شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

علم و دین


علم و دین
● مهندس مهدی بازرگان (۱۳۷۳ـ ۱۲۸۶) یكی از نخستین مروجان دین در میان تحصیل‌كرده‌های ایرانی بلكه پیش‌گام دین‌داری در دانشگاه‌های ایران بوده است. او از جمله پیش‌كسوتان نواندیش دینی محسوب می‌شود. دهمین سالگرد وفاتِ او، فرصتی نیكو برای بزرگ‌داشت یاد و راه آن بزرگ است. بازرگان مسلمانی بااخلاص، دانش‌مندی روشن‌بین، مهندسی خدوم، مبارزی با استقامت، ایرانی آزادی‌خواه، و سیاست‌مداری واقع‌بین بود؛ او با دوراندیشی بصیرانه خود، راهی نو در میان دین‌باوران جوان و نخبگان وطن‌دوست ایرانی درانداخت، تا آن‌جا كه همه‌ی اندیشه‌ورزان موحد ایرانی خود را وام‌دارِ او می‌دانند.
بازرگان را از دو زاویه‌ی اندیشه و خط‌مشی می‌توان مورد مطالعه قرار داد. آن‌چه درباره‌ی بازرگان منتشر شده بیش‌تر زاویه‌ی دوم (خط‌مشی) را مدنظر قرار داده است، اما میراث نظری و فكری بازرگان نیز شایسته مداقه و تأمل است. آن‌چه وجهه‌ی نظر این مقاله است تنها یكی از ابعاد اندیشه‌ی بازرگان را دربر می‌گیرد: علم و دین؛ این موضوع مهم‌ترین دغدغه‌ی ذهنی بازرگان از آغاز تا انجام بوده است.
یكی از پیامدهای مواجهه‌ی مسلمانان با پیشرفت مغرب‌زمین، پرسش از راز عقب‌ماندگیِ شرقِ اسلامی است. ساده‌ترین جواب به این پرسش تقصیر را به گردن دین انداختن است؛ جو غالب در دوران جوانی بازرگان چنین بود. او در سال ۱۳۰۷ در زمره‌ی نخستین دانش‌جویان ایرانی بود كه برای تحصیلات عالیه به اروپا رفت و مدت هفت سال در فرانسه در رشته مهندسی ترمودینامیك تحصیل كرد و پس از خدمت سربازی به عضویت هیئت علمی دانشكده‌ی فنی دانشگاه تهران درآمد و به زودی به ریاست دانشكده‌ی فنی منصوب شد. بازرگان در خانواده‌ای مذهبی تربیت شده بود، اما سفر و تحصیل در اروپا نه تنها در اركان زندگی مذهبی‌اش خللی ایجاد نكرد، بلكه با آشنایی عمیق با علوم جدید ابزار تازه‌ای برای دفاع از حقانیتِ اعتقاد به خدا و آخرت كشف كرد. او قواعد و اصول ترمودینامیك را برای دفاع از خداباوری به خدمت گرفت و در فضایی كه دین‌داری و مسلمانی نوعی سرشكستگی و فرودستی محسوب می‌شد با افتخار در كسوت یك استاد دانشگاه از حقانیت اعتقادات دینی و ایمان اسلامی دفاع كرد و نشان داد كه علوم جدید نه تنها در تعارض با ایمان دینی نیست بلكه در تأیید مدعیات دینی به كار می‌آیند.
● مهندس بازرگان در میان معتقدان به سازگاری علم و دین نخستین ایرانی است كه با آشنایی عمیق با علوم نوین، دَم از سازگاریِ علم و اسلام می‌زند. او اولین متخصصان ایرانیِ فارغ‌التحصیل از دانشگاه‌های معتبر اروپایی است كه قلم به دست گرفت و با نگارش چندین كتاب با زبان مورد قبول دانشگاهیان و تحصیل‌كردگان از حقانیت راه انبیاء دفاع علمی كرد. نخستین كتاب مهندس بازرگان كه در ادبیات دینی و روشن‌فكری یك نقطه‌ی عطف محسوب می‌شود راه طی شده است. این كتاب از سال ۱۳۲۶ بیست بار تجدید چاپ شده است. زمینه‌ای كه این كتاب در پی اثبات آن است، در آن زمان بسیار جسورانه بود: «حقیقت ادیان كه در زمان انبیاء مهجور بود، با انسان امروزی بسیار مأنوس است. بشر از روز اول در راهی جز راه انبیاء پیش نرفته است و اتفاقاً دسته‌ی افراطی دوم كه پیشرو آن‌ها مادیون علمی می‌باشند، در جاده‌ای افتاده‌اند كه سرمنزل آن‌ها خدا و آخرت و دین است. شاید این‌ها به درك حقیقت مبداء و معاد نزدیك‌تر باشند تا بسیاری از مقدسین خرافی مسلك! آری بشر در سیر تكاملی خود راهی جز راه انبیاء نپیموده است و روز به روز به مقصد آن‌ها نزدیك می‌شود. اما خواهید دید فاصله به قدری زیاد است و انبیاء آن‌قدر جلوتر از مردم و بزرگ‌ترین نوابغ دنیا رفته‌اند كه بشریت سال‌های حال باید رنج ببیند و پیش برود تا رشد كافی برای درك صحیح معانی و اجرای درست مقاصد آن‌ها احراز نماید… خداپرستان باید از كشاكش روزگار خرسند باشند و تحول افكار و تدارك دل‌ها را به خود تبریك بگویند. زیرا هر قدر بشر پیش برود، جریان روزگار (یا تقدیر و خواست خدا) او را محتاج‌تر، آماده‌تر و نزدیك‌تر به سیر در طریق حق می‌نماید» (بازرگان، ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۲۱ـ۲۰).
ده سال بعد و در ۱۳۳۶ بازرگان كتاب عشق و پرستش یا ترمودینامیك انسان را در زندان به رشته تحریر درآورد. او متواضعانه «اصول ترمودینامیك كه از مدت‌ها قبل در بسیاری از علوم و موضوعات فنی و نظری به كار برده شده و نتایج قابل توجهی از آن گرفته‌اند» را در زیست‌شناسی و فعالیت‌های انسانی به كار می‌گیرد: «در این‌جا ترمودینامیك در زمینه‌ی حیات انسان به عنوان پل ربط و معراجی از صحرای پر از گل عشق به آسمان پرستاره‌ی پرستش انتخاب شده است. نظر به این كه فعالیت‌های انسان و اجتماع مابین این دو سرحد یا بر حول این محور در حركت و گردش می‌باشد، ناگزیر در سفر از دیار عشق به دیار پرستش از بسیاری منازل بشریت و مناظر انسانیت عبور خواهد شد كه وقتی از دریچه‌ی جدیدی دیده می‌شود ممكن است خالی از تازگی و تماشا نباشد» (پیشین، ص ۲۵۰).
هشت سال بعد و در ۱۳۴۴ بازرگان كتاب ذره‌ی بی‌انتها را در زندان قصر می‌نویسد. او با یاری گرفتن از دو مفهوم ریاضی بی‌نهایت و اپسیلن، در ادامه‌ی قطعه‌ی معروف پاسكال «دو بی‌نهایت» انسان را در بی‌نهایت كوچك و خداوند را بی‌نهایت بزرگ می‌نامد (الله‌اكبر) و این گونه ادامه می‌دهد: «بی‌نهایت كوچك بی‌نهایت بزرگ. نقش انبیاء پل زدن بین این دو بی‌نهایت بزرگ و كوچك می‌باشد. ولی قرآن و پیغمبران فقط برای ارتباط و اتصال پل نمی‌زنند و مانند پاسكال، انسان را در وسط دو جهان بی‌نهایت قرار نمی‌دهند و تحسین خالی نمی‌كنند. بلكه برای عبور دادن انسان‌ [بی‌نهایت كوچك] و سیر دادن او به مراتب (بی‌نهایت بزرگ) الهی از یك طرف و سرریز كردن [بی‌نهایت بزرگ] به جانب [بی‌نهایت كوچك] پل می‌سازند. دینی كه به ما دستور می‌دهد، خود را در برابر جهان خلقت و خالق، موجود ناچیز بی‌نهایت كوچك بدانیم، برای آن است كه می‌خواهد ما را بی‌نهایت بزرگ كند. مظاهر و مناظر مختلف این پل را در قرآن و احكام فراوان می‌بینیم» (پیشین، ص ۴۵۹).
در این زمینه، اشاره به سه كتاب دیگر بازرگان ضروری است؛ یكی، مطهرات در اسلام كه وی آن را در سال ۱۳۲۲ نگاشته است. وی در این كتاب با استفاده از قوانین فیزیك و بیوشیمی نشان داده است كه: «می‌خواهیم بی‌طرفانه و با طریقه‌ی علمی، مطهرات اسلامی را مطالعه نماییم و قبلاً مژده می‌دهیم كه موضوع با وجود كهنگی قدیم، تازگی‌هایی دربر دارد… احكام مطهرات اسلامی از حدود سفارشات اخلاقی كه به اقتضای عقل سلیم و طبع لطیف ممكن است در میان ملتی رایج شده باشد، بالاتر بوده و مبنی بر یك سلسله قوانین طبیعی صحیح و نكات علمی دقیق می‌باشد كه حكایت از بینایی كامل واضع آن به رموز طبیعت و اسرار خلقت می‌نماید. ضمناً در این كتاب كه نه داعیه‌ی اكتشاف داریم و نه دم از الهام می‌زنیم، می‌خواهیم خوشه‌ای از ثمره‌ی علوم جدید را با گوشه‌ای از احكام قدیم تطبیق نماییم، و به فقها و علمای محترم خود بنماییم كه تحقیقات جدید نیز دریچه‌های وسیعی به اطوار صنع خلقت و انوار خاندان نبوت باز می‌كند و گاهی بیش‌تر از ابواب حادی عشر و ذكرها و وردها انسان مجاهد را به مصداق آیات محكمی كه در قرآن كریم امر صریح به تفكر در عوامل طبیعت می‌نماید به مقام یقین می‌رساند»(بازرگان، ۱۳۷۹،ج۷،ص ۲۵).
دیگر كتاب وی، اسلام جوان نگارش یافته در سال ۱۳۴۱ است. فرضیه‌ی اصلی او در كتاب یاد شده، این است: «اسلام، اسلام واقعی، همیشه جوان است و پیر نمی‌شود». او با تكیه بر مسئله آنتروپی یا كهولت و دیگر اصول ترمودینامیك مقصود خود را این گونه تشریح می‌كند: «اسلام و قرآن چگونه و چه عواملی را برانگیخته یا در بر دارد كه موجب زنده ماندن امت مسلمان و جوان كردن و بالا بردن آن می‌شود… باید به [فرمول] W=U-T.S كه انرژی مؤثر یا فعال و به عبارت دیگر، فرمول جوانی و حیات است برگردیم. احیای انسان و جوان كردن او ناچار از طریق بالا بردن و زیاد كردن U و كم كردن T و S می‌تواند انجام شود. یعنی محو بی‌نیازی و بی‌میلی و حفظ و تقویت و ایجاد احتیاج و عشق از یك طرف و تضعیف و تخفیف كمیت و كیفیت دارایی‌ها و ذخایر موجود از طرف دیگر» (پیشین، ص ۲۲۶).
بازرگان، انفاق، زهد و بی‌علاقگی به دنیا، روزه و تقوی، محرومیت و مصیبت و شهادت، محبت و خدمت به خلق، منع شدید از عجب و غرور و دعا را از اسباب حیات و ترقی امت اسلام برمی‌شمارد.
بازرگان باد و باران در قرآن را در ۱۳۴۳ در زندان قصر به رشته‌ی تحریر درآورده است. او مقصود خود را از نگارش این اثر علمی قرآنی چنین توضیح می‌دهد: «می‌خواهیم نشان دهیم كه ضمن آیاتی كه از نام باد و باران و كیفیات مربوطه به میان می‌آید، تعبیرها و تراوش‌ها انطباق عجیب و دقیق با اكتشافات هواشناسی و با معلومات و نظریات علمی دارد و دلالت بر این معنی می‌كند كه فرستنده‌ی قرآن و نازل‌كننده‌ی آن، همان فرستنده‌ی باد و نازل كننده‌ی باران است!» (پیشین، ص ۲۶۶).
از دیگر آثار بازرگان كه در همین مسیر نوشته شده‌اند این عناوین یادكردنی است: توحید، طبیعت، تكامل؛ اختیار؛ پراگماتیسم در اسلام و ضریب تبادل مادیات و معنویات.
● تنها كسی كه تا حدود سه دهه بعد با بازرگان قابل مقایسه است هم‌فكر و هم‌رزم دیرینِ وی، دكتر یدالله سحابی است و تك‌نگاری خلقت انسان وی در ۱۳۴۶ كه در مقام تطبیق آیات قرآنی در زمینه‌ی خلقت انسان با نتایج علمی تكاملی در زیست‌شناسی و زمین‌شناسی است.
به هر حال مهندس بازرگان در نیمه‌ی اول قرن چهاردهم در بحث علم و دین در ایران بی‌بدیل و پیش‌كسوت است از چند زاویه:
اول؛ او در یكی از علوم تجربی (ترمودینامیك) متخصص‌ترین استاد ایرانی است.
دوم؛ از تعالیم اسلامی مطلع و بر قرآن در حد یك مفسر مسلط است.
سوم؛ نخستین تألیف فارسی در سازگاری علم و دین با زبان تخصصی علم جدید (ترمودینامیك) یعنی راه طی شده به قلم اوست.
چهارم؛ بیش‌ترین تألیفات در حوزه‌ی سازگاری علم و دین به او تعلق دارد.
پنجم؛ بیش‌ترین نفوذ را در میان نخبگان و تحصیل‌كردگان در سه دهه (سوم تا پنجم قرن چهاردهم) داشته است؛ به عنوان نمونه تأثیر جدی آن بر تفسیر پرتوی از قرآن آیت‌الله سید محمود طالقانی قابل ذكر است.
● در اهمیت و تأثیر كار بازرگان بحثی نیست. آن‌چه محل بحث است مبانی نظری و مقام علمی نظریه‌ی وی است. پیرامون رابطه‌ی علوم طبیعی یا تجربی با دین به طور كلی سه تلقی متمایز ارائه شده است:
تلقی اول، تعارض كامل علم و دین (conflict)؛ اگر موضوعات یا نمایات یا روش‌های علم و دین یكسان باشند، در آن صورت میان علم و دین رقابت منجر به تعارض پیش می‌آید.
تلقی دوم، تمایز كامل قلمرو علم و دین (compartmentalization)؛ تفاوت علم و دین چندان زیاد است كه تصادم میان آن دو محال است؛ این تلقی ناشی از تمایز موضوعات، نمایات و روش‌های علم با دین است.
تلقی سوم، رابطه‌ی دو امر مكمل (Complementary)؛ بر این اساس علم و دین مواضع تماس دارند، اما مواضع درگیری ندارند (پترسون، ۱۳۷۶، ص ۳۶۱).
واضح است كه دیدگاه بازرگان به تلقی سوم نزدیك است. یعنی نه تعارض علم و دین را باور دارد، نه به تمایز قلمرو آن دو اعتقاد دارد، بلكه علم و دین را دو امر مكمل می‌داند.
اما بنا بر تلقی سوم نیز رویكردهای مختلفی درباره‌ی نحوه‌ی ارتباط این دو امر مكمل مطرح است.
رویكرد اول؛ دیدگاه جورج شلزینگر (متولد ۱۹۴۶)؛ وی مدعیات كلامی را فرضیه‌های علمی تلقی می‌كند و می‌كوشد علم و دین را در ضمن یك فرضیه‌ی كلان‌تر مندرج كند. او اگرچه می‌پذیرد موضوعات، روش‌ها و نمایات علم و دین در نفس‌الامر كاملاً متفاوت‌اند، اما در پی آن است كه نتایج حاصل از بررسی مدعیات كلامی را مطابق روش علمی معنی كند (schlesesinger، ۱۹۷۷، pp.۱-۶).
رویكرد دوم، دیدگاه فلسفه پویشی است كه قائل به ربط وثیق علم و دین است و برخلاف رویكرد قبلی كه دین را فرضیه‌ای علمی می‌دانست، بر وحدت ارگانیك علم و دین تأكید می‌ورزد، رابطه‌ای تنگاتنگ و هماهنگ. متفكران پویشی به تبع آلفرد نورث وایتهد (۱۹۴۷ـ۱۸۶۱) بر مبنای داده‌های تجربه‌ی دینی و علمی كوشیده‌اند جهان‌بینی جامعی مبتنی بر مفاهیم علمی نوین در باب طبیعت (نظیر تقدم تحول و وابستگی درونی و متقابل تمام وقایع) ارائه كنند (Whithead، ۱۹۲۶، pp.۳۱-۵۷).
رویكرد سوم؛ دونالد مك‌كی (۱۹۸۷ـ۱۹۲۲) بر این باور است كه علم و دین بر مبنای روش‌ها و نمایات متفاوت برای موضوعات واحد تبیین‌های مختلف عرضه می‌كنند. تبیین‌هایی كه هر دو می‌توانند در ساحت مربوطه به خود، صادق و كامل باشند و در واقع بین این دو رابطه، دو امر مكمل برقرار است. هرچند هیچ یك محتاج و متوقف بردیگری نیست، اما ما برای آن كه كامل‌ترین فهم ممكن را تحصیل كنیم هم به تفاسیر علمی احتیاج داریم هم به تفاسیر دینی. به نظر مك‌كی، مكمل بودن، رابطه‌ی میان توصیفات یا تبیین‌هایی است كه در نتیجه‌ی تفاوت در دیدگاه حاصل شده‌اند. این دو تبیینِ متفاوت، منطقاً سازگارند (Mackey، ۱۹۷۴،P.۲۲۶).● در این‌جا دو سئوال قابل طرح است؛ یكی این كه آیا بازرگان از رویكردهای مختلف تلقی مكملیت دین و علم آگاه بوده است؟ از یك سو، دلیلی یا قرینه‌ای دال بر آگاهی بازرگان از این امور در دست نداریم؛ از سوی دیگر، بدبینی بازرگان به فلسفه كه در اكثر آثار او موج می‌زند خود قرینه‌ای است بر این كه وی مطالعه‌ی این گونه امور را مفید نمی‌دانسته و اگر سخنی در این زمینه‌ها گفته بدون مراجعه به تبیین‌های فلسفی دیگران بوده است.
سئوال دوم ـ فارغ از اطلاع یا عدم اطلاع وی از تبیین‌های مختلف تلقی مكملیت علم و دین ـ آن كه: دیدگاه او به كدام رویكرد نزدیك‌تر است؟ به نظر می‌رسد بازرگان در مواضع مختلف آثارش به هر سه رویكردِ پیش‌گفته، ندانسته اقتداء كرده است. یعنی گاهی همانند شلزینگر كوشیده مدعیات دینی را مطابق روش علمی تعیین كند؛ زمانی نیز همانند وایتهد و دیگر متفكران پویشی، جهان‌بینی جامعی مبتنی بر مفاهیم علم نوین در باب طبیعت ارائه كند. و زمانی نیز هم‌چون مك‌كی با اذعان بر تفاوت روش‌های علم و دین بر مكملیت این دو تبیین تأكید كند. به عنوان نمونه، بازرگان در مطهرات در اسلام به رویكرد شلزینگر نزدیك است؛ در باد و باران در قرآن به دیدگاه وایتهد و الهیات پویشی نزدیك می‌شود؛ و راه طی شده‌ی وی را می‌توان با رویكرد مك‌كی مقایسه كرد. اما انصاف مطلب آن است كه رسوخ رشته‌ی تخصصی بازرگان در وی یعنی ترمودینامیك چنان شدید است كه وی ناخودآگاه جز از زاویه‌ی اصول ترمودینامیك یعنی اصل بقای انرژی و اصل آنتروپی به تعالیم دینی ننگریسته است؛ یعنی سیطره‌ی این اصول و مفاهیم چنان بر ذهن و زبان او سنگینی می‌كند كه اگر آنتروپی و انرژی و ترمودینامیك را از واژگان وی حذف كنیم، اكثر تبیین‌های دینی وی رنگ می‌بازند و محو می‌شوند. او، اسلام و خدا و آخرت و حتی احكام فقهی را ترمودینامیكی تبیین كرده است؛ به این نمونه‌ها دقت كنید:
در كتاب مطهرات در اسلام، نجاسات و مراتب آن با خطر فسادپذیری و پرورش میكروب‌های موذی؛ استحاله با تحولات شیمیایی؛ شأن طاهركنندگی آب با وجود حیوانات ذره‌بینی كه مواد آلی را تجزیه و تحلیل می‌كنند؛ اصل كر بودن با اصل رقیق كردن؛ احكام آب چاه با تعابیر بیوشیمیك؛ تطهیر با زمین و خاك با پدیده‌ی جذب ذره‌ای؛ تطهیر با آفتاب با اشعه فوق‌بنفش؛ تطهیر با حرارت با ضدعفونی كردن در اتو و اتوكلاوهای امروزی تبیین شده‌اند.
در ذره‌ی بی‌انتها متذكر شده است: «مذاهب به مرور زمان و در دست مردم همیشه سیر نزولی داشته، دچار فرسودگی و فرتوتی گشته، راه فنا را پیش می‌گرفته است، مانند هر سیستم طبیعی كه وقتی به حال خود واگذاشته شود لاینقطع بر كهولت (آنتروپی) آن افزوده شده بالاخره به خاموش و ركود منتهی می‌گردد، تصفیه و احیای مذاهب نیز روی جریان عادی میسر نبوده است و اگر دوره‌هایی به طور انفصالی و غیرطبیعی جست و خیزهایی دیده شده است جز با القای یك نیروی خارجی و نفوذ و دمیده شدن روح الهامی كه می‌بایستی از سرچشمه‌ی قبلی باشد قابل تصور نمی‌تواند باشد». وی كاركرد پیامبران را به بازگشت به حالت اولیه‌ی سیستم با افزودن انرژی تعبیر می‌كند.
در عشق و پرستش، عشق را به میل تركیبی میان عناصر شیمیایی، انرژی اتصال و انرژی مؤثر تعبیر می‌كند و رسیدن به معشوق را نتیجه‌ی حذف این انرژی‌ها می‌داند. در راه طی شده تصریح می‌كند كه قیامت پرده‌ی دیگری از پرده‌های تبدیل و تحول طبیعت است كه ظاهر می‌شود. یا بهشت و جهنم امر خارق‌العاده‌ی استثنایی نبوده بلكه ادامه‌ی همان زنجیر تكاملی است كه در دنیا نیز حس می‌كنید. او ثبت اعمال بشر را با این كه ماده یادگار حالات گذشته‌ی خود را حفظ می‌نماید توجیه می‌كند. او هم‌چنین شخصیت فیزیولوژیك و پسیكولوژیك انسان را از یك جنس می‌گیرد كه قابلیت رجوع به یكدیگر را دارند. او در آثار مختلف‌اش از جمله: عشق و پرستش؛ دعا؛ توحید، طبیعت، تكامل، آیات قرآن (از قبیل لن تنالوالالبر حتی تنفقوا لا تحبون، خذ من اموالهم صدقه، یولج النهار فی‌اللیل، افحسبتم انا خلقناكم عبثا، امن یجیب المضطر اذا دعاه، وجعلنا من الماء كل شی حی، كل شی هالك الاوجهه) را براساس اصول ترمودینامیك تفسیر و تبیین می‌نماید.
● بازرگان، خود در پاسخ به یك اِشكالِ مقدر در كتاب بازیابی ارزش‌ها مقاله‌ی چهار ایسم (ناسیونالیسم، لیبرالیسم، سیانتیسم و اومانیسم) متذكر شده است كه «هر یك از این ایسم‌ها و ارزش‌ها و در جایی و در صورت و كیفیتی می‌تواند غلط و خطا یا صحیح و صواب باشد». به نظر وی: «سیانتیسم یا مكتب اصالت علم و علم‌گرایی در حد افراطی خود علم‌پرستی را می‌رساند و در حد معقول و اعتدال به معنای علم‌طلبی و دانش‌پژوهی است كه در قضاوت‌ها و تشخیص‌ها و اتخاذ هدف‌ها اعتبار و ارزش به فكر و منطق عقلی به مستندات علمی و به شواهد حسی و تجربی داده شود» (بازرگان، ۱۳۶۲، ج ۳، ص ۹۷).
او جمع‌بندی خود را از سیانتیسم این گونه ارائه می‌كند: «سیانتیسم یا دانش‌پروری تا آن‌جا كه ارزش و فضیلت شناختن برای علم متكی به عقل و عمل و بینش و معرفت، در گستردگی كلی آن است، و دخالت دادن و استمداد از علم در كار دنیا و دین باشد، نه تنها امر معقولِ مسلم است و مورد تأیید قرآن می‌باشد، بلكه اسلام را كه برای علم، اصالت و استقلال قائل شده است بیش‌تر و پیش‌تر از هر مكتب و آیین دیگر باید سیانتیست بدانیم. اما دانش‌پرستی و این كه اولاً علم، یعنی علمی را كه بشر به آن دسترسی داشته و دارد، جواب‌گویِ تمام مسائل و معضلات و اسرار و ابتلاها دانسته حقیقت و واقعیت هر امر و وحی را متوقف و موكول به دلالت و شهادت علم خودمان بدانیم، و ثانیاً علم را هدف نهایی و یگانه عنصر هستی شناخته منكر هر چیز دیگر شویم، چنین عقیده و عملی (كه دانش‌مندان جدیِ معتبر هم مدافع آن نبوده‌اند) نه با منطق و عقل و یا خود علم، كه در حال تصحیح و تكامل و توسعه‌ی دایم است، جور درمی‌آید و نه اسلام و ادیان خداپرستی آن را صحه می‌گذارد» (پیشین، ص ۱۴۴).
بازرگان در كتاب گمراهان از زاویه‌ی دیگری می‌نویسد: «علم مانند خود جهان و طبیعت، بی‌نهایتی است كه هر قدر در وادی آن پیش رویم خود را با جاهل‌تر و حیران‌تر می‌بینیم. علم در حد اعلی، چراغی بیش نبوده و به هر سمت آن را بگردانیم و هر جا كه بخواهیم برویم راهنمای ما خواهد بود ولی نه هدف می‌تواند باشد مانند خدا، و نه هدف‌دهنده یا هدف تعیین‌كننده است» (بازرگان، مهر ۱۳۶۲، ص ۱۵۱).
بی‌شك بازرگان خود را سیانتیست و دانش‌پژوهی معتدل می‌داند و از علم‌پرستی و سیانتیسم افراطی مبراست.
● اما به هر حال رویكرد او به دین و قرآن رویكردی Scientific و مبتنی بر علوم تجربی به ویژه ترمودینامیك است. او با اتخاذ این رویكرد توانست در زمان خود ادله و توجیهات تازه‌ای بر مدعیات كهن دینی ارائه نماید و بی‌پایگی برخی از توجیهات و ادله‌ی علمای گذشته را برملا نماید. این رویكرد علمی دینی در زمان خود موفق بوده است.
اگرچه ابتنای توجیه تعالیم اسلام و به طور كلی دین با اصول و مفاهیم ترمودینامیك حداقل در زبان‌های شرقی (به ویژه فارسی و عربی) بی‌سابقه است، حتی این كه در زبان‌های غربی متفكری قبل از بازرگان این اصول و مفاهیم را در خدمت توجیه مدعیات دینی و الهیات درآورده باشد جای تحقیق و تفحص دارد. به نظر می‌رسد ترجمه‌ی گزیده‌ی آثار مهندس بازرگان به یكی دو زبان غربی (به ویژه انگلیسی، فرانسوی و آلمانی) و نیز عربی به شدت لازم باشد. رواج سنت نقد در مغرب‌زمین در كشف مقام علمی آراء بازرگان در میان متألهانِ مطرح، جهانِ ما را یاری خواهد كرد.
اما از زاویه‌ی ابتنای دیدگاه دینی و تفسیری او بر یكی از علوم تجربی، كار بازرگان شبیه تفسیر‌الجواهر طنطاوی (۱۳۵۸ـ۱۲۸۷ق) مصری است كه شرح مباحث علمی قابل استنباط از آیات علاوه بر مباحث لغوی، وجهه‌ی نظر اصلی مفسر است (طنطاوی، بیروت، ۱۳۹۵). طنطاوی اگرچه بنیان‌گذار و نظریه‌‌پرداز تفسیر علمی قرآن كریم در عصر علوم نوین است (وگرنه تطبیق بر علوم قدیم در كارهای فخر رازی، مبسوطی و دیگران قابل رؤیت است) اما بی‌شك تفسیر طنطاوی در حوزه‌ی علوم تجربی به علت عدم تخصص وی در علوم تجربی، عمق و ژرفای كارهای بازرگان را ندارد.
● به هر حال فارغ از نقاط قوت، رویكرد بازرگان در سازگاری علم و دین در زمان ما در موارد زیر قابل نقد است:
یك؛ ضعف مبانی فلسفی و چارچوب نظری و اصول تئوریك. بازرگان نه دغدغه‌ی بیان چارچوب نظری و مبانی تئوریكِ تلقی خود از سازگاری علم و دین داشت و نه عملاً از خود فلسفه‌ی منقّحی در این باب به ارث گذاشت. این، سرنوشتِ محتومِ همه‌ی كسانی است كه به مخالفت با فلسفه پرداخته‌اند و به واسطه‌ی این سوءظن ناآگاهانه فلسفه‌ای پالایشی نشده، نسفته و ضعیف مرتكب شده‌اند. تبیین نسبت علم و دین، تبیین فی‌حد ذاته فلسفی است، مبانی نظری و چارچوب تئوریك می‌طلبد، ادعای سازگاری نیازمند ارائه مدل است. علوم تجربی نمی‌توانند این مهم را برآورده سازند. این كه هر بخش از آراء بازرگان بر یكی از مدل‌های موجود قابل انطباق است ـ در عین این كه با ابعادی از همان مدل هم‌زمان ناسازگار است ـ از نشانه‌های این ضعف فلسفی است.
دو؛ تبیین علمی تعالیم دینی در مورد گزاره‌های جهان‌شناسی طبیعی موجه است، شبیه آن‌چه بازرگان در باد و باران در قرآن انجام داده است. اما تبیین علمی جهان ماوراء طبیعی، از جمله آخرت و نیز مناسك و عبادات چنین قابل توجیه است؟ آن‌چه بازرگان در راه طی شده، یا عشق و پرستش، ذره‌ی بی‌انتها یا مطهرات در اسلام مرتكب شده است از این زاویه به شدت قابل انتقاد است. اعتبار ضوابط و اصول علوم تجربی تنها در حوزه‌ی عالم محسوس مادی است؛ تسری این ضوابط و اصول به جهان مجرد یا عالم اعتباریات تشریعی نشان دیگری از ضعف مفرط فلسفی پیش گفته است.
سه؛ تبیین‌های علمی گزاره‌های دینی تبیین‌هایی زمان‌مند، موقت و مقید به بقای اعتبار فرضیه‌های علمی هستند. حال آن كه گزاره‌های دینی به ویژه در حوزه‌ی اعتقادات و امور ایمانی ثابت، فرازمانی و غیرمتغیرند. عمر این‌گونه تبیین‌ها طولانی نیست. هیئت بطلمیوسی كه متكای بسیاری تبیین‌های مفسران گذشته بوده، امروز منسوخ است. روزی نیز عمر فیزیك نیوتنی و اصول ترمودینامیك به سر خواهد رسید.
چهار؛ دین زبان خاص خود را دارد؛ این زبان، نه فلسفی است نه عرفانی است و نه علمی. این زبان را به زبان علمی تقلیل دادن، فروكاهش بسیاری از معارف متعالی دین است. معاد روحانی و ذات ربوبی كجا و انتروپی ترمودینامیك و بی‌نهایت ریاضی كجا؟ تبیین علمی آن‌جا به كار می‌آید كه گوینده در مقام بیان علمی باشد، اما آن‌چه كه به لسان عرف و در حد فهم عمومی سخن می‌گوید تأویل‌های علوم تجربی چندان پذیرفته نیست. این گونه توجیهات علمی اگرچه متخصصان و آشنایان به آن علم را مقبول می‌افتد، اما برای اكثر مؤمنان كه با این الفبای علمی ناآشنایند مفید نیست.
پنج؛ با توجه به نكات پیش‌گفته، رویكرد بازرگان در بحث سازگاری علم و دین پس از وی چندان قابل تداوم نیست. این رویكرد اگرچه در برخی از آیات جهان‌شناسی قرآن كریم یا گزاره‌های مرتبط با علوم تجربی تعالیم دینی به طور موقت (تا عدم ابطال فرضیه‌های تجربی) قابل پذیرش است، اما در حوزه‌های ماوراء طبیعت و متافیزیك، تاریخ، اخلاق، عبادات و مناسك و بالاخره حقوق و تشریعات، این رویكرد پاسخ‌گو و حلالِ مشكل نیست. سازگاری علم و دین منشوری چندپهلو است و هر پهلوی آن مدل خاص خود را می‌طلبد.
این انتقادات از ارزش كار بازرگان در عصر خود نمی‌كاهد. از یك سو او همواره برداشت‌های خود را متواضعانه، احتمالاتی غیرجازم معرفی می‌كند؛ از سوی دیگر، همواره با رویی گشاده پذیرای انتقاد و نقدهای وارده بر آراء خود بوده است. درس ماندنی بازرگان «تأمل عالمانه در متن دین» است و این درس همواره از اعتبار و درستی برخوردار است. همان كه در لسان قرآن «تدبر» نامیده می‌شود و بازرگان، قهرمانِ تدبرِ بصیرانه در دینِ عصرِ خود بود. راهش پررهرو باد.
● منابع:
مهدی بازرگان، مجموعه‌ی آثار ۱، مباحث بنیادین: راه طی شده، عشق و پرستش، ذره‌ی بی‌انتها، بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، تهران، ۱۳۷۷.
مجموعه آثار ۷، مباحث علمی اسلامی: مطهرات در اسلام، ضریب تبادل مادیات و معنویات، پراگماتیسم در اسلام، اختیار، اسلام جوان، باد و باران در قرآن، توحید، طبیعت، تكامل؛ بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان، تهران، ۱۳۷۹.
بازیابی ارزش‌ها، جلد سوم، دفتر نهضت آزادی ایران، تهران، بهمن ۱۳۶۲.
گمراهان (حدیثی مفصل از قرون وسطای مسیحیت در ارتباط با سوره‌ی حمد)، دفتر نهضت آزادی ایران، تهران، مهر ۱۳۶۲.
یدالله سحابی، خلقت انسان، شركت سهامی انتشار، تهران، ۱۳۵۱، چاپ سوم.
سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، شركت سهامی انتشار، تهران.
مایكل پیترسون، ویلیام ماسكر، بروس رایشنباخ، دیوید بازینجر؛ عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفه‌ی دین، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، تهران، ۱۳۷۶.
طنطاوی بن جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن، بیروت، ۱۳۹۵.
بهاءالدین خرمشاهی (به كوشش)، دانشنامه‌ی قرآن و قرآن‌پژوهی، انتشارات دوستان، تهران، ۱۳۷۷.
مجید محمدی، دین‌شناسی معاصر، نشر قطره، تهران، ۱۳۷۴.
Georgc Schlesinger، Religion and Scientific Method (Dardrecht، Netherland، D.Reidel، ۱۹۷۷)
Alfred North Whithead، Religion in The Making (New York: Macmillan، ۱۹۲۶)
D.M. Mackay، “Complementarity in Scientific and Theological Thinking"، Zygon: Journal of Religion and Science، Vol. ۹، No.۳ (۱۹۷۴)
منبع : سایت کدیور