یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

او هم دید!


او هم دید!
شیوانا از راهی می‌گذشت. خسته شد و به درختی تکیه داد. چند دقیقه بعد جوانی سراسیمه به نزدیک درخت رسید و جسمی را که داخل پارچه‌ای پوشانده بود زیر یک سنگ مخفی کرد. به محض این‌که جوان کارش را تمام کرد نگاهش را به سمت درخت چرخاند و شیوانا را دید که به او می‌نگرد! جوان شرمزده سرش را پائین انداخت و از شیوانا دور شد.
روز بعد عده‌ای از مردم دهکده آن جوان را طناب بسته نزد شیوانا آوردند و از او خواستند تا برای آن جوان مجازاتی مشخص کند.
شیوانا سری تکان داد و از جمعیت پرسید: ”جرم این جوان چیست!؟“
یکی از جمع پاسخ داد: ”این جوان دیروز به درون معبد قدیمی دهکده رفته و ظرف گران‌قیمتی را که آنجا بود ربوده و فرار کرده است!“
شیوانا پرسید: ”از کجا می‌دانید که کار این جوان بوده است!؟“
همان شخص پاسخ داد: ”دقیقاً مطمئن نیستیم. اتفاقاً وقتی ظرف به سرقت رفته کسی در معبد نبوده است. ما براساس حدس و گمان فکر می‌کنیم کار او بوده است. البته او خودش می‌گوید که از ظرف گران‌قیمت خبری ندارد و ما هم هر جائی‌که گمان می‌کردیم را گشتیم ولی ظرف را ندیدیم!“
شیوانا با عصبانیت گفت: ”شما براساس حدس و گمان شخص محترمی را متهم کرده‌اید. زود این جوان را رها کنید و وقتی شواهدی محکم‌تر داشتید سراغ من بیائید!“
جمعیت، جوان را رها کردند و پراکنده شدند. ساعتی بعد جوان در خلوت نزد شیوانا آمد و شرمزده و خجل سرش را پائین انداخت و آهسته گفت: ”استاد! شما خودتان دیدید که من ظرف را کجا پنهان کردم؟ پس چرا مرا لو ندادید!؟“
شیوانا آهی عمیق کشید و گفت: ”به‌جزء من چشمان خالق هستی هم نظاره‌گر اعمال تو بود. وقتی خالق کائنات آبروی تو را نگه داشت و اجازه نداد که کسی نظاره‌گر اعمال تو باشد، چرا من که چشمانم از اوست پرده‌پوشی نکنم!؟“
جوان خجل و سرافکنده از حضور شیوانا بیرون رفت. روز بعد دوباره جمعیت آن جوان را نزد شیوانا آوردند و گفتند: ”ظرف گران‌قیمت شب گذشته به‌طرز عجیبی به معبد بازگردانده شده است و هیچ‌کس ندیده که چه کسی این کار را انجام داده است. برای همین ما به این نتیجه رسیده‌ایم که این جوان بی‌گناه بوده و ما بی‌جهت او را متهم کرده‌ایم. به‌همین خاطر نزد شما آمده‌ایم تا از او بخواهید ما را ببخشد!“
شیوانا تبسمی کرد و گفت: ”این جوان حتماً شما را می‌بخشد بروید و به‌کار خود برسید!“
وقتی جمعیت پراکنده شدند. شیوانا آهسته نزدیک جوان رفت و گفت: ”همان کسی که چشمان بقیه را کور کرد و آبرویت را حفظ نمود، اگر اراده کند می‌تواند پرده‌ها را براندازد و اسرار پنهان تو را برملا سازد و در یک چشم به‌هم زدن تو را رسوا کند. قدر این حامی بزرگ را بدان و همیشه سعی کن کاری کنی که او خودش پوشاننده عیب‌های تو باشد!“
منبع : مجله موفقیت


همچنین مشاهده کنید