شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

با(۲)


با بد به‌جز بدى نکند چرخ نيلگون٭
نظير:
مکن بد با کسى و بد مينديش کجا چون بد کنى بد آيدت پيش(ويس و رامين)
- اگر بد کنى جز بدى ندروى شبى در جهان شادمان نغنوى (فردوسى)
- اگر بد کنى چشم نيکى مدار که گر خار کارى سمن ندروى (ابن يمين)
- بد آيد به پيشِ بد از کار بد (فردوسى)
رک: بد مکن که بد افتى، چه مکن که خود افتى
٭.......................... از خار کِشته کس چه ثمر چيده غيرِ خار(پروين اعتصامى)
با بزرگ و کوچک مزاح نبايد کرد که بزرگ کينه‌ور گردد و کوچک دلير شود (تاريخ گزيده)
نظير: اگر خواهى که بامقدار باشى مکن با کودک و با بنده بازي!
با بلاى آسمانى پنجه کردن مشکل است (صائب)
نظير: با فضاى آسمانى برنيايد جهد مرد (سعدى)
با پاى راه بروى کفش پاره مى‌شود با سر کلاه
رک: از پا راه بروى کفش پاره مى‌شود از سر کلاه.
با پرى در شيشه کردن ديو را انصاف نيست (صائب)
با پول روى سبيل شاه نقاره مى‌زنند!
نظير: پول بده روى سبيل شاه نقاره بزن پول که دادى روى سبيلت نقاره مى‌زنند
رک: اى زر تو خدا نه اى وليکن به خدا ستار عيوب و قاضى حاجاتى
با تن‌ها باش و تنها باش
رک: از بلا دورى طمع دارى ز مردم دور باش
با تو باشم درست شش دانگم بى‌تو باشم از آسيا بانگم (سنائى)
با توکّل زانوى اشتر ببند٭
نظير: توکّل کن که يابى رستگارى
٭ گفت پيغمبر به آواز بلند ......................... (مولوى)
با چرخ ستيزه چون توان کرد ٭
نظير:
با قضا کارزار نتوان کرد
- به جنگ خدا نمى‌توان رفت
- با ايزد تيغ و نيزه بر نتوان داشت
٭ چرخم زد و ديده خون روان کرد ..............(امير خسرو دهلوى)
با چنين خوردن و چنان آروغ کى برى رخت خويش بر عيّوق (اوحدى)
نظير: تا تو در بند قليه و نانى کى رسى در بهشت رحمانى (اوحدى)
رک: شکم‌پرست خداپرست نبوَد
با حرف خر از آسمان جو نمى‌بارد (عا).
رک: به‌ دعاى گربه سياه باران نمى‌آيد
با حملهٔ شمال چه تاب آورد چراغ؟
رک: آدم دانا به نيشتر نزند مشت
باخبر باش که سر مى‌شکند ديوارش ٭
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد
٭ اى که از کوچهٔ معشوقه ما مى‌گذرى ............................ (حافظ)
با خدا باش خدا با تو است
رک: با خدا باش و پادشاهى کن
با خدا باش و پادشاهى کن ٭
نظير:
تکيه به چنار کن تا برسى بر مراد
- با خدا باش خدا با تو است
- منشين و تکيه بر کرم کار ساز کن
- مرو به هند بيا با خداى خويش بساز
- کار خود گر به خدا باز گذارى حافظ اى بسا عيش که با بخت خدا داده کنى (حافظ)
٭ ............................... بى‌خدا باش و هر چه خواهى کن (مجلسى)
با خدا دادگان ستيزه مکن
رک: با خدا دادگان ستيزه خطاست
با خرس کشتى گرفتن کار کفتار است
نظير: با کولى به جوال رفتن کار سگ است
با خرما خرما گرفتن دهان شيرين نمى‌شود
عبارت ديگرى است از: 'از خرما خرما گفتن دهان شيرين نمى‌شود'
رک: از حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمى‌شود
با خرِ مردم نکن سوارى که پائينت مى‌آورند با خفّت و خوارى
با خلق خدا ادب نگهدار (نظامى)
رک: ادبِ مرد به ز دولت اوست
با خلق خدا کرم کن که خدا با تو کرم کرد٭
رک: سخى در هر دو عالم سربلند است
٭ هر کس که به دينار و درم خير نيندوخت سر عاقبت اندر سرِ دينار و درم کرد
خواهى متمتّع شوى از نعمت دنيا .......................... (سعدى)
با خلق خداى کن نکوئي٭
نظير: همه کس را به نيکى شاد گردان (اسعد گرگانى)
٭ خواهى که خداى بر تو بخشد ............................ (سعدى)
با خوردن سير نشدى، با ليسيدن سير نمى‌شوى
بر سبيل مزاح و شوخى به کودکانى گويند که تهِ بشقاب غذاى خود را مى‌ليسند گاهى به‌جاى عبارت مذکور کنايه مى‌گويند: سوراخ کن بينداز گردنت!
با خود ز جهان جز کفنى نتوان برد ٭
نظير: در آن ساعت که خواهند اين و آن مرد نخواهند از جهان بيش از کفن برد (سعدى)
٭ رودکى در بيان همين معنى چنين سروده است
مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو بردند
از هزاران هزار نعمت و جاه نه به آخر به‌جز کفن بردند
باد آمد و باران شد خدا مراد خوشه چين را داد
رک: تغارى بشکند ماستى بريزد جهان گردد به کام کاسه‌ليسان
بادآورده را بادش بَرَد باز
رک: بادآورده را باد مى‌بَرَد
بادآورده را باد مى‌بَرَد
ِنظير:
بادآورده را بادش بَرَد باز
- بر باد روَد هر آنچه از باد آيد
- هر چه را باد آورَد بادش بَرَد
- هر چه به يلّلى آمد به تَلّلى مى‌رود
- هر چه آسان يافتى آسان دهى (مولوى)
- هر چه آسان آيد آسان رود
باد باران آورد بازيچه جنگ٭
رک: شوخى شوخى آخرش جدى مى‌شود
٭ ................. مرد مهمان آورد، نامرد ننگ (نظامى)
باد به‌ چنبر نتوان بست
نظير:
گره به باد نمى‌توان زد
- پل بر دريا نتوان بست
- دريا را با قاشق خالى نتوان کرد
- با رسن به آسمان نتوان رفت
- نتوان شد به آسمان به رسن (عنصرى)
- باد در چنبر نبندد هيچ‌کس
باد در چنبر نبندد هيچ‌کس
رک: باد به نبر نتوان بست
با درد بساز تا به درمان برسى (از جامع‌التمثيل)
نظير: به صبر از بند گردد مرد رسته (نظامى)
با دُردکشان هر که درافتاد ورافتاد٭
رک: با آل على هر که درافتاد ورافتاد
نيزمقایسه شود با : با سوختگان هر که درافتاد ورافتاد
٭ بس تجربه کرديم در اين دير مکافات .............................. (حافظ)
با درفش پنجه زدن احمقى باشد (قابوس‌نامه)
رک: آدم دانا به نيشتر نزند مشت
بادِ رنگين است شعر و خاکِ رنگين است زر
با دست بسته هيچ شناور شنا نکرد (صائب)
مقایسه شود با : بى‌دست شناور نتوان رفت به پاياب
با دست پس مى‌زند با پا پيش مى‌کشد!
نظير:
من که نمى‌خورم اما براى هر کس که نگاه داشته‌ايد کم است
- نمى‌خواهم، بريز به جيبم!
باد سخت گياه ضعيف را نيفکند بلکه درختان قوى را بياندازد (کليله و دمنه)
نظير:
زيادى کوکلاه از سر کند دور گياه آسوده باشد، سرور رنجور (نظامى)
- ز تند باد شکسته شود درختِ بلند ز هيچ باد نيايد گزند پست گياه (قطران)
با دشمن و دوست فعل نيکو نيکوست
با دکّانى که معامله ندارى ناخنک نزن!
باد که از درِ خانه تو مى‌آيد ضررِ جاروب است
بادمجان تخمه را آفت نرسد (سَمَک عيّار)
رک: بادنجان بم آفت ندارد


همچنین مشاهده کنید