سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
نگاهی به فیلم "مینای شهر خاموش"
"مینای شهر خاموش" اثری است که مشخصن ردپای فیلمسازی کوتاه را در کارنامه ی پرکار فیلمسازش نشان می دهد. این ردپا متاسفانه آن قدر مشهود و غلیظ است که در نهایت به این تعبیر منجر می شود که در "مینای شهر خاموش" کارکرد مدیومی سینما در استقلال فیلم بلند زیر سئوال می رود و این وقتی ما را وامی دارد که ساختار روایی فیلم را آشفته قلمداد کنیم که فیلم به هیچ عنوان قصد فرارفت از الگوهای روایتی و دل سپردن به نوعی آوانگاردیسم آنارشی طلبانه در روایت و یا اشکالی چون سینمای اپیزودیک و ... را ندارد. پرداختن به دست مایه های متنوعی چون غربت، تنفر از پدر، نوستالژی عشق دوران کودکی، رزمنده ی جنگی (و بالتبع گوشه چشمی به جنگ و تبعات آن )، تصویر کردن فقر فرهنگی جامعه ی امروز ایران، زلزله ی بم، چهره ی پلیس، طرح یک داستان راز آمیز عشقی، قنات کندن در کویر و ... فیلم را به ورطه ی پراکنده گویی مضمونی می کشاند. این شکل از به کارگیری تعدد مضامین نطفه ی همان هراس همیشگی از تلگرافخانه شدن سینماست!
قصه ی فیلم بدون عدول از هر شکل برهم زننده ی منحنی ارسطویی روایت می شود و با یک رازگشایی شوک گونه ی نهایی تمام می شود. از پس این موضوع می توان دریافت که ساختار کلاسیک فیلمنامه ادعای ماهیتی گره گشایانه دارد و بالتبع در چنین ساختارهای کلاسیکی هر جزء دراماتیزه نشده، اضافه و مبهم یک ضعف به شمار می رود. این ضعف برای "مینای شهر خاموش" به یک خوره تبدیل می شود و بنیان دراماتیکی و علی – معلولی فیلمنامه را می جَوَد و نتیجه آن می شود که بسیاری از پرسوناژهای حاشیه ای که نماینده ی یکی از همان دست مایه ها هستند، بدون پرداخت مناسب جلوه کنند و مهمتر آنکه حجم گسترده ای از روابط پرسوناژها پا در هوا می ماند و فدای گنگی فیلمنامه می شود. یکی از این قربانی ها تم تنفر از پدر است. این که چرا دکتر پارسا تا آن اندازه از پدرش متنفر است یک سئوال ساده نیست که فیلمنامه بتواند از پاسخگویی به آن طفره برود، که می رود. این سئوال گره ای است که فیلمنامه در متن قصه اش می تند و در نهایت هم در آن وا می ماند. در فیلم مرتب تاکید می شود که دکتر پارسا از پدرش متنفر است! دکتر پارسا از پدرش متنفر است!! دکتر پارسا از پدرش متنفر است!!! و این تواتر گزاره ی اخلاقی بدون آن که تلاش کند دلیل مند باشد، فقط بیننده را در واکاوی رابطه ی پدر و پسر مایوس می کند. ایده ای که اگر در ساختار مدرن فیلمنامه، درست پرورانده می شد می توانست تماشاگر را به لایه های درونی این رابطه بکشاند و با پاپس کشیدن هوشمندانه آنها را در موضعی اخلاقی رها کند تا لذت کشف را برای هر تماشاگر شخصی کند و یا اگر در ساختاری کلاسیک، قدرتمندانه پرورانده می شد می توانست عقلانیت تماشاگر را در کشف روابط علی و معلولی قانع کند. "مینای شهر خاموش" اولی را انجام نمی دهد چرا که قصدش را ندارد و دومی را انجام نمی دهد چرا که ناتوان است.
در این راستا فلاش بک های گنگ و کوتاه نه تنها کمکی نمی کنند بلکه بیشتر از آن که سبب افزایش بار نوستالژیک فیلم شوند، به فاصله گذاریهای خسته کننده ای تبدیل می شوند که گِره ی روابط پرسوناژها را کورتر می کنند و شاید بیشتر تاسف بخوریم وقتی تجربه ی لذت بخش فلاش بک های نوستالژیک ِ "درخت گلابی" ساخته ی داریوش مهرجویی را به یاد می آوریم. فلاش بک هایی که استادانه در خدمت بسط رابطه ی قهرمان فیلم و "میم" می آیند و تصویری نوستالژیک به معنی کلمه از عشق دوران کودکی به دست می دهد.
یکی دیگر از این دست ضعف ها، عجولانه گی فیلمنامه در وارد کردن یا حذف یک پرسوناژ است. مشخص نیست در فیلمی که دغدغه اش چیز دیگری است چه لزومی دارد رزمنده ی جنگی را دراین شکل شعارزده و سمبولیک وارد قصه کرد و چند دیالوگ ضد جنگ مابانه ی مطنطن را از دهانش بیرون ریخت و با او تا آخر فیلم خداحافظی کرد. و دل به این خوش کرد که: نمی شود آدم فیلم بسازد و از جنگ نگوید خوب حالا برویم سراغ زلزله ی بم و مینا!
یا این که فیلم به شدت تلاش می کند در صحنه های ابتدایی پرسوناژ خانم دکتری که با بهرامی به فرودگاه می آید، را کانونی کند و در این راستا فرم را هم به خدمت می گیرد و او را در مرکزیت دوربین و پردیالوگ در نماهای دو نفره با دکترقرار می دهد ولی بدون آن که دلیلی برای این تاکیدش و یا بیرون کشیدن باری دراماتیک داشته باشد او را رها می کند. تقریبا به جز کاراکتر ِ مهران رجبی تمام کاراکترهای حاشیه ای سه شخصیت اصلی به طرزی مشهود خام و بی پرداخت باقی می ماند.
پرداخت عجولانه ی شخصیت بهرامی با بازی صابر ابر هم در نوع خود بی نظیر است! انگار قرار بوده به سنت فیلم های جاده ای، بهرامی دچار تحول شخصیتی بشود ولی به جای آن که روح بازی در مسیر این سفر متحول شود فیلم فقط به این بسنده می کند که مزه پراکنی های همیشگی او را یک پلان در میان نشان دهد! در پایان می بایست حق مطلب را به جا آورد و از بازی گیرا و درون گرای شهباز نوشیر و بازی استادانه ی عزت الله انتظامی که به شکل هنرمندانه ای احساسات فروخورده ی قناتی را از تهران تا کویر (کویری که لانگ شات هایش در مودبانه ترین و خوش بینانه ترین حالت اتفاقا شبیه لانگ شات های اثر تحسین شده ی میرکریمی، خیلی دور خیلی نزدیک است!) به شکلی یکدست و روان رو می کند، هم تقدیر کرد.
منبع : سینت
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران خلیج فارس مجلس شورای اسلامی مجلس روز معلم بودجه شورای نگهبان دولت حجاب دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران مجلس یازدهم
شهرداری تهران تهران فضای مجازی هواشناسی سیل قتل شورای شهر تهران شورای شهر پلیس وزارت بهداشت سازمان هواشناسی پایتخت
خودرو ایران خودرو قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو دلار مالیات بانک مرکزی قیمت طلا مسکن سایپا تورم
سریال تلویزیون رسانه سینمای ایران تئاتر موسیقی فیلم ازدواج رسانه ملی سینما سریال پایتخت کتاب
سازمان سنجش انتخاب رشته
غزه رژیم صهیونیستی اسرائیل آمریکا فلسطین جنگ غزه روسیه حماس عربستان اوکراین ترکیه نوار غزه
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان تیم ملی فوتسال ایران تراکتور فوتسال بازی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس جام حذفی وحید شمسایی
هوش مصنوعی اینستاگرام اپل همراه اول امارات گوگل تبلیغات ایرانسل آیفون فناوری روزنامه ناسا
ویتامین مواد غذایی سازمان غذا و دارو طول عمر خواب سلامت روان بارداری آلزایمر پرستار دندانپزشکی