدات محدودیت هایش رسیده است»(٢٦ مارس ٢٠٠٨). تاکید بر مجرمان همشیگی دیگر بی فایده است : دولت های دربند، بوروکراسی سنگین، کارگران کهنه اندیش. جان ترن هیل(Jhon Thornhill)، مسئول نسخه اروپائی این نشریه مالی کسان دیگری را متهم می کند: « بسیاری از بانک ها بصورتی وحشتناک و حتی جنایتکارانه بی مسئولیت عمل کرده اند».(١٧-١٨ ماه مه)
هرچه زمین لرزه سه گانه مالی، انرژی و پولی تشدید می شود به همان اندازه هم وحشت نخبگان افزایش می یابد. مثل همان ژله آب گوشت آقای موس، باورهای آنها از هم وا می رود. مقاله نویس دیگر فایناشل تایمز ، میکائیل اسکاپینکر(Michaels Skapinker) ، جرات یافته می نویسد :« بازار دیگر پاسخی برای همه چیز نیست»(٢٥ مارس). نماد دیگری ازیک گسست عمیق، روزنامه آلمانی هاندلس بلات (Handelsblatt) ، نزدیک به محافل تجاری – مالی است که به ستایش از دخالت دولتی پرداخته می نویسد: « اگر لازم باشد باید پرنسیپ هایمان را زیر پا بگذاریم»(٣). وال استریت ژورنال (Wall Street Journal) و اکونومیست (The Economist) اما مقاومت می کنند. هفته نامه لیبرال یاد آوری می کند:« برای اینکه سیستم درست کار کند باید گاه بانکداران کارشان و سرمایه گذاران سرمایه هایشان را از دست بدهند».(١٩ ژوئیه)
مسئولین سیاسی و اقتصاد دانان نیز بنوبه خود بت هایشان را می شکنند. بانک مرکزی اروپا که پیش از این بخاطر سختگیری اش ستایش می شد به بهانه همان سختگیری آماج حمله نخست وزیر اسپانیا آقای خوزه لوئیز زاپاترو و وزیر اقتصاد آلمان آقای پتر اشتاین بروک (Peter Steinbrück) قرار می گیرد. وزرای اقتصاد فرانسه و ایتالیا پیش از این به این نهاد حمله کرده بودند.
بدتراز همه اینکه آقای ژوزف آکرمن(Josef Ackermann) مدیر دوچه بانک (Deutsche Bank) و چهره نمادین سرمایه داری اروپا اعتمادش را از دست می دهد: « من دیگر به توانائی خود- اصلاحی بازارها باور ندارم» ( Bloomberg ١٧ مارس). همکار وی آقای هورست کوهلر(Horst Köhler)، مسئول سابق صندوق بین المللی پول و رئیس جمهور آلمان نیز از کوره در رفته می گوید: « بازار های بین المللی خود را به یک هیولا تبدیل کرده اند که می باید به هر قیمتی به لانه اش پس رانده شود»(Stern ١٥ مه).
این جیغ و داد ها بیشتر به واکنش بچه ای شبیه است که از خارج شدن سریع دلقکی از یک جعبه جادوئی ترسیده است. چیزی که بار اول خنده دار است ولی آیا دفعه دوم نیز چنین است؟ در سال های بعد از سقوط بورسی اکتبر ١٩٨٧، جوجه راهزنان وال استریت یکباره طرفدار « اخلاقی کردن مبادلات تجاری » شده بودند، حتی اگر به بهای به زندان فرستادن افراد باشد. در سالهای ١٩٩٧-١٩٩٨ بحران پولی آسیا که عملکرد نهاد های مالی بین المللی را زیرسوال برد موضوع کتاب یک دلال بورس ، جرج سورو(George Soros) ، بنام « بنیادگرائی بازار ها شد». بعد از ترکیدن حباب اقتصادی اینترنت در سالهای ٢٠٠١- ٢٠٠٣ و افتضاح های شرکت های انرون (Enron)، ویواندی(Vivandi) و وردکوم(Worldcom) همه جا مجددا حرف از اخلاق در مبادلات تجاری بود و از بین بردن « سلاح های مالی کشتار جمعی » که توسط وارن بوفه ، میلیادر، در مارس ٢٠٠٣ مطرح شد. رگباری از کتاب های اقتصاد دانان و کارفرمایان باریدن گرفت که در آنها نقائص سرمایه داری البته با قصد بهینه سازی آن مطرح شده بود(٤) .سپس همه چیز به فراموشی سپرده شد. در شرائطی که یک حباب جدید اینبار در بخش مسکن شکل می گرفت. و باز از نو تراکم نقدینگی ، دلال بازی ، سقوط بورسی و پشیمانی و توبه : چهار فصلی که تاریخ سرمایه داری مالی را از قرن هجدهم شکل داده اند(٥).
اختلال در گفتمان لیبرال تنها از بحران اقتصادی ناشی نمی شود بلکه با سلسله ای از رسوائی نیز همراه است. در آنسوی رودخانه « راین» فرارمالیاتی ثروتمندان به لیشتن اشتاین و ماجراهای فساد در دوچه تله کوم (Deutsche Telekom) و زیمنس (Siemens) و...، با جلوه عمومی نابرابری اجتماعی بی سابقه ای مقارن شده است. از یک سو آنچنان که روزنامه له زکو(Les Echos) در۲۱ آوریل می نویسد: « آلمان شاهد پیدایش ٢٢ درصد کارگر فقیر است» و از سوی دیگرنماینده نشریه فیگارو(Figaro) روز ۳ ژوئن به درستی تاکید می کند که : « حقوق متوسط کارفرمایان ٣٠ شرکت اول در دکس( Daxشاخص بورس آلمان) در فاصله ٥ سال ٦٢ درصد افزایش داشته در حالیکه دستمزد یک حقوق بگیر معمولی در همان فاصله تنها ٨.٢ درصد ترقی کرده است». رئیس جمهور آلمان با تاثر می پذیرد که مدت ها طول خواهد کشید تا « اعتماد عمومی به نخبگان اقتصادی که به دلیل رفتار غلط بعضی از مسئولین شرکتهای آلمانی از بین رفته مجددا ترمیم شود»(١٨ ژوئن).
● نبود ظرافت در درندگی
دبیر اول سندیکاهای انگلستان، آقای برندان باربر(Brendan Barber) از افزایش نارضایتی عمومی آگاه است. او در ٢١ ماه مه می گوید :« کارگران معمولی احساس می کنند که هیچ گونه شانسی در کازینوی سرمایه داری ندارند. آنها خشمگین اند چرا که در پرداخت خرج روزمره شان درمانده اند در حالیکه عده ای سوپر ثروتمند هیچ باری بر دوششان نیست». سه هفته پیش از این در خبرها آمده بود که دارائی هزار ثروتمند اول انگلستان از زمان به قدرت رسیدن حزب کارگر در سال ١٩٩٧ چهار برابر شده است.
در فرانسه نیز افتضاحات پشت سرهم فرا می رسند. ماجرای بانک سوسیته ژنرال، تقلب مدیران شرکت EADS در فروش سهام، اختلاس در اتحادیه صنایع متالورژی و معادن(UIMM) . تکرار این ماجراها باعث زیر سوال رفتن مدیران و بی اعتباری موازین اقتصادی شده است». ماکس گالو(Max Gallo)، نویسنده، در نگاه به مبلغ پرداختی برای جبران خسارت اخراج مدیر سابق شرکت وانسی (Vinci)، آقای آنتوان زاکاریا(Antoine Zacharias) ، مسئله را چنین خلاصه می کند:« من طرفدار اقتصاد بازارم. اما مرزهائی از نابرابری وجود دارد که بطور عمیق اصول سیستمی را زیر سوال می برند که چنین نابرابری را می پذیرد». فیلیپ مه یر(Philippe Meyer) با تحریک به او پاسخ می دهد: « یعنی می خواهید بگوئید که مرزهائی از نابرابری وجود دارد که نابرابری را به خطر می اندازد ؟ » (فرانس کولتور ١٨ ژوئن ٢٠٠٦).
چنین است لحن سرزنش نخبگان غرب نسبت به فرزندان شرورش. در بروکسل آقای ژان کلود جونکر(Jean-claude Junker) ، رئیس یوروگروپ( که وزیران اقتصاد منطقه یورو را گرد هم می آورد ) « گرایش به افراط حقوق مدیران شرکت ها را عمیقا مایه رسوائی » ارزیابی می کند( فیگارو ١٤ ماه مه ).
وقتیکه هشت مدیر کانورت تیم (Converteam) پس از فروش شرکت در ژوئن ٢٠٠٨ ، ٧٠٠ میلیون یورو را بین خود تقسیم می کنند و یا زمانیکه مدیر شرکت پورشه (Porche) ٦٠ میلیون یورو در سال ٢٠٠٧ دریافت می کند و مدیر هلندی شرکت نومیکو(Numico) ٨.٦٦ میلیون یورو اضافه بر حقوق بعنوان تشویق کاری می گیرد ، نبود ظرافت در درندگی حتی خود کارفرمایان را نیز ناراحت می کند. اتحادیه کارفرمایان فرانسه(Medef) و فدراسیون صنایع آلمان(BDI) نیز بنوبه خود افراط در حقوق مدیران را محکوم کردند. وزیر اقتصاد هلند، آقای ووتر بوس(Wouter Bos) برای توجیه قانونی که مالیات بر دریافتی های کلان مدیران هنگام استعفا( چتر طلائی) را افزایش می دهد، گفت : « اگر این وضعیت ادامه یابد افکار عمومی بر ضد کارفرماها بسیج می شود».
در حقیقت نه نابرابری بین فقرا و ثروتمندان بلکه فاصله بین کارفرمایان و سهام داران است که چوب لای چرخ سرمایه داری می گذارد. دستمزد و مزایای کارفرمایان از سود سهامداران می کاهد. شماره ویژه مسائل مالی فایناشنال تایمزدر ٢٦ مارس با خشم می نویسد: « سال گذشته در آمد یک کارفرمای متوسط S&P۵۰۰ ( معادل امریکائی شاخص بورس CAC ۴۰ در فرانسه ) عملا دوبرابر شده در حالیکه سود شرکت ها تنها ١٢ درصد رشد داشته است». خانم نل مینو (Nell Minow) ، مشاور امور دولتی در امریکا ، که در ٧ مارس ٢٠٠٨ در مقابل کمسیونی در مجلس نمایندگان حاضر شد ، ملاحظه کاری راکنار گذاشته گفت: « حقوق کارفرمایانی که در کار خود موفق نیستند باید به سهام داران بازگردانده شود»(٧).
رهبران سیاسی غرب ، فلاکت زده ازبحران و بی اعتبار به سبب خودنمائی های افراطی شان ، از بی ثباتی اجتماعی به وحشت افتاده اند. بالارفتن قیمت مواد اولیه ، مواد خوراکی و انرژی بر دوش مردم سنگینی می کند. از صف آرائی ٥ آوریل سندیکاهای اروپا در لیسبون تا راهپیمائی مصر که کارگران ، پزشکان و استادان دانشگاه رابسیج نمود و یا شورشیانی که در همانزمان دفاتر مرکزی شرکت هایشان ( آمریکائی) را در امارات غارت کرده و به آتش می کشند ، تنها یک خواست به گوش می رسد :« بالابردن دستمزدها».
بااینهمه به نظر میشیو ناکاموتو(Michiyo Nakamoto)، خبرنگار فایناشنال تایمز در ژاپن، درپشت شورش گروهی از کارگران کشاورزی که در ژوئن گذشته با سنگ و کوکتل مولوتف به پلیس حمله بردند ، اعتراض بسیار عمیق تری نهفته است. او می گوید : « در زمانی بسیار کوتاه ، جامعه بهم پیوسته و هماهنگ دومین اقتصاد جهان به جامعه ای بیماراز عارضه های مدل لیبرال تبدیل شده است: طبقه محرومی رو به رشد، نابودی پیوندهای اجتماعی ، فاصله فزاینده بین در آمدها و نارضایتی که گوش شنوا ندارد»(١٠ ژوئیه). بین سال ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٧ ، اقتصاد کشورهای به اصطلاح « پیشرفته تر » ( منطقه یورو، ژاپن، ایالات متحده، انگلستان و کانادا) در خیابانی یک طرفه حرکت کرده اند : سهم دستمزدها در درآمد ملی از ٥٦ درصد به ٥٣.٣ درصد کاهش داشته در حالیکه میزان سود شرکت ها از ١٠ به ١٦ درصد صعود کرده است(٨). لارنس سامرس (Lawrence Summers) ، سراقتصاددان بانک جهانی و سپس وزیر اقتصاد دولت کلینتون، بخوبی موضوع را روشن می کند « مخالفت با توافق های تجارت آزاد و بصورتی عمومی تر با جهانی شدن انعکاس درک این واقعیت از سوی حقوق بگیران است که هرچیز که برای اقتصاد جهانی و قهرمانان تجاری اش خوب است ضرورتا به ضرر آنهاست»(٥ مه).
زیر سوا ل قرار گرفتن جهانی سازی از سوی طراحان آن نیز بی شک بدلیل پذیرش این مسئله از سوی آنان است که جهت گیری عملیات از دست شان خارج شده . قدرت اقتصادی به سوی آسیا میلغزد. در چنین لحظات از دست دادن کنترلی است که به ناچار اقرار می شود که خود مسبب آنچیزهائی هستیم که برای پیش برد توطئه، آنها را قبلا نادیده گرفته بودیم. فیلیپ استفن (Philippe Stephens) سرمقاله نویس فایناشنال تایمز به درستی می پذیرد که : « پارامترهای جهانی شدن در غرب مشخص شده اند .آزادسازی تجارت و گردش آزاد سرمایه اساسا پروژه ای آمریکائی بوده است. و نمی بایست کاملا یک اقدام امپریالیستی باشد. اما درحالیکه قرار بر این بود که همگان از همپیوندی اقتصادی سود برند ، یک پرنسیپ بطور ضمنی پذیرفته شده باعث می شد که سودهای اساسی به سوی ثروتمندان راهی شوند». اکنون دیگر غرب « نمی تواند امیدوار باشد که قوانین را به همه تحمیل کند »(٣٠ مه ).
اکنون هم برای موسسات مالی و هم برای سیاستمداران زمان آن فرارسیده که مسائل فرعی را برای حفظ آنچه اساسی است یعنی تجارت آزاد و رسیدن به تعادل به صورتی خودبخودی فدا کنند. بحثی در ستون های فایناشنال تایمز درمورد تحمیل مالیات های سنگین تر به ثروتمندان و کم کردن دامپینگ مالیاتی و دادن امنیت اقتصادی بیشتر به حقوق بگیران امریکائی، باز می شود. لارنس سامرس و مارتن ولف این راهکارها را ابزاری برای ازمیان برداشتن تهدید حمایت گرائی اقتصادی(پروتکسیونیسم ) ارزیابی می کنند(٥، ٢٠، ٢١ مه).
برسریک مسئله از هم اکنون توافق وجود دارد: سیاست های انتخابی باید از قوانین گذاری سخت جلوگیری کنند. درسرمقاله فایناشنال تایمز می آید:« بانکداران باید بفهمند که اگر خود برای جلوگیری از عملکردهای افراطی شان کاری نکنند، قوانین گذاران (سامان دهندگان) احتمالا آنچنان تحت فشار قرار خواهند گرفت که اجبارا به جای آنها وارد عمل می شوند»(٨ مارس). هواشناسی اقتصادی از پیدایش یک طوفان درکدهای رفتاردرست اقتصادی ، اخلاق و شرافت در کار خبر می دهد . و کسی چه می داند، شاید عقب نشینی اندک بعضی از حقوق ها نیز بوجود آید.
برای آنهائی که از تناقض بین تشخیص نگرانی آور بودن اوضاع و سبکی درمان های پیشنهادی در تعجب اند، آخرین کتاب پاتریک آرتوس (Patrick Artus) و ماری پل ویرارد(Marie-paul Virard) جالب خواهد بود(٩). این « فریاد هشداردهنده» بیماری را در« افزایش نابرابری، حیف و میل منابع، دلال بازی مالی، مسابقه احمقانه برای سود و گسترش سریع اروپا » می بیند. و در نهایت نتیجه می گیرد که ضرورت فوری در « دادن جهت گیری جدید به شیوه زندگی کردن با یکدیگر» است(صفحه ١٥٤) . گفتگو مابین سگولن رویال(Ségolène Royal) و آلن تورن(Alain Touraine) نیز جهت گیری مشابهی دارد(١٠). از یک سو رهبر سوسیالیست معتقد است که « جهانی شدن شکست خورده»( صفحه ٩٨) و از سوی دیگر تنها هدفی را که برای حزب اش مشخص می کند « تسلط بر جهانی شدن برای هدایت کردن آن در جهت درست» است(صفحه ١٠٨). این چنین است که بنظر می آید که سوسیال دمکراسی در شرائط بحران اقتصاد همان سوالاتی را مطرح می کند که فایناشنال تایمز و پاسخ هایش نیز همان گونه است.
نویسنده
Pierre RIMBERT
پییر ریمبر ، جامعه شناس و مولف کتاب «لیبراسیون» ، از سارتر تا روتچیلد
برگردان: شروین احمدی
پاورقی ها :
١- Marcel Mauss, Ecrits politiques, Paris, Fayard, ۱۹۹۷, p. ۷۷۲.
٢- Sauf mention contraire, les citations qui suivent en sont extraites.
٣- Cité par Le Monde, ۲۰ mars ۲۰۰۸.
٤- Lire François Chesnais, « Quand le patronat accuse le capitalisme », Le Monde diplomatique, mars ۲۰۰۶.
٥- Charles Kindleberger, Histoire mondiale de la spéculation financière, Valor Editions, Hendaye, ۲۰۰۴ (۱۹۷۸).
٦- Cité par The Independent, Londres, ۱۹ mai ۲۰۰۸.
٧- Cité par Les Echos, Paris, ۱۲ mars ۲۰۰۸.
٨- Selon le Financial Times, ۹ juin ۲۰۰۸.
٩- Patrick Artus et Marie-Paul Virard, Globalisation, le pire est à venir, La Découverte, Paris, ۲۰۰۸.
١٠- Ségolène Royal et Alain Touraine, Si la gauche veut des idées, Grasset, Paris, ۲۰۰۸.


همچنین مشاهده کنید