چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

خطر « عوام زدگی » و « عوام زدگان » را جدی بگیریم


خطر « عوام زدگی » و « عوام زدگان » را جدی بگیریم
● عالم جاهل !
روحانی « عالم » دین است ولی آیا « عالم » می تواند « عوام » باشد اگر ویژه گی اصلی « عوام بودن » به « جاهل بودن » مربوط باشد در این صورت آیا جمع « علم » و « عوامی » جمع بین « علم و جهل » و در حکم « تناقض » نیست
در معارف اسلامی شواهد فراوانی وجود دارد که بر عده ای از « علما » « جاهل » اطلاق شده و گروهی از عالمان از زمره جاهلان شمرده شده اند مثلا امیرالمومنین در نهج البلاغه فرموده است که « رب عالم قدقتله جهله » و در جای دیگر نهج البلاغه آمده است که « لا تجعلوا علمکم جهلا » این تعبیرات تامل برانگیز ما را به درک این نکته هدایت می کند « چرا و چگونه » « عالم » « رویه جاهل » در پیش می گیرد و رتبه معرفت او به عوام تنزل پیدا می کند »
امروز از این تناقض وقتی آشکار می شود که بدانیم :
▪ اولا : « علم » به معنی « دانستن » برخی مسائل و فراگیری برخی معلومات ملازمه ای با « فهمیدن » ندارد چه بسا فردی که اطلاعات فراوانی را در ذهن خود جا داده است و حتی در ارائه آنها از توانائی و مهارت برخوردار است ولی از « قدرت تفکر » و نیروی فهمیدن و توان تجربه و تحلیل مسائل فکری و مقاومت در برابر شبهات و القاات جاهلان عاجز است . چنین فردی هر چند از « علم مسموع » برخوردار است ولی چون از « علم مطبوع » بی بهره است تاریکی اعماق جانش را فراگرفته و محفوظات عالمانه مانع « توهمات عوامانه » و تحلیل های جاهلانه اش نمی شود :
و به فرموده امیرالمومنین :
« العلم علمان مطبوع و مسموع و لا ینفع المسموع اذالم یکن المطبوع »
▪ ثانیا : برای « عالم فهمیده » نیز این خطر وجود دارد که به دلیل وجود برخی آفت ها « عوام زدگی » اتفاق بیفتد و قدرت فکری وی مغلوب شود. پذیرفتن ادعاهای بدون دلیل تاثیرپذیری از موهومات و خرافات اعتماد بی جا به سنت های بی اساس و مانند آنها نمونه ای از آفت هایی است که می تواند به « روح تفقه » آسیب رسانده و عالم را به عوام ملحق سازد. سخن حکیمانه استاد مطهری این است که :
« ای بسا کسانی که عالمند و « روح علمی » ندارند روح علمی یعنی روح حقیقت جوئی روح بی غرضی و طبعا روح بی تعصبی روح خالی از جمود و روح خالی از غرور در روایات زیادی روی این مطلب تاکید شده که عالم نباید تعصب داشته باشد. نباید تجزم داشته باشد که هر چه من تشخیص دادم لیس الا و فقط همین است آنکه روح علمی دارد از دلیل به مدعا می رود و دلیل او را به مدعا می کشاند و نقطه مقابل آن است که انسان از مدعا به دلیل می رود یعنی اول مدعا را انتخاب می کند بعد می رود برای آن دلیل پیدا کند طبعا آن دلیل های پیدا کردنی ساختگی و تراشیدنی است »
عالم عوام زده هر چه را که خود نمی فهمد و نمی پذیرد باطل می داند و برای هیچ کس قابل درک و فهم نمی شمارد و فراتر از فهم ناقص خود برای هیچ کس سهمی از عقل و شعور و دانش تامل نیست . امیرالمومنین وی را چنین توصیف فرموده است :
« لا یحسب العلم فی شی مما انکره و لا یری ان من ورا ما بلغ مذهبا لغیره »
▪ ثالثا : نباید گمان برد که « علم » با « عقل » تلازم دارد. بدون تردید آموختن دانش در رشد عقلی انسان موثر است ولی نباید پنداشت که هر کس آموخته های بیشتری فراهم آورده است از استقلال فکری و رشد عقلی بیشتری هم برخوردار شده است و البته کمال حقیقی انسان هم در « تعقل » است لذا امام کاظم (ع ) با الهام از آیه شریفه « فبشر عباد....و اولئک هم اولوالالباب » به هشام فرمود : خداوند به « اهل عقل و فهم » ـ نه اهل علم ـ بشارت داده است : یا هشام ان الله تبارک و تعالی بشر اهل العقل والفهم فی کتابه . علم مواد خام برای تولید محصولات فکری را فراهم می آورد ولی تولید کارخانه وقتی موفقیت آمیز است که نیروی عقل با استفاده از تفکر و تجزیه و تحلیل داده ها فعال باشد از این رو امام هفتم با الهام از آیه دیگری ضرورت بودن « عقل و علم » را مطرح نمودند : « یا هاشم ثم بین ان العقل مع العلم »
و چون نقطه مقابل عقل « جهل » است از این رو در ترکیب « عالم جاهل » تناقض وجود ندارد و این ترکیب ناظر به عالمان عوام زده ای است که غنای معلومات را با فقر عقل جمع کرده و به دلیل ضعف عقل در ردیف عوام قرار گرفته اند.
▪ رابعا : نمی توان انکار کرد که گاه عالمان فهیم نیز در مقابل عمل به دنبال جاهلان و عوام حرکت می کنند و اقتضاات تفقه در دین را کنار می گذارند و « سلوک عوامانه » را بر تعهد عالمانه و پای بندی آن ترجیح می دهند. این مصیبت وقتی اتفاق می افتد که عالم برای حفظ جایگاه خود
در بین عوام و یا برای تقویت پایگاه خویش در میان آنها به شیوه های عوام پسند روی می آورد و وضع خود را با خواسته های آنان تطبیق می دهد. در این صورت عالم بی چاره « حقایق دینی » را فدای « منافع دنیوی » می کند و حتی گاه دین را ابزاری برای توجیه رفتار عوام و بهره های مادی خود قرار می دهد. امیرالمومنین در کنار « عالم ربانی » ـ که نادر الوجود است ـ از این گروه سخن گفته است و آنان را آرمان برای درک معارف دینی و در عین حال استفاده از دین برای مقاصد شخصی معرفی می کند : « اصبت لقنا غیر مامون علیه مستعملا آله الدین للدنیا »
● علائم عوام زدگی
بلای عوام زدگی عالمان را با شناسائی علائمی که در بین عوام رواج دارد و با ردیابی این علائم در بین عالمان می توان تشخیص داد. مثلا عالم واقعی عقاید و افکار خود را به « دلیل متقن » مستند می کند در حالی که عقاید عوام به دلیل نماهای سست و بی پایه مستند می شود. عقایدی که ریشه علمی دارد و عالمانه انتخاب شده است قابلیت نقد و تحلیل علمی دارد ولی عقاید عوام که ریشه در موهات و خرافات دارد هرگز توان مقاومت در برابر معیارهای نقد ندارد و لذا شخص عامی چاره ای جز آن ندارد که برای اثبات حقانیت عقاید خود دائما به امور شخص از قبیل « خواب و رویا » استناد کند و با « قطعی تلقی کردن » آنها از محک خوردن باورهای خود براساس معیارهای وحیانی و عقلانی فرار کند. از همین روست که عوام « واقعیت گریز » بوده و از برهان و منطق فراری اند و عالم عوام زده نیز از مواجهه با واقعیت ها گریخته و برای عرضه بافته های خود به فضاسازی وهمی رو می آورد تا در تاریکی موهومات بتواند برای کالای معیوب خود مشتری پیدا کند. شیوه عالمان راستین آنگونه است که امیرالمومنین (ع ) دنبال می کرد :
« احیلک من ذلک علی « معاینه » لاکمن یحیل علی ضعیف اسناده »
علامت دیگر عوام آن است که به سرعت تحت تاثیر فضاسازی ها قرار گرفته و به راحتی در برابر جو و جریانات قرار می گیرند عوام از خود اراده و استقلالی ندارند و در مسیر حرکت باد حرکت می کنند از این رو عوام همیشه « تابع » اند و رای و رفتارشان براساس هیاهوها شکل می گیرد آنها همیشه « منتظرند » تا ببینند دیگران چه تصمیمی برایشان می گیرند لذا از عوام نمی توان توقع « پیشکامی » « خلاقیت » و « نوآوری » داشت وضع عوام و عوام زدگان چنان است که فرمود :
« همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح »
عالمی که در ردیف عوام قرار می گیرد و مانند آنها فکر می کند نقش « متبوع بودن و پیشوائی » را از دست داده و نقش « تابع بودن و پیروی کردن » را می پذیرد او به جای آنکه درصدد یافتن حقیقت باشد درصدد آنست که آنچه « مردم می پسندند » عرضه کند و پسند عوام را بزک کرده و زیبا جلوه دهد.
عالم عوام زده با همان موهومات جاهلان انس و الفت دارد و در اعماق جانش به همانها باور دارد در حالی که با عالم حقیقی با حقایقی انس دارد که جاهلان آز آن فراری اند و چون از حقیقت بصیرت برخوردارند نمی توانند علائق عوام و ذهنیت آنها را بپذیرند :
« هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره ... وانسوا بما استوحش منه الجاهلون . »
ولی مصیبت بزرگ تر وقتی است که آفت عوام زدگی فراگیر شود و سراسر جامعه را فرا گرفته طبقات مختلف را تحت تاثیر خود قرار دهد. در چنین وضعی عوام زدگی به منزله « روح جامعه » می شود و همه اعضا و جوارح آن را به تسخیر خود درآورده و بر طبق اراده خود به حرکت درمی آورد. در این صورت عوامی بیماری « یک شخص » نیست که مقابله با آن ساده باشد بلکه چون روحیه عوامی به افراد گوناگون و جمعیت های مختلف سرایت کرده است همه چیز رنگ و بوی عوامی به خود می گیرد و حتی مدعیان روشنفکری و نهادهای روشنگری نیز عوامانه عمل می کنند. در جامعه عوام زده جائی برای اظهارنظر « عالم حقیقی » وجود ندارد و جاهلان دین ناشناس در نهایت عزت و احترام قرار دارند. ویژگی « جامعه جاهلی » به بیان امیرالمومنین چنین بود : « عالمها ملجم و جاهلها مکرم »
در این جامعه عالم هم برای کسب وجاهت باید خود را به عوامی بزند و حرف عوام را تکرار کند تا بتواند موقعیت خویش را حفظ کند. علامت دیگر جامعه عوام زده تعرض به حریم شخصیت ها و به اعتنائی به خردمندان است . توصیف نهج البلاغه از جامعه جاهلی چنین است : « والناس یستحلون الحریم و یستذلون الحکیم » و البته همانگونه که « فرد مومن » ممکن است به بیماری عوامی مبتلا شود و ایمانش آفت زده شود جامعه ایمانی و حکومت مومنان نیز در معرض این مصیبت قرار داشته و نفوذ عوامی گری در ارکان دولت و ملت را نباید نادیده گرفت .
در عصر ما تردیدی وجود ندارد که در عصر ما علمای بزرگی قهرمانانه در برابر عوام زدگی قد برافراشته و با شجاعت و درایت در برابر آن ایستاده اند در راس این عالمان بیدار حضرت امام خمینی قرار دارد که در دوران زعامت و مرجعیت خود از یک سو با مبارزه منفی خود فرصت و مجال را از این گروه سلب کرد و در هیچ صحنه ای اجازه حضور و مانور به آنها نداد و از سوی دیگر با مبارزه مثبت خود مستقیما به نقد آنها پرداخت و پیروان خود را به مقابله با آنها فراخواند.
امام خمینی که از نقش تاریخی روحانیت و از جایگاه ویژه آن در جامعه بیشترین حمایت را می کرد هرگز کاستیهای آن را که به طرز فکر و شیوه های رفتاری عده خاصی از روحانیون مربوط می شد نادیده نمی گرفت بلکه با صراحت به نقد آنان می پرداخت . همان امام که وقتی که در سالهای قبل از] ۴۳ ۱ ۲۶ [می فرمود : « با اهانت به یکی از مراجع اسلام ولایت بین شخص و خدای متعال قطع می شود . » پیروزی انقلاب سکوت و سکون حاکم بر حوزه نجف را می دید با ناراحتی فرمود : « من برای حوزه هزار و چند ساله نجف متاسفم که و امام پس از انقلاب به فضلای حوزه هشدار داد که : « خطر تحجرگرایان ومقدس نمایان ] ۵۷ ۲ ۲۳ [دارد حیثیتش را از دست می دهد » بسیاری از مواضع امام خمینی برای عوام و عوام زدگان قابل تحمل نبود و آنها را به ] ۶۷ ۱۲ ۳ [احمق در حوزه های علمیه کم نیست » عکس العمل های تند و جوسازی بر علیه امام وامی داشت ولی ایشان معتقد بود که :
« اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس نماهای احمق و آخوندهای بی سواد صدمه ای بخورد بگذارید و چنین بود که امام پرده از رازی بزرگ و دردی کهنه برداشت و در ماههای آخر عمر خود فرمود : خون ] ۶۷ ۷ ۲ [هر چه بیشتر بخورد » و در تحلیل ] ۶۷ ۱۲ ۳ [دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است . ] ۶۷ ۱۰ ۲۵ [عمیق تر و دیدگاه وسیع تر امام خمینی نهضت اسلامی را در جنگ نابرابر علم و خرافه روشن فکری وتحجرگرائی » معرفی می کرد.
در میان شاگردان حضرت امام شهید مطهری بیش از دیگران با حساسیت و جدیت به تبیین زوایای مختلف این آفت در عصر ما پرداخته است دیدگاههای شهید مطهری به دلیل آنکه از زبان یک متفکر بزرگ اسلامی و از سوی یکی از مدافعان سرسخت روحانیت ابراز شده است و فراتر از القای کلیات به تبیین و تحلیل دقیق مساله پرداخته است از اهمیت زیادی برخوردار است و نمی توان برای آن جایگزین و مشابهی پیدا کرد.
استاد مطهری در کتاب نهضت های اسلامی با مقایسه کنونی وضع روحانیت شیعه با روحانیت اهل سنت به طرح این سئوال پرداخته است که « چرا با اینکه در جهان تسنن سخن از اصلاح و مبارزه با استعمار و استثماربیشتر به میان آمده علمای اهل تسنن کمتر توانسته اند نهضتی را رهبری کنند و بر عکس روحانیت شیعه با اینکه انقلاب های عظیمی بپا کرده کمتر حاضر شده درباره دردها بیندیشد نظر بدهد و طرح اصلاحی ارائه نماید » استاد در آنجا به قسمت اول این سئوال پاسخ داده است و « وابستگی روحانیون سنی » را عامل آن دانسته است ولی ایشان قسمت دوم سئوال را بدون پاسخ گذارده اند او توضیح نداده اند که چرا روحانیت انقلابی شیعه در زمینه عرضه اندیشه های اصلاحی عقب مانده است
ولی استاد مطهری در یادداشت های مربوط به آن کتاب پاسخ قسمت دوم را نیز آورده است و « عوام زدگی روحانیت شیعه » را مانع اقدامات اصلاح گرانه آنان دانسته است .
« روحانیت شیعه مقتدر است اما عوام زده و روحانیت سنی آزاد است ولی نوکر حکومت ها نهضت های شیعی عملی و ضد حکومتی بوده است مثل نهضت تنباکو نهضت عراق نهضت اصفهان تبریز مشهد و اخیرا قم و نهضت اهل سنت بیشتر فکری بوده است که از زمان سیدجمال تا عصر ما کم و بیش ادامه داشته است ... تقریبا در صد ساله اخیر در همه کشورهای مهم اسلامی حرکت اصلاحی وجود داشته اعم از عثمانی به وسیله ضیاالکن و کشورهای عربی از قبیل مصر سوریه الجزایر تونس مراکش و هندوستان و ایران با این تفاوت که نهضت های ایران جنبه ضد استبدادی داشته نه جنبه ضد خرافی عملی بوده نه نظری »
شهید مطهری در آغاز دهه چهل و در هنگامی که پس از فوت آیت الله بروجردی در کتاب « مرجعیت و روحانیت » مقاله نوشت این مقایسه را به شکل گسترده مطرح نمود و با ذکر یک نمونه عینی حریت فکری و بینش اجتماعی خود را نشان داد :
« روحانیین شیعه اجبار و الزامی ندارند که از دولت ها اطاعت کنند اما ناگزیرند سلیقه و عقیده عوام را رعایت کنند و حسن ظن آنها را حفظ نمایند. گمان نمی کنم هیچ وقت یک زعیم روحانی شیعه در وضع حاضر هر اندازه روشن ضمیر و اصلاح طلب و مخلص باشد بتواند فتوائی مانند فتوای دو سال پیش شیخ شلتوت که یک طلسم هزارساله را شکست صادر کند و قدمی مانند او بلکه خیلی کوچک تر از اقدام او بردارد.
بررسی تفصیلی موضوع عوام زدگی در رابطه آن با بخشی از روحانیت را در مجال دیگری پیگیری خواهیم کرد.
علم مواد خام برای تولید محصولات فکری را فراهم می آورد ولی تولید کارخانه وقتی موفقیت آمیز است که نیروی عقل با استفاده از تفکر و تجزیه و تحلیل داده ها فعال باشد
نقطه مقابل عقل « جهل » است از این رو در ترکیب « عالم جاهل » تناقض وجود ندارد و این ترکیب ناظر به عالمان عوام زده ای است که غنای معلومات را با فقر عقل جمع کرده و به دلیل ضعف عقل در ردیف عوام قرار گرفته اند
شخص عامی چاره ای جز آن ندارد که برای اثبات حقانیت عقاید خود دائما به امور شخصی از قبیل « خواب » و رویا استناد کند و با « قطعی تلقی کردن » آنها از محک خوردن باورهای خود براساس معیارهای و حیانی و عقلانی فرار کند. از همین روست که عوام « واقعیت گریز » بوده و از برهان و منطق فراری اند
عالمی که در دریف عوام قرار می گیرد و مانند آنها فکر می کند نقش « متبوع بودن و پیشوایی » را از دست داده و نقش « تابع بودن و پیروی کردن » را می پذیرد او به جای آنکه درصدد یافتن حقیقت باشد درصدد آنست که آنچه « مردم می پسندند » عرضه کند و پسند عوام را بزک کرده و زیبا جلوه دهد
در جامعه عوام زده جایی برای اظهارنظر « عالم حقیقی » وجود ندارد و جاهلان دین ناشناس در نهایت عزت و احترام قرار دارند. ویژگی « جامعه جاهلی » به بیان امیرالمومنین « عالمها ملجم و جاهلها مکرم » . در این جامعه عالم هم برای کسب وجاهت باید خود را به عوامی بزند و حرف عوام را تکرار کند تا بتواند موقعیت خویش را حفظ کند
بسیاری از مواضع امام خمینی برای عوام و عوام زدگان قابل تحمل نبود و آنها را به عکس العمل های تند و جوسازی بر علیه امام وا می داشت ولی ایشان معتقد بود که : اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس نماهای احمق و آخوندهای بی سواد صدمه ای بخورد بگذارید هرچه بیشتر بخورد .
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی