شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


یکی از شروط خلاقیت، شکستن قالب هاست!


یکی از شروط خلاقیت، شکستن قالب هاست!
«از تیر‌ماه با همدیگر درس‌خواندن را شروع كردیم و درست تا اسفند ماه كه امتحان برگزار می‌شد، درس خواندیم. در كنكورهای آزمایشی شركت می‌كردیم. چند بار من رتبه یك شدم و چند بار او.» اینها را ناصر شهراسبی، دانشجوی مقطع كارشناسی‌ارشد مدیریت فناوری اطلاعات می‌گوید. رتبه‌اش در كنكور فوق‌لیسانس، ۲۹ شده است اما او دوست صمیمی اسحاق اشرف واقفی رتبه۱ این رشته است. (كه هفته پیش به‌عنوان جوان موفق با او مصاحبه شد.) اصلاً با یكدیگر برنامه‌ریزی كرده‌اند و برای كنكور ارشد درس خوانده‌اند. وقتی می‌پرسم كه چرا دوستش رتبه یك شده و او نتوانسته، بلا فاصله می‌گوید: «رتبه من هم كه رتبه بدی نیست، ضمن اینكه در كنكورهای آزمایشی چند بار من یك بودم و چند بار اسحاق. شاید هر كدام‌مان فكر می‌كردیم كه‌ ای‌كاش رتبه یك مال دیگری باشد.» خیلی دلش می‌خواسته رتبه یك را تجربه كند. «دوست داشتم رتبه یك شوم كه ببینم آنها كه رتبه یك می‌گیرند، چه فرقی با دیگران دارند. البته همان كنكورهای آزمایش برایم كافی بود. تجربه‌اش كردم. هیچ فرقی ندارند.»
گاهی به این موضوع كه رتبه یك كنكور برای او باشد، فكر می‌كرده. «اصلاً بعید نبود. این را كنكورهای آزمایشی نشان داده بود.» اما به قسمت و تقدیر اشاره می‌كند و البته یك انتقاد هم به سیستم آموزشی دارد و می‌گوید: «یك سال درس می‌خوانیم و باید در ۴ ساعت از دانسته‌هایمان به بهترین نحو استفاده كنیم. شانس خیلی مهم است، این‌كه شانس بیاوریم و در شرایط روحی خوبی باشیم.» سال آخر دوره لیسانس با همدیگر صمیمی شده‌اند. «توی دانشگاه خیلی دوست داشتم اما سال آخر خیلی با اسحاق صمیمی شدم به‌طوری كه اصلاً یك پایان‌نامه برداشتیم.» هر دو در رشته مهندسی صنایع از دانشگاه علم‌وصنعت لیسانس گرفته‌اند. وقتی می‌پرسم چرا رشته‌تان را تغییر دادید، می‌گوید: «اول اینكه فكر می‌كردم قبولی در این رشته از رشته خودم آسان‌تر است و دوم اینكه مدیریت را دوست داشتم.» اما این روزها دوستش دانشجوی مدیریت فناوری اطلاعات دانشگاه تهران است و او این رشته را در دانشگاه تربیت مدرس می‌خواند. «بین دانشگاه‌هایمان فقط به اندازه یك دیوار فاصله است. اسحاق دانشكده مدیریت دانشگاه تهران است و من تربیت مدرس.»
ورودش به دانشگاه تربیت مدرس را هم قسمت می‌داند و می‌گوید: «گاهی تقدیر كارهایی می‌كند كه به نفع آدم است. من آدم قانونمند و منضبطی نیستم اما دانشگاه تربیت مدرس، آدم منضبط زیاد دارد و این موضوع باعث می‌شود كه یاد بگیرم و به چیزهایی كه كمتر اهمیت می‌دادم، بیشتر دقت كنم.» البته برای بی‌نظمی هم دلایل قانع‌كننده‌ای دارد! «آدم‌های منظم خلاقیت كمتری نشان می‌دهند، چون همیشه خودشان را در یك قالب محصور می‌كنند اما یكی از شروط خلاقیت، شكستن قالب‌هاست.» می‌خندد و در ادامه می‌گوید: «من نمی‌گویم آدم خلاقی هستم. فقط دوست دارم خلاق باشم.» از كارهایی كه تا به حال انجام داده راضی است و احساس موفقیت می‌كند. «من از سال اول دوره لیسانسم در شركت‌هایی كاركردم كه معتبر بودند.» وقتی می‌پرسم همیشه آن‌قدر اعتمادبه‌نفس دارید؟ می‌گوید: «دقیقا، همیشه آن‌قدر اعتماد به نفسم بالاست.» با خنده می‌گوید: «این را تابه‌حال چند نفر گفته‌اند.» البته او معتقد است كه اعتمادبه‌نفس بالا باعث می‌شود كه انسان احساس مغلوب بودن نكند و با همه رقابت داشته باشد. «اعتمادبه‌نفس، حتی اگر كاذب هم باشد خوب است چون باعث می‌شود در برابر كسانی كه از خودمان بالاترند، عقب‌نشینی نكنیم.» با اینكه خودش را موفق می‌داند اما می‌گوید: «از كارهای اجباری بیزارم. كارهایی كه سودی ندارد و تنها باعث می‌شود كه وقتت گرفته شود و به كارهای دیگرت نرسی.» به تكالیف و پروژه‌های سنگین دانشگاه اشاره می‌كند و می‌گوید: «بعضی استادان غیر‌مطلع، پروژه‌های تحقیقاتی سنگینی می‌دهند كه اصلاً از عهده یك دانشجو خارج است. این باعث می‌شود كه به مطالعات خودم نرسم و از پژوهش‌هایی كه دوست دارم انجام بدهم عقب بمانم.» فوق‌لیسانس با لیسانس چه فرقی دارد، این را من می‌پرسم و او در كسوت یك دانشجوی فوق‌لیسانس می‌گوید: «در مقطع لیسانس، دانشجو با یكسری مباحث كلی آشنا می‌شود. شاید مقطع لیسانس ادامه دبیرستان باشد اما در مقطع فوق‌لیسانس مباحث ریز‌تر می‌شود اما عمق یادگیری بیشتر می‌شود. دوم اینكه معمولاً دانشجویان در مقطع لیسانس، توجه چندانی به درس ندارند. تئوری یاد می‌گیرند. یعنی در مقطع لیسانس پژوهش محور عمل نمی‌شود اما در فوق‌لیسانس همه چیز بر پایه پژوهش است و این برای دانشجو خیلی سخت است كه یكدفعه وارد كارهای عملیاتی می‌شود.» از لباس‌های اسپرت خوشش می‌آید و به ظاهرش خیلی اهمیت می‌دهد. «ظاهر آدم‌ها خیلی مهم است، گاهی تنها از روی ظاهر درباره ما قضاوت می‌شود.»
البته یك بار هم به‌خاطر تیپ اسپرت یك روزه اش از محل كار اخراج می‌شود. «محل كارم یك شركت خصوصی است اما باید لباس رسمی به تن داشته باشیم.»
فكر می‌كنید می‌خواهد به كجا برسد؟ چه هدفی درد؟ «خیلی چیزها مد‌نظرم است اما این را می‌دانم كه می‌خواهم زندگی كنم و لذت ببرم.»
ناصر شهراسبی رتبه ۲۹ كنكور فوق لیسانس
شیما شهرابی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید