شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

لطیفه‌های رسیده در هفته چهارم دی ماه


لطیفه‌های رسیده در هفته چهارم دی ماه
سالن تئاتر تقریبا" خالی بود اما با وجود ین همان چند تماشاچی مرتب بازیکنان را هو می کردند.
در ین موقع یکی از بازیکنان جلو امد و خطاب به تماشاچی گفت:
-مواظب کارهی خودتان باشید چون اگر دعوا در بگیرد عده ما از شما بیشتر است!
□□□
جوانی وارد یك دكان قصابی شد و پرسید:
- شما مغز گاو دارید؟
قصاب جواب داد:
- بله آقا!
-پس لابد كارهای احمقانه زیاد می كنید
□□□
یک دکتر روانشناس از دوست روانشناس خود پرسید:
- تو درباره یک بیمار که هوش و حافظه اش را از دست داده باشد قبل از همه چه تصمیمی می گیری؟
- قبل از هر کار ویزیتم را می گیرم!
□□□
در دوران آدم خواری دو جهانگرد به وسیله افراد یك قبیله آدم خوار گرفتار شدند.هر دو را در دیگی انداختند داخلش را آب ریختند و زیرش را آتش روشن كردند. بعد از گذشت چند دقیقه یكی از جهانگردان غش غش زد زیر خنده . جهانگرد دیگری با عصبانیت گفت:
-مرد حسابی اینجا كه جای خنده نیست؟
جهانگرد خندان جواب داد:
- اگر می دانستی توی غذاشان چه كار دارم می كنم تو هم می خندیدی!
□□□
یک روز یک کرمی می ره توی جعبه ماکارونی می گه:
- وای چقدر حمام شلو غه!
□□□
مردی نزد پزشک رفت و گفت:
-آقای دکتر من هر وقت می خواهم یک فنجان قهوه بخورم مثل آن است که یک چیز داغ به چشمم فرو می رود.
دکتر بلافاصله جواب داد:
- از این به بعد قبل از خوردن قهوه قاشق را از داخل فنجان بیرون بیاورید.
□□□
پسر کوچکی از مدرسه به خانه آمد و با خوشحالی به پدرش گفت:
- پدر من در تاریخ طبیعی شاگرد اول شدم.
پدر با خوشحالی گفت:
-آفرین پسرم سوال چه بود؟
-خیلی ساده. فقط بید جواب می دادم گاو چند پا دارد.
-خوب پسرم تو چه گفتی؟
-گفتم گاو سه پا دارد.
پدر با تعجب کفت:
-گفتی گاو سه پا دارد و باز هم اول شدی؟
پسر جواب داد:
-بله پدر جان آخر دیگران جواب داده بودند هفت پا و هشت پا و جواب من از همه نزدیکتر بود.
□□□
دو دوست پس از مدت ها یکدیگر را دیدند. یکی ازآنها به دیگری گفت:
-دوست عزیز تو قبل از ین که ازدواج کنی چکار می کردی؟
دوست او آهی کشید و گفت:
-هر کار که دلم می خواست!
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید