جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نا


ناب است هر آن چيز که آلوده نباشد٭
٭ ............................... زين روى تو را گويم کآزادهٔ نابى (فرّخى سيستانى)
نابرده رنج گنج ميسّر نمى‌شود٭ (سعدى)
نظير:
تا رنج تحمل نکنى گنج نبينى (سعدى)
ـ نيايد کسى گنج نابرده رنج (فردوسى)
ـ مرد چون رنج بَرَد گنج بَرَد (سنائى)
ـ گنج خواهى در طلب رنجى ببر (سعدى)
ـ زير رنج اندرون دو صد گنج است (سنائى)
ـ ببرد گنج هر که رنج بَبَرد (نظامى)
ـ رنج سخت کليد راحت است
ـ رنج امروزين آسودن فردائين باشد و آسودن امروزين رنج فردائين (قابوس‌نامه)
ـ گل مپندار که بى‌زحمت خارى باشد (اوحد)
ـ فلک مملکت کى دهد رايگانى (معزّى)
ـ کسى را سزد گنج کاو ديده رنج (فردوسى)
ـ گنج بى‌رنج نديده است کسى (جامى)
ـ نشايد يافت بى‌رنج از جهان گنج (اسعد گرگانى) 
ـ گهر چگونه توان يافت جز به کان کندن (خاقانى)
ـ به جان کندن آيد برون زر ز سنگ (اديب پيشاورى)
٭ ............................ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (سعدى)
نابينا به‌کار خويش بيناست
رک: کور به‌کار خود بيناست
ناپذيرفته بوَد عذر چو بسيار بوَد ٭
٭ عذرهاى دگرم هست و بگويم زين بيش ............................ (معزّى)
ناچار خوشه‌چين بوَد آنجا که خرمن است٭
٭ اى پادشاه، سايه ز درويش وامگير  .............................. (سعدى)
ناچارى را چه ديده‌اى؟
نظير: 
از ناچارى زير دم خر را هم مى‌بوسند
ـ درمانده کارها کند از اضطرار خويش
ناخدا شدن آسان است اگر باد مساعد بوزَد
رک: طاس اگر نيک نشيند همه کس نرّاد است
ناخوانده برِ يار شوى خوار شوى (سَمَک عيّار)
رک: ناخوانده به خانهٔ خدا نتوان رفت
ناخوانده به خانهٔ خدا نتوان رفت٭
نظير: 
تات نخوانند مرو از هيچ در
ـ تات نخوانند همى باش لنگ
ـ هر که ناخوانده درآيد خجل آيد بيرون (صائب)
ـ آنجا رو که بخوانند نه آنجا که برانند
ـ ناخوانده برِ يار شوى خوار شوى
٭ فرياد مؤذّن بِشِنو تا دانى ........................ (سليم)
نادارى و هزار عيب
رک: آدم بينوا در دو جهان روسياه است
نادان چون خاموش باشد او را حکيم شمارند ٭(از امثال سليمان)
رک: نادان را بِهْ از خاموشى نيست
      ٭ تورات، باب هفدهم: ۲۸
نادان را بِهْ از خاموشى نيست (سعدى)
نظير:
نادان چون خاموش باشد او را حَکيم شمارند (از امثال سليمان)
    ـ چه نيکو داستانى زد يکى دوست که خاموشى ز نادان سخت نيکوست (اسعد گرگانى)
نادان را زنده مدان (خواجه عبدالله انصارى)
نظير:
تن مرده و جان نادان يکى است (اسدى)
    ـ بوَد مرده هر کس که نادان بوَد که بى‌دانشى مردنِ جان بوَد (سعدى)
نادان مردمان کسى است که دوستى زنان به درشتى جويد (رستم بن مهر هرمزد)
رک: چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد
نادان نداند و نپرسد و دانا داند و باز پرسد
نادان نه داند و نه پرسد
رک: نادان نداند و نپرسد
ناديده اعتبار نباشد شفته را٭
رک: شنيدن کى بوَد مانند ديدن
٭ طوفان به چشم نگر زين و آن مپرس .......................... (قاآنى)
نارِ خندان باغ را خندان کند٭
رک: بخند تا دنيا به روى تو لبخند بزند
٭ ............................. صحبت نيکانْتْ از نيکان کند (مولوى)
نارفته يکى فتنه، بلاى دگر آمد
نظير:
بلا حمله‌ور گشت از چارسوى
ـ خدا سيّمى را به خير بگرداند!
ناز بر آن کن که خريدار تُست٭(سعدى)
      ٭ ايرج‌ميرزا مى‌گويد:
ناز بر آن کن که گرفتار تُست پيش کسى رو که خريدار تُست
نازِ عروس به جهاز است
نظير: زنى که جهاز ندارد اين همه ناز ندارد
نازکش دارى ناز کن، ندارى پاهايت را دراز کن!
    نظير: گر کسى هست که نازت بکشد نُنُرى کن، نُنُرى کن، نُنُرى (روحانى)
ناز کم کن که نکوئى به کسى دير نمانَد٭
نظير: ناز کم کن که در اين باغ بسى چون تو شکفت (حافظ)
٭ ...........................  حى باشد که نکوئى برود ناز بمانَد (ناصرخسرو)
نازنين جمله نازنين بيند ٭
٭ نظر پاک اين چنين بيند ...................... (سنائى)
ناسپاس را به خود راه مده (خواجه عبدالله انصارى)
ناف ما را که با هم نبريده‌اند (عا).
نظير: پيراهنمان را که در يک آفتاب خشک نکرده‌اند
ناکرده کار را نَبَر به‌کار
مقا: 'کار را به کاردان بايد سپرد؟' و 'کمان را به کماندار بده'
ناکرده گناه در جهان کيست بگو٭
رک: اگر به گناهى بگيرند در روى زمين جنبده‌اى نمانَد
٭ ......................... و آن کس که گنه نکرد چون زيست (خيّام)
ناکس به تربيت نشود اى حکيم کس ٭
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
٭ شمشير نيک زآهنِ بد چو کند کسى ............................ (سعدى)
ناگفته بسى بِهْ بوَد از گفتهٔ رسوا٭
نظير: ناگفته بِهْ از گفتهٔ رسواست
٭ آن بِهْ که نگوئى چو ندانى سخن، ايراک .......................... (ناصرخسرو)
ناگفته بهْ از گفتهٔ رسواست
نظير: ناگفته بسى بِهْ بوَد از گفتهٔ رسوا (ناصرخسرو)
ناگفته را مى‌توان گفت و گفته را علاج نتوان کرد
ناگفته مى‌داند و ننوشته مى‌خواند
نظير: تا گفتى 'فا' مى‌داند فرح‌زاد است ـ از عنوان مضمون را مى‌خواند
ناگهان بانگى برآمد خواجه مرد!٭
رک: آدم آه است و دم!
٭ .............................. از جهان غير از الم چيزى نبود (...؟)
نالهٔ آب از ناهموارى زمين است
انسان همواره از رفيق يا همنشين ناجنس مى‌نالد٭
٭ سنائى گويد:
گر ستائى ز يار ناهموار  گله‌اى کرد از او شگفت مدار
آب را بين که چون همى نالد    هر دم از همنشين ناهموار
نام آباد و شهر ويران است (کاتبى)
رک: نامش کلان و دهش ويران!
نام بلند بِهْ که بام بلند
نظير:
نيک‌نامى بِهْ که کمر بند زرّين
    ـ نام نيکو گر بماند ز آدمى بِهْ کزو ماند سراى زرنگار (سعدى)
ـ مرد را نام نکو بِهْ ز هزاران پسر است (معزّى)
ـ بِهْ است از روى نيکو نام نيکو (اسعد گرگانى)
- انوشه کسى کو نام نکو زيست (فردوسى)
    ـ سعديا مرد نکو نام نميرد هرگز مرده آن است که نامش به نکوئى نبرند (سعدى)
ـ وفات در نيکنامى بهتر که حيات در بدنامى (کليله و دمنه) 
ـ آنچه مى‌مانَد به‌جا از آدمى نام است و بس (پرتو بيضائى)
ـ يک جو نيکنامى و اعتبار بهتر است از صد هزار درهم و دينار
نام بلند و کلبهٔ خراب
رک: نامش کلان و دِهش ويران
نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستى٭
رک: از حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمى‌شود
٭ گفتن نيکو به نيکوئى نه چون نيکو بوَد ...................... (فندرسکى)
نامرد اگر پل شد از روى آن عبور نکن بگذار آب تو را ببرد
نامرد بوَد هر که در او درد نباشد
نامرد زند هميشه لاف مردي
نامش کلان و دِهش ويران!
نظير:
نام بلند و کلبهٔ خراب
ـ نام آباد و شهرْ ويران است (کاتبى)
نامش هست و نشانش نيست (از جامع‌التمثيل)
نام نيکو گر تو خواهى نان بده
رک: هر که در زندگى نانش نخورند چون بميرد نامش نبرند (سعدى)
نان امروز که دارى غم فردا چه خورى؟
نان اينجا، آب اينجا، کجا روم بِهْ از اينجا! (عا).
نظير: مسجد گرم و گدا آسوده!
نان بده سگ‌توله نگهدار عبارتى است در بيان رنج بيهوده براى فرزندى ناسپاس
نان بده فرمان بده!
نظير: 
کفم نِهْ، سرم نِهْ
ـ اول جو، بعد يورتمه و دو!
ـ از اسب دو، از صاحبش جو
ـ از تو جو، از من دو
ـ ز من زور و ز تو زر
 ـ مرا نان دِه و کفچه بر سر بزن
ـ ننه مفتکى به بابا سلام نمى‌کند
نان بده که کار مردان است (خواجه عبدالله انصارى)
نظير: نان دادن کار مردان است
نان به همه کس بده، نانِ همه کس نخور
نان بيعارى را به گاو دادند خورد ديگر سرِ کار نرفت
نظير: نان گدائى را گاو خورد و ديگر به‌کار نرفت


همچنین مشاهده کنید