جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

سگ


سگ آخر چه باشد که خوانش نهند                     بفرماى تا استخوانش دهند! (سعدى)
رک: براى هر خرى آخورى نمى‌بندند
سگ از درد مى‌نالد، بى‌بى شکار مى‌خواهد!
نظير: يکى مى‌مرد از درد بينوائى، يکى مى‌گفت: خانم زردک مى‌خواهى؟
سگ از دکّان آهنگر چه خواهد بُرد؟ (از مجموعهٔ امثال طبع هند)
  نظير: دزد از خانهٔ مفلس خجل آيد بيرون
سگ از شستن نجس‌تر مى‌شود
نظير: نجس چون تَر شود نجس‌تر شود
سگ از گدا بدش مى‌آيد گدا از کدخدا
سگ از مردمِ مردم‌آزار بِهْ (سعدى)
نظير:
خرِ باربر به که شير مردم در (سعدى)
    ـ گاوان و خران بار بردار  بِهْ ز آدميان مردم‌آزار (سعدى)
    ـ سگ بر آن آدمى شرف دارد که دل مردمان بيازارد (سعدى)
سگ است آنکه با سگ روَد در جوال! (اديب نيشابورى)
رک: با سگ به جوال نمى‌توان رفت
سگ استخوان سوخته را بو نمى‌کند
سگِ اصحاب کهف را چخ نبايد گفت و گربهٔ ابوهُريره را پيشت نبايد کرد!
رک: 'به پسر خان بى‌احترامى نبايد کرد' و نظاير آن
سگ اگر بنا بود کلّه‌پز باشد يک گوسفند در جهان باقى نمى‌ماند
نظير: خدا خر را شناخت شاخش نداد
سگ اگر جلد بودى و فربه  يک شکارى نماندى اندر دِه (سنائى)
رک: خدا خر را شناخت شاخش نداد
  سگان از ناتوانى مهربانند وگرنه سگ کجا و مهربانى؟
سگ بابا نداشت سراغ حاج‌عمويش را مى‌گرفت! (عا).
رک: به قاطر گفتند: پدرت کيست؟ گفت: اسب آقادائى‌ام است!
     اين ناکسان که فخر بر اجداد مى‌کنند
 
چون سگ به استخوان دل خود شاد مى‌کنند (صائب)
سگ با دُمش زير پايش را جاروب مى‌کند
شما چرا در نظافت خانه و مسکن خود کوتاهى مى‌کنيد؟
    نظير: سگ به دُم جاى خود بروبد باز تو نروبى چرا براى نماز؟ (سنائى)
سگ باش برادر خُرد مباش
رک: سگ خانه باش کوچکِ خانه مباش
سگ با قلادهٔ زرّين همان سگ است٭
 
نظير: سگ را سگى از قلاده کمتر نشود (سنائى)
 
      ٭ اقتباس از اين شعر سعدى:
هرگز به مال و جاه نگردد بزرگ نام بد گوهرى که خُبث طبيعيش در رگ است
قارون گرفتمت که شدى در توانگرى سگ نيز با قِلادهٔ زرين همان سگ است
سگ به درياى هفتگانه بشوى    که چو تر شد پليدتر گردد (سعدى)
نظير:
نجس چون تر شود نجستر شود
ـ همه دانند که از سگ نتوان شست پليدى (سعدى)
سگ به قلّادهٔ زرّين شکار نکند (از جامع‌التمثيل)
سگ به وقت وفا بِهْ از ناکس٭
٭ طلب صحبت خسان نکنى تکيه بر عهد ناکسان نکنى
که نکرده است خس وفا با کس ..................... (سنائى)
سگ به هفت دريا پاک نشود (از جامع‌التمثل)
    رک: سگ به درياى هفتگانه بشوى که چو تر شد پليدتر گردد
سگ پاچهٔ صاحبش را نمى‌گيرد
رک: سگ که صاحبش را مى‌بيند دُم مى‌جنباند
سگ پدر نداشت سراغ خانهٔ عموجانش را مى‌گرفت! (عا).
صورت ديگرى است از: 'سگ بابا نداشت سراغ خانهٔ عموجانش را مى‌گرفت'
سگ تا از دنبه نوميد نشود به استخوان نپردازد
سگ تا از زير دُم خودش خاطرجمع نباشد استخوان نمى‌خورد!
نظير: سگ که مى‌خواهد استخوان بخورد اول زير دُمش را نگاه مى‌کند
سگ چيست که پشمش باشد!
رک: مورچه چيست که کلّه‌پاچه‌اش باشد!
سگِ حسن دله است هر جا دارى باز ببيند داخل مى‌شود!
نظير: گاو حاج‌ميرزا آقاسى است، سرزده به همه‌جا داخل مى‌شود
سگِ حق‌شناس بِهْ از آدمى ناسپاس (سعدى) ٭
    نظير: هرکس که نمک خورد و نمکدان بشکست در مذهب رندان جهان سگ به از اوست
      ٭سعدى در جاى ديگر فرمايد:
گر انصاف خواهى سگ حق‌شناس به از آدمى زادهٔ ناسپاس
سگِ خانه باش کوچکِ خانه مباش!
نظير:
سگ باش برادر خُرد مباش
 ـ ميمون بلاگردان طويله است
ـ بلاى طويله بر سر ميمون!
سگِ خويش گرسنه دار تا دنبال تو آيد (يا: سگ خود گرسنه دار تا از پيِ تو دوَد) (کليله و دمنه)
نظير: سگ که سير شد دنبال آدم نمى‌آيد
سگ داده و سگ‌توله گرفته است گرانى را به ارزانى بدل نموده است
نظير:
ارّه داده و دسغاله (دسکاله) گرفته است
ـ تاک فروخته و چرخُشت خريده است
ـ خر داده و خيار خريده است
ـ آفتابه داده و لولئين گرفته است
ـ تبر داده و سوزن خريده است
ـ از اسب فرود آمده و بر خر نشسته است
ـ يکى دِهش را مى‌فروخت تا در ده ديگر کدخدا بشود
سگِ دانا از گاو نادان بِهْ ٭
رک: بدِ دانا ز نيکِ نادان بِهْ
٭.................................. به هنر درگذشت شهر از دِهْ (اوحدى)
سگ داند و پينه‌دوز در انبان چيست
سلطانى سگى داشت که آزادانه در کوچه و بازار مى‌گشت. مردم هم نمى‌توانستند به آن سگ بگويند بالاى دو چشمت ابروست ولى پاره‌دوزى مخفيانه مُشته‌اى در انبانى گذاشت و همينکه سگ به دکّان او رسيد و سرش را ميان ظرفى برد که پاره‌دوز در آن چرم خيس مى‌کرد، پاره‌دوز انبان را به سگ زده و سگ مرد. پاره‌دوز از بيم مجازات سلطان از شهر گريخت مردم پس از فرار او اين شعر را گفتند:
    يا رب سبب مرگِ سگ سلطان چيست   برچيدن پينه‌دوز را دکّان چيست
    انبان که به سگ خورد و سگ افتاد و بمرد سگ داند و پينه‌دوز در انبان چيست
(به نقل با اندکى تغيير و اصلاح در برخى عبارات از تمثيل و مَثَل، ج ۱، ص ۱۱۶)
نظير: سگ داند و کفشگر که در هميان چيست
سگ داند و کفشگر که در هميان چيست
نظير: سگ داند و پينه‌دوز در انبان چيست
سگ در حضور بِهْ از برادر دور
نظير: از دل برود هر آنچه از ديده برفت
سگ در خانهٔ خود شيرى است
نظير:
سگ در خانهٔ صاحبش شير است
ـ سگ ماده به لانه شير است
ـ بر درِ خانه هر سگى شير است (سنائى)
سگ در خانهٔ صاحبش شير است ٭
رک: سگ در خانهٔ خود شيرى است
      ٭ سنائى گويد:
گرچه بر بى‌خرد هوا چيز است بر درِ خانه هر سگى شير است
سگ در سايهٔ ديوار راه مى‌رفت گمان مى‌کرد سايهٔ خود اوست!
نظير:
    دريا به خيال خويش موجى دارد خس پندارد که اين کشاکش با اوست
    ـ مگس پنداشت کان قصاب دمساز براى او درِ دکّان کند باز (عطّار)
سگ را اگر خدمت کنى بهتر که بدبنياد را؟
نظير:
خدمت به خر مزدش تيز است و لگد!
 ـ ندامت مى‌کشد هر کس به نااهلان کند نيکى
 ـ سگ را که گُنده کنى بچّه‌ات را مى‌درَد
    ـ نيکوئى با بدان و بى‌ادبان تخم در شوره‌‌زار کاشتن است (سعدى)


همچنین مشاهده کنید