دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تفاوت در داستان گویی با «روز بر می آید»


تفاوت در داستان گویی با «روز بر می آید»
برای پایان هفته شما و همچنین حل معمای ذهنتان در این شماره به سینمایی روز بر می آید می پردازیم؛ متاسفانه در سینمای ما استفاده از ایده ها و آثار برجسته دیگر طبق اساس و اصول قانونی اش جا نیفتاده و هم چنان با شرمندگی و به صورت پنهانی انجام می گیرد و هنوز سینماگران و قشر فرهیخته جامعه هنری ما استفاده از تجربیات و ایده های بی نظیر دیگران را به نوعی مساوی با بی ارزش شدن و بی هویتی کارشان می دانند.
با این که این قضیه در سینمای جهان به صورتی آشکار و هویدا بارها تکرار شده و هیچ اشکال فرهنگی ندارد و فیلم سازان نیز از بیان واقعیت استفاده از آثار دیگران هیچ ابایی ندارند.
مثلا تارانتینو که با اظهار خشنودی، از اکثر فیلم های برجسته سینما در آثارش استفاده می کند و صحنه های منحصر به فردش را بازسازی می کند.
اما در سینمای ما وقتی منتقدین با دیدن پارک وی از فریدون جیرانی می پرسند شما تلالو کوبریک را دیده اید و از آن الهام گرفته اید او در جواب می گوید من تلالو را ندیده ام (و این کاملا غیر قابل باور است)
اما این داستان در مورد روز بر می آید کاملا متفاوت است و سعید شاهسواری (فیلم نامه نویس) و بیژن میرباقری (کارگردان) درباره این سینمایی اظهار داشته اند این فیلم را با الهام گرفتن از مرگ و دوشیزه اثر (پولانسکی) ساخته اند.بیژن میرباقری با آثار محدود متفاوتش قصد دارد همواره جایگاهی ثابت و دور از جریان سینمای رایج داشته باشد.
این بار نیز با ساختن این فیلم به نوعی مخالف روند فیلم سازی حاکم بر حال سینما حرکت کرده است و سینمایی روز بر می آید را با داستانی متفاوت با آن چه در دیگر فیلم ها می بینیم، به تصویر کشیده است.این سینمایی که درامی فمینیستی می باشد به دغدغه های زنی در مورد پازل گمشده ای در گذشته اش می پردازد.
سینمایی روز بر می آید گذشته از اقتباسش و چگونگی آن به نوعی فیلمی متفاوت و به دور از عشق های فانتزی و بازیگران رنگارنگ می باشد.
● خلاصه داستان
سال های اولیه انقلاب است، جلال و همسرش فروغ در راه سفر به شمال هستند.
آن ها به ویلای دکتر وحیدی می روند تا پس از سال ها مدتی را با هم سپری کنند.
در این راه جلال تلفنی می فهمد که برای ماموریتی کوتاه باید برگردد.اول موضوع را از همسرش پنهان می کند تا زمان رسیدن به ویلا و سپس با وجود دلخوری فروغ به تهران بر می گردد.فروغ به کار نظافت ویلا و آماده کردن شام مشغول می شود که پلیس محلی سر می رسد و از هویت او و همسرش می پرسد و قرار می شود که شب هنگام با آمدن جلال، برای انجام برخی تحقیقات بر گردد.پس از تاریک شدن هوا جلال سر می رسد و فروغ خبر می دهد که به دنبال خرابی اتومبیلش در راه، کسی را که به کمکش آمده برای شام دعوت کرده است.مهمان کسی نیست جز یک آقای مهندس بازنشسته که در دوران استراحتش به زنبورداری و نگه داری از گل و گیاه مشغول است.فروغ با شنیدن صدای مهندس منقلب می شود اما سعی در حفظ آرامش خود دارد.پس از شام هنگامی که مهندس آماده رفتن می شود فروغ نیز برای استراحت به یکی از اتاق ها می رود که ناگهان با جمله مهندس روبه رو می شود که سفارش می کند برای سلامتی اش پیش از خواب کمی راه برود.فروغ پس از شنیدن این جمله سلاح شوهرش را بر می دارد و مهندس را تهدید به کشتن می کند و در حالی که از جلال می خواهد دستان مهندس را ببندد برای او توضیح می دهد که در سال های اسارتش در زندان های شاه، همین آقای مهندس بوده که به بدترین شکل شکنجه اش می داده، اما مهندس اظهارمی دارد در آن زمان اصلا ایران نبوده و جلال دچار تردید بین همسرش و مهندس می شود اما سرانجام به همسرش کمک می کند.در پی اتفاقی بعد از غفلت جلال و فروغ اسلحه به دست مهندس قلابی و ساواکی دیروز می افتد و ...
در این سینمایی داریوش فرهنگ (مهندس)، یکتا ناصر (فروغ: دختر زجر کشیده ای که برای تحقق حقوق زنان در گذشته مبارزه کرده اما با انقلاب شدن و حاکم شدن آرامش بر اجتماع زنان به علت ضربه روحی که در زندان خورده دچار خلاء و فقدان آرامش است)، امیرآقایی (جلال: همسر فروغ، مردی که نتوانسته آرامش را برای همسرش به ارمغان بیاورد)، مهران رجبی (؟!!!)
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید