چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


جایگاه ستارگان ورزشی


جایگاه ستارگان ورزشی
● مقدمه
این یاداشت گزارش مردمنگارانه کوتاهی در باره جایگاه دیوید بکام در جامعه بریتانیا است. هدف مقاله افزودن حرف و حدیثی دیگر بر مجموعه هزاران حدیثی که هر روز در باره بکام نوشته، تولید و پخش می شود نیست. همچنین درصدد شناخت یا شناساندن بکام به دوستداران و هوادارانش نیستیم، چرا که او دیگر نه تنها در بریتانیا بلکه در هر گوشه دنیا نفوذ کرده و طرفدارانی دارد؛ از اینرو همگان او را می شناسند. بلکه هدف آنست که به دو پرسش پاسخ دهیم: اول، جامعه بریتانیا چه درکی از بکام دارد؟ دوم چرا چنین فهمی از یک قهرمان ورزشی در جامعه بریتانیا به وجود آمده است؟ برای این منظور، ابتدا گزارشی از محبوبیت بکام در بریتانیا ارائه می کنیم. سپس به بررسی پرسش دوم می پردازیم. در قسمت نخست به گسترش روز افزون محبوبیت و نفوذ بکام در تمام لایه های اجتماعی و سیاسی بریتانیا پرداخته ایم و نشان داده ایم که حتی خاندان سلطنتی نیز خود را نیازمند به بکام می دانند. همچنین برای نشان داده نحوه فهم عامه مردم از بکام به بررسی واکنش مطبوعات به حادثه تولد فرزند بکام در سال ۲۰۰۲ پرداخته ایم. استدلال اصلی ما در تبیین موقعیت بکام این است که نظام طبقاتی بریتانیا دستخوش تحولات عمیقی است و طبقه کارگر توانسته است نفوذ فرهنگی و اجتماعی بیشتری در بریتانیا به دست آورد. از آنجا که بکام از نظر اجتماعی دارای پایگاه کارگری است، نفوذ ارزش های این طبقه، باعث محبوبیت بیشتر او می شود. از این منظر، بکام نماد موفقیت و نفوذ طبقه کارگر است. اگرچه این امر تنها یک روی سکه است. برای فهم "پدیده بکام" نیازمند درک عمیق تری از تمام زوایای فرهنگی و اجتماعی جامعه "پسا صنعتی" و ظهور "سرمایه داری فرهنگی" نوین جامعه بریتانیا هستیم. از اینرو، به نحو مختصر به فرایندهای فرهنگی و اجتماعی دیگر که در تبیین پدیده بکام نقش دارند می پردازیم.
قبل از آنکه بحث را آغاز کنیم، بهتر است یادآور شویم که خواندن این مقاله ممکن است به طرفداران بکام و بطور کلی جوانان ایرانی کمک کند تا بیشتر به این پرسش بیاندیشند که چرا باید فردی که در شرایط اجتماعی خاص کشورش نقش قهرمان را پیدا کرده است، در کشور دیگری که آن شرایط وجود ندارد همچنان قهرمان باشد؟ آیا احتمالاً خطایی در اینجا رخ نداده است. مثلاً آیا طوفان امواج رسانه ای "تصویر مجازی" از او برای ما ترسیم نکرده اند؟ و یا پرسش های دیگر. شاید این بررسی کوتاه الگوی ساده ای برای فهم و شناخت بهتر مجموعه وسیعی از محصولات رسانه ای باشد که در "فرایندهای جهانی شدن" در همه جهان پراکنده می شود. به هرحال، اگر می خواهیم طرفدار بکام باشیم بهتر است او را و شرایط و نقشی که عهده دار ایفای آن است بشناسیم.
● جایگاه بکام
یکی از پدیده مهم آغاز سال جدید میلادی (۲۰۰۴) در بریتانیا انتشار «دیوید بکام: تیم من. خودزندگینامه» یا شرح زندگی دیوید بکام بود که یکی از مهمترین «کادوهای» کریسمس و سال نو بریتانیا شد. خودزندگینامه بکام چنان فروش رفت که می توان آن را زندگی مجددی برای بکام دانست. انتشارات هارپر کلینز از فروش بی سابقه این کتاب قبل از انتشار آن آگاه بود زیرا حاضر شد مبلغ پنج میلیون پوند برای چاپ و نشر خودزندگینامه بکام به او بپردازد. در حالی ناشر مبلغ پنج میلیون پوند بابت حق نشر به بکام پرداخته است که این نخستین کتاب درباره زندگی بکام نیست و پیش از این چندین اثر دیگر به صورت کتاب، فیلم و کاست درباره بکام به بازار آمده است (۱۹۹۸ Robson & Harman).
همچنین در آخرین روزهای سال ۲۰۰۲ نیز کتابی برای آموزش شهروندان و ساکنان مقیم بریتانیا در باره «شیوه زندگی و هویت فرهنگی بریتانیایی» با عنوان «هویت های فرهنگی در بریتانیا» (۲۰۰۲) منتشر شد. مایک استوری و پیتر چایلدز در مقدمه کتاب با عنوان «بریتانیا در دنیای امروز»، «نمادهای اصلی و بنیادهای هویت و شخصیت ملی بریتانیایی» را در زمان حال حاضر معرفی کرده اند. در فهرست نه چندان طولانی آنها اقلامی مانند دانشگاه کمبریج/آکسفورد، خاندان سلطنتی، شکسپیر و نمایشنامه هایش، روزنامه تایمز، نظام طبقاتی، امپراتوری، شبکه و سازمان بی بی سی و بالاخره دیوید روبرت ژوف بکام[۲] - فوتبالیست ۲۸ ساله مشهور عضو تیم منچستر یونایتد و کاپیتان تیم ملی بریتانیا قرار دارد. فهم این نکته که دانشگاه کمبریج و آکسفورد یا خاندان سلطنتی یا شکسپیر از «بنیادهای هویت فرهنگی» بریتانیاست، چندان دشوار نیست، زیرا هر یک از اقلام مذکور سهم مهمی در تمدن و تاریخ بریتانیا و حتی جهان داشته اند. اما سهم دیوید بکام تا به این درجه پرسش و تأمل برانگیز است. مولفان کتاب هم به این موضوع واقف بوده اند. از اینرو برای توجیه این نکته که بکام پاره ای از بنیادهای فرهنگی بریتانیاست به این موضوع اشاره می کنند که «در سال ۲۰۰۲ مطبوعات بریتانیا ۴۵۰ گزارش درباره بکام و خانواده اش منتشر کرده اند» (ص ۲۴). اگر به این گزارش، لیست ۳۶۰۰۰۰ (این رقمی است که جستجوگر گوگل تا امروز صبح یکشنبه پانزدهم ژوئن نشان می دهد) وب سایت و گزارش اینترنتی انگلیسی را نیز اضافه کنیم، جایگاه بکام در جامعه بریتانیای زبان بهتر فهم می شود.
شواهد بسیاری بر درستی این واقعیت که بکام به یکی از اصلی ترین نمادهای جامعه بریتانیا تبدیل شده است وجود دارد. در نظر سنجی که تلویزیون بی بی سی در اواخر سال ۲۰۰۲ درباره محبوب ترین چهره های تاریخی بریتانیا به نام «بزرگترین های بریتانیا»[۳] انجام داد، نام بکام در مرحله اول نظرسنجی در فهرست صد نفره، در کنار شخصیت هایی چون شکسپیر، نیوتون، چرچیل، تاچر، پرنسس دایانا و ملکه الیزابت قرار داشت.
شاید بارزترین نشانه قدرت و نفوذ بکام را در تلاش خاندان سلطنتی و دولتمردان بریتانیا برای نزدیک کردن خودشان به بکام بتوان دید. در اواسط سال ۲۰۰۲ ملکه الیزابت بکام و خانواده اش را به یک میهمانی ویژه دعوت و پذیرایی شاهانه ای از او کرد. این رفتار از سوی خاندان سلطنتی که حافظ فرهنگ برتر و اشرافی و حافظ نظام طبقاتی سنتی بریتانیاست، از نظر جامعه شناختی بسیار معنادار است، زیرا بکام فردی از طبقه کارگر و پاره ای از فرهنگ جوان و جوانان است که هیچکدام از نظر تاریخی جایگاهی در نظام سنتی بریتانیا نداشته اند. همچنین اقدام شنبه چهاردهم ژوئن ۲۰۰۳ ملکه برای تجلیل از مقام بکام و قرار دادن نام او در راس «فهرست افراد افتخاری ملکه الیزابت» و اعطای نشان مخصوص سلطنتی[۴] در همین بستر قابل فهم و تفسیر است.
از هر منظری که بنگریم می بینیم که بکام به نوعی در ساختار احساسات جامعه بریتانیا جای گرفته است. تعمداً تعبیر گویای "ساختار احساسات"[۵] ریموند ویلیامز (۱۹۷۷) را بکار بردم تا نشان دهم چگونه بکام به پاره ای از "نظام اقتصاد سیاسی جدید" که به تعبیر ویلیامر «در زبان، عواطف و تخیل بریتانیای ها لانه گزیده» تبدیل شده است. برای نشان دادن این واقعیت، یکی از واکنش های جامعه بریتانیا را (که رسانه ها و مطبوعات معمولآ منعکس کننده آن هستند) در باره بکام و حوادث زندگی او را تجزیه و تحلیل می کنیم. این مطالعه یک بررسی موردی[۶] است که لایه های آشکار و پنهان جامعه جدید بریتانیا را بخوبی نشان می دهد.
● چرا رومئو؟
در روز یکم سپتامبر سال ۲۰۰۲ دیوید بکام و همسرش خانم ویکتوریا بکام (آدامز)، یکی از خوانندگان مشهور "باند اسپایس گرل"، صاحب فرزندی شدند. تمام رسانه ها ملی و محلی بریتانیا بسیج شدند تا خبر به دنیا آمدند نوزاد را منعکس کنند. ساعت ۹.۴۰ صبح "نورسیده" دیده به جهان گشود و لحظاتی بعد بکام در مصاحبه ای تلویزیونی و مطبوعاتی از همان اتاق زایمان در" پرتلند استریت هاسپیتال"[۷] اعلام داشت فرزندش را ”رومئو“[۸]نامیده است. در پاسخ به این پرسش که چرا رومئو؟ گفت: ”ما این اسم را دوست داریم و خیلی هم از آن خرسندیم.“
همان طور که می دانیم رومئو و ژولیت عنوان یکی از مشهورترین نمایشنامه های شکسپیر، بزرگترین شاعر بریتانیای زبان است. رومئو شخصیت رمانتیکی است که در نهایت خودکشی می کند و به تراژدی چون "سیاووش" در شاهنامه تبدیل می شود. ضمناً در این نمایشنامه، شکسپیر این پرسش را مطرح می کند که ”چرا رومئو؟“ و این امر "زمینه فرهنگی" مناسبی فراهم کرد که رسانه ها و مطبوعات درباره اسم نورسیده به کنکاش بپردازند و بپرسند «چرا رومئو؟»
روزنامه میرور[۹]، یکی از پر تیرازترین روزنامه های مردم پسند بریتانیا، در همان روز تولد تمام صفحه اول خود را به عکس بکام که لباس اتاق عمل به تن داشت اختصاص داد.[۱۰] میرور در مقاله ایی به بررسی این موضوع پرداخت که چرا دیوید بکام و ویکتوریا اسم دومین پسرشان را رومئو گذاشته اند؟ (پسر دیگرشان بروکلین است). در این مقاله نام اغلب مکان هایی که رومئو است ذکر شد و گفته شد که احتمالاً در یکی از آن مکان ها نطفه رومئوی کوچولو بسته شده است!
در مقاله دیگری به قلم روانکاوی به نام دکتر راجی پرسود، این موضوع را که چرا بکام پسرش را رومئو نامیده است، از نظر روان شناختی تحلیل می کند. دکتر پرسود می نویسد «چهره های محبوب و سرشناس عمومآ به اسامی نامتعارف برای فرزندان خود علاقه مند هستند. برای مثال وودی آلن اسامی فرزندان خود را «استاچل» و «لارک» گذاشت. نظریه دیگر آن است که ستاره های سرشناس می خواهند خود را از طریق نام های نامتعارف از بقیه مردم متمایز کنند.» دکتر پرسود هشدار می دهد که «انتخاب اسامی نامتعارف تاثیر منفی بر روحیه فرزندان می گذارد و باعث می شود فرزندان نتوانند راه زندگی شان را خودشان انتخاب کنند.»
روزنامه تایمز نیز در صفحه اول خود عکس بزرگ بکام را منتشر کرد و به تحلیل نام نورسیده پرداخت. تایمز می نویسد بر اساس اسامی ثبت شده در انتخابات تاکنون ۲۵۰ نفر به اسم رومئو ثبت شده است و پسر بکام دویست و پنجاه یکمین رومئو است. تایمز می پرسد ”باید منتظر بود و دید رومئو جدید چه نقشی برای بریتانیا ایفا خواهد کرد.“ همچنین دیوید بکام گفته است اگرچه مطبوعات پیشنهادات زیادی برای انتشار عکس رومئوی کوچولو به او کرده اند، اما فعلاً اجازه انتشار عکس فرزندش را نمی دهد. به علاوه تمام شبکه ها تلویزیونی و رادیویی نیز خبر تولد رومئو بکام را در تیتر اصلی اخبار قرار دادند. شبکه یک بی بی سی در اخبار صبحگاهی گزارش لحظه به لحظه ارائه کرد. شبکه ۵ تلویزیون نیز تمام برنامه ساعت ۱-۲ ظهر خود را به تولد ”رومئو بکام“ اختصاص داد.
مطبوعات و رسانه های بریتانیا در روز ۳ سپتامبر نیز ماجرای تولد فرزند دیوید بکام را به منزله "موضوعی ملی" ادامه دادند. در آن روز تمام شبکه های تلویزیونی خبر مرخص شدن ویکتوریا و رومئو بکام از بیمارستان را، در حالی که سوار بر اتومبیلی گرانقیمت که درون آن قابل رویت نبود، منعکس کردند. روزنامه گاردین، که از جمله مهمترین رونامه های روشنفکرانه بریتانیاست، نیز در ضمیمه ”جامعه“ خود صفحه کاملی را به رومئو اختصاص داد. گاردین به بررسی این موضوع پرداخت که چه اتفاقی افتاده است که مردم به اسامی عجیب و غریب تمایل پیدا کرده اند؟ پاسخ های ارائه شده به این پرسش می تواند برخی از زویای پنهان پدیده بکام را آشکار کند. خانم "هدلی فریمن" در مطلبی شرح می دهد که اسم نامتعارف مزایای زیادی دارد زیرا اسم او یعنی ”هدلی“ که اسم تقریباً اسم نامعمولی است، بهانه یا "رسانه ارتباطی" خوبی برای بسط روابط او با دیگران شده است، زیرا «هرکه می شنود می پرسد عجب اسم غریبی است، معنی آن چیست؟ و این خود آغاز یک ارتباط اجتماعی است.» در مطلب دیگری خانمی که اسم نامتعارفی دارد از داشتن چنین اسمی رضایت کامل دارد“ زیرا در زمانه ایی که همه چیز بر اساس مُد تعیین می شود، داشتن اسمی غیر مُد هیجان انگیز است.”
شاید جالب ترین مطلب آن روز، یعنی روز تولد، در باره تولد رومئو بکام را روزنامه ایندیپندنت منتشر کرد. ایندیپندنت در صفحه ۷ خود، در حالیکه تصویر بزرگ بکام را با لباس اتاق زایمان انداخت، از قرار گرفتن نام دیوید بکام درهفدهمین چاپ ”فرهنگ زندگینامه های چمبرز“، که در همان روز (سوم سپتامبر) منتشر شد، خبر داد. فرهنگ زندگینامه های چمبرز در سال ۱۸۹۷، یعنی نودو نه سال پیش، شروع به انتشار کرد، و هر پنج سال تجدید چاپ می شود و اسامی جدید افراد مهم و برجسته را به آن می افزاید. در این چاپ جدید اسامه بن لادن، ملا عمر، بوش و دیوید بکام به اسامی افزوده شده اند! این فرهنگ ۱۷۵۰۰ شخصیت جهانی را معرفی می کند. جالب اینکه در چاپ جدید اسامی برخی شخصیت ها که به تعبیر یونا مک گاورن، ویراستار کتاب، ”در گذشته اهمیت داشته اند ولی دیگر امروز اهمیتی ندارند“ از فرهنگ حذف شده اند. یکی از شخصیت های حذف شده "هنری آلفورد" از اسقف ها و رهبران مسیحی قرن نوزده بریتانیا است. خانم مک گاورنر توضیح می دهد”یکی از نکاتی که باید در نظر داشت این است که چه کسی در جامعه اهمیت کسب می کند.“ از اینرو هر پنج سال یکبار این فرهنگ بازبینی و اسامی کسانی که اهمیت خود را از دست می دهند حذف خواهند شد.
روزنامه پر تیراژ میرور در دومین روز تلاش های خود برای تحلیل و بررسی "رخداد ملی" تولد رومئو بکام، تعبیری که مطبوعات بکار بردند، این نکته را بررسی کرد که رومئو بکام در شش سال آینده تنها نخواهد بود زیرا از همین امروز اسم رومئو به یکی از اسامی "مُد روز" تبدیل شده است و هزاران نفر نام خود را رومئو خواهند گذاشت.
● چرا دیوید؟
پرسشی که رسانه ها مطرح نکردند این است که چرا در جامعه غرب ستاره های سینما، فوتبالیست ها، خوانندگان و کُمدین ها تا این درجه اهمیت دارند که جزئی ترین مسائل زندگی آنها اینچنین درکانون توجه قرار می گیرد و "اهمیت ملی" پیدا می کند؟ بخش وسیعی از رسانه ها و مطبوعات دنیای غرب مملو از اخبار و داستان هایی درباره ازدواج، طلاق، عشق بازی، تولد، ماجراجویی، اعتیاد، و مسائل عادی و پیش پا افتاده زندگی افرادی است که ”چهرهای محبوب“[۱۱] نامیده می شوند؟ آیا تولد فرزند یک فوتبالیست واقعاً “مسئله ایی ملی” است؟ آیا رسانه ها ”قهرمان سازی“ می کنند؟ یا آنکه صرفاً به بازتولید چهره قهرمانان مردمی می پردازند؟ و ....
پاسخ ساده به پرسش های مذکور این است که واکنش رسانه ها به بکام و تولد فرزند او را تنها امری تصادفی و ناشی از ذوق یا حس ماجراجویی روزنامه نگاران و خبرنگاران بدانیم. این پاسخ از نظر جامعه شناختی پذیرفتنی نیست زیرا کنش ها و رفتارهای فرهنگی همواره دارای معانی هستند و در بستر تاریخی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خاصی شکل می گیرند. هیچ پدیده ی اجتماعی با گستردگی بکام تصادفی و یا ناشی از توطئه، و حس ماجراجویی عده ایی خاص نمی تواند باشد.
بدون تردید این حادثه یک "امر اجتماعی" است و مانند دیگر واقعیت های اجتماعی ریشه در ساختار و شرایط جامعه بریتانیا دارد. از اینرو برای فهم این پدیده مانند هر کنش و مسئله فرهنگی دیگر باید "بستر اجتماعی"[۱۲] آن را بشناسیم. برای این منظور در زیر زمینه اجتماعی که پدیده بکام در آن رشد کرده است را با توجه و تمرکز بر واکنش رسانه ها و جامعه بریتانیا به تولد رومئو مختصرآ شرح می دهم.
۱) از آنجا که ”تولد“ نسبتی با سکس و رابطه جنسی دارد، یکی از سوژه های سرشار از حکایت های شیرین ماجراجویانه تلویزیونی و مطبوعاتی نیز "بارداری" و "زایمان" است. رسانه ها از طریق منعکس کردن جزء به جزء حادثه بارداری و زایمان توجه ”عامه“ و ”توده“ مخاطبین را جلب می کنند. دو سال پیش نیز خبر باردار شدن خانم ”شری بلر“ همسر تونی بلر نخست وزیر، به سوژه رسانه ایی پر سر و صدایی تبدیل شد و مدت دو هفته رسانه ها این موضوع را دنبال می کردند که کی و کجا خانم شری با آقای بلر فرصت همخوابگی را یافته و نطفه فرزند در راه را بسته اند. خبرنگاران بعد از یک هفته تلاش عاقبت معما را حل و ته و توی قضیه را در آورده و فاش ساختند.
همچنین یکی از مهمترین بخش های سریال های عشقی و خانوادگی، که به «سوپ»[۱۳] مشهور هستند، نیز ماجراهای بارداری و تولد است. اغلب در این“ سوپ ها” اتاق زایمان و لحظه تولد با جزئیات نمایش داده می شوند. سریال ”همسایه ها“[۱۴] و سریال ”خیابان کرونیشن“[۱۵] که بیش از بیست سال است که هر روز پخش می شوند، مملو از ماجرای زاد و ولد های جنجال آفرین است. بنابراین، اولین و ساده ترین جزء ”منطق رسانه ایی“ خبر تولد رومئو بکام ”سکس“ و تکنیک های جذب مخاطب است.
۲) پرسش دیگری که به خصوص برای مخاطب ایرانی مطرح می شود این است که چرا رسانه ها چنان اشتیاقی به جذب مخاطب دارند که از هیچ سوژه خصوصی و سکسی چشم نمی پوشند؟ آیا این امر نادیده گرفتن ”معیارهای اخلاقی“نیست؟ پاسخ ساده آن این است که چون رسانه ها غربی عموماً از نظر مالی مستقل هستند و از بودجه عمومی دولت تأمین نمی شوند، ناگزیر آگهی و تبلیغ مهمترین منبع تامین مالی و درآمدی آنهاست. از اینرو رسانه ها ناگزیر پیرو منطق بازار آگهی ها و عرضه و تقاضا هستند. بازار آگهی ها نیز تابع میزان مخاطبان یک رسانه است. و منطق مخاطبان نیز توان ”سرگرم سازی“[۱۶] و تأمین خواسته های عاطفی، فکری و اجتماعی مردم عادی کوچه و بازار است. در نتیجه هر سوژه ایی که بتواند به خواسته های مخاطبان پاسخ بهتر و "جذاب تری" دهد، اهمیت رسانه ایی پیدا می کند.
"منطق اخلاقی" این کنش رسانه ها نیز "دموکراسی فرهنگی" است. در این دیدگاه گفته می شود که چهره های محبوب و مردمی نمایندگان خواست ها و نیازهای عموم مردم هستند و رسانه ها در یک نظام دموکراتیک به موضوعاتی می پردازند که افکار عموم آن را می پذیرد. البته این امر آشکارا در تعارض با نگرش سنتی فرهنگ است. در نگرش سنتی، تخبگان و دولت به منزله افراد و عوامل صاحب صلاحیت در حوزه فرهنگ "اقتدار" دارند، اما این اقتدار امروز به بدنه جامعه و توده ها درحال انتقال است. دیوید چنی (۲۰۰۲) در بررسی از تحولات فرهنگی جامعه بریتانیا می گوید امروز دیگر "فرهنگ چندپاره"[۱۷] شده است و مردم عادی در این حوزه صاحب اقتدار شده اند. بنابر این گفته می شود که اگر «لذت»[۱۸] گفتمان حاکم بر رسانه ها غربی است، به دلیل اقتداری است که مردم عادی در حوزه فرهنگ بدست آورده اند.
۳) توجه به دیوید بکام و فرزندش رومئو از اهمیت اجتماعی ویژه ایی در القای حس هویت ملی برخوردار است. بکام کاپیتان تیم ملی فوتبال بریتانیا است و به منزله نماد این تیم در رقابت های جهانی حس غرور و افتخار ملی را برای مردم بریتانیا خلق می کند. بحث هایی که درباره پیوستن بکام به رئال مادرید اسپانیا در مطبوعات مطرح شد، به خوبی اهمیت نمادین بکام را بمنزله نماد هویت ساز آشکار می سازد.
از این دیدگاه انتخاب نام رومئو نیز انتخابی تصادفی نیست، زیرا این نام ریشه در عمیق ترین لایه های هویتی مردم بریتانیا دارد. همان طور که ذکر شد رومئو و ژولیت یکی از مشهورترین نمایشنامه های ویلیام شکسپیر است. ویلیام شکسپیر ”شاعر ملی“ بریتانیاست و همانند حافظ، شاعری ازلی و ابدی است که اگرچه پانصد سال از زمان او گذشته است اما در هر دوره ایی از تاریخ بریتانیا او نقش ویژه ایی در احیا و تعریف هویت بریتانیای ایفا کرده است. گئورگ گادامر در کتاب ”حقیقت و روش“ نشان می دهد که پنج قرائت گوناگون از شکسپیر تاکنون ارائه شده است که تمام آنها به نوعی در ارتباط با هویت بریتانیای ها بوده است. امروز نسل جوان بریتانیا اشعار شکسپیر را کمتر می خواند و حفظ می کند اما نام شکسپیر و نمایشنامه هایش محبوبیت ملی دارد. در سال ۲۰۰۰ نیز فیلم ”شکسپیر عاشق“ جایزه اسکار را دریافت کرد و میلیون ها بریتانیایی آن را تماشا کردند. تلاش رسانه ها و دولت بریتانیا برای حفظ و تقویت هویت ملی بریتانیایی بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر افزوده شده است و در یک سال گذشته قهرمان سازی های ملی برای الغای حس «بریتانیای بودن» در رسانه بریتانیا کاملآ محسوس است.
۴) بکام اهمیت و کارکرد سیاسی ویژه ای پیدا کرده است که در نحوه برخورد خاندان سلطنتی با او نیز منعکس است. از نظر تاریخی ملکه و خاندان سلطنتی مهترین نمادهای هویت بریتانیایی محسوب می شوند و مهمترین دلیل طرفداران حفظ نظام سلطنتی همین کارکرد ملکه در حفظ میراث تاریخی و ملی بریتانیاست. بنابراین بسیار طبیعی است که ملکه و خاندان سلطنتی تلاش کنند تا به اشکال مختلف بکام را در «گنجینه میراث ملی» بریتانیا بگنجانند و از او که تا این لحظه محبوبیت عظیمی در دل های مردم بدست آورده است برای تقویت جایگاه خاندان سلطنتی در نزد مردم بخدمت بگیرند. در نظام های دموکراتیک مدرن سرمایه ای ارزشمندتر از شخصیت های محبوب مردمی نیست زیرا آنها امامزاده هایی هستند که ممکن است بتوانند ِمهر اهل سیاست را به دل مردم بیاندازند و مردم را به سیاستمداران خوش بین تر و نزدیک تر سازند. توسل جستن به بکام برای کسب محبوبیت برای خاندان سلطنتی بریتانیا که هر روز بیش از گذشته محبوبیتش کاسته می شود بسیار حیاتی است. شاید مناسب باشد اندکی وضع ملکه الیزابت و میزان محبوبیت آن در میان مردم بشناسیم.
ملکه الیزابت کاملاً متوجه کاهش محبوبیت خود در میان مردم است. از اینرو سعی می کند محبوبیت و جایگاه مردمی اش را ارتقاء دهد. از جمله اقدامات او رفتار او در جشن پنجاهمین سالگرد سلطنت در سال گذشته بود. ملکه در این جشن اعلام کرد که از افتخارات او این است که در طول ۵۰ سال سلطنتش هرگز در امور سیاسی دولت دخالت نکرده است و همواره تنها یک مشاور خوب برای نخست وزیر بوده است. او برنامه مفصلی برای مراسم جشن پنجاهمین سال سلطنت خود ترتیب داد و موفق شد نزدیک به یک میلیون نفر را به کاخ باکینهام بکشاند تا ملکه و خانواده سلطنتی که در روی بالکن ایستاده بودند ببینند. اما علی رغم این استقبال مطبوعات خبرهای دیگری را منعکس کردند.
روزنامه دیلی تلگراف (۱۲/۱۱/۲۰۰۲ ) در مقاله ای به قلم گراهام ترنر[۱۹] نوشت «علیرغم موفقیت های ملکه در جشنهای پنجاهمین سال تاجگذاری، آینده خانواده سلطنتی نامشخص است». آبزرور[۲۰]( یکشنبه ۸ دی ماه۱۳۸۱ برابر با ۲۹ دسامبر۲۰۰۲) درخبری با عنوان «با کاهش محبوبیت خانواده سلطنتی نظام سیاسی بریتانیا با بحران روبرو می شود» می نویسد: «اگر چه هنوز سه چهارم از مردم ملکه را فردی سخت کوش می شمارند، و ۸۵ درصد از آنها وی را نماینده مطلوبی برای بریتانیا می دانند، اما ۵۰ درصد از مردم معتقدند که نظام سلطنتی بیش از ۲۰ سال عمر نخواهد داشت. این در حالی است که یکسال قبل تنها ۴۲ درصد از مردم این اعتقاد را داشته اند. همچنین ۲۵ درصد از مردم معتقدند که عمر نظام سلطنتی پس از مرگ ملکه کمتر از ده سال خواهد بود. همچنین درصد کسانی که معتقداند اعضاء خانواده سلطنتی نباید از محل بودجه کشور ( مالیات دریافتی از مردم ) هیچگونه وجهی دریافت کنند از ۳۴ درصد در سال گذشته به ۴۲ درصد در سال جاری افزایش پیدا کرده است. با توجه به چنین وضعیتی شاید درک اهمیت بکام برای خاندان سلطنتی چندان دشوار نباشد.»
اما از طرف دیگر نباید از خاطر دور داشت که برخورد ملکه با بکام صرفاً بهره برداری ابزاری برای افزایش محبوبیت در نزد جوانان نیست، بلکه همان طور که گفتیم ماهیت جامعه دموکراتیک غربی ایحاب می کند افرادی محبوبیت مردمی دارند، محبوب حکومت و دولت باشند زیرا دولت خود را از آن مردم می داند و تلاش می کند تا خود را مشابه مردم کند، و از افراد و چیزهایی که مطرود احتماهی هستند دوری گزیند. به عبارت دیگر حتی در صورتیکه ملکه در اوج محبوبیت هم بود باز در شرایط اجتماعی جدید جامعه غرب، باز بکام همین اهمیت سیاسی را داشت زیرا منطق دموکراسی های مدرن قدرت بخشیدن به کسانی است که خواسته های طیف بیشتری از مردم را تامین کنند.
۵) بکام و همسرش ویکتوریا نماد فرهنگ جوان و مردم پسند جامعه بریتانیا است. برخی از تحلیل گران معتقدند که قرن بیست و یکم قرن غلبه ”فرهنگ“ بر سیاست و اقتصاد است زیرا روند تحولات قرن بیستم نشان داد که در اغلب زمینه های اجتماعی نوعی جابجایی از عرصه ها سیاسی و اقتصادی به فرهنگ درحال شکل گیری بوده است. اهمیت یافتن خوانندگان، فوتبالیست ها، ستارگان سینما و هنرمندان حکایت از این واقعیت می کند که نقش سیاستمداران و ثروتمندان درحال کم رنگ تر شدن است و بازیگران و کنشگران عرصه فرهنگ اهمیت یافته اند و «عصر فرهنگ» آغاز شده است. در جهان فرهنگ نیز آنچه غلبه و هژمونی دارد فرهنگ جوانان[۲۱] است.
بکام و همسرش نماد طبقه جوان، موسیقی پاپ، فوتبال و شادکامی های متعلق به این طبقه هستند. دیوید بکام نشان داده است که فرد باهوشی است و "منطق اجتماعی" زمانه اش را خوب می شناسد و در انتخاب های زندگی شخصی اش نبض فرهنگی جامعه امروز بریتانیا را معیار قرار انتخاب هایش داده است. او نه تنها با انتخاب رومئو از احساسات ناسیونالیستی و تاریخی مردم بریتانیا برای جلب توجه مردم به خوبی استفاده کرده است، بلکه با انتخاب « ویکتوریا آدامز» خواننده پر آوازه پاپ، خود را به جهان موسیقی و فرهنگ پاپ نیز پیوند زده است. حاصل این پیوند میلیون ها پوند سرمایه ای است که رسانه ها برای تبلیغ و بهره برداری از تصویر و نام او پرداخته اند.
۶) همان که گفتیم بکام نماد و قهرمان طبقه کارگر در جامعه بریتانیاست. شاید بتوان گفت مهمترین وجه اجتماعی او نیز همین نقش باشد که در ابعاد مختلف تجلی و تبلور پیدا کرده است. جامعه بریتانیا مانند دیگر جوامع صعنتی مدرن سرمایه داری نه تنها موفق به کاهش فاصله طبقاتی میان طبقات پایین و کارگری به طبقات بالای اجتماعی نبوده است، بلکه در طی چند دهه گذشته این فاصله عمیق تر و پرناشدنی تر شده است. آبرکرامبی در کتاب «جامعه معاصر بریتانیا» (۲۰۰۰) می نویسد «نابرابری جزء ساختاری جامعه سرمایه داری است که امکان از میان بردن آن وجود ندارد.». شاید بی مناسبت نباشد برای نشان دادن شدت و میزان این نابرابری به برخی ارقام و واقعیت های اجتماعی بریتانیا توجه کنیم.
روزنامه فایننشال تایمز، یکی از معتبرترین روزنامه های اقتصادی، در مقاله ای با عنوان ”بریتانیای در حال تغییر: غنی و فقیر“ به بررسی وضعیت درآمد مردم بریتانیا پرداخته است. دراین گزارش می خوانیم: ”بر اساس اطلاعات مرکز ملی آمار بریتانیا در سال ۲۰۰۱، بیست و پنج درصد کارگران تمام وقت دارای بالاترین میزان درآمد، هفته ای ۵۸۰ پوند یعنی سالانه ۳۰۰۰۰ پوند درآمد داشته اند. در همین سال نیمی از نیروی کار بریتانیا سالانه تنها کمتر از ۱۹۰۰۰ پوند یعنی ماهیانه حدود ۱۵۰۰ پوند درآمد داشته اند. «سرعت افزایش نابرابری در آمدها از دهه ۱۹۸۰ و اوایل ۱۹۹۰ سریعتر شده است. به اعتقاد او کاهش قدرت اتحادیه های کارگری، افزایش مالیات ها و افزایش ارزش اقتصادی نیروی کار ماهر حرفه ای باعث تشدید نابرابری پرداخت ها شده است. خانم گرگ می گوید ۴ میلیون از کل ۱۳ میلیون کودک بریتانیا در فقر نسبی به سر می برند. درآمد این کودکان ۶۰ درصد میانگین درآمدها در بریتانیا است.
از سوی دیگر پروفسور اندرو اوسوالد، استاد اقتصاد در دانشگاه وارویک، می گوید:
”بسیاری از ثروتمندان بریتانیا به حدی از ثروت رسیده اند که دیگر افزایش درآمد تاثیری بر خوشبختی و بهبود زندگی آنها ندارد. بررسی های پیمایشی نشان می دهد که رفت و آمدهای طولانی و شلوغی خیابان ها موجب زایل شدن خوشبختی این گروه می شود. درحالیکه فقرا در رویای رسیدن به رفاه به سر می برند، رویای داشتن خانه ایی با اتومبیلی شیک درپارکینگ آن.“ پروفسور کارل چینا، مورخ دانشگاه بیرمنگام، هم معتقد اند ”امروز فقیر بودن بسیار دشوارتر از چند نسل گذشته است، زیرا هر روز فقرا سبک های شیک و تازه زندگی را در برابر چشم های خود می بینند. و مهمتر آنکه ما نیز فقرا را ”طبقه پایین“ می نامیم و به این وسیله از آنها“ انسان زدایی“[۲۲] می کنیم.»
فایننشال تایمز در ستون دیگری در همان صفحه (۴) مقاله ای از جان کرافت، با عنوان ”دوبرابر شدن تعداد ثروتمندانی که بیش از ۵ میلیون پوند دارند“ منتشر کرده است. در این مقاله می خوانیم:بنابر گزارش پژوهشی «دیتا مونیتور»، تعداد ثروتمندان بریتانیایی که دارایی هایشان بیش از ۵ میلیون پوند است از ۱۵۰۰ نفر در سال ۱۹۹۷ به ۳۳۰۰ نفر در سال ۲۰۰۱ افزایش یافته است. حدود ۹.۵ درصد این گروه ثروت خود را از راه جدید مثل کامپیوتر بدست آورده اند.»
با توجه به واقعیت های مذکور، نظام های سرمایه داری ناگزیرند تا تعلق داشتن به طبقه کارگر را به یک ”ارزش اجتماعی“ تبدیل کنند تا «نابرابری ساختاری» وضعیت شکننده و بحرانی را برای جوامع سرمایه داری به وجود نیاورد. به نظر می رسد تاکید و برجسته سازی افرادی همانند دیوید بکام، که نماد طبقه کارگر محسوب می شوند، در راستای چنین سیاست اجتماعی باشد. البته منظور از سیاست اجتماعی، الزامآ اشاره به نقش دولت نیست، بلکه این سیاست توسط رسانه ها و دیگر نهاد های اجتماعی دنبال می شود و تاکنون این سیاست تاثیر عمیقی بر جامعه و اذهان مردم بریتانیا گذاشته است، چنانکه براستی اکثریت مردم-حتی طبقات متوسط و متوسط به بالا- ارزش های طبقه کارگر را پذیرفته اند.
اجازه بدهید این نکته را بیشتر بکاویم. روزنامه های بریتانیا در چهار شنبه ۲۱ آگوست سال ۲۰۰۲ نتایج یک نظر سنجی را منتشر کردند که توجه بسیاری را بخود معطوف کرد و رسانه ها آن را با تأکید خاصی منعکس کردند. بر اساس این نظر سنجی دو سوم بریتانیایی ها می گویند ”ما از طبقه کارگریم و به آن افتخار می کنیم.“ در حالی ۶۸ درصد مردم ابراز داشته اند کارگر هستند که از نظر استاندارهای زندگی و شاخص های طبقاتی تنها ۴۹ درصد مردم جزء طبقه کارگر محسوب می شوند. به تعبیر دیگر ۱۹ درصد «احساس طبقاتی کارگری» دارند اما در واقع متعلق به طبقه متوسط هستند. در ۱۹۹۷ پنجاه و هشت درصد خود را طبقه کارگر نامیده بودند. در آن سال نیز ۵۱ درصد کارگر بودند و ۷ درصد احساس کارگر بودن می کرده اند. همچنین روزنامه تایمز در گزارشی به بررسی نتایج این تحقیق پرداخته است. الکساندر فریم، گزارشگر تایمز می نویسد ” این نظر سنجی بیانگر نوعی تحول بنیادین دراستحکام جایگاه طبقه کارگر در بریتانیا است.“
چرا مردم بریتانیا خود را کارگر می شناسند؟ آیا به این دلیل است که طبقه متوسط ارزش های خود را از دست داده است؟ یا به دلیل است که مردم مثل کارگران کار می کنند و زندگی کارگری دارند؟ سیمون اتکینسون، پژوهشگری که این تحقیق را انجام داده است، معتقد است ”فقدان قهرمانان طبقه متوسط باعث شده است که مردم خود را کارگر بشناسند. به اعتقاد او در حالیکه افرادی مثل دیوید بکام و بسیاری از افراد دیگر، نماد طبقه کارگر هستند و ارزش های مثبت این طبقه مثل سخت کوشی، صداقت و حفظ پیوندهای اجتماعی را تبلور می بخشند، طبقه متوسط هیچ قهرمانی در جامعه ندارد و جز آموزش و پرورش هیچ خصیصه مثبت دیگری نیز برای آن نمی توان شمرد.“ دکتر روجر مورتیمور، از اعضاء تیم پژوهش، معتقد است اگرچه تعداد قابل توجهی از مردم خود را جزء طبقه کارگر می شناسند، اما واقعیت این است که همه آنها متعلق به این طبقه نیستند.“
پرسش این است که چه چیزی باعث این خود کم بینی طبقاتی می شود؟ نظریه پردازان مکتب انتقادی مانند آدورنو و هورکهایمر و پسانوگرایان اغلب "مصرف گرایی"[۲۳] و نابرابری و شکاف شدید طبقاتی را از عوامل موثر در این زمینه می شناسند. درحالیکه مردم از طریق تلویزیون و رسانه ها و همچنین از طریق مشاهدات روزانه خود هر روز با الگوها و سبک های جدید خانه، لوازم زندگی و شیوه های پر زرق وبرق آشنا می شوند، اما قادر به خرید و استفاده از آنها نیستند، از زندگی سرخورده می شوند و ارزیابی که از خود دارند همواره با نوعی ناخرسندی و خودکم بینی همراه است. همنچنین از طرف دیگر نباید این واقعیت را نادیده گرفت که توسعه بخش خدمات و صنعت نیز موجب گسترش شاغلین کارگر شده است. امروز هزاران مغازه و دفتر کار شرکت ها و واحد کاری وجو دارند که افرادی با ویژگی طبقه کارگر را جذب می کنند و به اندازه طبقه کارگر مزد و امکانات به افراد پرداخت می کنند. علاوه بر این، خاتمه "دولت رفاه"[۲۴] در بریتانیا باعث شده است افراد از حمایت اجتماعی کمتری از طرف دولت در زمینه آموزش، بهداشت، حمل ونقل و خدمات عمومی دریافت کنند. در نتیجه زندگی واقعی آنها زندگی فقیرانه ایی است.
بجاست این یادداشت را با سخنی از بکام بپایان ببریم که در بخش «کلمات قصار» او در وب سایت اختصاصی اش نقل شده است. بکام بعد از آنکه پای چپش آسیب دید در پاسخ به انبوه خبرنگاران که جویای حال او بودند گفت:«چیزهای زیادی در گوشه و کنار عالم در حال رُخ دادن هستند که بسیار مهمتر از پای چپ من است.»[۲۵] اما به نظر می رسد کسی به آن توجه ندارد.
نعمت الله فاضلی[۱]
Reference
Abercrombie, N & A. Warde ۲۰۰۰. Contemporary British Society. ۳rd edition. London: Polity Press.
Bryan Robson & Neil Harman ۱۹۹۸. David Beckham: My Story. London: Andre Deutsch Ltd.
Chaney, D.۲۰۰۲. Cultural Change and Everyday Life. London: Palgrave.
David Beckham ۲۰۰۴. David Beckham: My Side - The Autobiography. London: HarperCollins Willow
David Beckham &Tom Watt ۲۰۰۳. David Beckham: My Side Audio Cassette London:: HarperCollins.
Mike Story & P. Childs ۲۰۰۲. British Cultural Identities. ۲nd edition. London: Rutledge.
[۱] عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و دکترای انسان شناسی دانشگاه لندن
[۲] (David Robert Joseph Beckham
[۳] Great Britain’s
[۴] Officer of the Order of the British Empire
[۵] structure of feeling
[۶] case study
[۷] Portland Street Hospital
[۸] Romeo
[۹] Mirror
[۱۰] بریتانیا رسم است که پدرها وظیفه دارند در هنگام زایمان در اتاق زایمان حضور داشته باشند.
[۱۱] popular
[۱۲] Social context
[۱۳] soap
[۱۴] Neighbours
[۱۵] Coronation Street
[۱۶] entertainmentization
[۱۷] fragmented culture
[۱۸] fun
[۱۹] Graham Turner
[۲۰] the Obsever
[۲۱] youth culture
[۲۲] dehumanise
[۲۳] consumerism
[۲۴] welfare state
* [۲۵] But there are a load of more important things going on around the world than my left foot.
منبع : فرهنگ‌شناسی


همچنین مشاهده کنید