یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

ما با خرمشهر زندگی می‌کنیم


ما با خرمشهر زندگی می‌کنیم
چند سال قبل در چنین روزی که سه چهار روز از عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر گذشته بود ما چه وضعی داشتیم مردم ما بسیار خوشحال و مسرور بودند از اینکه می‌دیدند فرزندان انقلابی‌شان در بسیج و سپاه و ارتش دشمن را شکست دادند و خرمشهر را آ‌زاد کردند. امام تبسمی بر لب داشتند که آ‌رزوی همه رزمندگان بود.
در همه عملیات‌ها سپاسگزار خداوند بودند. از اینکه می‌دیدند زحماتشان نتیجه داد و فرزندان قهرمان و انقلابی‌ او در بسیج و سپاه و ارتش، دشمن را سرکوب کردند و تامل می‌فرمودند. تداوم جنگ را چگونه تدبیر کنند نه توقف جنگ را که این دروغی است که در تاریخ به امام بستند امام هرگز موافق ختم جنگ نبود تا آن زمانی که قطعنامه را پذیرفتند دشمن هم شکست خورده بعد از ۲۰ ماه هیچ نتیجه ای عادیش نشده بود با ذلت با شکست و با خواری به داخل خاک خودش فرار کرده بود.
حامیان منطقه‌ای و جهانی صدام متحیر از این همه اراده و عزم ملت ایران، چون آنها می‌دیدند که همه توطئه‌های آنها به هم ریخته استراتژی آنها به هم ریخت و نتیجه عکس گرفتند اینها آمده بودند با تحمیل یک جنگ بزرگ بر ایران، بر ملت ایران، انقلاب اسلامی را شکست بدهند، نظام جمهوری اسلامی را ساقط کنند، افکار امام و آرمان‌های امام را کنار بزنند حالا می‌‌دیدند بعد از ۲۰ ماه نتیجه عکس گرفتند نیروهای مسلح و مقتدر ایران آمده‌اند در خرمشهر و جشن پیروزی گرفتند و با این قدرت برتر چه کار کنند؟ و با بحرانی به مراتب بزرگ‌تر از بحرانی که در فردای انقلاب اسلامی آمریکایی‌ها با آن مواجه شدند، روبرو شده بودند.
رزمندگان لشکر ۲۷ حضرت رسول هم در چنین روزهایی داشتند غنایم جمع‌آوری می‌کردند و اگر دستشان می‌رسید خودروی فرمانده را هم تک می‌زدند! یک آرمی داشتند می‌زدند به این تجهیزات و می‌گفتند: اینها جزء غنایم جنگی است. من یادم می‌آ‌ید شهید صیاد می‌گفت: یک چند لحظه‌ای جلوی دژبانی ایستاده بودیم خودروی ما را یک آرم خورده بود گفتند: این خودرو غنیمتی است!
این غنایمی که ما در خرمشهر گرفته بودیم خداوند به ما وعده داده بود در عملیات قبلی یعنی در عملیات‌ فتح‌المبین قبل از شروع عملیات تقریبا در دو سه روز مانده به شروع عملیات، دشمن در حد فاصل نیروهای ما تا خودش در غرب کرخه، در جبهه‌ای به وسعت ۵۰ کیلومتر در عرض ۳ تا ۱۰ کیلومتر در عمق به نیروهای ما حمله کرد و همه راهکارهایی که بچه‌های اطلاعاتی زحمت کشیده بودند همه، به هم ریخته شد فرماندهان قرارگاه آمدند به قرارگاه مرکزی کربلا پیش برادر آقا محسن فرمانده سابق کل سابق سپاه گفتند: که ما نمی‌توانیم عمل کنیم و اوضاع به هم ریخته است، شما باید فرصتی به ما بدهید یک ماه دیگر ما عمل کنیم، نور ماه هم ساعت چهار صبح طلوع می‌کرد بعضی وقت‌ها ما در شب نور ماه نداشتیم که خیلی نیاز داشتیم چون عمده جنگ ما در شب بود و فشار فوق‌العاده‌ به آقای رضایی وارد شد.
گفتند شما بروید پیش حضرت امام در تهران و از ایشان بخواهید یک استخاره‌ای بزنند و ایشان تصمیم بگیرند خوب حالا ما فردا شب باید عمل می‌کردیم فرصت نبود حالا ایشان اگر می‌خواست برود تا تهران خیلی طول می‌کشید برادری داشتیم ارتشی (خدا رحمتش کند) شهید سرهنگ حق‌شناس خلبان بود، گفت من حاضرم آقا محسن را سوار هواپیمای شکاری ۵F بکنم و ببرم تهران، به هر حال آقا محسن تصمیم گرفت که برود خدمت امام، هواپیما بلند شد ایشان سوار کابین دوم هواپیما شدند و ظرف ۲۰ دقیقه ایشان را رساندند تهران که فشار فوق‌العاده‌ای به جسمش وارد شد بعد که آمد دزفول حالشان به هم خورد.
به تهران که می‌رسند وضو گرفتند و رفتند خدمت امام(ره) و ماجرا را نقل کرده که داستان اینجور است و ما گیر افتادیم و آمدیم خدمت حضرتعالی، برای ما یک استخاره بزنید و تصمیم بگیرید. امام تامل می‌فرمایند و می‌گویند: نیازی به استخاره نیست شما بررسی کرده‌اید، کار کرده اید و روزها و هفته‌ها کار کردید و شناسایی کردید.
مبتنی بر اطلاعات تصمیم بگیرید و با توکل به خدا عمل کنید قطعا انشاءالله پیروزید نیازی به استخاره نیست حالا اگر خواستید یک طلب خیری بکنید از خداوند آن مانعی ندارد من نیازی به استخاره نمی‌بینم. خوب آ‌قا محسن با همان هواپیما برگشت به سرعت آمد گفتیم چه شد گفتند امام حاضر نشد استخاره بزند و فرمودند که به خدا توکل کنید و پیروز می‌شوید و خلاصه شب شد و نمازی خواند و خلوتی کرد و یک استخاره زد و سوره فتح آیات ۱۸ و ۱۹ آمد آنجایی که خداوند می‌فرماید:
“لقد رضی الله عن المومنین اذیبا بعونک تحت الشجره فعلم‌ ما فی قلوبه هم فانزل السکینه علیهم و اثابه هم فتحا قریبا (۱۸) و مغانم کثیره یاخذونها و کان الله عزیزا حکیما(۱۹)»
حالا معنی تحت‌ اللفظی این می‌شود که خداوند می‌فرماید: به راستی که خداوند از مومنان چون با تو در زیر درخت حدیبه با تو بیعت کردند به حقیقت خشنود گشت و از رفاه و از خلوص قلبی آنها آگاه بود که وقار و اطمینان کامل بر آنان نازل کرد و آنان را به فتحی نزدیک پاداش داد و به غنیمتی فراوان که از (خیبریان) خواهید گرفت و خداوند پیروزمند فرزانه است.
آن همه غنایمی که عرض کردم لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) و سایر لشکرها می‌گرفتند در عملیات بیت‌المقدس و خدا می‌داند که تا دو سه سال از غنایمی که در عملیات بیت‌المقدس گیرمان آمد از تجهیزات انفرادی سلاح‌های سنگین و نیمه سنگین مهمات استفاده می‌کردیم.
عراقی‌ها عقبه چهار پنچ لشکر را در خرمشهر در سرزمین جنوب غربی اهواز در غرب کارون جمع کرده بودند و یک شکست سنگینی خوردند و همه این غنایم را بر جای گذاشتند عرض کنم که بعد از این مقدمه، یک سوال هم می‌خواهم مطرح بکنم سوال این است که: چرا حقیقتا حادثه بزرگ فتح خرمشهر در سوم خرداد در سال ۶۱ به یک رویداد بزرگ تاریخی در کشور و حماسه پایدار تبدیل شد؟
کارکرد این حماسه چیست؟ چه نیازی به بزرگداشت این حادثه داریم؟ اگر ما بتوانیم این سوال را پاسخ بدهیم، ماهیت خود این حادثه بزرگ برای ما روشن می‌شود و علت تجلیلی که ما باید بکنیم از عملیات بیت‌المقدس معلوم می‌شود خرمشهر حقیقتا با مقاومت آزاد شد و به یک حماسه پایدار تبدیل شد، اگر مقاومت در خرمشهر صورت نمی‌گرفت،‌ خرمشهر آزاد نمی‌شد و آزادی خرمشهر حاصل مقاومت بود.
یک روزی وقتی بچه‌ها در اوایل جنگ با شجاعت در مجموعه‌های بسیار کوچک ۵ و ۱۰ نفری در مقابل هجوم انبوه دشمن مقاومت می‌کردند، یک عده‌ای که اعتقاد نداشتند می‌گفتند: برای چه مقاومت می‌کنید؟ دشمن دارد می‌آ‌ید، انبوه تانک و نفربر عراقی‌ها را که می‌دیدند می‌گفتند: برای چه مقاومت می‌کنید؟ شما خرمشهر را از دست می‌دهید! ولی آن رزمنده احساس تکلیف می‌کرد،‌ تکلیفی که امام بر او گذاشته بود و می‌گفت اینجا تکلیفم مقاومت است و این مقاومت تاثیر فوق‌العاده‌ای گذاشته بود حتی آن فردی که مدعی تخصص بود به عقلش نمی‌رسید که این مقاومت تاثیر نظامی هم دارد.
مقاومت از رزمندگانی بود که ایمان الهی در وجودشان موج می‌زد اطاعت از امام در دلشان موج می‌زد و خداوند به واسطه همین ایمان الهی و از این همه وفا و خلوصی که در وجود تک تک این رزمندگان دید به تعبیر امام، خدا خرمشهر را آزاد کرد. به این دلیل خداوند خرمشهر را آزاد کرد که ایمان الهی، صداقت و خلوص در وجود رزمندگان می‌دید و بعد خداوند نصرتش را نازل کرد. به فرمایش حضرت امیر علی علیه‌السلام وقتی که خداوند صداقت رزمندگان را دید، نصرتش را نازل کرد. خرمشهر با مقاومت، یک جایگاه رفیعی پیدا کرد. خرمشهر در بین همه عملیات‌های ما در جنگ و در تاریخ انقلاب و ملت ایران یک جایگاه رفیعی پیدا کرد. خرمشهر در بین همه عملیات‌های ما در جنگ و در تاریخ انقلاب و ملت ایران جایگاه رفیع پیدا کرد و انشاءالله حفظ خواهد شد و به یک پدیده فرا زمانی و فرا مکانی تبدیل خواهد شد.
ما با خرمشهر زندگی می‌کنیم و با حماسه خرمشهر جان می‌گیریم و براساس الگوی مقاومت در خرمشهر بود که ما جنگ جدیدی را پی‌ریزی کردیم و در عرصه‌های سیاسی هم موفق شدیم حضور پیدا کنیم و رزمندگان ما در حقیقت با مقاومت در خرمشهر، جنگ تحمیلی را به شکست تحمیلی برای دشمن تبدیل کردند و زیر بار آن صلح ذلت‌بار نرفتند و هنگام حضور دشمن در شهرها و مناطق اشغالی شجاعانه مقاومت کردند.
فتح خرمشهر نقطه پایان یک دوره و آغاز دوره دیگر بود این تحول و پیامدهای آن یکی از فرازهای برجسته جنگ است. امروز ابعاد این پیروزی و نتایج آن حاوی تثبیت نظام جمهوری اسلامی و تامین برتری ایران بر عراق به فراموشی سپرده شده و تنها تصمیم‌گیری ادامه جنگ از سوی غرض‌ورزان سیاسی مورد نقد قرار گرفته است.
فتح خرمشهر نشان داد، این کشور قادر است خارج از معادلات بین‌المللی و تنها متکی بر توانایی داخلی، تهدید و تجاوز را قاطعانه پاسخ و برطرف کند که امروز هم در برابر تهدیدات خصوصا آمریکا،‌ براساس تجربه فتح خرمشهر می‌توان عمل نمود.
فتح خرمشهر بیانگر یک تفکر، یک دکترین، یک استراتژی نظامی جدید بود و بیانگر یک روش جدید مدیریت در کشور بود و باید به عنوان یک الگوی موفق برای حل معضلات اساسی کشور از آن استفاده کرد. گفتن این مطلب بعد از عمل، بعد از حماسه، بعد از آن شهادت‌ها و رشادت‌ها آسان است، اما ما باید گذشته را توصیف کنیم.
چرا ما می‌گوییم تفکر و دکترین و استراتژی جنگ جدید بوده است؟ زیرا یک تفکر قدیم، یک دکترین قدیم، یک استراتژی قدیم، یک فرماندهی قدیم وجود داشت آن مدیریت قدیم چکار کرد؟ چرا خرمشهر باید در ماه بیستم جنگ آزاد بشود؟ مگر ما باید ۲۰ ماه صبر بکنیم؟ چرا در سال اول جنگ آزاد نشد مگر این بسیجی‌ها نبودند؟ مگر این سپاهی‌ها نبودند؟
مگر ارتش نبود؟ مگر ملت نبود؟ در سوم خرداد سال ۶۱ چیزی تغییر کرده بود؟ هرگز، آیا سلاح جدیدی به دست آورده بودیم؟ هرگز، مستشارانی از کشورهای خارجی آمده بودند؟ مثلا به ما کمک کرده بودند هرگز.ملت و نیروهای مسلحش بودند امام رهبر و فرمانده کل قوا تنها بودند، این ملت در ماه بیست جنگ توانست خرمشهر را آزاد کند یک تحولی اتفاق افتاد یک تغییری اتفاق افتاد چرا این اتفاق در سال اول جنگ صورت نمی‌گیرد برای اینکه من وارد بحث بشوم یک اشاره کوتاهی راجع به خود عملیات بیت‌المقدس خدمت برادران عزیز عرض بکنم.
نمی‌شود هیچ اشاره‌ای نکنیم شما می‌دانید عملیات بیت‌المقدس چهارمین عملیات بزرگی بود که ظرف هفت ماه پی در پی داشتیم انجام می‌دادیم و در سال دوم جنگ این فتح و پیروزی‌ها شروع شد. شما تاریخ جنگ را در سال اول مطالعه می‌کنید هیچ عملیاتی را موفق نمی‌بینید.
عملیات بیت‌المقدس ۳۵ الی ۴۰ روز حداکثر بعد از عملیات بزرگ فتح المبین صورت گرفت عملیات فتح‌المبین از اول سال ۶۱ تا هفتم، هشتم فروردین صورت گرفت ما موفق شدیم و آمدیم در جنوب غرب اهواز آرایش گرفتیم. در شرق کارون، در شمال کرخه کور در سه قرارگاه عمده، قرارگاه قدس در شمال، قرارگاه فتح در وسط، در بالای دارخویین و قرارگاه نصر در پایین دارخویین.
قبلا در سال اول جنگ مخصوصا در ۶ ماهه اول در همین زمین بیت‌المقدس همین زمین غرب کارون و جنوب غرب اهواز دو سه تا عملیات انجام گرفته بود ولی نتیجه‌ای جز شکست عایدمان نشد و امکانات و منابع زیادی را از دست داده بودیم. با ۲ لشکر زرهی یکبار حمله کردیم ولی آن زمان این تفکر و مدیریت و استراتژی جدید نبود یک عده‌ای الان می‌گویند آن عملیات محدودی بود اما ۲ لشکر زرهی از ۳ لشکر زرهی ایران که عملیات محدودی نیست اگر یک گردان یا دو گردان عمل می‌کردند عملیات محدودی بود.
عملیاتی که بنی‌صدر در نیمه دی‌ماه سال ۵۹ طرح‌ریزی کرد با آن شعاری که می‌داد می‌خواست خرمشهر را آزاد کند، تنومه را بگیرد جفیر را بگیرد. می‌گفت: می‌روم تا حاشیه شط‌العرب در داخل خاک عراق. ببینید این عملیات نتیجه‌اش چه شد؟
نتیجه‌اش جز شکست هیچی نبود این عملیات محدودی نبود امکانات زیادی را ما جمع کردیم دو لشکر زرهی از کل هشت لشکر ایران کم نیرویی نیست. به هرحال ما در روز دهم اردیبهشت سال ۶۱ در سه قرار گاه که از عملیات فتح‌المبین آمده بودیم بسیج شدیم راز و رمز این عملیات و ویژگی عمده این عملیات عبور از رودخانه و دست یافتن به آن نقطه حیاتی دشمن بود. ما جایی سراغ دشمن رفتیم که دشمن به تردید افتاد.
دید یا باید بصره را حفظ کند و برگردد عقب و فرار کند و الااهواز و خرمشهر که هیچ، بصره را هم از دست می‌دهد و فرار کرد در مرحله اول عملیات ما از کارون عبور کردیم بعضی جاها حقیقتا ۲۵ تا ۳۰ کیلومتر از رودخانه تا جاده فاصله است یگان‌های قرارگاه فتح (که من مسئولیت این قرارگاه را عهده‌دار بودم به کمک برادر ارتشی‌ام خدا رحمتش کند شهید نیاکی) ۲۵ الی ۲۷ کلیومتر باید پیشروی می‌کردند در طول شب اینها رفتند و کنار جاده رسیدند یک هفته آنجا جنگ شد دشمن با همه قوا در این هفت روز به ما حمله کرد.
مرحله دوم عملیات در ۱۷ اردیبهشت شروع شد رسیدیم به مرز و دشمن وحشت کرد دید ما سراغ خرمشهر نمی‌رویم همچنان رو به سوی غرب حمله می‌کنیم او احساس کرد که ما به سمت بصره حرکت می‌کنیم لشکرهای عمده‌ای که در مقابل اهواز، کرخه کور و هویزه داشت به سرعت اینها فرارکردند و عقب‌نشینی کردند. بعضی از سربازان دشمن در خواب ماندند و نتوانستند عقب‌نشینی کنند وسایل سربازان و مهمات برجای ماند.
در مرحله سوم عملیات با چرخش به جنوب پیچیدیم به سمت خرمشهر و خرمشهر را از آن جایی آزاد کردیم که دشمن تصور نمی‌کرد. تصور دشمن از جنوب و شرق و شمال از جاده خرمشهر و از سمت کارون را داشت اما هرگز تصور نمی‌کرد که بین جاده به سمت مرز از همان منطقه خطرناک خود شلمچه وارد بشویم ولشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) و لشکر ۲۱ حمزه از نیروی زمینی ارتش نوک نیزه این عملیات بودند که در دل دشمن فرو رفت شلمچه را بست و در حقیقت در کیسه دشمن را بست و حدود ۲۰ هزار اسیری که در خرمشهر بود متاثر از مانور همین لشکر و قرارگاه نصر بود و لشکر ۲۱ حمزه و لشکر هفت ولی عصر و یگان‌هایی که همراه این لشکرها بودند ۲۰ هزار اسیر باقی ماند با آن همه غنیمت و در روز سوم خرداد بعد از ۲۴ الی ۲۵ شبانه روز جنگ ما منطقه وسیعی را آزاد کردیم و دشمن شکست خورد این یک توضیح مختصری بود که من عرض کردم یک تفکر و یک دکترین و یک استراتژی جدید بر جنگ حاکم بود.
صحنه جنگی که اتفاق افتاد دو اراده بر این جنگ حاکم بود. یکی اراده خود و یکی اراده دشمن غیر از سرباز و امکان و تجهیزات و توپ و تانک هواپیمایی که آرایش گرفته بودند یک نظری یک فکری یک دکترین یک استراتژی‌های حاکم بر این دو صحنه بود که پیروزی هر کدام از این طرفین بر می‌گردد به صاحبان یک استراتژی، صاحبان این تفکر که چه کسانی فرماندهی می‌کردند؟ چه کسانی این طرح را برنامه‌ریزی می‌کردند؟ و با چه زیرکی این را پیاده کردند و یا اگر شکست خوردند مشکل چه بوده است؟ چه نوع تفکری داشتند که اینها شکست خوردند؟ امکانات و تجهیزات قبلا هم وجود داشت.
سال اول جنگ عزیزان امکانات ما و تجهیزات ما به مراتب بهتر از سالهای دوم و سوم و سالهای بعدی جنگ بوده چون تمام آن ارتش به غنیمت گرفته شاه را در اختیار داشتیم. بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا که ۷ ماه قبل از جنگ رئیس جمهور این مملکت شده بود و ۷ ماه قبل از جنگ امام فرماندهی کل قوا را به او داده بود که اوضاع کشور را سروسامان دهد. هفت ماه قبل از جنگ همه امکانات در اختیار او بود. فرمانده کل قوا بود.
رئیس شورای عالی دفاع بود، فرمانده نیروهای مسلح بود، اختیارات فراوانی در اختیارش بود. هفت ماه قبل از جنگ تا ۱۰ ماه بعد از جنگ این ۱۷ ماه هیچ موفقیتی تحت فرماندهی او حاصل نشد دولت قبلی آن را هم باید نقد کرد .چون فاصله بین پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ حدود ۲۰ ماه بود. ۱۰ ماهش در اختیاردولت موقت (مرحوم بازرگان) بود. بقیه‌اش هم در اختیار بنی‌صدر بود. سهل‌انگاری این دو دولت جنگ را بر ما تحمیل کردند.
تجاوزات مرزی متعددی به ما شد حتی یک بار هواپیماهای عراقی در زمان دولت موقت در ماه پنجم حیات جمهوری اسلامی ایران دهکده‌های مرزی را بمباران کردند. ما برخوردی نکردیم اصلا عراقی‌ها از بس زدند به مرز و پاسگاه‌های مرزی نتیجه گرفتند و دیدند از درون سیستم سیاسی- نظامی این کشور پاسخی داده نمی‌شود و تکانی به خودش نمی‌دهد.
یقین کردند که این جنگ را می‌برند ما در جهت جلوگیری از این نفوذ دشمن کاری نکردیم. تهدیدات را برآورد نکردیم. آنهایی که مسئول بودند پیش‌بینی نکردند که این تهدید کی تبدیل به جنگ می‌شود؟ هزینه‌اش را هم پرداختیم. دشمن آمد و در نقطه صفر مرز آرایش گرفت و به ما حمله کرد. حالا مگر قرار است به دشمن اجازه بدهیم بیاید داخل خاک و بعد به او حمله کنیم؟ خیلی از جنگ‌ها دشمن را در همان مرز شکست می‌دهند.
دشمن آمد داخل. زمان را از دست دادیم، در حملات ناموفق ۶ ماهه اول جنگ و امکانات را از دست دادیم، منابع را از دست دادیم من منظورم مدیریت و تفکر و دکترین و استراتژی غلط است این ۱۷ ماه و به عبارتی ۳۰ ماه یک نوع تفکر غلط در کشور ما حاکم بود. این طیف فکری که همراه آنها در نیروی مسلح و در سایر جاها بود که این‌گونه جنگیدند.
هر استراتژی ۳ ویژگی دارد که بخواهد موفق باشد. یکی انطباق با واقعیات، استراتژی باید با واقعیات منطبق باشد. دوم برخورداری از همه امکانات و مقدورات یک کشور و سوم شناخت کامل از دشمن. آیا در این کشور بسیجی‌ها و سپاهی‌ها جزء منابع عظیم نیروی انسانی نبودند؟
در سال اول جنگ چرا اینها به کار گرفته نشدند؟
این دلیل شکست است وقتی ما نیاییم از همه امکانات ومقدورات استفاده نکنیم شکست می‌خوریم.وقتی دشمن را درست شناسایی نکنیم شکست می‌خوریم. بنی‌صدر بعد از یک ماه شعار داد، رجزخوانی کرد، آمد در جسر نادری عملیات انجام بدهد دو لشکر بسیج کرد حمله آغاز شد. دو سه ساعت طول نکشید شکست خورد.
عملیات بعدی را در شرق کارون انجام داد، شکست خورد. عملیات بعدی را در نیمه دی ماه ۵۹ انجام داد شکست خورد. چهارمین عملیات را انجام داد و شکست خورد. یعنی چهار ماه هر ماه یک عملیات. چرا چون یک تفکر یا استراتژی یک دکترین غلط حاکم بود و شعار هم می‌داد و شعار تخصصی می‌داد و به تمسخر می‌گرفت فکر یاران حضرت امام را هم مسخره می‌گرفت که می‌گفتند: سلاح بدهید به بچه‌های مردم، به بسیجی‌ها، به سپاهی‌ها ‌که قادرند کمک بکنند. بعد از چهار ماه بنی‌صدر خودش هم مایوس شد که نمی‌شود جنگید.
بعد به این فکر افتاد که باید با توسل به کشورهای اروپایی مثل فرانسه و جاهای دیگر صلح کند، یعنی به فکر یک عمل شیطانی اینطوری هم افتاد که اگر آن روند صلح ادامه پیدا می‌کرد آن استراتژی و آن تفکر ادامه پیدا می‌کرد بعید نبود تا الان هم خرمشهر در اختیار عراقی‌ها باشد. مگر در کشورهای عربی در مقابل رژیم صهیونیسم اشغالگر قدس چه گذشت؟
چه حادثه‌ای در سوریه اتفاق افتاده است که هنوز جولان تحت اشغال اسرائیلی‌هاست؟ جولان یک دهم عملیات بیت‌المقدس نیست زمینش از عملیات طریق القدس هم کوچکتر است. ۲۰ سال، ۲۵ سال، ۳۰ سال سوری‌ها زانو زدند مقابل اسرائیل که از اینجا اسرائیل عقب‌نشینی کند ولی...
اگر با جنگ دشمن را بیرون نمی‌کردیم، هرگز عقب‌نشینی نمی‌کرد. امروز عزای اشغال خرمشهر را می‌گرفتیم. در همین زمینه منطقه بیت‌المقدس کسانی که حضور ذهن دارند در آن زمین بودند (روی نقشه نگاه کنید) می‌بینید که جنوبش که آب اروندرود، شرق هم رودخانه کارون، شمال رودخانه کرخه کور است غرب هم هورالهویزه است.
بین کرخه کور که می‌پیچید و کارون یک زمینی است که حدود ۳۰ کیلومتر است که ما در سال اول جنگ آنقدر مدیریت غلطی داشتیم که آن را از خوف دشمن هم آب انداختیم. ما به نفع دشمن کار کردیم و دشمن متکی بر موانع طبیعی مثل کارون و کرخه کور و مانع مصنوعی‌ای که ما برای او ایجاد کردیم (آب‌اندازی) به خوبی پدافند کرد.بنی‌صدر هر روز ساعت ۵ بعدازظهر سوار ماشین می‌شد از اهواز می‌آمد ما را هم صدا می‌زد و می‌گفت:‌بیایید برویم سد خاکی را که می‌خواهیم روی کرخه بزنیم ببینیم به کجا رسیده است؟ که بعد این سد پر بشود آب سرازیر بشود بیاید زیر پای عراقی‌ها. آب که ریختیم عراقی‌ها که دیدند همه راهکارهای حمله بر آنها بسته شد خوشحال شدند ما همین ۳۰ کیلومتر را داشتیم بین کرخه کور و کارون آن را هم آمدیم آب ریختیم.
این نوع مدیریت در صحنه جنگ حاکم بود این نوع تفکر حاکم بود. از مقام معظم رهبری سوال شد چه تفاوتی بین سال اول جنگ ودوم جنگ است؟ چرا ما خرمشهر را در سال دوم جنگ در بیستمین ماه جنگ آزاد کردیم؟ فرمودند: “تفاوتی به آن شکل ندارد امام همان امام، امت همان امت، شعارها همان، امکانات همان، مردم همان مردم هستند. تفاوت در این است که ما در سال اول جنگ حضور بسیج و سپاه را جدی نمی‌گرفتیم حضور اینها را در صحنه رزم فرض نمی‌کردیم و این تفکر بر می‌گشت به کسانی که دچار محاسبه غلط و عدم محاسبه بودند و محاسبه نمی‌کردند .
این نیروها را که الحمدالله حالا خط فکرشان در این مملکت حاکم نیست.” همین راز و رمز پیروزی‌ها در سال دوم جنگ بود ما از این امکان موجود در کشور استفاده نمی‌کردیم.
عراقی‌ها بعد از این چند حمله‌ای که در سال اول جنگ ما انجام داده بودیم به باورهای بسیار غلطی رسیدند اول باور کردند که نیروهای مسلح ایران قادر به حمله نیستند. ثانیا پیش خودشان گفتند که با یک مختصر مقاومتی می‌توانیم اینجا بمانیم و این سرزمین‌های اشغالی و این شهرها را در اختیار خودمان داشته باشیم و برگ برنده‌ای باشد در مذاکرات صلح.
و از همه مصیبت‌بارتر اینکه بنی‌صدر دستور استراتژی دفاعی به ارتش ما داد، گفت:‌حمله نکنید چون روحیه‌ای برای حمله کردن وجود ندارد خوب این یک شکست کامل نظامی است. دشمن را پیش‌بینی نکردیم، برآورد نکردیم جلوی دشمن را در مرز نگرفتیم وارد خاک شده است.
خاک ما را به اشغال خود گرفته و به او با یک تفکر غلطی حمله کردیم و شکست خوردیم. ولی در سال دوم از درون این شکست پیروزی حاصل شد هم در صحنه سیاسی کشور و هم صحنه نظامی.
بعد از فرار بنی‌صدر و متلاشی شدن جبهه متحد ضدانقلاب یک انسان‌های بزرگوار مثل شهید رجایی و شهید باهنر به عنوان رئیس جمهوری و نخست وزیر این کشور و بعد نیز مقام معظم رهبری به عنوان رئیس جمهوری آمدند و ثابت کردند می‌شود کار کرد و دعوا هم نکرد.
نزاع هم نکرد، مشکلات مردم را هم می‌شود حل کرد. این پیروزی در عرصه سیاسی بود و در حقیقت مدیریت توانمند و انقلابی و حزب‌الله در جنگ نشان داد که تفکر جدید یعنی چه، مدیریت یعنی چه؟ استراتژی یعنی چه؟ پیروزی‌ها متاثر از وجود این نیروها بود که وقتی نبود در عرصه جنگ ما شکست خوردیم و وقتی حضور پیدا کردند ما موفق شدیم.
همین تیم فرماندهان لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) وقتی که شروع به عملیات در درون کارون کردند (عملیات ثامن‌الائمه) پانزده گردان بیشتر نداشتیم، عملیات بعدی یعنی در عملیات طریق‌القدس این نیرو دوبرابر شد یعنی ۳۰ گردان عملیات بعدی یعنی فتح‌المبین نیروی ما به صدگردان رسید. آقامحسن رفت در همین منطقه شمال غرب کشور.
در منطقه کردستان به حاج احمد و حاج همت گفت که بیایید در جنوب شما یک تیپ تشکیل بدهید و آنها یک مقدار مقاومت کردند، بعد آمدند و یک تیپ را در دو کوهه سازماندهی کردند و در همان عملیات فتح‌المبین وارد عمل شدند و یکی از بهترین لشکرهای ما شد. کسی تصور نکند که اینها آموزش ندیدند. ۳۵ ماه در کوران حوادث این بچه‌ها ساخته شده بودند.
از فردای پیروزی انقلاب اسلامی، حاج احمد اسلحه به دست گرفته بود. حاج همت اسلحه به دست گرفته بود. اینها کجا رفته بودند، رفته بودند در منطقه شمال غرب جنگیده بودند. ۴۰ ماه، ۳۵ ماه برای یک نیروی انقلابی کم زمانی نیست که نیروی انقلابی پخته شود یا آب دیده شود.
تیم اولیه لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) وقتی آمد، گذشته ۳۵ الی ۴۰ ماهه خود را پشت سر گذاشته بودند که سازماندهی شد و به بهترین شکل به دشمن حمله کرد که در عملیات فتح‌المبین آتش دشمن را یکی از گردان‌های این لشکر خاموش کرد. نفوذ کردند و ۱۸۰ قبضه توپی که مثل باران بر سر ما گلوله می‌ریخت، اینها خاموش کردند. این مدیریت جدید بود این تفکر جدید بود. این مدیریت توانمند وانقلابی خودش را نشان داد در عملیات بعدی هم خودش را به همین شکل نشان داد.
یک خاطره‌ای دارم در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس ما وقتی از جاده عبور می‌کردیم که برای مرحله دوم رفتیم به سمت مرز، دشمن خیلی در هراس افتاد. با همه توان زرهی و مکانیزه‌اش حمله کرد به ما، یگان احتیاط زیادی داشت حال آن تیپ ۱۰ یا لشکر ۱۰ معروف راآورده بود به همراه باقیمانده لشکرهایی که از عملیات فتح‌المبین برایش مانده بود، همه آنها را بسیج کرد و آمدند ریختند بر سر قرارگاه نصر که لشکر ۲۷ حضرت رسول بود.
می‌جنگید و لشکر ۷ ولی عصر و لشکر ۲۱ حمزه، خیلی اوضاع ناجور شد بخش زیادی از منطقه متصرفه قرارگاه نصر را دشمن گرفت و خودش را به جاده رساند واگردشمن ادامه می‌داد منطقه عملیاتی فتح هم که در جوار آن در شمال آن بود آن هم از بین می‌رفت.
حاج احمد خیلی فریاد می‌زد و ما آنچنان احساس خطر کردیم که همگی رفتیم در قرارگاه نصر پیش سرلشکر شهید حسن باقری و برادر عزیزم امیرحسنی سعدی، آقامحسن، مرحوم شهید صیاد و آقارحیم بسیج شدیم ببینیم چکار باید بکنیم. حاج احمد می‌گفت:‌گوش بدهید و گوشی بیسیم را فشار می‌داد. رگبار تفنگ و صدای آرپی‌جی شنیده می‌شد، می‌گفت اینها چند متری من هستند. اصلا بچه‌ها همه اسلحه گرفتند جز من خودم ماندم رگبار اسلحه را می‌شنیدم که پشت این بیسیم به نظر می‌رسید که در پنج متری بود.
من یادم است فرمانده تیپ ۲۵ مکانیزه عراق به دست یک بسیجی به اسارت گرفته شد. درون نفربر رفت یک نارنجک انداخت و مجروح شد. او را آوردند و گفتند این فرمانده تیپ ۲۵ مکانیزه است و من از آنجا به سرعت رفتم به قرارگاه فتح با شهید خرازی (خدا رحمتش کند) و برادرمان سردار احمد کاظمی فرمانده نیروی هوایی فعلی سپاه که فرمانده لشکر ۸ نجف بود و برادرمان فرمانده تیپ ۲۵ کربلا برادر مرتضی قربانی ما بسیج شدیم و یک خاکریز زدیم رو به سمت جنوب چون به سمت غرب می‌جنگیدیم، ناچار شدیم چون بخشی از منطقه عملیاتی قرارگاه نصر خورده شده بود.
ما آمدیم خاکریز زدیم جنوب و آمدیم پشت سر آن ایستادیم و بحمدالله منطقه ترمیم شد. دیگر حوالی شب ما مجددا موفق شدیم غلبه کنیم بر دشمن و این منطقه را ترمیم بکنیم.
مرحله سوم عملیات هم به وجود آمد وخرمشهر آزاد شد. این اولین نکته‌ای بود که به عزیزان عرض کردم و گفتم فتح خرمشهر بیانگر یک روش جدید در مدیریت اداره کشور بود و از این نسل که از جنگ باقی مانده ما می‌توانیم در همه عرصه‌های کشور خصوصا عرصه اقتصادی که الان مشکلات زیادی داریم استفاده بکنیم و ما اگر فرصت بدهیم یک بار به این نسل اجازه بدهیم که خیلی از آن فرماندهان در قید حیات هستند و تجربه فراوانی دارند، حداقل دو دهه مدیریت بحرانی را در سخت‌ترین شرایط تجربه کرده‌اند.
منبع : روزنامه رسالت