دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا
سنت، انسان شرقی را رویین تن کرده است
ـ گفت و گو با محمد حسین حلیمی عكاس، خطاط و نقاش
محمد حسین حلیمی بیش از هنرمند بودن بر معلم بودنش اصرار دارد. معلمی كه سنت را به عنوان سرچشمه اصلی الهامهای هنریاش معرفی میكند و راز ماندگاری در جهان مدرنیته را تكیه بر ادب و آداب سنتی میداند و اصرار دارد كه تنها با توسل جستن به این آداب و ادب است كه میتوان در برابر ناملایمات جهان مدرن شده و ماشینی مقاومت كرد.
برای حلیمی پرداختن به كاشیكاریهای میدان نقش جهان اصفهان مهمتر از پرداختن به آخرین دستاوردهای هنری مدرنیته است. گرچه او بسیار از هنر مدرنیته آموخته اما ترجیح میدهد فرم كارهایش را بر مبنای ریزه كاریهای هنر سنتی استوار كند، چنانكه محتوای آثارش نیز بر شكوه و عظمت سنت و هنر سنتی تاكید میورزد. با هم بخش كوتاهی از گفتوگویی چند ساعته با او را میخوانیم:
□□□
▪ پشت سر من تصویری از مردی است كه انگار تاثیر بسزایی در زندگی شما داشته.
بله. ایشان پدربزرگ من هستند.
▪ من هر بار كه به دفتر شما آمدم عكس او را دیدهام. چرا اینقدر برای صاحب این عكس احترام قائل هستید؟
اولاً من این عكس را ۳۵ سال پیش گرفتم. این عكس، عكس پدربزرگ من مرحوم میرزا غلامحسین اسلامبولچی است. او در واقع اولین و مهمترین و تاثیرگذارترین معلم من در تمام زندگیام بوده است.
▪ چرا؟
چون هرآنچه كه من در عالم هنر و زندگی هنری و حتی زندگی شخصیام دارم همه را مدیون او هستم. تمام افتخارات من ناشی از آغازی است كه در حضور او اتفاق افتاد.
▪ چطور؟
من برای اولینبار با علم و هنر در مكتبخانه او و البته با قوائد و اصول سنتی آشنا شدم.
▪ چه سالی بود؟
فكر میكنم در سال ۱۳۲۶. من ششساله بودم كه برای اولینبار به مكتبخانه پدر بزرگم رفتم.
▪ در كجا؟
در همدان و در همین مكتب خانه بود كه برای مدت ۴ تا ۵ سال به روشی كاملاً سنتی درس خواندم و از آداب مشق او، آداب درس او درس گرفتم و مشق گرفتم.
▪ ظاهراً خوشنویس زبردستی هم بودند؟
بله. البته او بسیار بر هنر خوشنویسی تسلط داشت و خوشنویسی را هم من از او یاد گرفتم.
پدربزرگتان ظاهراً شاگرد اساتید بنام خط ایران بودهاند.
بله، همینطور است. اینطور كه خودش میگفت مدتی در كربلا مكتبخانهای را تاسیس میكند و به ایرانیهای مقیم كربلا درس میدادند و همزمان بنا به تحقیقاتی كه من داشتهام «عمادالكتاب» هم در همین محدوده زمانی و مكانی در كربلا حضور داشته و به احتمال فراوان پدربزرگ با او حشر و نشر داشته. فراموش نكنیم كه كربلا در آن دوران خیلی شهر بزرگی نبوده و هر ایرانی كه وارد شهر میشده به سرعت مورد توجه ایرانیهای دیگر قرار میگرفته است. مخصوصاً اگر این فرد خوشنویس شهیری چون «عمادالكتاب» باشد. من حدس میزنم كه پدر بزرگ من در خطاطی نزد عمادالكتاب تلمذ كرده. چون خطش خیلی تحتتاثیر خط اوست.
▪ پس پدربزرگ شما خطاط هم بوده.
البته، او علاوه بر تدریس در مكتبخانهاش كار خوشنویسی هم میكرد و علاقه فراوانی به این هنر داشت. ما در مكتبخانه او عربی را به صورت سنتی میآموختیم. گاهی اشعار عربی را هم با ما كار میكرد و یادم هست كه كتاب نصابالسبیان كه لغتنامهای است عربی را به ما میآموخت. علاوه بر این ما نزد پدربزرگ خطاطی و خوشنویسی را هم میآموختیم. در واقع شروع تعلیمات هنری من در مكتبخانه پدربزرگم با آموزش خط و خوشنویسی اتفاق افتاد. در واقع من از مسیر خط وارد رشتههای دیگر هنری شدم.
▪ شاید دلیل علاقه بیحد و حصر شما به سنت هم از همینجا نشأت میگیرد.
نمیدانم. شاید. به احتمال قوی. به خاطر اینكه روش سنتی آدابی دارد كه این آداب به انسان میآموزد كه چطور در برابر ناملایمات بایستد و زمین نخورد. در واقع این آداب انسان را تقویت میكند و به نوعی انسان را تجهیز میكند تا به راحتی تحتتاثیر وقایع و حوادث بیرونی قرار نگیرد. میتوان اینطور گفت كه آموزش سنت و فرهنگ سنتی به انسان توانایی فراوانی میدهد تا در برابر حوادث محیطی مقاومت كند. شاید اغراق نباشد اگر بگویم سنت انسان شرقی را در برابر هجوم ماجراهای مخرب غیرسنتی روئین تن میكند.
▪ یعنی شما ماجراهای غیر سنتی را مخرب میدانید؟
نه لزوماً. اما آداب و ادب سنتی به انسان این توانایی را میدهد كه در مواجهه با پدیدههای بیرونی با ذهنی باز برخورد كند و دستاوردهای مورد علاقهاش را با ذهنی باز ببیند و آنچه برایش مناسب هست را گزینش كند و از آن به نحو مطلوبی استفاده كند.
▪ پس شما علاقه بیحد و حصری به سنت دارید.
ادب و آداب سنتی به قول یكی از بزرگان انسان را به شاخههای نرم درختی مبدل میكند كه در میانه توفانها باعث میشوند تا او نشكند بلكه خودش را با آنها تطبیق دهد. در میانه توفان شاخههای نرم مقاومت نمیكنند. البته گاهی همراهی میكنند اما هرگز شكسته نمیشوند. گاهی حتی با توفانها همراهی میكند. اما هرگز نمیشكند و از پا در نمیآید.
با توجه به نقش و حضور پدربزرگتان به این نتیجه میرسم كه شما از خط به نقاشی رسیدهاید.
همینطور است. من از خط به نقاشی كشیده شدم.
▪ و از نقاشی به گرافیك.
من بعد از اتمام دوره تحصیلیام در مكتبخانه پدربزرگم به مدارسی كه با سبك جدید تدریس میكردند رفتم و در ادامه وارد دبیرستان و دانشسرای مقدماتی و سپس دانشگاه شدم. با این همه در تمام این مدت و در تمام زندگیام خطاطی همیشه همراه من بوده و هست و خواهد بود. خط همیشه با من همراه بوده است. از خطاطی بود كه بنا به نیاز شروع به طراحی كردم و طراحی نقاشی شد. نقاشی و طراحی ادامه پیدا كرد و در مسیرم خوشبختانه اساتید بزرگواری قرار گرفتند كه توانستم به كمك آنها استعداد و توانایی خودم را پیدا كنم.
▪ از اساتیدتان بگویید.
در دوره دبیرستان با مرحوم «یحیی كارگر» آشنا شدم كه بسیار بر من تاثیرگذار بود و مشوق من بود. در دوران دانشگاه هم از حضور اساتیدی نظیر استاد «زرینخط» بهرهها بردم. جلساتی را هم در كنار استاد حسین میرخانی گذراندم. ضمناً از مصاحبت با اساتید بزرگی كه افتخار آشنایی و دوستی با آنها را داشتم نیز نهایت بهره را بردهام.
▪ مثل چه كسانی؟
مثل مرحوم رضا مافی. ما با همدیگر جایی همكار بودیم. او خوشنویسی میكرد و من كار گرافیك. با این همه من از مصاحبت با او بهرههای فراوانی بردم. همیشه چشمم به دست او بود و آموزشهای بصری فراوانی را نزد او كسب كردهام. خوشبختانه با بسیاری از اساتید بزرگ خطاطی و نقاشی حشر و نشر داشتم و در كنار آنها بسیار از ذوق و هنرشان بهره بردم. هر خط خوبی چه از شاگرد چه از استاد، به چشمم كه رسید من از آن آموختم.
▪ شما همزمان با تحصیل تدریس هم میكردید.
بله، من مدتها در دبیرستانهای همدان تدریس نقاشی و خط میكردم. بهصورت كارمند رسمی وزارت آموزش و پرورش. ولی بلافاصله بعد از قبولی در دانشگاه استعفا دادم و در دانشگاه بهطور جدیتر كارهای هنریام را پیگیری كردم. البته در دانشگاه نقاشی خواندم.
▪ و از نقاشی به گرافیك رسیدید.
بله، من از همدان آمدم دانشكده هنرهای زیبا و نقاشی خواندم. در همان دوران برای امرار معاش در تهران ناچار بودم فعالیت اضافی كنم. در همان ایام بود كه برای اولین بار در یك شركت تبلیغاتی به عنوان خطاط و خوشنویس مشغول كار شدم.
▪ پس هنرتان به دادتان رسید.
بله، صددرصد. البته من قبل از آمدن به تهران در همان همدان هم برای مدت زیادی به كار تابلونویسی و نقاشی مشغول بودم. خود این كارها زمینه مناسبی برای تسلط من به هنر نقاشی و گرافیك برایم فراهم میكرد. بعدها كه به تهران آمدم در یك فضای گستردهای قرار گرفتم كه موجبات شكوفایی تواناییها و استعداد من را فراهم میكرد.
▪ پس ورودتان به هنر گرافیك بنا بر ضرورت بود.
همینطور است. گرافیك را بیآنكه آموزش رسمی در این باره دیده باشم، به صورت خودجوش آموختم. در واقع با كنجكاویهای خودم آن را آموختم. البته دوستانی هم داشتم كه در دانشكده هنرهای زیبا گرافیك میخواندند و دوستی با آنها زمینه لازم برای فراگیری هنر گرافیك را در من فراهم آورد.
▪ مثل چه كسانی؟
مثل مرحوم ممیز و قبل از مرحوم آراپیك باغداساریان. او یكی از گرافیستهای بنام و مشهور آن دوران بود كه من و او هم زمان با هم كار میكردیم و هم آتلیه بودیم و دوستی فراوانی با یكدیگر داشتیم. من از او خیلی چیزها آموختم. گاهی حتی با هم كارهای مشتركی انجام میدادیم. با این همه گرافیك را در كش و قوس كاركردن و تجربه كردن آموختم. كاركردم و تجربه كردم و آموختم. اینقدر كه با تمام شدن دوران تحصیلم در دانشگاه تهران من عملاً یك گرافیست تمام عیار بودم.
▪ گرافیستی كه دغدغههای سنتیاش رهایش نمیكردند.
بله، بله، سنتی. گرافیستی بودم كه چشمم به چشمههای سنت بود. چشمم به سرچشمههای هنر سنتی بود و از آنها الهام میگرفتم و با ابزار و زبان مدرنیسم آنها را ابراز میكردم. با همین طرز نگاه بود كه لیسانس نقاشیام را از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران گرفتم.
▪ و پس از آن مسابقات طراحی پوستر بازیهای آسیایی تهران پیش آمد.
بله. و طرح من در آن مسابقات اول شد. بدون آنكه اصلاً گرافیك خوانده باشم. درحالیكه گرافیستهای بنامی در آن مسابقات شركت كرده بودند.
▪ در سال ۱۳۵۳. شما همزمان عكاسی هم میكردید.
بله، همزمان با ورودم به دانشگاه من عكاسی هم میكردم. اتفاقاً از طریق عكاسی هم امرار معاش میكردم.
▪ اما همچنان مكتبخانه پدربزرگ در ذهنتان بود.
بله، آنجا سكوی پرش من بود.
▪ هنوز هم به مكتب خانه پدربزرگتان فكر میكنید؟
هنوز و همچنان در پستوی ذهن من آن مكتبخانه زنده است.
▪ دلیل این وفاداری و پایبندی به آن مكتبخانه چیست؟
نمیدانم. البته نمیتوان عاطفه و علاقه شدیدم به پدربزرگ را نادیده گرفت. من در آنجا ادب و فرهنگ سنت را چنان آموختم كه هنوز هم كه هنوز است دلم برای آن تنگ میشود. این ادب و آداب است كه هنوز هم كه هنوز است تكیه گاه من است و نجات بخش من در تمام ناملایمات زندگی است. اگر ما بخواهیم در آینده برای خودمان كسی باشیم باید تمام امكاناتمان را در جهت حفظ و ترویج و تبیین همین ادب و آداب به كار گیریم. ما نمیتوانیم در عرصه دنیای معاصر پیش برویم مگر آنكه تكیهگاهمان همین ادب و آداب مان باشد. همین ادب و آداب است كه ما را در برابر حوادث پیرامونی روئین تن میكند.
▪ شما روئین تن شدید؟
در روان و روحم بله. من روئین تن شدهام.
▪ هیچوقت احساس كمبود نكردید؟
هرگز. هنوز اینقدر سرچشمههای تمام نشدنی سنت در درون من جوشان است كه چنانكه به آنها بپردازم این قدرت و توانایی در من چندین برابر خواهد شد. من حضور با تشخص خودم در دنیای پر آشوب امروزی را مدیون همین سرچشمهها هستم. همین ادب و آداب است كه حضور با تشخص مرا در برابر ناملایمات ضمانت میكند.
▪ بدترین این ناملایمات برای شما كدام بوده است؟
مرگ دخترم.
و همین ادب و آداب سنتی شما را در برابر تحمل رنجی چنین سنگین روئین تن نگه داشته است.
( سكوت میكند ) شاید.
احمدجلالی فراهانی
منبع : روزنامه تهران امروز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب حج آمریکا مجلس شورای اسلامی دولت شورای نگهبان انتخابات حجاب دولت سیزدهم رسانه جنگ
هواشناسی تهران شهرداری تهران قتل فضای مجازی آموزش و پرورش سلامت شهرداری پلیس سازمان هواشناسی باران آتش سوزی
قیمت دلار ایران خودرو بانک مرکزی خودرو قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان مسکن تورم بورس
تئاتر زنان محمدعلی علومی تلویزیون سریال سینما دفاع مقدس سینمای ایران نمایشگاه کتاب صدا و سیما مسعود اسکویی موسیقی
مغز دانش بنیان
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه حماس فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین طالبان نوار غزه نتانیاهو طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر نساجی رئال مادرید لیگ برتر ایران سپاهان جواد نکونام بازی بارسلونا باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی اینترنت فناوری اپل مایکروسافت آیفون گوگل باتری سامسونگ ماهواره ناسا ویندوز
رژیم غذایی مواد غذایی زیبایی چای بیمه کاهش وزن آلرژی دندانپزشکی