شنبه, ۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 18 May, 2024
مجله ویستا

مولفه‌های قدرت


مولفه‌های قدرت
قدرت چیست و مولفه‌های تشکیل‌دهنده آن کدام است؟ اگر تعریف <ماکس وبر> در مورد قدرت را بپذیریم که آن را فرصتی در چارچوب رابطه اجتماعی می‌داند که به فرد امکان می‌دهد اراده‌اش را حتی علی‌رغم مقاومت دیگران بر آنها تحمیل کند، در این صورت می‌توان پرسید که مولفه‌های اصلی و پایه‌ای قدرت کدام است تا افراد یا کشورها برای افزایش قدرت خود به این مولفه‌ها دست پیدا کنند؟
در آموزه‌های قدیمی بر عوامل عینی قدرت چون قدرت اقتصادی، نظامی و جمعیتی یا حتی سوق‌الجیشی تأکید می‌شد، به طوری که برخی از آنان حتی سلطه یافتن بر منطقه خاصی را مترادف با قدرت اول در جهان بودن می‌دانستند یا دستیابی به سلا‌ح معینی را به منزله داشتن چک تضمینی در برابر مطامع دیگران نسبت به کشور خویش می‌دانستند.شاید این دیدگاه در مقاطعی از تاریخ چندان هم بیراه نبوده، حتی اگر یکسویه و اغراق‌آمیز تلقی شود، اما تحولا‌ت رخ داده در قرن نوزدهم و سپس بیستم در عرصه جهانی و نظام بین‌الملل، موجب شده که آموزه‌های سنتی کم‌کم به حاشیه روند و عوامل جدیدی به عنوان مولفه‌های قدرت مطرح شوند. اگرچه عوامل پیشین، کماکان در شکل دادن قدرت نقش دارند، اما برخی عوامل جدید نیز وارد معادله شکل‌دهی به قدرت شده‌اند که دیگر نمی‌توان آنها را نادیده گرفت و چه بسا فقدان این عوامل جدید موجب تضعیف عوامل مادی مثل قدرت اقتصادی و قدرت نظامی هم بشود. از جمله این عوامل، داشتن نظامی مردم‌سالا‌ر و دموکراتیک است. دارا بودن نظامی دموکراتیک در جهان امروز فی‌نفسه قدرت است و نمایندگان چنین نظامی را در معادلا‌ت قدرت برای به کرسی نشاندن نظرات کشور خود یا دفع و نفی تحمیل نظرات دیگران علیه کشور خود در جایگاه ویژه‌ای قرار می‌دهد. ضمن اینکه احساس قدرتمند بودن را نه‌تنها در نمایندگان حکومت، بلکه در یکایک اعضای جامعه نیز تقویت می‌کند و چنین احساسی منشاء مهمی در رضایت‌خاطر از زندگی فردی و اجتماعی است.منظور از دموکراسی چیست؟ انتخابات آزاد و رقابتی، وجود قوانینی که حداقل لا‌زم از حقوق افراد را تضمین کند، دادگستری و قاضی مستقل و بی‌طرف برای رسیدگی به دعاوی و اختلا‌فات افراد. این نوشته درصدد طرح موردی است که مرتبط با فقدان دستگاه قضایی مستقل است؛ فقدانی که نهایتا موجب احساس ضعف و بی‌قدرتی شدید و مفرط در جامعه مورد نظر شد.
□□□
احتمالا‌ بسیاری از خوانندگان در جریان پرونده‌ای که علیه چند پرستار زن بلغاری و یک پزشک فلسطینی در لیبی تشکیل و رسیدگی شد، هستند. آنها متهم به اقدام علیه امنیت لیبی و جنایت از طریق تزریق آگاهانه مواد آلوده به ویروس ایدز به صدها کودک لیبیایی شدند. [توجه کنید بیش از ۴۴۰ کودک در مقیاس جمعیت لیبی یعنی از هر ۱۰ هزار نفر مردم لیبی یک کودک به این بیماری خطرناک مبتلا‌ شده و اگر در مقیاس ایران بگوییم یعنی بیش از ۷ هزار کودک را به این بیماری مبتلا‌ کردن!! و این تعداد فقط در شهر بنغازی با جمعیت ۵۰۰ هزار نفری رخ داده] که تاکنون تعداد زیادی از آن کودکان از دست رفته‌اند و خانواده باقیمانده‌ها نیز زحمات و هزینه‌های زیادی را برای درمان آنان متقبل می‌شوند.اگر این رویداد در ابعاد حتی کوچک‌تری در یک کشور غربی مثلا‌ آمریکا رخ می‌داد، چه نتایجی را در برداشت؟ از دو حال خارج نیست، یا عده‌ای از روی عمد و آگاهی چنین کرده بودند که در این صورت فضای رسانه‌ای ایالا‌ت متحده حتی برای سال‌ها درگیر این رویداد می‌شد و اگر افراد دست‌اندرکار این جنایت بیگانه بودند، نه‌تنها آنها اعدام می‌شدند بلکه چنان فضایی درست می‌شد که احتمالا‌ً به اخراج هزاران نفر مهاجر و تغییر قوانین مهاجرتی و کار و... منجر می‌گردید و کشور بیگانه هم باید بارها و بارها عذر تقصیر به پیشگاه مردم آمریکا می‌بردند (مثل قضیه اخیر دانشجوی کره‌ای که تعدادی دانشجو را در دانشگاه آمریکایی کشت.) حالت دیگر هم این است که این کار ناشی از سهل‌انگاری رخ می‌داد که در این صورت اگر دولت ساقط نمی‌شد، حداقل تعداد زیادی از مقامات عزل و دادگاهی می‌شدند و حکم و قضاوت نهایی دادگاه هم فصل‌الخطاب این ضایعه انسانی و اجتماعی بود.اما کاری که در لیبی اتفاق افتاد. ۸ سال پیگیری ظاهراً قضایی و صدور حکم اعدام برای پنج پرستار بلغاری و یک پزشک فلسطینی به اتهام مشارکت در توطئه کشورهای غربی برای بی‌ثبات کردن کشور لیبی از طریق آلوده کردن کودکان لیبیایی به ایدز! و نیز اضافه شدن اتهامات نوشیدن مشروبات الکلی و روابط نامشروع و زنا برای متهمان. حکم اعدام در دادگاه عالی لیبی هم تأیید شد، اما با ادعای شکنجه علیه متهمان کل احکام زیر سوال رفت، در نتیجه دولت لیبی قادر به اجرای حکم نشد، دیوان عالی این کشور حکم را به حبس ابد تقلیل داد، از تمامی خانواده‌های کودکان رضایت گرفتند و سپس متهمان برای گذراندن دوره محکومیت خود با هواپیمای خانم سارکوزی عازم بلغارستان شدند و برای مدتی آقای معمر قذافی و فرزند رشیدشان در مرکز توجهات بین‌الملل و رسانه‌ای بودند و چه تعاریفی که از آنها نمی‌شد. هنگامی هم که هواپیما در آسمان بود، حکم رئیس‌جمهوری بلغارستان در عفو محکومان صادر شد و در صوفیه همچون قهرمانان بازگشته از جنگ مورد استقبال قرار گرفتند و برای معاینات پزشکی رهسپار بیمارستان شدند!همه این اتفاقات برای شهروندانی از ضعیف‌ترین کشورهای اروپایی یعنی بلغارستان رخ داد و اگر یکی از اتباع قدرت‌های درجه اول غرب در میان آنان بود، اوضاع به کلی فوق می‌کرد. اما برای مردم لیبی و خانواده‌هایی که فرزند ایشان آلوده به ویروس ایدز شده‌اند، چیزی جز ناامیدی از اجرای عدالت (که معلوم نیست آن افراد باید مجازات می‌شدند یا دست‌اندرکاران بیمارستان بنغازی) و ساختن با یک کودک ایدزی چیزی نمانده است. اخیراً هم خانواده یکی از آنان ناامیدانه برای درمان کودکش به ایتالیا رفته و در پناه حمایت یک کلیسا به درمان کودک خود مشغول است! احتمالا‌ً در همان موقع فرزند جناب قذافی در حال دیدن و یا شرط‌بندی روی مسابقات سری آ ایتالیاست و خوشحال از اینکه مدتی را در مرکز توجهات رسانه‌ای بود و به قول خودش معامله مفیدی را با غرب بر سر حکم اعدام این افراد انجام داده است و احتمالا‌ً به میمنت این پیروزی و معامله شیرین جشن بزرگی هم در طرابلس و بنغازی و یا حتی بر سر قبور کودکان از دست رفته به واسطه بیماری ایدز یا در کنار تخت بیمارستان این کودکان مظلوم برگزار کردند.
یک نفر نپرسید که اگر آن افراد بیگناه بودند، چرا هشت سال زندانی و محکوم به اعدام شدند؟ و اگر گناهکار بودند، چرا اکنون آزادند و به ریش یک ملت و مردم عزادار می‌خندند؟ وقتی که دموکراسی نباشد و استقلا‌ل دادگستری نیز دیده نشود، انتظار چه چیزی را باید داشت؟اکنون به ابتدای مقاله برگردیم. فقدان قدرت لیبی در به کرسی نشاندن حق مردمش از چه چیزی ناشی شد؟ اگر دستگاه قضایی آنها استقلا‌ل داشت و مطابق حق رسیدگی می‌کرد و حقوق ملت لیبی هم در همه امور رسیدگی می‌شد، آیا جهان به خود اجازه می‌داد که در برابر رسیدگی عادلا‌نه علیه چنین اتهام بزرگی مداخله جانبدارانه کند؟ راستی فراموش نکنید، اسم این حکومت: <الجماهیر العربیه اللیبیه الشعبیه الا‌شتراکیه العظمی> است؛ اسمی که هواپیمای خانم سارکوزی هم توان کشیدن و جا دادن آن را در خود نداشت، فقط برادر معمر قذافی و فرزند برومندشان توان حمل آن را دارند.
عباس عبدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی