شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

لطیفه های رسیده در هفته اول آذر ماه


لطیفه های رسیده در هفته اول آذر ماه
قاضی: تو چه طور جرأت کردی نصفه شب وارد خانه مردم بشوی؟ دزد: جناب قاضی! تکلیف ما را روشن کنید. دفعه قبل گفتید چه طور وسط روز جرأت کردی دزدی کنی، پس ما کی به کار و کاسبی‌مان برسیم؟
□□□
اولی: اگر یک روز به بیماری هاری مبتلا بشوی، چه کار می‌کنی؟ دومی: اول یک قلم و کاغذ برمی‌دارم. اولی: حتماً برای این که وصیت‌نامه‌ات را بنویسی. دومی: نه، اول اسم کسانی را که می‌خواهم گازشان بگیرم یادداشت می‌کنم.
□□□
معلم: سه ضمیر من، تو و او را جمع ببند. دانش آموز: اجازه آقا! من ها، توها، اوها.
□□□
سه نفر در کشتی بودند و برای هم کلاس می‌گذاشتند. اولی مدام با لب‌تاپ‌اش کار می‌کرد. دومی با موبایلش مدام پیام کوتاه می‌فرستاد و دریافت می‌کرد. سومی دید کم می‌آورد، رفت یک لوله دستمال توی جیب اش گذاشت و سر دستمال را از جیب‌اش گذاشت بیرون. یکی از آن دو نفر از او پرسید: این چیه از جیبت اومده بیرون؟ گفت: عجب نمی‌دونم کی برام فکس فرستاده!
□□□
معلم: چرا هواپیما پروانه دارد؟ دانش آموز: برای این که خلبان گرمش نشود. معلم: چه طور؟ دانش آموز: آخر من یک بار در یک فیلم دیدم که وقتی پروانه هواپیما از کار افتاد، خلبان خیس عرق شد.
□□□
سه تا موش مشغول خالی بندی بودند. اولی گفت: من دیروز تنهایی یک حلب هفده کیلویی پنیر خوردم. دومی گفت: این که چیزی نیست. دیروز دمم به یک تله موش گیر کرد، کشاندمش آوردم خانه، باهاش در و پنجره ساختم. سومی موبایلش زنگ زد و گفت: الو، باشه، آمدم. دوستانش گفتند کجا؟ گفت: بچه‌ها یک گربه گیر آورده‌اند، می‌رویم بخوریمش.
□□□
اولی: چرا ته چاه نشسته‌ای؟ دومی: آخر می‌خواهم عمیق فکر کنم.
□□□
اولی: ماهیگیری در این رودخانه ممنوع است؟ دومی: نه، جایزه هم دارد. اولی: چه طور؟ دومی: چون اصلاً در این رودخانه ماهی وجود ندارد؟
□□□
دزدی را بعد از دستگیری پیش قاضی می‌یرند قاضی می‌پرسد: چرا این وقت شب از دیوار مردم بالا می‌روی؟ دزد می‌گوید: خب چه کار کنم؟ شب‌ها مردم در خانه‌هایشان را می‌بندند.
منبع : طنز فارسی


همچنین مشاهده کنید