یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


آرمان های سیاسی یک فیلمساز


آرمان های سیاسی یک فیلمساز
اولیور استون، فیلمسازی كه فیلم هایی همچون پلاتون، وال استریت، جی.اف.كندی، قاتلین بالفطره، نیكسون و اخیراً «مركز تجارت جهانی» را بر پرده سینماها آورده است جزو معدود كارگردانان عصیانگر و افشاگری است كه امور سیاسی را دستمایه آثار خود قرار می دهند و نگاه انتقادی خود را از پشت دوربین معطوف دولت آمریكا و سیاست های آن می كنند. استون، فیلمسازی كه ۳ بار اسكار گرفته است به كرات موضع سیاسی و انتقادگرای خود را نسبت به دولت آمریكا بخصوص سیاست های اخیر جورج بوش و جنگ آمریكا با عراق اعلام كرده و جزو نخستین فیلمسازانی است كه یازده سپتامبر و تبعات پس از آن را در فیلمی پرفروش و به شیوه ای داستانی روایت كرده است. مصاحبه ای كه در پی خواهید خواند، مصاحبه نشریه گاردین با این فیلمساز درباره تازه ترین فیلم هایش، آرمان های سیاسی او در عالم سینما و جنبه های هنری كارهایش است.
شما همیشه در فیلم هایتان به برخی از مهم ترین مسائل و دغدغه های سیاسی آمریكا از ویتنام تا یازده سپتامبر پرداخته اید. تنها۲ خلأ محسوس فیلم هایی درباره عراق و بوش است. ▪ خیلی ها معتقدند فیلم های بعدی شما كه در صف انتظار برای ساخته شدن به سر می برند یكی درباره عراق و دیگری درباره بوش و یا فیلمی مشتركاً درباره آن هاست. آیا چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد؟
البته این یك تعریف بود اما جدا از هر چیزی حس می كنم «مركز تجارت جهانی» (جدیدترین فیلم اولیور استون در سال ۲۰۰۶) مقدمه ای برای ورود به این دنیاست. واقعاً وقتی این گونه وقایع سیاسی روی می دهند به مقطع «پس» از آن علاقه مندم بخصوص پس از یازده سپتامبر یعنی دوازده سپتامبر به بعد. مطمئن نیستم ساخت فیلمی درباره عراق پاسخی به این نیاز درونی باشد اما فكر می كنم ماحصل آن است. برای من خیلی پاسخ ها در جنگ افغانستان نهفته است. فكر می كنم باید ماهیت آن جنگ و این كه چطور جنبه سیاسی و نظامی یافت و همین طور ماهیت جنگ با پاكستان، هند و ایران شفاف شود. این ها سوژه های خوبی هستند. ۱۱ سپتامبر و همه اتفاقات پس از آن به عراق ختم شد اما برای من این اولویت سوم است. در ضمن فیلم های بسیاری درباره عراق چه به صورت مستند و چه به صورت اینترنتی ساخته شده است و به نوعی تلویزیون این واقعه را به انحصار خود درآورده است همان طور كه در مورد یازده سپتامبر اتفاق افتاد.
▪ پیش از آن كه به فیلم «مركز تجارت جهانی» بپردازیم آیا می دانید فیلم بعدی تان چه خواهد بود؟
خیر، و این چیزی است كه در آن با هر فیلمساز دیگری اشتراك دارم. در حال حاضر در مقطعی از تردید هستم. بر روی ۳ یا ۴ پروژه سینمایی كار می كنیم و در حال انجام تحقیقاتی هستیم. فیلمنامه ها را خودمان می نویسیم و یا كسانی را برای نوشتن آن ها استخدام می كنیم. گاهی نوشتن آن ها خیلی زمان می برد و گاهی سریع اتفاق می افتد. به بازیگر، بودجه، استودیو و خیلی چیزهای دیگر احتیاج دارید. همه این جزئیات باید در كنار هم بنشینند و این درست مانند یك تجربه است. از هر ۱۰ پروژه یكی تنها به نتیجه و سرانجام می رسد و ما در این مرحله از كار هستیم كه مرحله دشواری است.
▪ بهتر است با فیلم تازه شما «مركز تجارت جهانی» شروع كنیم. داستان ۲ مردی از اداره پلیس نیویورك كه در جریان سقوط برج های دوقلو در آنجا گیر می افتند. فكر می كنم این فیلم برای بسیاری از كسانی كه كارهای شما را دنبال می كردند غافلگیر كننده و تعجب برانگیز بود. همان طور كه می دانید فرضیه های مختلفی در مورد این حادثه مطرح شده: دولت آمریكا آن را انجام داد، اسرائیل آن را انجام داد، این هواپیما نبود كه به پنتاگون اصابت كرد و ... با این حال شما فیلم خود را با توجه به حقایق و اسناد رسمی اعلام شده درباره این حادثه ساخته اید؟
ما با دقت و وسواس زیاد خود را مقید به روایت داستان این ۴ فرد كردیم. ۲ مرد و همسرانشان و داستان آن ها بسیار موثق و تأیید شده است. همچنین در ساخت این فیلم از ۵۰ـ۴۰ امدادگر كه آن موقع در محل حاضر بودند كمك گرفتیم. ما در این فیلم با اطلاعات و اسناد موثق كار می كنیم؛ با آنچه می دانیم. شاهدان عینی به ما می گفتند: «این اتفاق در آن روز افتاد» با جان مك لاگلین و ویل جیمنو و همسرانشان چندین بار حرف زدم. فكر نمی كنم آن ها هیچ وقت چیزی از بوش یا سیاست به من گفته باشند. اصلاً موضوع صحبت من و آن ها در این باره نبود. در حقیقت مك لاگلین كه قبلاً هم در بمب گذاری سال ۱۹۹۳ مركز تجارت جهانی حضور داشت این بار هم فكر می كرد كه این یك بمب گذاری دستی است. او هیچ وقت فكر نمی كرد با یك هواپیما این حادثه رخ داده باشد. لحظه با شكوهی هست كه ویل جیمنو بیرون می آید و می گوید: «پس ساختمان ها كجا رفتند؟» آنها نمی دانستند. این فیلمی است كه از نگاه آن هایی كه در این ۲۴ ساعت آنجا بودند، روایت می شود. پرداختن به سیاست در این فیلم كار اشتباهی بود. اگر می خواهید داستانتان به این ۲۴ ساعت محدود شود باید به گفته های آن هایی كه در این واقعه گرفتار شدند اكتفا كنید.
متوجه این قضیه می شوم. شما به داستان آن ها وفادار ماندید با این حال اگر قرار بود حدس بزنم شما چه جنبه ای از ۱۱ سپتامبر را برای فیلم شدن انتخاب می كردید قطعاً این جنبه ای را كه اشاره كردید و به عبارتی دیگر این زاویه خاص دید شما به ذهنم خطور نمی كرد. این جنبه خوش بینانه واقعه است و نشان می دهد خیلی از مردم نجات یافتند و كشته نشدند.
مقاطعی در دهه ۹۰ بودند كه وضع خیلی بهتر بود ... آن موقع وقتی كه «ریگان» هنوز بر سر كار بود فیلم «سالوادور» را ساختم كه حكومت ریگان در آمریكای مركزی را به باد حمله و انتقاد گرفته بود. به نظر می آید ۲۰۰۶ دوره بدتری نسبت به ۲۰۰۱ است. آن موقع دنیا نسبت به مرگ عده ای بی گناه در افغانستان و حتی در ۱۱ سپتامبر آمریكا دلسوزی بیشتری نشان می داد اما حالا مشكلات جدی تری داریم. مرگ و میر بیشتر، حملات تروریستی افزون تر و شكست های مشروطه خواه بیشتر در كشور خودم. این موجب رسوایی و بی اعتباری و همین طور بدنامی بیشتر شد، چه اتفاقی افتاده؟ و این برای من خیلی مهم تر و دردناك تر از این است كه در سال ۲۰۰۱ ماجرای ۱۱ سپتامبر توطئه محور بود یا خیر. من خودم چندان اطلاعی ندارم و مطمئنم كه تئوری های مختلفی دراین زمینه مطرح شده است و مطالب بسیاری در رسانه ها و مطبوعات درز كرده و من نمی خواهم در فیلمم به اینها بپردازم. آنچه محرز شده این است كه القاعده به انجام این حمله تروریستی اعتراف كرده است و افتخار آن را به خود نسبت داده است.
پیام فیلم بسیار شفاف است. آنها در ایجاد فضای رعب و وحشت، بی ثباتی و دغدغه روحی - روانی در دنیا موفق بوده اند و واكنش احمقانه جورج بوش هم بر وخامت اوضاع افزوده است. پس آنها پیروز شدند. این داستان درست برعكس كشتن جی.اف.كندی است. در آنجا یك آدم تحصیل نكرده و مجردی را داشتیم كه گفت: «من این كار را نكردم. من یك آدم ساده لوح هستم.» او سپس برای ۴۸ ساعت با پلیس دالاس ناپدید می شود و بعد هم كشته می شود. این داستان عكس آن است. ما هنوز خیلی چیزها را نمی دانیم پس چرا در این فیلم به سیاست بپردازم. اگر قرار بود در سال ۲۰۰۴ فیلمی درباره بوش بسازم امروز از ساختن آن پشیمان می شدم چون امروز اطلاعات خیلی بیشتر از سال ۲۰۰۴ است. هرماه در آمریكا درحدود ۱۰ كتاب درباره جورج بوش و جنگ او با عراق و سیاست های دولت او به چاپ می رسد و هركدام از این كتاب ها بر عمق دانش من از وضع كلی جهان و آنچه اتفاق افتاده می افزاید و نشان می دهد همه چیز به سادگی پیدا كردن بن لادن و تحویل دادن او به دست جورج بوش نیست.
▪ حال به ترتیب زمانی پیش برویم. نكته ای كه می خواهم اشاره كنم این است كه من همیشه برای كارهای شما ۲ مقطع قائل می شوم. قبل از ساخت فیلم پلاتون و بعد از آن. قبل از پلاتون شما چند تجربه فیلمنامه نویسی و كارگردانی هم داشتید. اما در سال ۱۹۸۶ و در ۴۰ سالگی بود كه به عنوان كارگردانی طرازاول مشهور شدید. به اصطلاح كارتان رونق گرفت. آیا در این فاصله اتفاقی افتاد؟
بله. فكر می كنم از دست خودم عصبانی و كلافه شدم. قبل از پلاتون فیلم های Midnight Express ، صورت زخمی را ساختم. پس واقعاً استعداد كارگردانی داشتم اما می خواستم پیشرفت های بیشتری داشته باشم. البته تا آن زمان ۲ شكست كاری هم داشتم. ۲ فیلم ترسناك. موضوع آنها تقریباً شبیه به هم بود وقتی این ۲ فیلم با استقبال مواجه نشدند قسم خوردم كه دیگر فیلم وحشتناك نسازم. من یك سادیست بالفطره نیستم [باخنده] و فكر می كنم باید چنین چیزی باشد تا یك فیلم ترسناك خیلی خیلی خوب بسازید. باید مردم را زهره ترك كنید و باید علاقه به این كار داشته باشد. سال ۸۶ سال سرنوشت سازی بود.
▪ شما در ویتنام خدمت كردید. آیا پیش بینی می كردید ویتنام و جنگ آن به سوژه فیلمسازی شما تبدیل شود؟
فیلم پلاتون به این راحتی ها ساخته نشد. فیلمنامه آن در سال ۷۶ نوشته شد و فیلم آن تا ۱۰ سال با جواب منفی كمپانی های فیلمسازی برای ساخته شدن مواجه شد. این دیگر یك جوك كهنه بود. راستش نخستین موقعیت برای ساخت این فیلم با پیشنهاد تهیه كننده ای به نام جان دالی پیش آمد. او فیلمنامه های سالوادور و پلاتون را خواند و بعد از من پرسید تمایل دارم كدامیك را اول بسازم. همین هم برای من به عنوان یك فیلمساز جوان یك رؤیا بود. اول سالوادور را انتخاب كردم چون تقریباً متقاعدشده بودم «پلاتون» بدشگون بود. پلاتون چندین و چندبار تا مرحله ساخته شدن پیش رفت اما درنهایت ساخته نشده بود. آخرسر هم فیلمنامه نویسی به نام مایكل كامینو - كه فیلمنامه «سال اژدها» را با او نوشتم - بود كه مرا متقاعدكرد فیلمنامه پلاتون را باردیگر بیرون بكشم. خدا به زندگی این تهیه كننده انگلیسی یعنی «جان دالی» خیر و بركت دهد كه حاضر شد ۲ فیلم «پلاتون» و «سالوادور» را بسازد. این ۲ فیلم در مكزیكو به صورت قاچاقی ساخته شدند.
▪ یكی از چیزهایی كه در دو فیلم «پلاتون» و «متولد چهارم ژوئیه» نشان داده می شود و بر آن تأكید می شود شمار زیاد افرادی است كه جنگ ویتنام زندگی آنها را تباه كرد - تعداد خودكشی ها بیشتر از تعداد مرگ و میرها شد. آیا این جنگ چنین تأثیر ویرانگری هم بر شما گذاشت؟
خیلی خوش شانس بودم كه توانستم سه فیلم درباره این جنگ بسازم كه كمك بسیاربزرگی بودند. فكر می كنم امروزه كهنه سربازهای ویتنامی بسیاری باشند كه زندگی عادی خود را سپری می كنند. اما از درون خرد و متلاشی شده اند و مرده اند. آدم هایی كه آدم های دیگر را می كشتند، شهروندان را می كشتند، غیرنظامی ها را می كشتند... ویتنام به دخمه ای از مردگان تبدیل شده بود. تعداد كشتارهای كوركورانه بسیار زیاد بود، شاید بیشتر از عراق. این ماهیت جنگ است. در نگاه به گذشته باید بگویم آدم هایی بودند كه مایل به كشتن هرچیزی بودند و آدم هایی دیگر كه علاقه ای به این كار ندارند اما از سر اجبار آن را انجام می دهند. زندگی گاه این چنین است. خیلی از بچه های عراقی امروزه سربازهای بهتری از آنچه ما بودیم هستند. نفرت از دشمن به حد و مرزی رسیده است كه بسیاری از آنها حتی از غیرنظامیان هم نفرت دارند و تفاوتی قائل نمی شوند.
▪ آیا وقتی به آن دسته از مردم آمریكا، منظورم رئیس جمهور و دار و دسته اش است كه جنگ عراق را به پا كردند فكر می كنید عصبانی می شوید؟
كار از عصبانیت گذشته است. ۲۰۰۲ سالی بود كه واقعاً به خشم آمدم. او پیش از آنكه قطعنامه سازمان ملل منتشر شد سربازانش را داشت به خاورمیانه می فرستاد. آنها در حال حاضر مشغول بررسی دوباره آن مقطع حساس هستند. سخنرانی كالین پاول و همه این حرف ها. با این حال قبل از سخنرانی پاول هم آمریكا باز به عراق سرباز اعزام كرد. وقتی این سربازان به آمریكا فرستاده شدند می دانستند اتفاقی درشرف وقوع است. این مسأله را مشاور سابق كاخ سفید ریچارد كلارك و خیلی های دیگر گوشزد كرده بودند و گفتند كه بوش این جنگ را در ذهنش دارد. او می خواست هرطوری شده آمریكا را با عراق درگیر جنگ كند. این مرا عصبانی می كند چون وقتی جورج بوش اخیراً به ویتنام سفركرد از او پرسیدند: «جنگ ویتنام برای شما چه معنایی داشت؟ و بوش همان مردی است كه همه این فتنه ها را به پا كرد، نقشه جنگ را طراحی كرد و او جواب مسخره ای داد «فكرمی كنم نشان می دهد كه اگر مقاومت كنید پیروز می شوید.» این درسی بود كه او از جنگ ویتنام گرفت!
▪ ۲ فیلم موفق دیگر از شما درباره ترور جان اف كندی و دیگری درباره نیكسون است بجز نیكسون و جورج بوش، تنها رئیس جمهور آمریكا كه به وفور درباره او نوشته شده بیل كلینتون است. آیا تصمیم ندارید فیلمی درباره او بسازید؟
راستش فكر می كنم فیلم «رنگ های اصلی» از مایك نیكولز اثر خوبی درباره كلینتون بود. فكر می كنم این فیلم نگاهی گذرا به دولت كلینتون دارد.
اگر قرار باشد فیلم دیگری درباره یكی از رئیس جمهورها بسازم ترجیح می دهم درباره جورج بوش باشد. می خواستم كاندیدای منچوری را از نو بسازم اما تهیه كننده آن قبول نكرد چون همان موقع بازسازی دیگری در راه بود. می خواستم این بار به جای آنجلا لانزبوری، باربارا بوش باشد. او خانواده بوش را می گرداند و این پسره «جورج» كاندیدای منچوری است. او آدم كوته فكری است كه شست وشوی مغزی شده است.▪ سؤال دیگری كه از شما دارم درباره منتقدها است. وقتی فیلم اسكندر را ساختید واكنش آنها نسبت به این فیلم اصلاً خوب نبود و این چه تأثیری بركار شما گذاشت؟
اسكندر برای من فیلم سختی بود اما من آدمی نیستم كه با این چیزها از رو بروم. مجدداً به سراغ فیلم رفته و نسخه سومی ساختم كه فوریه سال آینده در آمریكا به بازار خواهد آمد. كمپانی فیلمسازی برادران وارنر خیلی از این مسأله خوشحال است. ساختار فیلم را عوض كرده ام و آن را آنگونه كه باید می شد ساخته ام. فیلم جدید ۳ساعت ونیم است كه البته بین ۲ساعت اول و یك ساعت و نیم آخر یك وقفه كوتاه وجود دارد. از آنجایی كه ۲نسخه جدید فیلم با نبرد در گائوگاملا شروع می شود به جای آن كه در اواسط فیلم این نبرد باشد- كل فیلم هم از این زاویه جدید تغییر كرد. البته این نسخه سوم فقط به صورت دی وی دی موجود است.
▪ پس اعتراف می كنید كه كار از اساس اشتباه بود؟
اشتباه نبوده بلكه بهتر شده است. منظورم این است كه نسخه كارگردان بهتر از نسخه سینمایی است. البته اسكندر اگرچه نزد منتقدان محبوب نبود اما در گیشه ها فروش خوبی داشت و یكی از ۲۰فیلم برتر سال شد و همین موجب شد تا نسخه سومی از آن بسازم. اسكندر آنقدر آدم مهمی است كه به این راحتی ها نباید او را فراموش كرد پس چه خوب است كه تصویر بهتری از او ارائه دهیم چون لیاقتش را دارد.
▪ چگونه ساختن فیلم «قاتلین بالفطره» كه تأثیر گسترده ای بر جامعه داشت بر شما به عنوان یك كارگردان تأثیر گذاشت؟ آیا ساختن این فیلم بر حرفه شما به لحاظ پرداختن به جنبه های زیبایی شناسی یا موضوعی در فیلم های آتی تان تأثیرگذار بود؟
اشاره شما به «قاتلین بالفطره» كمی دو پهلو است. این فیلم اثری كاملاً داستانی است در نتیجه محدودیت یا قید و بندی در كار نداشتیم. به هنگام ساخت این فیلم خیلی چیزها با خودم بود و می توانستم سلیقه ای عمل كنم. همچنین این فیلم را در مقطعی ساختم كه خودم در حال سپری كردن دوران پرفراز و نشیبی در زندگی شخصی ام بودم در نتیجه آشفتگی و همینطور عشق فراوانی را به این فیلم تزریق كردم. در دهه ،۱۹۸۰ دهه ای بود كه مردم وقت بسیاری را پای تلویزیون ها صرف می كردند و در آن زمان خبرها بر محور سودآوری بود، وقتی كه خیلی كم سن وسال تر بودم تلویزیون یك منبع اعتماد مردمی بود یا حداقل باید اینگونه می بود. آنها به هر كسی مجوز راه انداختن شبكه های خبری را نمی دادند مگر آن كه كسانی بر كارشان نظارت می كردند. بنابراین كیفیت معنی و مفهوم داشت. اما وقتی ریگان روی كار آمد این باور خیلی زود رنگ باخت. نظام خبرسازی در آمریكا تغییر یافت و انقلابی در آن به وجود آمد. منظورم این نیست كه قبلاً هم عالی بوده بلكه منظورم این است كه پایان عصر هرگونه خبر جدی ای فرارسیده، در نتیجه آنچه در حال حاضر در آمریكا داریم اخبار سوپراستارها است وهر خبر یا موضوع مهمی خیلی سطحی گزارش می شود. قاتلین بالفطره زاییده خشم و آشفتگی و هرج و مرج است و خیلی برای من گران تمام شد چون بلافاصله بعد از جان اف كندی به بازار آمد. كمپانی برادران وارنر از ساختن این فیلم راضی نبود. آمریكایی ها خیلی ادیبانه به آن نگاه كردند و آن را یك فیلم خشونت محور یافتند. قاتلین بالفطره هرگز قرار نبود چنین فیلمی شود. این فیلم آیینه خشونت بود اما از سوی مردم عین خشونت و جسارت تلقی شد و از سوی مطبوعات هم طرد شد. البته باوجود همه این واكنش های منفی، جوانان آن را دوست داشتند اما در كل كمپانی برادران وارنر هیچ وقت از آن حمایت نكرد و دی وی دی آن واقعاً فروش نرفت. همچنین تا ۵سال درگیر شكایت حقوقی ای بودیم كه جان گریشام از این فیلم كرده بود. او وكیلی بود كه دوستش توسط ۲نوجوانی كشته شد كه ادعا كرده بودند پس از دیدن این فیلم متأثر از آن شده بودند و تصمیم گرفتند همچون قهرمانان فیلم عمل كنند. چنین ادعاهایی به كرات شده بود اما هرگز ثابت نشد. ما به جرم تشویق به قتل تحت تعقیب بودیم. ۶سالی درگیر این ماجرا بودیم و پرونده پیش از رفتن به دادگاه عالی به ۵ دادگاه دیگر فرستاده شد. این ماجرا برای كمپانی برادران وارنر حداقل ۲میلیون دلار تمام شد. من هم مبلغ قابل توجهی را صرف دفاع از خودم كردم. گریشام اعتقاد داشت فیلم یك كالاست. می گفت اگر شما تولید كننده یك جاروبرقی باشد وجاروبرقی شما معیوب باشد و برای فرد مشكلی ایجاد كند و آسیبی به او برساند باید به او غرامت بدهید. واقعاً چنین فرضیه ای با عقل جور درنمی آید. اگر بتوانید ادعا كنید كه یك فیلم موجب شد كسی را بكشم در آن صورت می توانید بگویید «موسیقی بتهوون مرا دیوانه می كند و باید همسایه ام را می كشتم، یا «داستایوفسكی خواندم و باید كاری می كردم.» با چنین ادعاهایی مسلماً عصر فیلمسازی پایان می یافت.
با چنین دیدگاهی حتماً منظورتان این است كه فیلمتان از سوی مردم بد تعبیر شد. آیا این موجب نشد درباره فیلم های بعدی تان تجدیدنظر كنید و یا فیلم های بعدی تان از این مسأله تأثیر پذیرد؟
دقیقاً همینطور است. آدم مگر چندبار مار گزیده می شود؟ درد دارد و حس خوبی نیست. نیكسون فیلمی جنجالی بود اما جنجال آن از نوع دیگری بود. دوباره به دروغگویی، فریب مردم و اغفال جوانان متهم شده بودم این مسأله پس از مدتی زجرآور و خسته كننده می شود. منظورم این است كه هر كسی خسته می شود. این ماجرا ۲۰سالی ادامه داشته آیا این شما را عوض می كند؟ بله اگر شما اجازه دهید. روز به روز عاقل تر و باهوش تر می شوید و سعی می كنید راه هایی پیدا كنید تا فیلمی را بسازید بدون این كه احساسات مردم را جریحه دار كنید. در مورد فیلم مركز تجارت جهانی نیز اتهام هایی به من وارد شد و از من ایراداتی گرفته شد، فكر نمی كنم كه دیگر بتوانم یك فیلم اولیوراستونی دیگر بسازم، بنا به هر دلیلی چون هر بار چنین فیلمی می سازم یك فیلم اولیوراستونی نمی شود. اگر یك فیلم اولیور استونی درباره مركز تجارت جهانی می ساختم مرا به یك احمق توطئه گر متهم می كردند. واقعاً نمی دانم چه كار كنم. شما به غیر از خودتان چه كس دیگری می توانید باشید.
▪ با توجه به این كه فیلم هایتان خاص و در مورد موضوعات بخصوص است آیا مشكلی با گروه سنی تعیین شده برای فیلم هایتان از سوی شورای نظارت سینمایی نداشتید؟
خوشحالم كه اعلام می كنم فیلم تازه ام یعنی «مركز تجارت جهانی» نخستین فیلم كارنامه فیلمسازی ام است كه این شورا آن را برای افراد بالای ۱۳سال مناسب تشخیص داد. همچنین این فیلم در دنیا فروش خوبی در حدود ۱۶۵ میلیون دلار داشت. چنین فروشی برای چنین فیلمی زیاد هم هست. در مورد دیگر فیلم هایم مثل «قاتلین بالفطره» خیلی اذیت شدم. این فیلم ۱۵۵ سكانس حذف شده داشت. موفق شدم یك نسخه از این فیلم بدون تعیین گروه بندی سنی را از طریق كمپانی لایونزگیت در آمریكا عرضه كنم. اما دیگر آن نسخه موجودنیست. حالا هم فیلم دست برادران وارنر است و آنها هیچ فیلمی را بدون تعیین گروه بندی سنی آن پخش نمی كنند. با خودم فكر كردم این سكانس های حذف شده خیلی احمقانه بود. اصلاً چیزی در آنها نبود. همیشه به من می گفتند: «آقای استون، این فیلم آشفته بازار شده. كمی از آشفتگی ها را كم كن.» اما این پیام فیلم است، تمام دنیا زیر و رو می شود.
▪ آیا تصمیم ندارید در آینده ای نزدیك فیلمی را به زبان فرانسه و یا در فرانسه بسازید آیا تا به حال به این فكر افتاده اید كه از بریژیت باردو دعوت كنید تا در فیلمی از شما بازی كند؟
مادرم فرانسوی است و با پدرم در جریان جنگ جهانی دوم آشنا شد. بنابراین من شیفته زبان فرانسوی هستم و واقعاً فیلم های فرانسوی دهه ۵۰ و ۶۰ و حتی قبل از آن را دوست دارم. شاید بیشتر از فیلم های جدید. فرانسه كشوری عالی برای فیلمسازی است. حاضرم در فرانسه فیلم بسازم اما باید به بودجه كمتری قناعت كنم و بلندپروازی های رایج خودم را كنار بگذارم چون در سینمای فرانسه حتی تیتراژگذاری هم مشكل است. اگر می توانستم فیلمی درباره كودكی خودم در آنجا بسازم عالی می شد و واقعاً این كار را می كردم.
▪ شما با بازیگران بسیار خوبی در طول همه این سال ها كار كرده اید كه خود الهام بخش هنرپیشگان جوانی بوده و هستند كه در آغاز راهند. به نظر شما چه تفاوتی بین یك بازیگر خوب كه بازی خوبی ارائه می دهد با بازیگر طراز اولی كه به شخصیت خود جان می دهد و می تواند با مخاطبان سرتاسر جهان ارتباط برقرار كند، وجود دارد؟
عوامل زیادی دخیل اند. یك بازیگر خوب با استعداد ذاتی و خدادادی می تواند در نقش بدی ظاهر شود اما باز هم بازی خوبی ارائه دهد. هدف، واگذار كردن نقش به یك بازیگر است كه بتواند استعدادهای طبیعی بازیگری اش را بیرون بكشد وبه او در بازی اش بال و پر دهد در نتیجه او می تواند نقش آفرینی متفاوت و منحصر به فردی ارائه دهد كه هیچ كس ندیده است. این هدف آرمانی بیشتر كارگردانان است. رسیدن یك نقش خوب به یك بازیگر درست مثل ازدواج به خوش شانسی و موعدش بستگی دارد. مارلون براندو، بازیگر خوبی بود كه پس از مقطعی به همكاری نكردن با كارگردانانش مشهور شد. فكر می كنم یك نقش آفرینی خوب یك جور همكاری دو طرفه میان یك بازیگر خوب و یك كارگردان خوب است. هر دو به هم تكیه می كنند. اما همیشه آن جادوی موفقیت اتفاق نمی افتد. شما سال ها در فیلمی بازی می كنید وهیچ اتفاقی نمی افتد اما به یكباره در یك فیلم خاص می درخشید. این اتفاق در مورد نیكولاس كیج هم با فیلم «مركز تجارت جهانی» یا فیلم های دیگرش رخ داده است. او در این فیلم می درخشد و این را مدیون نقشی است كه خیلی خوب در آن جا افتاده است.
لازمه فیلم هایی مثل جی.اف.كندی و نیكسون تحقیق و تفحص فراوان بود. معمولاً پیش از آماده شدن فیلمنامه این فرایند تحقیقاتی چقدر به طول می انجامد و چگونه توانستید در فاصله بین سال های ۱۹۹۶ - ۱۹۸۶ تعداد زیادی فیلم بسازید.
وقتی خودم هم نگاه می كنم تعجب می كنم. ۱۰ فیلم ظرف ۱۰ سال و این خیلی عجولانه است. واقعاً عطش سیری ناپذیری برای فیلم ساختن داشتم. قبل از این مقطع تا چند سال پروژه های مختلف فیلمساز عالم از سوی كمپانی ها رد شده بودند و این مرا حریص كرد. ۳۸ سالم بود كه واقعاً آن فرصت طلایی فیلمسازی به من روی آورد و من می ترسیدم كه این موقعیت از من گرفته شود در نتیجه بر حجم كارهایم می افزودم. در فیلم نیكسون واقعاً توانم را از دست داده بودم. خسته بودم. سال بعدش یك رمان نوشتم و فقط برای مدتی می خواستم دوربین یا فیلمی نبینم. فیلم های مستند و كم هزینه ساخته و تجربه های مختلفی آموختم. درباره بخش تحقیق هم واقعاً تمام تلاش مان را می كنیم با این حال چیزهایی درباره كندی و نیكسون هست كه هنوز هم در پرده ابهام باقی مانده است. تا یك جایی پیش می روید، پرس و جو می كنید، تحقیق و مصاحبه می كنید اما یك دفعه درها به رویتان بسته می شود و دیگر نمی توانید جلوتر بروید. اینجاست كه باید به دانش و شمه فیلمسازی تان اعتماد كنید.
▪ به نظر شما دنیا چه درسی می تواند از اسكندر بگیرد؟
اسكندر فرمانده ای در خط مقدم بود. بوش هرگز به ویتنام نرفت. اگر در جنگی مثل اسكندر بجنگید پیروز می شوید. هر وقت كسی به اسكندر خیانت می كرد او از در مصالحه و میانه روی وارد می شد اما اگر در این مصالحه ها باز هم خیانت روی می داد و حقه ای در كار بود او از حق خودش كوتاه نمی آمد. او برمی گشت و شورشگرانش را به خاك سیاه می نشاند. او هیچ وقت هیچ خرده حسابی را بی جواب نمی گذاشت و تا جایی كه در توان داشت دشمنانش را سركوب می كرد. او در هیچ جنگی نباخت. اسكندر چنین مردی بود. به او می گویند یك فرمانده واقعی.
شما در طول همه این سال ها فیلم های موفقی ساخته اید و نتیجه زحماتتان را هم گرفته اید. ▪واقعاً به چه انگیزه و عشقی این چنین در كارتان پشتكار دارید؟
جواب خاصی برای این سؤال ندارم. در طول این ۲۰ سال كارهایی كرده ام كه حس می كردم باید انجام می دادم و حالا به جایگاهی رسیده ام كه به خیلی از آرمان هایم رسیده ام. باید به این خاطر واقعاً سپاسگزار باشم. ۳ نسخه از فیلم اسكندر، نیكسون، كندی، كاسترو ... واقعاً فیلم های بسیاری ساخته ام. دوست دارم كار بعدی ام به لحاظ كیفی همان قدر خوب باشد كه سایر كارهایم و وزنه ای در كارنامه فیلمسازی ام باشد.
ترجمه: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران