شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نقش اساسی دین در استقلال و شرافت ایران


نقش اساسی دین در استقلال و شرافت ایران
همواره نور هدایت و شعاع معنویت علمای دین و وارثان انبیاء در مقاطع حساس و سرنوشت ساز انقلاب اسلامی، یاور مردم و مسئولان و سبب استحکام بنیانهای دینی جامعه و حاکمیت آرامش بر چنین فضاهایی بوده است.
با نزدیک شدن به موسم انتخابات ریاست جمهوری و جدی تر شدن فعالیت کاندیداهای محترم و هواداران آنها، مرور حکمت و اخلاق اسلامی در افق دیدگاه حکیم متاله، نوری هدایتگر و تحفه ای والاست که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● عدم نیل به مقصد بدون هماهنگی با ساختار حق محور خلقت
مطلب مهم آن است که جامعه و همچنین فرد و حکومت وقتی به مقصد می رسند که با «ساختار خلقت» هماهنگ باشند. از سابق می گفتند که: شنا کردن در یک رودخانه مواج در جهت خلاف به مقصد نمی رسد، هیچ شناگری را به مقصد نمی رساند. این دریای مواج که به صورت رود فراوان در جریان است، رهبری اش را خدای سبحان به عهده گرفته است. یعنی آب و نهر و بحر و راه را او ایجاد کرده، رفتن را او ایجاد کرده.
آن خدایی که کل عرش و فرش و آسمان و زمین را آفرید، فرمود: مصالح اولیه این، حقیقت است. این مضمون در چند جای قرآن کریم هست که خلقنا السماء و الارض و ما بینهما بالحق (۱)، یا ما خلقناهما باطلاً (۲)، یا ما کنا لاعبین (۳). فرمود: ما بازیگر نیستیم، و بطلان در این ساختار راه ندارد. آسمان بروید، حقیقت است؛ زمین بروید، حقیقت است. اگر ساختار آسمان و زمین، عرش و فرش حقیقت است؛ فرد یا جامعه، حکومت یا غیر حکومت بخواهد به مقصد برسد، چاره ای جز حق محوری نیست؛ این اصل اول.
● آشتی ناپذیری هوا و هوس با حق و حقیقت
اصل دوم آن است که هوس و هوا هرگز با حقیقت، انس و آشتی و هم آوایی و هماهنگی ندارد. ازبدترین دشمنان حقیقت همین هوس است. از وجود مبارک رسول گرامی (ص) رسید: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک (۴). بدترین دشمن ما، از هر صهیونیستی صهیونیست تر، از هر استکباری استکبارتر همین «هوس» است. زیرا هر دشمنی، اگر کسی مقداری مطابق میل او عمل بکند، چند روزی آدم را رها می کند. اما این سگ نفس، هر چه بیشتر انسان به او احسان بکند، او گزنده تر و دونده تر و نزدیک تر می شود. هیچ دشمنی به اندازه نفس و هوس نیست؛ این هم اصل دوم.
● تسویل و امر به سوء، شیطنت های میانی و نهایی نفس
اصل سوم آن است که این جریان نفس که در جهاد اکبر اماره بالسوء است و به زشتی امر می کند؛ اوایل، حکومت تشکیل نمی دهد، دستوری هم نمی دهد! اوایل کار، تسویل دارد. نفس، قبل از اینکه اماره بالسوء باشد، مسوله است. «تسویل» عبارت از آن است که روانکاو خوبی است، روانشناس خوبی است، رازدار خوبی است، راز شناس خوبی است، یک؛ وقتی یک روانکاوی خوبی صورت گرفت، می فهمد ما از چه خوشمان می آید ، این دو؛ تمام سموم و زباله ها را در پشت نهان می کند، سه؛ یک زر ورقی از آنچه که محبوب ماست روی آنها می کشد، چهار؛ به صورت یک تابلوی زرین به ما نشان می دهد، پنج ؛ می گوید: این کار، کار خیر است؛ آنوقت آدم را وادار می کند، گرفتار این زرورق می شود، و پشتش که زباله است می رسد؛ این کار را می گویند: تسویل.
● مهارت نفس مسوله در فریب و گمراهی انسانها
یعقوب (ع) به فرزندانش گفت: سولت لکم انفسکم (۵)، این نفس مسوله شما را به این صورت درآورد. یا سامری که شاگردی از شاگردان موسای کلیم بود در همین فضا، گوساله پرستی را در برابر مکتب وجود مبارک موسای کلیم راه انداخت، گفت: سولت لی نفسی (۶). این نفس مسوله آنقدر ماهرانه انسان را به دام می کشد که کمتر کسی بفهمد الان کجا دارد می رود! زیرا روانکاوی او از هر روانکاوی بهتر است، روانشناسی او از هر روانشناسی قوی تر است، چون در درون ماست؛ هنرمندی او که بتواند حق را باطل و باطل را حق کند، از هنرمندی دیگر قوی تر است، چون در درون ماست.
تمام آن باطل ها را پشت این زرورق پنهان می کند، یک لایه زرین جلوی آن می گیرد، یک تابلوی تقدیری به ما می دهد، می گوید: این کار و شما هم شایسته این کار. آنوقت انسان وارد می شود، می بیند که نه، این مثل اینکه یک چیز دیگر است! من داشتم خواسته خودم را برآورده می کردم، نه خواسته ملت را!
بنابراین حق شناس از اولین وظایف ماست. برای اینکه ما بخواهیم در مسایل فردی قدم برداریم، باید در جهت وفاق شنا کنیم؛ بخواهیم در مسایل جمعی قدم برداریم، باید در جهت وفاق شنا کنیم. چه حکومت، چه خانواده، چه سیاست، چه اقتصاد، چه فرهنگ؛ کل این ساختار را خدای سبحان فرمود: من از آجر و سیمان و میل گرد و آهن خلق نکرده ام؛ من این را با حق آفریدم. خلقنا السماء و الارض و ما بینهما بالحق. اگر عالم با حقیقت ساخته شد؛ کسی بخواهد در خلاف این حقیقت حرکت کند، سقوط می کند.
● نابودی نظام های استکباری به دلیل آسیب پذیری و عدم مقاومت آنان
شما قبلاً دیدید در این نقشه جهان، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، بخشی از آسیا و بخشی از اروپا را گرفته بود. هیچ کس با این ابر قدرت کاری نداشت. نه کودتایی شد، نه جنگی شد، نه انقلاب مردمی شد؛ خود به خود مثل آدم برفی آب شد. الان هم شما در مورد نظام استکبار، می بینید نه کودتایی در جهان شد، نه جنگی شد، نه قیام مردمی شد؛ اما اعلام ورشکستگی کردند. این معنایش این است که این اتاقی که بچه ها برای بازی می سازند، این چون پایه ندارد، هیچ کسی کاری به آن ندارد؛ خودش می افتد. اگر خدای ناکرده نظامی، راهی، مشی ای، خط مشی ای، خط فکری (خدای ناکرده) هوس آلود باشد، این به مقصد نمی رسد.
● موقعیت و امکانات کم نظیر ایران اسلامی در سطح جهان
مطلب بعدی آن است که: ما الان ۷۰ میلیون جمعیت ایم به نام مردم ایران دنیا ۷ میلیارد جمعیت دارد، ما ۷۰ میلیون ایم، می شویم یک صدم. ولی امکانات ما خیلی بیش از یک صدم است! آن کشورها که فقیرند و زیر خط فقرند که به حساب نمی آیند. آنها هم که امکانات دارند، ما امکاناتمان بیش از رقم ماست. ما یک صدم جمعیت ایم، امکانات ما بیش از یک صدم است. گذشته از فرهیختگان و علماء و مراجع و دانشمندهای دانشگاهی و اینها در مملکت فراوانند. همین ایران، یک وقت امپراطور خاورمیانه بود! و چون با عقلی که داشت، دید اسلام چیز حقی است، آن را پذیرفت. انقلاب هم به برکت همین عقل بود!
● نقش اساسی دین در استقلال و شرافت ایران
من نمی دانم در جمع شما سالمندانی هستند که این صحنه را دیده باشند؛ در جریان کودتای ننگین ۲۸ مرداد، ما این قصه را مکرر به عرض دوستان رسانده ایم. آن روز شعار رسمی مردم ایران، مخصوصاً تهران(مرگ بر شاه) بود؛ شاه هم که فرار کرده بود. ابرقدرت ها جمع شدند و دسیسه کردند و شاه را خواستند برگردانند، کودتایی شد؛ در ظرف ۴ ساعت مصدق و اعضای کابینه شان دستگیر شدند، داماد شاه و وابسته شاه، اردشیر زاهدی و اینها روی کار آمدند، کابینه تشکیل دادند؛ همین
مردم در تهران، ۲۸ مرداد ۳۲ که ساعت ۵/۹، ۱۰ می گفتند: مرگ بر شاه، ۲ بعد از ظهر گفتند: جاوید شاه!! مصدق هم رفت زندان، آب هم از آب تکان نخورد! چون سخن از دین و انقلاب و روحانیت و مرجعیت نبود. ولی وقتی که سخن از امام و رهبری و مرجع وقت و دین و پیام از مسجد و حسینیه بیرون آمد؛ ۱۶ شهریور گفتند: مرگ بر شاه، ۱۷ شهریور آن همه شهید دادند، گفتند: مرگ بر شاه، ۱۸ شهریور هم گفتند: مرگ برشاه؛ گفتند تا مرگ شاه خائن، نهضت ادامه دارد؛ و انقلاب شد. همین مردم بودند! آنجا که سخن از حق و دین و روحانیت و مرجعیت و حسینیه و مسجد است، پیروزی است.
جنابعالی که سهم مهمی به لطف الهی در جریان جنگ داشتید؛ در خاکریزهای اول و دوم سخن از ایران مرز پرگهر نبود! سخن از حسین، حسین؛ کربلا، کربلا؛ یا حسین، یا حسین؛ بود!! من که در یکی از این مانورها شرکت کرده بودم، هر چه فکر کردیم؛ دیدم این نوارهائی که در خاکریز اول است، فقط یا حسین، یاحسین است. درست است که همه ما ایرانی هستیم و برای حفظش هم خون می دهیم؛ اما آنچه که اساس کار است، اعتقاد ماست. جنگ ما جنگ ۱۰ ساله بود نه جنگ ۸ ساله! برای اینکه انقلاب که به ثمر رسید، هنوز چیزی نشده، گنبد آتش شد؛ آتش گنبد را همین آقایان خاموش کردند، کردستان آتش شد؛ آن آتش را خاموش کردند، خلق عرب شروع شد. آن را خاکش کردند. ۲ سال ما گرفتار جنگ داخلی بودیم، ۸ سال گرفتار جنگ خارجی. هیچ چیز جنگ ۱۰ ساله را به پیروزی نرساند، مگر نام حق و یاد حق! خدای ناکرده الآن هم اگر بیگانه طمع خام داشته باشد، همان دین است و همان یا حسین، یا حسین است و همان شهادت است.
● دوری رحمت الهی از ملت محتاج صاحب معادن و امکانات
مطلب بعدی آن است که: بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین (ع) این است که: من وجد ارضا و ماء فافتقر، یا ترابا و ماء فافتقر فابعده الله (۷). کشوری که آب و خاک به اندازه کافی دارد؛ مع ذلک گندم و برنج و ذرت و روغن نباتی و وسائل دیگر وارد می کند، خدا او را از رحمت دور بکند. معلوم می شود این بیان ما را تکلیف می کند به «مدیریت». شناخت اینکه چقدر آب داریم، چقدر خاک داریم، چه جوری آب ها را مهار کنیم، چه جوری استحصال کنیم، چگونه این کشاورزی را تأمین بکنیم. فرمود: کشوری که آب و خاک به اندازه کافی داشته باشد؛ مع ذالک نیازمند به بیگانگان باشد، فابعده الله.
بنابر این ما باید بدانیم تمام صدر و ساقه این عالم حق است؛ باطل با این عالم سازگار نیست. باطل غیر از هلاکت چیز دیگری نیست. ذره ای هوس با این عالم اصلاً جور در نمی آید! آن که این عالم را ساخت، با حقیقت ساخت. فرمود: من بازیگر نیستم، بازیگران دیگر هم راه ندارند. بنابر این انسان اگر با این خطوط کلی حرکت بکند، یقیناً به مقصد می رسد.
ما الآن انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را در پیش داریم. امیدواریم ذات اقدس الله این کشور ولی عصر را از هر گزندی حفظ بکند! هر بزرگواری که حضور پیدا کرده، ان شاء الله ذات اقدس الله به او توفیق عطا کند که این رسالت را و این تکلیف را انجام بدهد! کشوری که همه چیز دارد، تاکنون سرافراز و برجسته بود، هم اکنون سرافرازتر و برجسته تر باشد؛ برای اینکه ما دیدیم آن سوسیال شرق، آن ابرقدرت چگونه متلاشی شد، آن ابرقدرت غرب هم چگونه دارد سقوط می کند. هیچ کس کاری با آنها نداشت! کار هم دست اینها بود.
● اداره انسانها وهمه موجودات دیگر توسط خدای سبحان
بخش پایانی عرضم این است که: این دین همانطوری که در اولش به وجود مبارک پیغمبر اسلام (ص) پیروز شد، تا زمان ظهور حضرت هم همانطور است؛ این تعجب برانگیز بود! وجود مبارک حضرت وقتی فاتحانه وارد مکه شد؛ آن روزی که صنادید قریش، سرمایه داران و ابرقدرتان و زورمداران قریش به این محرومان می گفتند باید بروید بیرون، اما با دست خالی بروید؛ اینها یک خانه مختصر کلنگی هم داشتند، کسی حق خودش را هم نداشت؛ کسی هم حاضر نبود از اینها بخرد! اموال منقولشان را هم که اجازه ندادند ببرند. اینهائی که خواستند از مکه به مدینه مهاجرت کنند، با دست خالی آمدند، در صفه و ایوان مسجد مدینه نشستند. کسی زندگی و یک چیز دارد؛ دست از همه چیز بکشد برای حفظ شرف و دین، بیاید در مسجد، در صفه و ایوان مسجد بنشیند، مسجدنشین بشود! اینها خیلی حرف است. از اینها سؤال کردند: آخر شما با چه وسیله ای دارید می روید؟! گفتند: این آیه ما را راه انداخت و کاین من دابه لا تحمل رزقها الله یرزقها و ایاکم (۸).
این آیه نازل شد که خدای سبحان تمام پرنده ها و حیوانات را روزی می دهد. هم آن حیواناتی که اهل پس اندازند مثل موش و مور و اینها، هم آن حیوانات آزاد منش مثل بلبل که اهل پس انداز و ذخیره نیست! فرمود: هر جنبنده ای، هر پرنده ای که اهل ذخیره نیست، خدا او را روزی می دهد. این پر می کشد از این شهر به آن شهر، هر دو جا خدا رازق اوست. گفتند: ما که از این گنجشک و بلبل کمتر نیستیم! مگر اینها اهل پس اندازند، مگر اهل ذخیره اند، روزی شان تأمین است؛ ما هم همینطوریم. اینها از مکه به مدینه؛ در ایوان مسجد نشستند. بعد آن جلال و شکوه انصار پیدا شد و قدرت پیدا کردند و دو امپراطوری را فتح کردند.
دست کمک خداوند یاور و همراه نیروهای مخلص این آیه همیشه بود؛ وجود مبارک پیغمبر با این افراد وارد مکه شد. ابوسفیان متعجبانه قدم می زد، می گفت: یا لیت شعری بماذا غلبنی. ای کاش من می فهمیدم آخر چه جور ما شکست خوردیم، آنها پیروز شدند! ما شمشیر داشتیم، آنها چوب دستی؛ ما سواره داشتیم، آنها پیاده؛ ما به سربازانمان کباب شتر می دادیم، آنها خرما می مکیدند؛ جمعیت ما هم چند برابر بود. چه جور شد اینها پیروز شدند؟! وجود مبارک پیغمبر (ص) از پشت سررسید، دست روی دوش نحس ابوسفیان گذاشت، فرمود: بالله غلبت. آن دستی را که از غیب برون آید و کاری بکند توندیدی! در جبهه ها و در جنگ هم همین طور بود. بنابر این هر کدام از ما در همین مسیر باشیم، یقیناً ذات أقدس الله حافظ و ناصر ماست.
آیت الله جوادی آملی
بخشهایی از بیانات آیت الله جوادی آملی
(مدظله العالی) در دیدار با دکتر محسن رضائی قم؛ ۷/۲/۱۳۸۸
پی نوشت:
(۱) برداشت از: احقاف/ ۳
(۲) اشاره به: آل عمران/ ۱۹۱
(۳) انبیاء/ ۱۶
(۴) بحارالانوار/ ۶۷/ ۶۴
(۵) یوسف/ ۱۸
(۶) طه/ ۹۶
(۷) برداشت از : وسائل الشیعه / جلد ۱۷ / صفحه ۴۱
(۸) عنکبوت / ۶۰
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید