دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


آبجی خانم


آبجی خانم
آبجی خانم خواهر بزرگ ماهرخ بود، ولی هرکس که سابقه نداشت و آنها را می‌دید ممکن نبود باور کند که با هم خواهر هستند. آبجی خانم بلند بالا، لاغر، گندمگون، لب‌های کلفت، موهای مشکی داشت و رویهم‌رفته زشت بود. در صورتی‌که ماهرخ کوتاه، سفید، بینی کوچک، موهای خرمائی و چشم‌هایش گیرنده بود و هر وقت می‌خندید روی لپ‌های او چال می‌افتاد. از حیث رفتار و روش هم آنها خیلی با هم فرق داشتند. آبجی خانم از بچگی ایرادی، جنگره و با مردم نمی‌ساخت حتی با مادرش دو ماه سه ماه قهر می‌کرد برعکس خواهرش مردم‌دار، تو دل برو، خوش‌خو و خنده‌رو بود، ننه حسن همسایه‌شان اسم او را ”خانم سوگلی“ گذاشته بود. مادر و پدرش هم بیشتر ماهرخ را دوست داشتند که ته تغاری و عزیز نازنین بود. از همان بچگی آبجی خانم را مادرش می‌زد و با او می‌پیچید ولی ظاهراً روبروی مردم، روبروی همسایه‌ها برای او غصه‌خوری می‌کرد دست روی دستش می‌یزد و می‌گفت: ”این بدبختی را چه بکنم، هان؟ دختر به این زشتی را کی می‌گیرد؟ می‌ترسم آخرش بیخ گیسم بماند! یک دختری که نه مال دارد، نه جمال و نه کمال. کدام بیچاره است که او را بگیرد؟“
منبع : سایت رسمی دفتر هدایت