جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ریشه‌های اصلاح‌طلبی واقعی


ریشه‌های اصلاح‌طلبی واقعی
پس از دوم خرداد شاهد بروز گرایش‌های قابل توجهی در سطح جامعه به ویژه نسل جوان نسبت به بازشناسی و نقادی تاریخ انقلاب هستیم. این گرایش یا بهتر بگوییم، احساس نیاز تاکنون از سوی برخی از محافل سیاسی مورد استقبال قرار گرفته و تلاش‌هایی را نیز در نقد وقایع و روزهای گذشته موجب شده است .اما متاسفانه این تلاش‌ها غالبا بیش از آنکه مستند به مبانی نظری تبیین‌کننده اصول، جهت‌گیری و ضوابط یک نقد روشمند باشند، متاثر از تمایلات سیاسی و ایدئولوژیک معینی بوده‌اند، لذا نتایج آنها نیز که عموما به نحو مشابهی در اثبات مظلومیت یا حقانیت جریان سیاسی مشخص و تقبیح رقیب بوده، چندان قابل اعتماد نیست .
۱) اصلاح و انقلاب
در علم فیزیک اصل مشهوری به نام آنتروپی (Antropy ) یا کهولت وجود دارد. مطابق این اصل، هر سیستم بسته‌ای که امکان داد و ستد و کنش و واکنش با محیط اطراف خود یا سیستم‌های دیگر را نداشته باشد، دچار آنتروپی یا کهولت می‌شود. سیستم‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز از یک نظر با اصل آنتروپی قابل تبیین هستند. سیستم‌های سیاسی باز، با دریافت بازخوردها از بیرون قادر به خود ترمیمی و ادامه حیات خواهند بود. متقابلا، سیستم‌های سیاسی بسته با نفی ساز و کارهای انتقادی لازم برای اصلاح و تصحیح روندهای موجود، وضعیتی را به وجود می‌آورند که از آن به انسداد سیاسی تعبیر می‌شود. نتیجه انسداد سیاسی بروز ضعف و سستی در نهادها و ارکان سیستم و انباشت فزاینده مطالبات جامعه است و این انباشت مطالبات که تراکم اعتراضات اجتماعی را با خود به همراه دارد نهایتا به انفجار، فروپاشی و یا به تعبیر صحیح‌تر، انقلاب می‌انجامد. بر اساس تجربه بشری، انقلاب سرنوشت محتوم تمام سیستم‌های سیاسی بسته است.
هزینه سنگین ناشی از فروپاشی نظم که نوعی از هم‌گسیختگی امور موجب شده است تا ژرف‌اندیشان به فکر تعبیه و سازوکارهایی بیفتند که ظرفیت لازم برای خود ترمیمی و اصلاح را برای سیستم سیاسی فراهم آورند. فرهیختگان سیاسی نیز معمولا تا آنجا که امکان‌پذیر است به اصلاح می‌اندیشند و آنجا که انسداد سیاسی امکان اصلاح را به کلی از بین می‌برد، پروژه انقلاب در دستور کار مبارزان قرار می‌گیرد. در کشور نیز در نظام پهلوی همین روند طی شد. امام خمینی نیز تا پیش از مقطع پانزده خرداد ۴۲ خط اصلاح را تعقیب می‌کردند. اما حوادثی که به قیام پانزده خرداد انجامید و نیز اندکی پیش از آن، دستگیری و محاکمه سران نهضت آزادی که مشی رفرمیستی را در دستور کار خود قرار داده بودند، حامل این پیام بود که ساخت سیاسی متصلب نظام شاه فاقد هرگونه ظرفیتی برای اصلاح و خود ترمیمی است. یکی از ویژگی‌هایی که روش اصلاح را از مشی انقلاب متمایز می‌سازد، نسبتی است که تفکر اصلاح با مقوله نقد دارد. لازمه انقلاب نفی است در واقع انقلاب به معنای نفی نظم کهن به منظور بنای نظم جدید است.
حال آنکه لازمه اصلاح‌گری، نقد است. نقد لزوما به معنای نفی نیست. حتی نقد یک حادثه یا یک روند لزوما به معنای خطابردن و فاجعه‌آمیز بودن آن نیست. تلاش برای تغییر روندهای گذشته حتی با فرض صحت در ظرف زمان و مکان خود.
به دلیل تغییر شرایط نیز نوعی حرکت انتقادی است. نقد به این معنی، نوعی اجتهاد است. هر تلاش علمی اجتهادی در فهم مسائل، لزوما به معنای نفی احکام و یافته‌های علمی گذشته نیست بلکه کشف احکام و قانونمندی‌های جدید که به کار تبیین یا اداره وضعیت جدید بیابد. بدون آنکه احکام گذشته را نفی کند، خود نوعی اجتهاد است. بر همین سیاق هدف اصلاح‌طلبان واقعی، نفی همه چیز به ویژه اصول و مبانی نیست. اصلاح‌طلبان به هیچ وجه نمی‌خواهند همه چیز را از صفر شروع کنند بلکه با پذیرش اصول و مبانی و با اعتقاد به اینکه سیستم موجود ظرفیت تصحیح و قابلیت ترمیم دارد به نقد روندهای گذشته و حال می‌پردازند .
۲) اصلاح یا استحاله ؟
برای روشن‌تر شدن موضوع ناگزیریم به تفاوت ماهوی میان اصلاح و استحاله اشاره کنیم. اصلاح را که معادل واژه Reform است نباید با Deform به معنای از حالتی به حالت دیگر گشتن که می‌توان آن را استحاله نامید یکسان انگاشت. استحاله همواره با تجدیدنظر کردن Revision همراه است. آنان که اصلاح‌طلبی را مساوی تجدیدنظرطلبی می‌دانند و به جای نقد روندهای گذشته به نفی آن می‌پردازند در واقع دفرمیست هستند. اینان استحاله‌طلبانی هستند که به دلیل عدم اعتقاد به انقلاب یا ناتوانی در گام برداشتن در راه انقلاب به استحاله می‌اندیشند و می‌کوشند با نفی مبانی و تجدیدنظر در همه آنچه که هویت و تاریخ انقلاب و نظام را تشکیل می‌دهد، وضعیتی جدید و ماهیتا متفاوت با وضعیت موجود را پایه‌گذاری کنند. نگاهی به دو رویکرد کاملا متفاوت در نیروهای سیاسی کنونی نسبت به مهم‌ترین روندهای جاری و نیز حوادث و جهت‌گیری‌های تاریخ انقلاب می‌تواند تفاوت عمیق میان اصلاح‌طلبان و استحاله‌طلبان را آشکار سازد. به‌طور کلی باید گفت اولا اصلاح‌طلبی به معنای پذیرش قواعد و مبانی سیستم و اعتقاد به ظرفیت خود ترمیمی سیستم است. ثانیا هدف از اصلاح استحاله نظام نیست بلکه تصحیح انحرافات و رفع کاستی‌ها و آسیب‌پذیری‌ها بر اساس تجارب گذشته و به منظور نجات نظام از استحاله است. از این نظر اصلاح‌طلبی رویکردی ضداستحاله دارد. ثالثا لازمه اصلاح نقد است و سیستمی ظرفیت رفورم دارد که قدرت نقد از درون را داشته باشد .
۳) ملاک و معیار اصلاح‌طلبی
هر کس می‌تواند ادعای اصلاح کند و مخالف خود را به محافظه‌کاری یا افراط متهم نماید لذا باید دید ملاک و معیار اصلاح‌طلبی چیست. در وضعیت کنونی، متاسفانه بعضا شاهد این ذهنیت غلط هستیم که اصلاح‌طلبی را با سرعت آن می‌سنجند و هر نیرو یا شخصی را که شعارهای تندتری بدهد یا مطالبات بیشتری را مطرح کند، مصداق اصلاح‌طلب واقعی می‌انگارند، در حالی که آنچه اصل است سمت و سوی اصلاح‌طلبی است، نه سرعت آن. زیرا اگر جهت حرکت به سوی بی‌راهه باشد، سرعت نتیجه‌ای جز دوری از طریق صواب ندارد. همچنین برخی ملاک تشخص اصلاح‌طلبی از استحاله‌طلبی را در بیرون از مجموعه نظام جست‌وجو می‌کنند و داوری و قضاوت دشمن و بیگانگان را مبنای تشخیص قرار می‌دهند. در حالی که تفاوت‌های میان اصلاح‌طلبی و استحاله‌طلبی می‌تواند ما را در فهم ملاک و معیار اصلاح مدد رساند. چنانکه گفته شد رویکرد اصلاحی درصدد نفی مبانی و اصول نیست بلکه با اعتقاد به مبانی و اصول و از طریق نقد حوادث گذشته و تصحیح روندها، به حفظ و تقویت مبانی و در نتیجه مجموعه سیستم می‌اندیشد. در موضوع مورد بحث یعنی تشخیص جریان اصلاح‌طلبی در انقلاب باید دید محکمات و مبانی انقلاب کدامند. محکمات انقلاب در محوری‌ترین شعارهای انقلاب یعنی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی نمود و بروز یافته است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی بر آن تاکید شده است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی برخی از اصول خود را به مثابه محکمات نظام و عناصر هویت‌ساز آن غیرقابل تجدیدنظر می‌داند. این محکمات عبارتند از دین و مذهب، اتکا به آرای مردم، اسلامیت و جمهوریت و... که در اصل ۱۷۷ بدان تصریح شده است.
لذا هر حرکتی که تغییر و تجدیدنظر در این مبانی را هدف قرار دهد، در زمره جریان‌های استحاله‌طلب قرار خواهد گرفت. با چنین ملاکی است که می‌توان دریافت آن دسته از تفکراتی نیز که جمهوریت و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و اتکا به آرای مردم در قانون اساسی را ناشی از شرایط و فضای سال‌های اول انقلاب می‌دانند، معتقدند وضع این اصول در قانون اساسی از باب تقیه خوفیه و یا مداراتیه بوده و لذا قابل نفی و نادیده انگاشتن است و با این دیدگاه، سودای تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی را دارند. در زمره تفکرات استحاله‌طلب محسوب می‌شوند هر چند در طرفداری از نظام و انقلاب خودنمایی کنند. لذا ملاک تشخیص اندیشه‌های اصلاحی واقعی در نظام جمهوری اسلامی، نه سرعت است و نه قضاوت بیگانگان بلکه ملاک را باید میزان التزام اندیشه‌ها و جریان‌های موجود به محکمات انقلاب و نظام جستجو کرد.
امیرعباس میرزاخانی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید