پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عصر سلجوقی و سیاست‌های فرهنگی شیعه


عصر سلجوقی و سیاست‌های فرهنگی شیعه
بدون تردید یكی از مقاطع حساس تاریخ شیعه امامی، پیدایش دولت سلجوقیان و افول قدرت شیعی آل بویه بود. مطالعه این بخش از تاریخ تحولات سیاسی و فرهنگی شیعه می‏تواند دستاوردهای ارزشمندی در راستای كشف و فهم دینامیسم حاكم بر تاریخ شیعه امامی داشته باشد. به این منظور لازم است ابتدا نگاهی به اوضاع سیاسی این دوره به ویژه در بغداد كه كانون اصلی این برخورد بود، داشته باشیم.
از همان ابتدای بنای بغداد در دو سوی شرق و غرب دجله، شیعیان در محله كرخ(۱) و اهل سنت در محله‏های باب البصره، باب العشیر و باب القلائین در غرب دجله ساكن شدند(۲).
در آغاز امر، غرب دجله مركز سیاسی شهر بود، ولی به علت گسترش تشیع در آنجا، عباسیان به تدریج مركز سیاسی شهر را به شرق دجله منتقل كردند. در این راستا، مكتفی، خلیفه عباسی، قصر تاج را در باب الشاطئیه در رصافه و مسجد جامعی را در رحبه ایجاد كرد(۳) و سایر خلفا نیز كار وی را ادامه دادند، ولی كرخ همچنان محله مهمی بود و قاضی القضاهٔ و سایر دستگاههای اداری شهر در آنجا بودند(۴).
كرخ بزرگ‏ترین و مهم‏ترین پایگاه تشیع در عراق و سراسر قلمرو خلافت عباسی بود و شیعیان اعتبار خاصی برای آن قائل بودند. آرامگاه امام موسی كاظم علیه‏السلام ، كه پیش از شهادت در آنجا زندانی بود(۵)، و آرامگاه امام محمّد بن علی علیه‏السلام ، امام نهم، در آن محله قرار داشت. مسجد براثا كه به اعتقاد شیعیان، امام علی علیه‏السلام در آنجا نماز به جای آورده بود و شیعیان احترام زیادی برای آن قایل بودند نیز در آن محله بود. همین عوامل و نزدیكی آن محله به سایر مقابر ائمه باعث تراكم شیعیان در آن نقطه می‏شد.
هر چه قدرت و جمعیت شیعیان بیشتر می‏شد، نزاع آنها با محله‏های اهل سنت افزایش می‏یافت. در اوایل قرن چهارم كه دستگاه خلافت عباسی به نهایت ضعف خود رسیده بود، این نزاعها اوج گرفت و بارها كرخ به آتش كشیده شد.
در سال ۳۲۶ ق دوباره حنبلیان به محله كرخ حمله بردند و مسجد براثا را خراب كردند. این نزاع لطمه‏های زیادی به محله كرخ وارد می‏كرد. هنگامی كه كرخ با این مشكلات دست و پنجه نرم می‏كرد، ناگهان به ظاهر گشایشی حاصل شد و آل بویه شیعی مذهب وارد بغداد شدند (۳۳۴ق) و مهار دستگاه خلافت عباسی را در دست گرفتند. در نگاه اول انتظار می‏رفت كه كرخ در سایه یك دولت همكیش روزگار آرام و پر رونقی را آغاز كند، ولی برعكس، به دلایل متعدد كه مهم‏ترین آنها مذهب بود، بیشترین آتش‏سوزیها در كرخ در این دوره رخ داد.
آل بویه شیعی مذهب در ابتدا قصد داشتند بساط خلافت عباسی را برچینند و علویان را به قدرت برسانند، ولی از بیم شكست از این كار خودداری كردند(۶). با وجود این، آل بویه در آغاز امر آزادی مذهبی را برای شیعیان به ارمغان آوردند. در اولین سال ورود آنها، شیعیان با آزادی تمام به زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام رفتند و چادرهای زیادی در محله باب الطاق برافراشتند.
اهل سنت این اقدام شیعیان را نمی‏توانستند تحمل كنند، ولی از ترس فرمانروایان آل بویه دست به هیچ كاری نمی‏زدند؛ امّا چیزی نگذشت كه جسارت یافتند و دوباره به نزاع با شیعیان پرداختند كه یكی از دلایل آن ظهور طغرل سلجوقی (۴۲۹-۴۵۵ق) بود. اولین تماس بین خلیفه بغداد و طغرل، نشانی از ضعف دیلمیان و گرایش خلیفه به سوی قدرتی نوظهور داشت. طغرل كم‏كم به صورت خطری برای دیلمیان به صحنه آمد. در سال ۴۱۹ تركان علیه جلال الدوله ابوطاهر شورش كردند و او را در خانه‏اش محاصره كردند. در این اختلافات شیعیان كرخ نیز از مصادره اموال و آزار تركان در امان نبودند و قادر، خلیفه عباسی، گاهی حكم جهاد علیه شیعیان را نیز صادر می‏كرد.
در سالهای ۴۲۳-۴۲۶ نابسامانی تمام عراق به ویژه بغداد را فرا گرفته بود، تا اینكه در ۴۲۷ سپاهیان بغداد، علیه جلال الدوله دیلمی شورش كردند و او ناشناس و پیاده به خانه نقیب علویان سید مرتضی در كرخ رفت و بعد به تكریت فرار كرد و سپاهیان خانه‏اش را غارت كردند(۷).
با ظهور طغرل خلیفه، قائم، قاضی القضات علی بن محمّد بن حبیب ماوردی، فقیه شافعی را در ۴۳۵ به رسالت نزد طغرل فرستاد. در آن زمان هنوز جلال الدوله دیلمی زنده بود. رسالت ماوردی این بود كه از طغرل بخواهد میان دو حاكم دیلمی، جلال الدوله و ابوكالیجار، كه در نزاع بودند، میانجی‏گری كند. ماوردی به بغداد بازگشت و پذیرش فرمان از طرف طغرل را به خلیفه تقدیم كرد(۸). جلال الدوله سیادت خود را به تدریج از دست داد و با مرگ وی در ۴۳۵ق دولت وی به پایان رسید.
پس از مرگ جلال الدوله لشكریان با فرزند ارشد وی، ملك عزیز ابو منصور كه در واسط بود، بیعت كردند، ولی چون او در آمدن به بغداد تأخیر كرد، ابو كالیجار فرزند سلطان الدوله (۴۳۵-۴۴۰ق) خود را به بغداد رساند.
كالیجار در ۴۳۹ نامه‏ای به طغرل فرستاد و به او پیشنهاد مذاكره صلح كرد. درخواست او مورد پذیرش طغرل قرار گرفت و فرمان منع تهاجم به قلمرو او را صادر كرد(۹). ابو كالیجار به دلیل سستی اوضاع در بغداد به شیراز رفت و پسرش ملك رحیم را در بغداد، قائم مقام خود كرد(۱۰). او پس از مدتی از شیراز به كرمان رفت و در ۴۴۰ق در آن شهر درگذشت.
ملك رحیم به حضور خلیفه قائم (۴۲۲-۴۶۷ق) رسید و زمام امور را در دست گرفت. یك سال پس از به سلطنت رسیدن ملك رحیم در سال ۴۴۱ق در شب عاشورا به شیعیان كرخ اعلام گردید كه از نوحه‏خوانی و عزاداری برای رفع درگیری و فتنه خودداری كنند، ولی شیعیان در حین عزاداری با سنیان باب البصره درگیر شدند و اهل كرخ به دور آن دیوار بنا كردند. این تشنجها در عید فطر همان سال نیز ادامه یافت. در سال ۴۴۲ مردم بغداد اعم از سنی و شیعه تصمیم گرفتند به زیارت مرقد امام حسین علیه‏السلام و امام علی علیه‏السلام بروند و این امر اتفاق افتاد(۱۱). ولی شیرینی این اتحاد دیری نپایید و در صفر ۴۴۳ شیعیان برجهایی برپا داشتند و با طلا جمله محمّد و علی خیرالبشر را نوشتند. سنیان نیز منكر آن شده، این عبارت را مغایر مبانی اسلام دانستند(۱۲). درگیری پیش آمد و در آن یكی از رجال عباسی به قتل رسید. اهل سنت جسد وی را در جوار قبر امام احمد بن حنبل دفن و در مراجعت، بقعه مطهر امام موسی كاظم علیه‏السلام را ویران كردند و ضریح آن حضرت و ضریح آرامگاه امام جواد علیه‏السلام و قبر آل بویه را به آتش كشیدند. در این آتش‏سوزی حتّی قبر جعفر بن منصور، امین و مادرش زبیده و دیگر قبور نیز سوخت. شیعیان نیز قبور برخی از مشایخ اهل سنت را به آتش كشیدند. آنان به سوی قبر احمد بن حنبل هجوم بردند، ولی تقیب شیعیان آنان را از این كار باز داشت(۱۳). در سال ۴۴۴ نیز به دلیل ذكر «حیّ علی خیر العمل» و نوشتن جمله «محمّد و علیّ خیر البشر» سنیان به كرخ حمله كردند و گروه بسیاری از مردم هلاك شدند و كرخ در آتش سوخت. در ذی‏حجه همین سال بار دیگر درگیری خونین پیش آمد(۱۴).
در همین ایام است كه دو رساله نیز در حقوق عمومی، به عنوان احكام السلطانیه تألیف شد. مقصود نویسندگان این دو رساله، ماوردی شافعی و ابن فراء حنبلی، فراهم كردن حمایت اعتقادی برای حاكمیت دوباره مذاهب اهل سنت بود(۱۵).
در چنین اوضاعی بود كه سعد بن ابی شواك (م ۴۴۴ق) با سپاهی از طرف طغرل به حلوان رسید. خبر ورود این سپاه به حلوان، مردم بغداد را به وحشت انداخت و سپاه ملك رحیم، آخرین امیر آل بویه در مقابل آنان كاری از پیش نبرد(۱۶). طغرل نیز، كه در همدان بود، با آگاهی از اوضاع آشفته بغداد اعلام كرد كه قصد حج و اصلاح راه مكه و سپس تصرف مصر را دارد. وی پس از رسیدن به حلوان فرستاده‏ای نزد خلیفه اعزام كرد و در اظهار اطاعت و بندگی راه مبالغه پیش گرفت و به تركان بغداد نیز پیام داد و آنان را به بذل و بخششهای خویش نوید داد. با وجود این، تركان نارضایتی خویش را از نزدیك شدن طغرل به خلیفه اعلام داشتند، ولی خلیفه به دسیسه و توطئه پرداخت. چون وی قبلاً خواهان انقراض آل بویه بود، این كار را به دست طغرل امكان‏پذیر می‏دید.
ملك رحیم، حاكم دیلمی بغداد نیز كه خویش را در خطر می‏دید، رأی وی را در مورد طغرل پذیرفت. سرانجام پس از مذاكرات و صلاح‏اندیشی قرار شد خطبه به نام طغرل خوانده شود و خلیفه در این امر پیش قدم شد. ابن مسلمه (رئیس الرؤسا) با گروهی از قضات، نقبا، اشراف و امرای سپاه ملك رحیم به پیشواز شتافتند. ملك رحیم از جانب خلیفه، نمایندگی داشت كه به طغرل تعهد بسپارد كه در بغداد اقدامی خصمانه بر ضد او و لشكریانش صورت نخواهد گرفت؛ امّا خلیفه و ملك رحیم نتوانستند به تعهد خویش عمل كنند؛ زیرا ورود سلجوقیان به بغداد، سبب خشم مردم گردید و علیه آنان شورش كردند.
طغرل در سال ۴۴۷ ق بدون روبه‏رو شدن با مقاومتی وارد بغداد شد و كنترل خلافت را به دست گرفت. القائم بامراللّه‏ دستور داد تا بر منابر بغداد به نام طغرل بیك خطبه خواندند و نام او را بر سكه‏ها نقش كردند و او را لقب السلطان ركن الدوله(۱۷) ملك المشرق و المغرب بیك داد.طغرل نجات بخش خلیفه از فشار قدرتهای شیعی آل بویه، آل مزید و فاطمیان شمرده می‏شد. پس از استقرار طغرل، شیعیان كرخ ناامید از دولت شیعی همكیش خود، اكنون خود را با یك حاكم سنّی متعصب روبه‏رو می‏دیدند. عدم اعتماد و ناامیدی از دولت همكیش باعث شد نه تنها هیچ گونه مخالفتی با طغرل نكنند، بلكه زمانی كه اكثر مردم بغداد به رهبری ملك رحیم بر سپاهیان طغرل شوریدند و تعداد زیادی از آنها را كشتند، اهالی كرخ برای نزدیك كردنِ خود به طغرل از او حمایت كردند و سپاهیان او را در محله خود جای دادند و از آنها محافظت كردند. طغرل پس از سركوب شورشیان از اهالی كرخ سپاسگزاری كرد و تعدادی از سپاهیان خود را برای حمایت از آن محله در برابر هجوم احتمالی سنیان به آنجا اعزام كرد. یكی دیگر از اقدامات طغرل كه به مذاق شیعیان كرخ بسیار خوشایند بود، مصادره اموال تركان، دشمنان خونی شیعیان بود.
طغرل فرمان دستگیری ملك رحیم و تمام طرفدارانش را صادر كرد و نام وی در سال ۴۴۷ق از خطبه حذف گردید. گر چه خلیفه، ملك رحیم را بی‏تقصیر معرفی كرد، ولی سودی نبخشید؛ زیرا طغرل او را به جنوب جبال و بعدها به قلعه «تبرك» ری فرستاد. ملك رحیم به سال ۴۵۰ در زندان در گذشت(۱۸).
در چنین شرایط ویژه تاریخی كه حكومت شیعی برچیده می‏شد و حكومتی غیر شیعی به قدرت می‏رسید و خودبه‏خود چالشهای دینی و فرهنگی پیش‏بینی نشده‏ای را به دنبال داشت، رفتارشناسی و سلوك اجتماعی و سیاسی شیعیان قابل مطالعه است. و ما در پی چند عنوان مهم به این رفتارشناسی می‏پردازیم:
۱ ـ عدم مشاركت در قیام ارسلان بساسیری
یكی از حوادث بسیار مهم اواخر حكومت آل بویه و اوایل تسلط دولت سلجوقی بر عراق، قیام ارسلان بساسیری است. ارسلان از قبایل كُرد شبانكاره فارس بود و هنگامی كه دیلمیان برای گردآوری سپاه، به فسای فارس رفته بودند، به آنان پیوست و به بغداد رفت. بساسیری در بغداد با ابراز لیاقت و به همراه توسعه و نفوذ آل بویه، به مناصب بالا ارتقا یافت. بنابراین، كردانی كه به خدمت عضدالدوله پیوستند، همان كسانی بودند كه بعدها به اشتباه و یا مسامحه، ترك خوانده شدند و بساسیری نیز به خطا ترك خوانده شده است(۱۹). بساسیری، خدمات خویش را در دربار بهاءالدوله به عنوان غلام مخصوص وی آغاز كرد و با ابراز لیاقت توانست تا فرمانداری بخش غربی بغداد نیز ارتقا یابد. این مقام را جلال الدوله در سال ۴۲۵ به او سپرد تا هرج و مرج بخش غربی بغداد را كه نمایندگان سلطان، توان جلوگیری از آن را نداشتند، پایان بخشد. از آن زمان بساسیری كوشید تا نفوذ خویش را در حكومت افزایش دهد و این هدف، از راه اعمال قدرت بر رؤسای قبایلِ اطراف بغداد، امكان‏پذیر شد. او به همین جهت مورد اعتماد مشاوران خلیفه نیز قرار گرفت(۲۰).
كار بساسیری كم‏كم بالا گرفت و بر تمام عراق مسلط شد و شهرت یافت تا آنجا كه بر منابر عراق به نام وی خطبه می‏خواندند و خلیفه بدون اجازه وی به كاری دست نمی‏زد. در این دوره، از ملك رحیم، آخرین امیر بویه، جز نامی باقی نمانده بود(۲۱)، ولی این وضع ادامه نیافت؛ زیرا بساسیری بر ضد خلیفه طغیان كرد. مورخان قیام او را به گونه‏های متفاوت گزارش كرده‏اند و هر كس بر اساس دیدگاه سیاسی و مذهبی خویش به آن پرداخته است، ولی در هیچ جا از مشاركت و همدمی شیعه امامی با بساسیری سخنی به میان نیامده است. این امر نشانگر قدرت هاضمه سیاسی شیعه و پیروی آنها از نقیبان با كفایت بود. ادامه سرنوشت بساسیری و عدم تعادل سیاسی و تندروی و تكیه او بر قدرت فاطمیان مصر نشان می‏دهد كه عامل اصلی نپیوستن شیعیان امامیه به وی چه چیزهایی بوده است.
وقتی طغرل در ۴۴۷ وارد بغداد شد، بساسیری به رحبه گریخت و در آنجا گروهی از تركان به او ملحق شدند. وی با مستنصر، خلیفه فاطمیِ مصر مكاتبه كرد. مستنصر، اموال فراوانی برای وی فرستاد و به «ینال» برادر طغرل نامه نوشت و مقام برادرش را به او وعده داد. ینال نیز قیام كرد و طغرل با او سرگرم نبرد شد(۲۲). فرمانده كل قوا ابن مسلمه كه سنیِ حنبلی بود، فرصتی به دست آورد تا از بساسیری انتقام بگیرد، ولی بساسیری با لشكری كه گرد آورده بود به بغداد رفت و بر ابن مسلمه دست یافت و او را به دار آویخت(۲۳).
بساسیری سپس خلیفه قائم را نیز دستگیر كرد و به زندان انداخت. در این زمان بود كه خلیفه نامه‏ای به طغرل نوشت كه «زینهار اسلام را دریاب و در دفع این ملاعین بشتاب».
طغرل جوابی مختصر به این شرح نوشت: «ما متعاقب با لشكری بی‏حد خواهیم آمد، خلیفه باید كه فارغ البال و مطمئن الحال باشد»(۲۴).
در این اوان، داعیان فاطمی توانسته بودند در دل و اندیشه ابراهیم ینال، برادر جوان و ناتنی دلیر طغرل نیز رخنه كنند و او را به اطاعت امام فاطمی متمایل سازند. ابراهیم ینال پس از آنكه طغرل، برادر مهتر را با قدرت شمشیر خود به بغداد آورد، بر ضد طغرل برخاست و برادر را ناچار كرد كه بغداد را به خلیفه و وزیر خود، عمید الملك كندری واگذارد و او را در سرزمینهای غربی ایران دنبال كند. این خلأ موقت سیاسی ـ نظامی، به ارسلان بساسیری فرصت داد كه به یاری برخی از امرای شیعه‏گرای عرب، به بغداد حمله كند و خلیفه و كندری را از كار بركنار سازد و خطبه خلافت را به نام مستنصر فاطمی ایراد نماید و شعار فاطمیان را با ذكر «حیّ علی خیر العمل» در اذان، آشكار سازد(۲۵). او به ضرب سكه‏هایی مبادرت كرد كه یك طرف آن نام مستنصر خلیفه فاطمی و طرف دیگر جمله «لا اله الاّ اللّه‏ وحده لا شریك له، محمّد رسول اللّه‏، علیّ ولیّ اللّه‏» نقش شده بود(۲۶).
این حركتِ بساسیری كه در فاصله سالهای ۴۴۷-۴۵۱ صورت گرفت، مخالفان شیعه را در عراق به اهمیت وجود خطر آگاه ساخت و در برافكندن آن كوشید، ولی فاطمیان در مصر، به واسطه پریشانیهای مالی، سیاسی و اجتماعیِ ناشی از قحطی و طاعون و جنگهای داخلی در مصر، از درك اهمیت امر این جریان غافل ماندند و از كمك جدی به او دریغ ورزیدند. در نتیجه، طغرل پس از غلبه بر برادر، در سال ۴۴۸ ق به بغداد بازگشت و بساسیری در سال ۴۵۱ در جنگ كشته شد(۲۷) و قدرت نوظهور وی در بغداد خیلی زود به پایان رسید.
این بار خلیفه و اهل سنت، به ویژه حنبلیان، از حضور طغرل در بغداد رضایت خاطر داشتند، در صورتی كه شیعیان نگران و دلتنگ بودند. نگرانی شیعیان بی‏دلیل نبود؛ آنها می‏بایست تاوان حركت عقیم و بی ثمر بساسیری را می‏پرداختند. این بود كه با روی كار آمدن سلجوقیان، وضع زندگی سیاسی و فرهنگی شیعیان بغداد یك باره دگرگون شد. آزار و اذیت و قتل و كشتار آنان دوباره آغاز گردید و مراسم عزاداری حسینی منع شد. شیعیان ناگزیر برای حفظ جان و مكتب خویش دوباره به تقیه روی آوردند.
ذهبی در العبر می‏نویسد: پس از تسلط طغرل بر بغداد و كشته شدن بساسیری، اهل كرخ خوار شدند و اموال آنان مورد غارت قرار گرفت(۲۸). در نتیجه این تحول و جابه‏جایی قدرت، موقعیت سیاسی و فرهنگی شیعیان به دوران پیش از آل‏بویه بازگشت و مذاهب اربعه به ویژه مذهب حنبلی در بغداد به اوج قدرت خویش رسید. این وضع دوران دیگری از خلافت عباسیان و زندگی سیاسی و فرهنگی شیعیان است كه تا سقوط بغداد در ۶۵۶ به دست هلاكوخان مغول ادامه یافت.
۲ ـ اصرار بر مواضع اصولی و استحكام كانونهای قدرت
بدون شك، سه عامل در تجدید قدرت خلیفه و قدرت‏یابی مذاهب اربعه، كه از ۳۳۴ق با تسلط دیلمیان در بغداد در مقابله با مذاهب شیعه رو به ضعف نهاده بودند، نقش داشت:
۱ ـ ضعف پادشاهان دیلمی در اواخر حكومت آنان كه خلیفه از این ضعف، بهره‏برداری می‏كرد و خود را به سان اسلاف خویش، به عنوان حاكم روحانی و امیر مؤمنان در اذهان مردم وانمود می‏كرد.
۲ ـ مخالفت بساسیری و قیام او علیه دستگاه خلافت عباسی و حمایت از فرقه اسماعیلی. این اقدام نه تنها امرا و بزرگان عرب و حامیان مذاهب اربعه را به وحشت انداخت و آنان را در پشتِ سر خلیفه قرار داد، بلكه شیعیان بغداد را نیز از حمایت جدی وی باز داشت.
۳ ـ ظهور طغرل در صحنه سیاست و حمایت وی از خلیفه و نهایتا از ایدئولوژی مذاهب اهل سنت و مبارزه علیه شیعیانی بود كه بیش از صد سال، رویاروی سنی مذهبان قرار داشتند.
در میان این سه عامل، عامل سوم؛ یعنی حمایت طغرل از خلافت، نقش بسیار مهم و حساسی در این تجدید حیات سیاسی و مذهبی به عهده داشت. بنابراین، خلافت عباسی و مذهب تسنن كه با غلبه امرای شیعی مذهب آل بویه بر بغداد به سستی گراییده بود، با ورود تركانِ تازه مسلمان و سنی مذهب سلجوقی، بار دیگر حیاتی تازه یافت و خلیفه بغداد موفق شد از نو تسلط روحانی خویش را بر ممالكی كه از عهد صفاریان و دیلمیان از دست داده بود، برقرار سازد.
در چنین شرایطی پیشوایان شیعه ضمن حفظ بی‏طرفی، از مواضع اصولی خود عدول نكردند و این امر سبب شد تا خانه شیخ طوسی ـ كه در رمضان سال ۳۸۵ق در شهر طوس دیده به جهان گشود و در سال ۴۰۸ق در ۲۳ سالگی به شهر بغداد هجرت كرده و در محضر بزرگانی چون شیخ مفید (م۴۱۳ق) و نیز سید مرتضی علم‏الهدی (م۴۳۶ق) درس خوانده بود و مدت ۱۱ سال پیشوایی شیعه در بغداد را به عهده داشت ـ در كرخ بسوخت(۲۹) و خود وی به نجف مهاجرت كرد(۳۰) و با این هجرت یكی از مهم‏ترین پایگاههای علمی و فرهنگی شیعه را در هزاره گذشته پایه‏گذاری كرد. این حركتهای اصولی موجب شد تا روی كار آمدن سلجوقیان نه تنها اسباب تضعیف شیعیان را فراهم نسازد، بلكه چنان كه عبدالجلیل قزوینی در كتاب النقض می‏نویسد: «در ری و آبه و قم و كاشان و ولایت طبرستان و مازندران همه رافضی‏اند»(۳۱)، شیعه مدام گسترش یافت. در كتاب النقض آمده است: اگر به آذربایجان شیعه زبون باشند و تیغ و حكم به دست شافعی مذهبان باشد، در مازندران شافعیان زبون باشند، و تیغ و قلم به دست شیعیان باشد(۳۲). این امر نشان می‏دهد كه بركناری بویهیان نه تنها تأثیری در گرایش ساكنان طبرستان به مكتب شیعه نداشته است، بلكه چنان كه از مطالعه این قبیل منابع به دست می‏آید، شیعه به آینده امید داشته است.
در این دوره قم دربست در اختیار شیعیان بود. در قم منبرها، مناره‏ها، كرسیهای علمی، كتابخانه‏ها و مدرسه‏های زیادی دایر بود. مدرسه اثیرالملك، مدرسه شهید سعید عزالدین مرتضی، مدرسه سید امام زین الدین، مدرسه ظهیر عبدالعزیز و مدرسه شمس الدین مرتضی، از مدارس این دوره بود. در كنار این مدارس و كتابخانه‏ها حرم حضرت فاطمه مثل نگین می‏درخشید. شعرا، فقها، ادبا، متكلمان و زهّاد زیادی در این شهر می‏زیستند(۳۳).
در عهد مرتضای قم علمای فریقین هر آدینه به سلام وی می‏رفتند و از وی عطا می‏ستاندند و سلطان سلجوقی در وقت انزوایش به سرای او رفت و نظام الملك هر سال به خانه وی می‏رفت و در عهد سید شمس الدین رئیس شیعه(۳۴) در همه محافل و مجامع سالهای دراز كسی بالاتر از او نمی‏نشست(۳۵).
به نوشته مؤلف كتاب النقض، قاضی ابو ابراهیم پنجاه سال در قم، به مذهب اهل بیت حكم راند و فتوا نوشت و پس از وی در زمان تحریر كتاب النقض بیست سال بود كه سید زین الدین اسیره شرفشاه حاكم قم بوده است(۳۶).
كاشان نیز یكی دیگر از شهرهای مهم شیعی دوره سلجوقی شد و مساجد و مدارس فراوانی بنا گردیده علمای زیادی در آن به فعالیت مشغول بودند. مدرسه‏های صفویه، مجدیه، شرفیه و عزیزیه از مدارس فعال این دوره بودند و سید امام ضیاءالدین ابوالرضا و فقها و قضات و زهاد زیادی بجز او در كاشان بودند(۳۷).
در شهر آبه مساجد و مدارس و مراسم دینی بسیار پرشكوه دایر بود. مردم در عید غدیر و عید فطر و مراسم عاشورا شركت مجدانه‏ای داشتند. مدرسه‏های عزالملكی و عرب شاهی دایر بودند و سید ابو عبداللّه‏ و سید ابوالفتح حسینی در شمار علمای شیعی این شهر در اوایل قرن ششم بودند(۳۸).
شیعه در ری در نیمه اول قرن ششم دارای مدارس مختلف بود؛ از جمله مدرسه بزرگ سید تاج الدین محمّد كیسكی، مدرسه شمس الاسلام حسكا بابویه، مدرسه سید زاهد ابوالفتوح، مدرسه فقیه علی جاسبی در كوی اصفهانیان، مدرسه خواجه عبدالجبار مفید، مدرسه كوی فیروز، خانقاه امیر اقبالی، مدرسه خواجه امام رشید و مدرسه شیخ حیدر مكی كه بیشتر این مدارس با همدمی سلاطین سلجوقی و به مدد نواب آنها ساخته شدند و عبدالجلیل قزوینی رازی در اثبات رسمیت و موقعیت قابل قبول شیعه در عصر خود به این قضیه اشاره می‏كند(۳۹).
نزاع میان فرقه‏های حنفی و شافعی در ری در قرن ششم به عنوان یكی از دلایل پیشرفت شیعه در این منطقه شمرده می‏شد. در این عصر مراسم سوگواری عاشورا در ری برگزار می‏شد و مراقد علویان مورد احترام حنفیان و شافعیان ری بود و منقبت خوانی میان شیعیان رواج داشت. تعداد دانشوران شیعه در دوره سلاجقه در شهر ری بسیار زیاد بود.كتاب الفهرست منتجب الدین چگونگی حضور فرهنگی تشیع در شهر ری را در قرن ششم نشان می‏دهد. از خواندن این كتاب می‏توان پی برد كه اندیشمندان شیعی بسیار برجسته‏ای در این دوره در شهر ری زندگی می‏كرده‏اند و هر از چند گاهی میان آنان و علمای سنی مناظره‏هایی صورت می‏گرفت و گاهی این مناظره‏ها در حضور سلاطین سلجوقی برگزار می‏شد(۴۰). كتاب مناظره علمای بغداد نوشته ابن عطیه كه اخیرا علی لواسانی(۴۱) آن را به چاپ رسانده است، خلاصه‏ای است از مناظره و بحث میان علمای شیعه و سنی در محضر جلال الدین ملك شاه سلجوقی و وزیر كاردانش خواجه نظام الملك طوسی كه به اهتمام مقاتل ابن عطیه ـ داماد خواجه ـ تدوین شده است.
بنا به تصریح عبدالجلیل رازی، در سده ششم چهار مذهب شافعی، حنفی، شیعه امامیه و شیعه زیدیه در ری رواج كامل داشته و هر كدام دارای مراكز فرهنگی و مذهبی و دانشمندان بلندپایه‏ای در این شهر بودند. این سده مصادف با ظهور و رواج اسماعیلیه و پیروان آنها در ایران است. گر چه حاكمیت سلجوقی، حامی قطعی تسنن بوده است، امّا كارآیی شیعیان در امور دبیری، به رغم فشارهای زیاد، نه تنها موجب خاموشی تشیع نشد، بلكه رشد و گسترش آن را نیز به همراه آورد. وزارت تنی چند از شیعیان در حكومتهای عباسیان و سلجوقیان، مانند هبهٔ اللّه‏ محمّد بن علی، وزیر المستظهر (۴۸۷-۵۱۲ه ق) سعد الملك آوجی، وزیر محمّد بن ملك شاه و شرف الدین انوشیروان خالد كاشانی، وزیر المسترشد و محمود بن ملك شاه گواه بارزی بر این مدعاست(۴۲).
صاحب كتاب بعض فضائح الروافض، از بزرگ‏ترین مخالفان شیعه در ری، قدرت شیعه را در آن زمان چنین توصیف می‏كند:
«در هیچ روزگاری این قوت نداشتند كه اكنون، چه دلیر شده‏اند! و به همه دهان سخن می‏گویند. هیچ‏سرایی نیست از تركان، كه در او ده پانزده رافضی نیستند، و در دیوانها هم دبیران ایشانند، و اكنون بعینه همچنان است كه در عهد مقتدر خلیفه بود»(۴۳).
همو در باب قدرت شیعه در عهد مقتدر خلیفه (عهد آل بویه) می‏نویسد:
«استیلای روافض در عهد مقتدر خلیفه بود، از سنه خمس و ثلاث مائه تا سنه ثلاث و عشرین و ثلاث مائه كه مقتدر را بكشتند»(۴۴).
عبدالجلیل قزوینی رازی در كتاب النقض از ارتباط خواجه نظام الملك با برخی از بزرگان شیعه در ری حكایتها دارد و می‏نویسد در هر دو هفته نظام الملك از ری به دوریست می‏رفت و از خواجه جعفر كه شیعه بود سماع اخبار می‏كرد و خواجه حسن پدر بوتراب دوریستی با نظام الملك حق خدمت و صحبت داشت و شعری در مدح خواجه نظام الملك گفته است(۴۵). و صاحب راحه الصدور از این می‏نالد كه دبیران رافضی یا اشعری بر سر كار باشند. او می‏نویسد:
«كدام فساد از این بدتر است كه دبیری رافضی یا اشعری در رأس امور باشند و قلم در املاك مسلمانان كنند.»(۴۶)
نفوذ این دبیران و جایگاه اداریشان موجب می‏شد تا سرهنگان و نیروهای اجرایی دولت از آنها پیروی كنند و مردم از آنها بر خود بیمناك بودند. در كتاب بعض فضائح الروافض نویسنده مدعی شده است كه در عهد سلطان محمّد ملك‏شاه، خداوندان رافضی به علمای سنی رشوت می‏دادند(۴۷).
امیر مجد الملك ابوالفضل اسعد بن محمّد بن موسی زاوستانی در عهد سلطان طغرل شیعه و محترم بود و باروی شهر ری و قم و مسجد عتیق قم و قبه فاطمه معصومه علیهم‏السلام را او ساخت۴۸).
او مادر سلطان بركیارق را به نكاح خواست و بر لشكرها فرمانده شد، امرا بر او حسد بردند و در غوغای لشكر كشته شد(۴۹). برادرش اثیر الملك ابو المجد سعد بن موسی بعد از قتل برادرش تا در قید حیات بود محترم بود و او را رئیس العرافتین می‏خواندند و پس از مرگ، پیكرش را از خاك قم به مشهد منتقل كردند و در آنجا دفن شد(۵۰).
آثار خیرات مجد الملك تا عصر عبدالجلیل قزوینی رازی در مكه و مدینه و در مشاهد ائمه علوی و سادات فاطمی باقی بود.
عبدالجلیل از فخر الدین شمس الاسلام الحسن رئیس شیعه نقل می‏كند: مجد الملك به رغم اینكه شیعه بود با اهل سنت به خوبی رفتار می‏كرد و عدالت را نسبت به همه اجرا می‏نمود و شیعه را بر مكاتب اهل سنت مقدم نمی‏داشت(۵۱). قبر مجد الملك در كربلا و متصل به قبر امام حسین علیه‏السلام است(۵۲).
عبدالجلیل رازی در دفاع از جایگاه شیعه نزد سلاطین سلجوقی یادآور می‏شود، اینكه نسبت به شیعیان فتنه‏هایی پیش آمده به دلیل سعایت دشمنان شیعه نزد سلاطین بوده است، درست همانند سعایتهایی كه از فرقه‏های دیگر شده و ستمهایی را در پی داشته است. رازی چند نمونه را یادآور می‏شود؛ از جمله در عهد ملوك دیالمه برای علمای مجبره و در اصفهان در عهد محمودی با مشبهه و در همدان در عهد سلطان مسعود و اینها هیچ كدام دلیل بطلان یك مذهب نمی‏باشد(۵۳).
به رغم گرایش امرای سلجوقی به مذهب تسنن، همواره علویان مورد احترام آنان بوده و به عمارت مرقد امام رضا علیه‏السلام كه نماد تشیع شمرده می‏شد، توجّه داشته‏اند. در دوره سلجوقی، ابوطاهر قمی، وزیر سلطان سنجر، برای نخستین بار بنای مفصلی برای مرقد امام رضا علیه‏السلام ساخت.
۳ ـ رویكرد به عقل
شیعه امامیه در عصر سلاجقه خود به دو دسته تقسیم می‏شدند؛ اصولی و اِخباری. مدار كار شیعه اصولی اجتهاد و بهره‏گیری از عقل، و مدار كار شیعه اِخباری خبر و پرهیز از اجتهاد بود(۵۴). مركز اخباریها قم و مركز اصولیها بغداد بود. به وجود آمدن رویدادهای بی‏كران سیاسی و فرهنگی و تقابلها، تعارضها و تنشها همه نشانگر این نكته بود كه بدون تمسك به عقل و اجتهاد نمی‏توان از عهده آن همه نیازهای رو به افزایش و مقتضیات برآمد. این بود كه مكتب سنت‏گرایی قم كه از سال ۱۳۲ق آغاز می‏شد، در این دوره از میان رفت و مكتب اصولی به وسیله شیخ مفید و شاگرد او سید مرتضی و نیز شاگرد سید مرتضی، شیخ طوسی، به قدرت رسید. نخستین رهبر این مكتب، به گونه‏ای آشكار در برابر شیخ صدوق رهبر برجسته مكتب قم و استاد خود قرار گرفت. شاگرد شیخ مفید یعنی شریف مرتضی علم الهدی اصرار می‏ورزید كه عقل به تنهایی و بی یاری وحی باید بنیادهای دین را كشف كند. او بیش از شیخ مفید به دانشمندان قم حمله می‏كرد و جز ابن بابویه بقیه آنها را جبری و مشبّهی می‏دانست و هر چند از آرای فقهی او كمتر كسی پیروی نمود، ولی نظریه‏های كلامی ایشان تا آغاز روزگار مغول سیطره داشت؛ امّا مكتب شیخ طایفه طوسی حاصل تركیب عناصر قوام بخش مكتب متكلمان و اهل حدیث بود. او به آراء فقهی دانشوران قم نزدیك شد، ولی در كلام همچنان پیرو نظریه عقل‏گرایی سید مرتضی بود.
۴ ـ اعلان برائت از اندیشه‏های
● افراطی ملاحده و قرامطه
در كنار این چالش درونی، شیعه با انواع دسیسه‏ها روبه‏رو بود. منتقدان شیعه امامی در دوره سلجوقی كوشش می‏كردند تا با اشاره به تشابه‏هایی كه میان ملاحده و شیعه در برخی از اعمال و باورها وجود داشت آنها را طرد كنند، ولی علمای شیعه با دقت و فراست زیاد می‏كوشیدند تفاوت شیعه امامی با قرامطه و باطنیه را برای مردم و زمامداران آشكار سازند(۵۵). عبدالجلیل قزوینی می‏نویسد: مخالفان شیعه رافضی و ملحد را یكی وانمود می‏كردند و رافضی را دهلیز ملحدی می‏خواندند(۵۶).
یكی از اشكالات كتاب بعض فضائح الروافض خلط میان آراء غُلات، اخباریه و حشویه با آرای اصولی شیعه اثنی عشریه بوده است و سید مرتضای قمی وقتی این كتاب را دیده بود گفته بود(۵۷): عبدالجلیل قزوینی لازم است در جواب این كتاب، بر وجه حق كتابی بنویسد كه كس نتواند آن را انكار كند(۵۸).
نسخه‏ای از كتاب بعض فضائح الروافض را نزد امیر سید رئیس كبیر جمال الدین علی بن شمس‏الدین حسینی كه ریاست شیعه را به عهده داشت بردند. او آن را خواند و آن را پیش برادر برزگ عبدالجلیل قزوینی رازی، اوحد الدین حسین كه مفتی و پیر طایفه شیعه بود فرستاد و او نیز به مطالعه آن پرداخت و آن را از برادر خود پوشیده می‏داشت، تا مبادا در جواب آن تعجیل صورت گیرد(۵۹).
شیخ عبدالجلیل رازی در سال ۵۵۶ق كتاب بعض فضائح الروافض را مطالعه كرد و به نقض آن پرداخت و تألیف آن را قبل از حدود سال ۵۵۶ق خاتمه داد(۶۰).
۵ ـ بالا بردن ظرفیت علمی و
● تقویت هاضمه فرهنگی
به رغم روشهای منفی امرا و علمای اهل سنت نسبت به شیعیان، به نقل صاحب كتاب النقض، شیعیان عادت داشتند كه در مجلس مخالفان خود حضور می‏یافتند و از صحبت سخنرانان گوناگون بهره می‏بردند و عبدالجلیل قزوینی رازی دلیل آن را استماع قول، و انتخاب احسن می‏داند. آنها حضور می‏یافتند تا با آراء و عقاید موافقان و مخالفان خود از مذاهب مختلف دیگر آشنا شود(۶۱). آنها حتّی در راه تقریب فرقه‏ها و مذاهب اسلامی گامهای بلندی برداشتند.
این روشهای منطقی و مسالمت‏جویانه علمای شیعه، اسباب اقتدار معنوی آنها و نیز تحكیم موقعیتشان را نزد سلاطین سلجوقی به رغم همه مخالفتهایی كه با آنها صورت می‏گرفت، فراهم ساخت.
۱ ـ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۸۱.
۲ ـ یاقوت حموی، معجم البلدان، دار بیروت للطباعهٔ و النشر، ۱۴۰۸ق، ج ۴، ص ۴۴۸.
۳ ـ ابن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه محمّد وحید گلپایگانی، چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص ۳۵۳.
۴ ـ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۳۶۸.
۵ ـ ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص ۲۶۹.
۶ ـ ابن خلدون، العبر، ج ۲، ص ۶۵۳-۶۵۲.
۷ ـ شمس الدین محمّد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج ۳، ص ۱۶۱، ۱۶۴؛ ابن اثیر، الكامل، ج ۸، ص ۲۱۹.
۸ ـ ابن اثیر، الكامل، ج ۸، ص ۲۶۶.
۹ ـ همان، ج ۸، ص ۲۷۶.
۱۰ ـ حمد اللّه‏ مستوفی، تاریخ گزیده، به اهتمام دكتر عبد الحسین نوایی، تهران، انتشارات امیركبیر، ۱۳۶۴ش، ص ۴۲۴.
۱۱ ـ ابن جوزی، المنتظم، ج ۸، ص ۱۴۲-۱۴۱.
۱۲ ـ ابوالفداء ابن كثیر، البدایهٔ و النهایه، ج ۱۲، ص ۶۲.
۱۳ ـ ابن جوزی، المنتظم، ج ۸، ص ۱۵۰ و ۳۴۸.
۱۴ ـ همان، ج ۸، ص ۱۵۴.
۱۵ ـ جوئل كرمر، احیای فرهنگی عهد آل بویه، ترجمه محمّد سعید حنایی كاشانی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵ش، ص ۱۰۶ و ۱۰۷، ۱۲۱.
۱۶ ـ ابن اثیر، الكامل، ج ۹، ص ۳۱۰-۳۰۹.
۱۷ ـ تاریخ ایران كمبریج، ج ۵، ص ۵۲.
۱۸ ـ ابن جوزی، المنتظم، ج ۸، ص ۱۶۵.
۱۹ ـ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۳۰، ص ۲۰.
۲۰ ـ ابن اثیر، الكامل، ج ۸، ص ۲۱۲ و ج ۹، ص ۲۸۲ و ۲۸۹.
۲۱ ـ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۳۰، ص ۲۰.
۲۲ ـ ابن جوزی، المنتظم، ج ۸، ص ۱۶۳.
۲۳ ـ ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص ۳۹۸.
۲۴ ـ سیف الدین عقیلی، آثار الوزراء، تصحیح و تحقیق میر جلال الدین ارموی، ص ۲۵.
۲۵ ـ ابن جوزی، المنتظم، ج ۸، ص ۱۹۶.
۲۶ ـ همان.
۲۷ ـ ابن اثیر، الكامل، ج ۹، ص ۳۴۳-۳۴۲.
۲۸ ـ ذهبی، العبر فی خبر من غیر، ج ۳، ص ۲۲۵-۲۲۴.
۲۹ ـ ابن اثیر، الكامل، ج ۶، ص ۱۹۸.
۳۰ ـ ابن جوزی، المنتظم، ج ۸، ص ۱۷۳.
۳۱ ـ عبدالجلیل قزوینی رازی، كتاب النقض، تصحیح سید جلال الدین محدّث ارموی، تهران، انجمن آثار ملّی، ۱۳۵۸ش، ص ۴۹۴.
۳۲ ـ همان.
۳۳ ـ همان، ص ۱۹۵-۱۹۴.
۳۴ ـ همان، ص ۳۹۹.
۳۵ ـ همان.
۳۶ ـ همان، ص ۴۵۹.
۳۷ ـ همان، ص ۱۹۸.
۳۸ ـ همان، ص ۱۹۹.
۳۹ ـ همان، ص ۳۶-۳۵.
۴۰ ـ رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج ۲، ص ۴۸۱.
۴۱ ـ ابن عطیه، مناظره علمای بغداد، تهران، شبر، ۱۳۸۰، ص ۲۴۰.
۴۲ ـ رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۳۸۵.
۴۳ ـ قزوینی رازی، كتاب النقض، ص ۵۳.
۴۴ ـ همان، ص ۵۴.
۴۵ ـ همان، ص ۱۴۵.
۴۶ ـ راحهٔ الصدور، ص ۳۲.
۴۷ ـ قزوینی رازی، كتاب النقض، ص ۱۱۳.
۴۸ ـ همان، ص ۲۱۹.
۴۹ ـ همان، ص ۱۲۰.
۵۰ ـ همان، ص ۱۲۱.
۵۱ ـ همان، ص ۸۳.
۵۲ ـ همان، ص ۸۴.
۵۳ ـ همان، ص ۴۱.
۵۴ ـ طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۷۷.
۵۵ ـ بنگرید به: قزوینی رازی، كتاب النقض، ص ۴۳۴-۴۲۴.
۵۶ ـ همان، ص ۱۰۹.
۵۷ ـ همان، ص ۳.
۵۸ ـ همان، ص ۶-۵.
۵۹ ـ همان، ص ۳.
۶۰ ـ بنگرید به: مقدمه محدث ارموی / بیست و دو.
۶۱ ـ قزوینی رازی، كتاب النقض، ص ۱۰۵.
منبع:فصلنامه مشكوهٔ، شماره ۷۹
نویسنده:غلامرضا جلالی
منبع : خبرگزاری فارس