دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

فرهنگ غالب


فرهنگ غالب
هر جامعه ای در هر مقطع زمانی از فرآیند زیستی خود باید به ناچار دارای حداقلی از انسجام فرهنگی باشد تا جامعه بودگی یعنی قابلیت تداوم حیات اجتماعی در آن ممكن شود. ظرف زمانی مكانی در این حال تعریفی بسیار انعطاف پذیر و متغیر دارد: برای نمونه از یك دسته كوچك چندده نفره شكارچی گردآورنده در موقعیتی بسیار ساده در جنگل های آمازون یا آفریقا تا یك «ملت» بزرگ چندصدمیلیونی با تركیب های متعدد زیستی معیشتی می توان در این تعریف از جامعه بودگی قرار داد.
آنچه در اینجا اهمیت دارد نه حجم جامعه مورد نظر و زمان و مكانی است كه در آن قرار گرفته است، بلكه میزان پیچیدگی و اشكال سازمان یافتگی اجتماعی است كه آن جامعه براساس آنها به حیات خود ادامه می دهد و با تكیه زدن بر آنها می تواند موجودیت های مادی و معنوی خود را بازتولید كند و حتی آنها را به جوامع دیگر اشاعه دهد. در چنین مفهومی است كه ما از فرهنگ غالب یعنی از رایج ترین تركیب از مولفه های فرهنگی آداب و رسوم، شیوه های تغذیه و معیشت، ابزارهای مادی و... و پذیرفته ترین آنها در یك جامعه مفروض نام می بریم. بنابراین غالب بودن در اینجا معنی گستردگی، رواج و پذیرش را دارد.
با این وصف بی درنگ این پرسش پیش می آید كه در این «رواج» و «پذیرش» تا چه اندازه عناصری چون «زور» و «الزام» و «نفوذ» كه از مشخصات قدرت در معنای عام و قدرت سیاسی در معنای خاص آن هستند، دخالت داشته اند.
پاسخ به این پرسش كاری بسیار مشكل است زیرا بنا بر مشخصات زمانی مكانی و در سازمان یافتگی فرهنگی، شكل گیری قدرت سیاسی، تداوم آن و شیوه های بازتولید آن تغییر می كند. اما یك چیز همواره ثابت است: هرگونه فرآیند سازمان یافتگی اجتماعی یا جامعه بودگی به ناچار حد معینی از قدرت را از خلال پدید آوردن سلسله مراتب و اقشار اجتماعی و نابرابری میان آنها از لحاظ برخورداری از امتیازات مادی و معنوی ایجاد می كند و هر قدرتی به محض پیدا شدن پیش از هر چیز در پی تقویت خود، تداوم بخشیدن به خود و به خصوص بازتولید خود است.
هم از این رو، فرهنگ به سرعت و در ابعادی گسترده سیاسی شده و فرهنگ غالب كه عامل انسجام دهنده جامعه است، به ناچار به وسیله قدرت حاكم تعیین می شود. در اینجاست كه موفقیت هیات حاكم در تداوم بخشیدن به قدرت خویش وابسته به میزان انرژی ای پیدا می كند كه این قدرت برای درونی كردن فرهنگ غالب در نزد افراد اجزا خود بدان نیاز دارد. هر اندازه به انرژی بیشتری در قالب هزینه های مادی، خشونت اجتماعی یا حتی هزینه های معنوی برای چنین كاری نیاز وجود داشته باشد، تداوم و بازتولید قدرت نیز پرسمان برانگیز تر و در نهایت شكننده تر می شود و هر اندازه كار درونی كردن فرهنگ غالب بیشتر به خود افراد واگذار شود و آنها به طور ناخودآگاه آن را انجام دهند تداوم قدرت حاكم نیز ضمانت بیشتری خواهد داشت. یكی از مشخصات جهان كنونی آن است كه در كشورهای در حال توسعه و توسعه نایافته معمولا بیشترین میزان استفاده از زور و فشار برای تحمیل یك نوع از فرهنگ با كمترین كارایی انجام می گیرد، در حالی كه در كشورهای توسعه یافته كمترین استفاده از چنین ابزارهایی انجام می گیرد و برعكس با استفاده از ابزارهایی بسیار پیچیده و با انتقال كار درونی كردن به خود افراد به بالاترین میزان كارایی دست یافته می شود.

ناصر فكوهی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید