سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

عمل دار عزلت نشین


عمل دار عزلت نشین
می خواهم از كسی سخن بگویم كه مانند دیگر بزرگان، زندگی معمولی داشت و ساده زیست، ولی به قول سعدی:
عجب داری از سالكان طریق
كه باشند در بحر معنی غریق
گروهی عمل دار عزلت نشین
قدم های خاكی دم آتشین
به یك نعره كوهی زجا بركنند
به یك ناله شهری به هم در زنند
چو بادند پنهان و چالاك پوی
چو سنگند خاموش وتسبیح گوی
سحرها بگریند چندان كه آب
فرو شوید از دیده شان كحل خواب...
آری او از كسانی بود كه به گفته نزدیكان و فرزندانش، نماز شب و ناله های سحری او اگر چه آرام بود ولی مستمراً ادامه داشت. سر تا پا نور بود.سخن از شهید آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب است كه از خاندانی روحانی كه نسل اندرنسل همه عالمان دین بوده اند. در روز عاشورا به دنیا آمد و چه نامی زیباتر از سیدعبدالحسین و چه آینده ای بهتر از شهیدشدن در راه فرزند امام حسین (ع) یعنی حضرت امام خمینی(ره) برایش تقدیر در نظر گرفته و انتخاب كرده بود. وی در سنین نوجوانی پدرش مرحوم سیدمحمدتقی را از دست می دهد. اونه تنها برایش پدر بلكه استاد هم بوده است.وی می گفت: وقتی كه پدرم در قید حیات بود مرتباً درس هایم را برایش می خواندم و مرور می كردم و از او توضیح می خواستم گاهی كه با هم به مسجد باقرخان _ محل جماعت مرحوم والد _ می رفتیم ،او را واقعاً خسته می كردم . [وی این سخنان را برای من می گفت و حالت سرزنش را داشت چون علاقه داشت كه من دروس حوزوی را بخوانم] (عبارت از نویسنده مقاله است.)علاقه پدرم به درس آن قدر شدید بوده است كه از قول ایشان نقل شده است: گاهی برای درس یادگرفتن صبح بسیار زود به در خانه استادم می رفتم و برایشان صبحانه و نان و غیره فراهم می كردم و خلاصه شاگردی ها می كردم تا به من درس بدهند. آری باز هم به قول سعدی:
به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا در بزرگی بدادش صفا
این بود كه بعدها به طلاب می گفت: «برای رسیدن به درجات عالی علمی دو چیز را فراموش نكنید: جد در تحصیل؛ سعی در تقوا.»
وقتی برای ادامه تحصیل عازم نجف می شود هم زمان است با سخت گیری رضاخان پهلوی .به هنگام مراجعت از نجف به شیراز ابتدا در مسجد باقرخان به عنوان پیش نماز مشغول می شوند. یكی از اجداد شهید دستغیب در زمان ناصرالدین شاه، سید هدایت الله دستغیب بوده است. وی علاوه بر مرجعیت در آن زمان، از شاگردان میرزای شیرازی اول نیز بوده و در قیام تنباكو از فعالان و یاوران راستین مرحوم میرزا بود _ جهت اطلاع به كتاب وقایع اتفاقیه مراجعه شود _ مرحوم سید هدایت الله ده پسر روحانی داشته كه برای هر كدام از آنها مسجدی انتخاب می كند از جمله برای مرحوم سیدمحمدتقی پدر شهید، مسجد باقرخان جنب بازار حاجی را انتخاب می كند. ولی چون مسجد گنجایش ندارد به مسجد كنار مسجد جامع عتیق به نام مسجد طبالیون نقل مكان می كنند. در آن جاست كه تصمیم می گیرند كه مسجد جامع عتیق _ این نام منحصراً در مورد این مسجد به كار می رود _ را كه از زمان عمرولیث صفاری (قرن سوم ه.ق) ساخته شده و به مرور زمان از بین رفته و به خرابه ای تبدیل شده بود بازسازی كنند.خود شهید می گفت: نقل می كنند كه وقتی كریم خان زند می خواست برای تعمیر این مسجد اقدام كند با دیدن آن همه خرابی و ویرانی، منصرف شده، به جای آن مسجد وكیل را ساخته بود.مدت چهل سال در این مسجد به ارشاد و هدایت می پرداخت، مردم چون اخلاص او را می بینند روزبه روز بیشتر گرد ایشان جمع می شدند. در زمانی كه قیام امام خمینی(ره) آغاز شد به تعبیر حضرت آیت الله خامنه ای او یكی از نخستین افرادی بود كه پرچم مبارزه را بر دوش گرفت و در همه جا نام امام و دفاع از او را شعار خود قرار داد...شهید در همان سال تصمیم گرفت هر هفته یك روز با علما و روحانیون نشست مشتركی داشته باشند كه این جلسات تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.منزل ایشان در محله ای پایین شهر به نام گود عربان كانون مبارزه شده بود. در همان ایام پدرم با گروهی از مردم برای سخنرانی به مساجد مختلفی می رفتند در یكی از شب های همان سال _ خرداد ۴۲ _ جمعیت بسیاری در مسجد نو جمع شده بودند به گونه ای كه حتی در روی درخت ها هم عده ای نشسته بودند.به هر حال شب شانزدهم خرداد فرا رسید و ما از طبقه دوم خانه دیدیم كه ناگهان كوچه مسجد گنج از جمعیت و سربازان رژیم پر شد. تا آمدیم بخوابیم گروهی از سربازان به خانه ما هجوم آوردند. وقتی مردم دیدند كه به خانه ما حمله شده به عنوان كمك وارد شدند.ایشان به همراه چند نفر از علمای شیراز به تهران منتقل می شوند. پس از آزادی از زندان در ملاقاتی كه با امام دارند از مصیبت هایی كه برای خانواده پیش آمده بود گزارشی به امام می دهند و امام به شدت می گریند.استقبال مردم پس از آزادی ایشان واقعاً كم نظیر و بسیار باشكوه از مرودشت تا شیراز صف اتومبیل چه سواری و چه اتوبوس و... ادامه داشت...
پس از ماندن چند ساعتی در خانه، ایشان پیشاپیش جمعیت به طرف مسجد جامع حركت كردند حدوداً عصر بود در آن جا یكی از روحانیون مبارز به منبر رفتند. در سال ۴۳ ( روز ۱۳ آبان). این بار رژیم برخلاف سال ۴۲ ناشیگری نكرد .از ترس واكنش های مردم در برابر تبعید امام تصمیم گرفت مخفیانه یاران امام را دستگیر كند كه یكی از یاران امام مرحوم شهید دستغیب بود.اتفاقاً آن روز عید قربان بود. به یاد دارم وقتی از خواب بیدار شدم یكی از خواهرها گفت: دیشب آقا را برده اند...
این بار پس از بازگشت از زندان آزار و اذیت رژیم و ساواك جهنمی به صورت دیگری ادامه یافت. و برای این كه پیروزی ظاهری خود را به رخ مؤمنین و مذهبی ها بكشاند، جشن های ملخی در كوی و برزن راه می انداخت. از جمله در پشت خانه ما میدانی بود به نام میدان علاقها در آن میدان نقاره ها و شیپورها به صدا درمی آمد. گروهی با لباس محلی عشایر به رقص و چوب بازی و غیره می پرداختند و اتفاقاً مصادف می شد با حركت آقا به طرف مسجد جامع كه عمداً این كار را بیشتر انجام می دادند.
گاهی مجبور می شد كه مسیرش را به طرف كوچه مدرسه خان تغییر دهد اما در آن مسیر هم از طعن و كنایه های بعضی از روحانیون بی نصیب نمی ماند.از جمله حوادثی كه واقعاً به یادماندنی است بعد از فوت آیت الله حكیم مسجد جامع در محاصره پلیس بود و سخنرانی ها به صورت مستقیم و غیرمستقیم كنترل می شد و مجلس مفصلی در حیاط مسجد برپا شد. به طوری كه تمام صحن مسجد پوشیده از جمعیت بود. در آن شب برخلاف انتظار نامی از جانشین آیت الله حكیم برده نشد. ولی در مجلسی كه در مسجد نو _ مسجد شهدای فعلی و محل برگزاری نماز جمعه ـ در حالی كه سخنرانی یكی از روحانیون به نام سیداحمد پیشوا رو به اتمام بود، یك نفر اعلامیه ای را آورد به این مضمون كه جامعه روحانیت شیراز مرجعیت حضرت آیت الله سید روح الله خمینی را اعلام می نماید. كمتر كسی جرأت می كرد در آن جو اعلامیه را بخواند كه پسر عمه من _ آقای سیدعلی محمد دستغیب ـ آن اعلامیه را گرفت و روی منبر ایستاد و قرائت كرد. صدای صلوات مردم بلند شد. به دنبال آن، بلندگوی مسجد قطع و حلقه مردمی به صورت زنجیر پیرامون مرحوم آقا و مرحوم آیت الله سیدجعفر طاهری، برادر حضرت آیت الله سیدعبدالله شیرازی تشكیل شد و نامبردگان را از در جنوبی مسجد بیرون بردند و به خانه یكی از دوستان كه بعداً به مدرسه علمیه ایمانیه تبدیل شد، رساندند. من در آن شرایط بسیار هیجان زده شده بودم و با سرعت خودم را به خانه رساندم و به مرحوم والده گفتم آقا را گرفتند. اما چیزی نگذشت كه ایشان به اتفاق چند تن از دوستان به خانه برگشتند.چند روز بعد در مسجد وكیل گروهی به تبعیت از دربار شاهنشاهی یكی دیگر از مراجع نجف را به عنوان مرجعیت اعلام نمودند.در سال ۴۹ ، در شب ۲۱ ماه رمضان كه شبستان های مسجد جامع پر از جمعیت بود و مردم مشغول دعای ابوحمزه بودند، عده ای از دانشجویان كه تعدادشان هم كم نبود، پس از حركت از مسجد الرضا كه در كنار خوابگاه آنها قرار داشت پس از طی خیابان های شهر وارد شبستان شدند همراه با شعارهای تند تا نزدیكی های منبر هم پیش آمدند ولی مرحوم آقا آنها را دعوت به آرامش و خواندن دعا كردند و ما تعجب می كردیم.ولی بعداً معلوم شد چون در آن سال رژیم پهلوی عده ای از مبارزین را اعدام كرده بود می توانست همین را بهانه قرار دهد و برای دانشجویان دردسر زیادی فراهم كند.در همان سال سفری به نجف داشتند كه همان موقع شایع شده بود كه رژیم ایشان را تحت فشار قرار داده كه با امام ملاقاتی نداشته باشد ولی ایشان به دیدار امام رفته بود. در سال ،۵۲ بار دیگر ممنوع المنبر شد. ولی در شب های جمعه به منبر می رفت و به افشاگری های خود ادامه می داد. كه بعد این ممنوعیت برداشته شد.در همان سال ها كه جو آرام به نظر می رسید. دست به ابتكار جالبی زد و آن هم تعمیر و مهیاكردن مدارس علمیه بود. از جمله خودش می گفت:در سال های گذشته بخصوص بعد از شهریور ۱۳۲۰ كه جو مناسب بود یكی از كوتاهی های روحانیت این بود كه نتوانست از این موقعیت استفاده و طلبه پرورش دهد و باید این كار را جبران كرد و خودش هم تدریس را در مدرسه حكیم شیراز شروع كرد مردم نیز كمك كردند و مدرسه مزبور به صورت آبرومندی درآمد.به یاد دارم كه این مدرسه واقع در جنب حرم حضرت سیدمیرمحمد برادر علی بن موسی الرضا (ع) به صورت بسیار مخروبه و تاریك درآمده بود.در جریان جنگ رمضان كه اسرائیل شكست سختی خورد، در مسجد جامع آرزوی نابودی اسرائیل را كرد تمام جمعیت آمین گفتند [ در آن سالها به این آسانی ها نمی شد روی منبر علیه اسرائیل چیزی گفته شود].در سال ۵۶ به دنبال درگذشت دكتر شریعتی یكی از مناطقی كه در آن برای دكتر مجلس گرفتند شیراز بود. این مجلس در مسجد شهدای شیراز برپا شده بود كه ظاهراً آن مرحوم در آن مجلس شركت نكرده بود و همین امر باعث شده بود كه گروهی از دانشجویان تندرو آن زمان به ایشان اعتراض كنند.در همان سال به دنبال توهین به امام بار دیگر مبارزه را ادامه داد. كه در آن كلمه منبر معروف احمق نارشید مطلق را به جای احمد رشیدی مطلق نویسنده آن مقاله موهن را به كار برد در شب چهلم شهدای قم سخنرانی حدوداً دوساعته انجام می دهند و مبارزه و سخنرانی همچنان ادامه می یابد، كار به جایی رسیده بود كه یكی از افسران اطلاعات آن زمان، وسیله ارتباطی خودش را به میكروفون منبر وصل كرده بود كه مستقیماً ساواك شنود كند.در اوج انقلاب ۵۷ به مدت چندماه به عتبات عالیات و همچنین به زیارت حضرت امام رفت ـ آن موقع هنوز امام به پاریس مهاجرت نكرده بودند _ پس از بازگشت، باز هم سخنرانی ها را مهیج تر از پیش ادامه داد. در همان موقع لطیفه ای بین دوستان شایع شده بود كه گویا امام ایشان را شارژ كرده اند.در سال ۵۷ ،سه روز بعد از عید فطر به هنگام شب دستگیر و در عین بیماری و كسالت شدیدی كه داشتند به تهران و زندان كمیته منتقل می شوند.در زمانی كه نماینده مردم فارس در مجلس خبرگان بود، در مطرح كردن بحث ولایت فقیه با شهید محراب مرحوم آیت الله سیداسدالله مدنی، از پیشگامان بودند.شهید به هنگام بروز جنگ، تا وقتی كه زنده بود لحظه ای از كمك به جبهه غافل نبود. یكی از كارهای ایشان ارسال رساله های حضرت امام به جبهه بود.
دعای خالصانه او برای رزمندگان واقعاً روحیه بود
یكی از اقدامات بسیار جالب ایشان بعد از پیروزی انقلاب این بود كه به پادگان ها می رفت و بین برادران ارتشی آشتی برقرار می كرد. مثلاً در پادگان زرهی شیراز آنها را وادار به مصافحه كرد. این كار باعث شد كه شهید سپهبد قرنی طی نامه ای رسمی از ایشان تشكر كند. یادمان باشد كه در همان زمان منافقین ارتشی ها را وادار می كردند كه درجه شان را جلو پادگان به كناری بیندازند و نام ارتش بی طبقه توحیدی را بر سر زبان ها انداختند. آنها قصد انحلال ارتش را داشتند كه امام با آن بینش خاص خود نگذاشت. وقتی كه بنی صدر به طرف گروه نفاق گرایش پیدا كرد او را به نماز جمعه دعوت نمود _ نماز جمعه و استادیوم حافظیه بود _ هر چند كه بنی صدر دیر آمد ولی ایشان به او نصیحت ها و توصیه هایی كرد.مطلبی را كه نمی توان در مورد كارنامه مبارزاتی ایشان فراموش كرد مبارزه با جشن هایی بود كه تحت عنوان های مختلف شاه و خاندانش از جیب این ملت بیچاره خرج می كردند. در سال۵۰ برای اعتراض به برپایی جشن دو هزار و پانصدساله قصد خروج از شیراز را داشت كه مجبور به بازگشت می شود.در سال ۵۶ در ماه رمضان به هنگام برپایی جشن هنر _ این موضوع به قدری موهن است كه قلم از بیان آن شرم دارد _ ایشان به عنوان اعتراض در مسجد سخنرانی شدیداللحنی دارد و به رژیم اخطار می كند كه اگر این بساط ها را برنچیند با واكنش مردم مسلمان روبه رو می شوید. در همین هنگام نامه ای از آقای شیخ بهاءالدین محلاتی به دستشان می رسد كه یك شب دیگر به آنها مهلت دهید رژیم قول داده است كه دیگر تكرار نشود.ولی در سال ۵۷ باز هم جشن هنر برپا شد اما به صورت خیلی محدود و دیگر آن افتضاح قبل را نداشت كه باز هم با اعتراض ایشان و مردم غیور شیراز همراه بود.روزنامه های وابسته به رژیم پهلوی نوشتند علت اعتراض مردم به خاطر شركت محمدرضا شجریان در این جشن بوده است!!
ویژگی های اخلاقی شهید دستغیب
تا آنجا كه به یاد دارم هیچ گاه چهار زانو _ مخصوصاً سر سفره و یا در حضور علما ـ نمی نشست برایش مهم نبود كه چه تعداد مرید و یا مستمع دارد.از وقتی كه از در شبستان وارد می شد و تا محراب دهها نفر دست او را می بوسیدند ولی هیچ گاه مغرور نمی شد.
خوراكش بسیار مختصر بود و با آرامش صرف می كرد.
اهل مطالعه و دارای حافظه بسیار قوی بود. چه اندازه شعرهای سعدی و حافظ و مولوی را از حفظ داشت. چه قدر از تاریخ چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام آگاهی داشت در كتاب هایش منعكس است.مطالب را برای مستمعین آرام آرام و همه فهم بیان می كرد و این از نظر روان شناسی بسیار مؤثرتر از سخنرانی های سریع و تند است.خود من بعد از سال ها معلمی فهمیده ام كه «یادگیری باید تدریجی باشد» .بسیار صبور و فكور بود به هنگامی كه خبر ناگواری می شنید مدتی در حیاط خانه قدم می زد. وقتی كه روزنامه اطلاعات كه در آن به امام جسارت شده بود به دستش داده بودند تا مدتها قدم می زده است. موضوعاتی را كه باید بیان كند در همان قدم زدن ها سبك و سنگین می كرده.هیچ گاه بلند نمی خندید به هنگام شادی متبسم بود.وقتی كه برادرم احمد علی فوت كرده بود خانواده را جمع می كرد و ذكر و یادی از عرفای گذشته می كرد و بی اعتباری دنیا را گوشزد می كرد.
- جالب است كه همین مورد هم از حضرت امام بعد از شهادت حاج آقا مصطفی دیده شده است- در زمینه مسائل عبادی بر نمازخواندن تأكید بیشتری داشتند، صبح ها كه برای پیاده روی به راه می افتادند آرام آرام بچه ها را از خواب برای نماز خواندن بیدار می كردند.در مورد جوانان بر روی منبر بارها از او شنیدیم كه اگر دامادی نمازخوان پیدا كردید دیگر بهانه ای نیاورید. زیرا همین نماز او را از منكرات باز می دارد. یكی دیگر از ویژگی های ایشان، انضباط و وقت شناسی بود. به گونه ای كه خودش را مقید می دانست كه شبهای جمعه مخصوصاً در مسجد جامع باشد. به یاد دارم با همراهان به سعادت شهر رفته بودیم. اتفاقاً راننده هم یكی از دوستان ایشان بود و وسیله دیگری هم نداشتیم. بعد از ظهر پنج شنبه بود راننده می خواست كه به كارهای شخصی خودش برسد. آقا هم تعجیل داشتند و هر چه او اصرار كرد كه صبر كنید شما را می رسانم. قبول نكرد و خودش اتومبیل دربستی گرفت تا قبل از مغرب به شیراز و به مسجد جامع برسد.وی صاحب تألیفات در زمینه های مذهبی است. از جمله آنها كتاب گناهان كبیره و قلب سلیم (در اخلاق) می باشد.سرانجام دست جنایتكار منافقین در روز جمعه بیستم آذرماه ۱۳۶۰ در عملیاتی بزدلانه و ناجوانمردانه او را از ما گرفت.زهی افتخار و سعادت كه به قول شهید محراب آیت الله صدوقی حیف بود كه آیت الله دستغیب در بستر بیماری بمیرد. او باید به شهادت می رسید كه رسید.«و نحن بهم لاحقون» در پایان این مصرع را از شهید دستغیب می نویسم: «این عبد حسینت را بخشا به حسین خود» .
سید بهاء الدین دستغیب
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید