شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


«بیگانگان در سالن سینما» یا «کودک را از قطار نینداز بیرون»


«بیگانگان در سالن سینما» یا «کودک را از قطار نینداز بیرون»
وحید نیکخواه آزاد یکی از فیلمسازانی است که همواره دغدغه ی سینمای کودک را داشته است. از کارنامه ی فیلمسازی اش که فیلم هایی مثل علی و دنی و همین فیلم مورد بحث این یادداشت را دربرمی گیرد و تلاش هایی که برای رونق این گونه در بنیاد فارابی انجام داد می شود این دغدغه را فهمید. اما متاسفانه این دغدغه ها نتیجه ی چندان مناسبی پیدا نکرده است.
نه در دوران مسئولیتش در بنیاد فارابی و نه در فیلمی همچون نصف مال من نصف مال تو که قرار است در این مجال به چرایی این اتفاق در فیلم مذکور بپردازیم.
- بزرگترین مشکل فیلم تازه ی نیکخواه به فیلمنامه ی ضعیف و نامناسبش برمی گردد. شخصیت اصلی داستان بهرام وفایی است و گره های داستان به او مربوط می شود. یک اصل اساسی در فیلمنامه نویسی هم همذات پنداری تماشاگر با قهرمان قصه و به عبارت ساده تر دل سوزی برای اوست. در حالی که در این جا قهرمان آن قدر منفعل است که تقریبا تمام گره های داستان نه به دست او بلکه توسط اطرافیانش باز می شود. در واقع بیش تر دیگران برای او تصمیم گیری می کنند تا خودش.
پس نباید توقع داشته باشیم که تماشاگر برای سرنوشت چنین شخصیتی نگران باشد که مبادا مثلاٌ به زندان بیفتد یا زنانش او را ترک کنند.
شاید گفته شود که قهرمان این قصه نه بهرام وفایی بلکه دختران او هستند. اما آخر، در بعضی بخش ها (مثل ماجرای طلبکارها و بعد حل و فصل شدن بدهی ها) این بچه ها کوچک ترین نقشی ندارند و کاملاٌ از مسیر قصه حذف می شوند. پس می بینید که در این فیلم قهرمانی وجود ندارد. و جالب این جاست که ضد قهرمان درست پرداخت شده ای هم نداریم.
مگر آن که بخواهیم آن طلبکار جاهل مسلک را که با آن مامور همراهش بیش تر به یک تیپ و کلیشه در تلویزیون و سینمای ما مبدل شده ضد قهرمان داستان بدانیم.به قول آلن آرمر تماشاگر باید احساس کند که دارد جنگ بین دو نیروی مقاومت ناپذیر را می بیند.
اگر یکی قوی و دیگری ضعیف باشد، کشمکشی به وجود نخواهد آمد. در حالی که هیچ یک از این دو نیرو را در نصف مال من، نصف مال تو نمی بینیم. برای همین هم هست که تماشاگر برای پیگیری فیلم مجبور است دنبال چیزهای دیگری بگردد و احیاناٌ به موقعیت های مثلا کمیک و ضمناٌ سهل الوصول و پیش پا افتاده و ووی ووی گفتن های خواهر بهرام که چندین بار هم تکرار می شود، بخندد.
(اگر از این موقعیت های سهل الوصول نمونه می خواهید می توانم به بوی زباله دادن بهرام و واکنش های اطرافیان به این قضیه و یا به عطسه های مخصوص طلبکار خوش قلب بهرام اشاره کنم.)خود کارگردان هم با بهره گیری از بازیگرانی مثل شهره لرستانی و نادر سلیمانی و جنس بازی خاصی که پیش تر از این دو نفر به ترتیب در زیر درخت هلو و باغ مظفر دیده ایم سعی در ایجاد لحظات بامزه دارد.
( هر چند بی انصافی است اگر به کلیشه شکنی فیلمساز در استفاده از محمدرضا شریفی نیا که بر خلاف فیلمی مثل دنیا نقش آدمی ضعیف و بی اراده را ایفا می کند اشاره نکنیم.) موقعیت های کمیک این فیلم را مقایسه کنید با فیلمی مثل خواهران غریب (کیومرث پوراحمد) که برای خنداندن تماشاگر بیش از آن که به فیزیک شخصیت ها یا تکیه کلام های بی نمک متکی باشد، بر موقعیت آفرینی های تازه استوار است.
(محض نمونه آن تکه ای را به یاد بیاورید که نرگس قاب عکسی را که عکس انار در آن است برای پدرش می آورد.)از بخش کمدی فیلم که بگذریم، می رسیم به این بحث که این فیلم بیش از آن که فیلمی برای طیف کودکان باشد، درباره ی آن هاست.
در نمونه های موفق فیلم های سینمای کودک ایران و جهان، علاوه بر وجود یک وجه رویاپردازانه- که البته شامل تمام آثار نمی شود- کودکان نقش اصلی را در پیشبرد داستان و وقایع فیلم به عهده دارند در حالی که در این فیلم – همان طوری که پیش تر هم اشاره ای کردم- گاهی کودکان از روند ماجراها کنار گذاشته می شوند. (نمونه اش همان ماجرای بدهکار بودن بهرام و وقایع حول این قضیه که کم هم نیستند.) مجدداٌ به مثال خواهران غریب باز می گردم.
در آن فیلم همه ی روابط و داستانک ها و شخصیت های فرعی ماجرا، به نوعی در ارتباط با دو خواهر دوقلو هستند و آن ها نقش اساسی را در حوادث فیلم بازی می کنند. پوراحمد حتی فیلم را به قامت یک فیلم موزیکال هم نزدیک کرده و در فیلم چندین ترانه گنجانده است.
چون کاملاٌ بر مخاطب فیلمش و روحیاتی که دارد اشراف داشته و اصلاٌ طیف اصلی مخاطبش را از اول و در هنگام طراحی قصه برای خودش ترسیم کرده است.(این که این قدر به خواهران غریب ارجاع دادم بیش تر به خاطر ارجاع خود فیلم به این اثر در چند صحنه و البته امتیازاتی است که فیلم پوراحمد نسبت به فیلم مورد بحثمان در این مطلب دارد.) بر خلاف نصف مال من، نصف مال تو که در مرز یک فیلم کمدی بزرگسالانه و یک فیلم کودکانه در رفت و آمد است و البته کفه ی اول بیش تر سنگینی می کند. اسم جالب فیلم شاید در مورد مخاطبان فیلم هم صدق کند. این که نصفش مال کودکان است و نصفش مال بزرگسالان...البته نصف بیش ترش.
مؤخره: قطار سینمای ایران هم چنان بدون توجه به گروه سنی کودکان در حال حرکت است و این طیف مخاطبان هم چنان با سالن های سینما و فیلم های روی پرده بیگانه اند.
جای خالی کودکان را در میان مخاطبان سینما کاملاٌ و بیش از هر وقت دیگری حس می کنیم. تا ببینیم کی این جای خالی به شکل خوب و شایسته ای پر می شود و قطار سینما در چه ایستگاهی این مسافران کم سن و سال را هم سوار و با خود همراه می کند.
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید