چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شا


شاخ گاوى بدتر از دامان نيست!
رک: دشمنى بالاتر از اولاد نيست
شاخ بُز، چنگال ميش، قبله دِپيش، الله اکبر! (عا).
به مزاح دربارهٔ کسى به‌کار مى‌برند که نماز خود را سرسرى و باشتاب بخواند
شاخِ بى‌برگ و ميوه، خار بوَد (سنائى)
شاخ پرميوه زينت چمن است (مکتبى)
شاخ گل هر جا که مى‌رويد گل است٭
نظير: جمال دانا در جوال کم نشود
      ٭ اقتباس از اين بيت مولوى:
شاخ گل هر جا که رويد هم گل است خُمّ مُل هر جا که جوشد هم مُل است (مثنوى، دفتر ششم)
شاخهٔ طوبى کجا و شاخهٔ هيزم کجا؟
رک: از ين حسن تا آن حسن صد گز رسن!
شاد بايد زيستن، ناشاد بايد زيستن (از مجموعه امثال طبع هند)
 
رک: زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز
 
  شادمانى مکن که دشمن مرد  تو هم از مرگ جان نخواهى برد (سعدى)
رک: به مرگ عدو شادمانى خطاست
شادى آيد ز پسَ غصه و خير از پى شرّ ٭
رک: از پى هر گريه آخر خنده‌اى است
٭ غم مخور ز آنکه به يک حال نمانده است جهان ............................... (قاآنى)
شادى بى‌غم در اين بازار نيست٭
نظير:
    که را ديدى تو اندر جمله عالم که يک دم شادمانى يافت بى‌غم (شبسترى)
     ـ يک گل خندان کجا ديدى که همراهش نبود اشک شبنم، نالهٔ بلبل، فغان باغبان (نظام وفا)
 ـ يک دل خالى ز غم در همه آفاق نيست (عماد فقيه)
ـ يک گل شادى به باغ زندگانى کس نيافت
نيزرک: در اين دنيا کسى بى‌غم نباشد
٭ گنج بی مار و گل بی خار نیست .............................. (مولوی)
شاعر دروغزن باشد
نظير:
    قول سه کس نيست به دهر استوار شاعر و قرعه‌زن و اخترشمار
    ـ ز آن بوَد کار شاعران بى‌نور که ندارد چراغ کذب فروغ (ابن يمين)
    ـ آنچه گويند شاعران نکنند (مسعود سعد سلمان)
  شاعر و رمّال و مرغ خانگى هر سه تن جان مى‌دهند از گشنگى
رک: آخر شاعرى اوّلِ گدائى است
شاعرى جزوى است از پيغمبرى
نظير:
    پيش و پسى ساخت صف کبريا پس شعرا آمد و پيش انبيا (نظامى)
    قافيه‌سنجان چو عَلَم برکشند گنج دو عالم به قلم درکشند (نظامى)
شاگرد اتو کشم، سرد ميارم دشنام، گرم ميارم دشنام! (عا).
نظير: از هر طرف که رنجه شوى کشتنى منم!
شاگرد را چه بهره ز استادئى وقوف!
شاگرد رفته رفته به استاد مى‌رسد
نظير: رفته رفته قشو قلمدان مى‌شود! (به مزاح و تمسخر)
شاگر ناسپاس تخته بر سر استاد مى‌زند
نظير: کدام ابله بوَد احمق‌تر از آنک بر زبَرِ استاد دوکان گيرد (کيمياى سعادت)
نيزرک: از خودم ملّا شدى، بر آن من بلا شدى
شال خودم است، لارى مى‌پيچم
نظير: هر کسى پادشاه ريش خويش است
شامَت را اينجا خوردى، مزمزه‌ات را ببر خانهٔ خودت! (عا).
رک: عيدت را اينجا در کردى نوروزت را ببر جاى ديگر!
شانس از پشت درِ بسته هم مى‌آيد
رک: در نوميدى بسى اميد است
شانهٔ عاج از نبوَد بهر ريش شانه توان کرد به انگشت خويش (شيخ بهائى)
رک: کاسه گر چينى نباشد گو مباش
شاهبازان به گِه صيد نگيرند مگس٭
٭ نکنم رغبت دنيا که متاعى است قليل ........................... (ابن يمين)
شاه بى‌رعيّت نمى‌شود اما رعيّت بى‌شاه مى‌شود
شاه خانم حب مى‌خورد، ماه خانم سر قدم مى‌رود! (عا).
صورت ديگرى است از: 'شاه خانم مى‌زايد، ماه خانم درد مى‌کشد' . رجوع به اين مثل شود
شاه خانم مى‌زايد ماه خانم درد مى‌کشد! (عا).
نظير:
شاه خانم حب مى‌خورد، ماه خانم سر قدم مى‌رود
ـ خاله‌ام زائيده خاله‌زام هو کشيده!
نيزرک: گنه کرد در بلخ آهنگرى؟ به شوشتر زدند گردن مسگرى!
شاه خدا بنده سَنْدَه کى سنده، مَنْ دَکى مَنده!
معروف است که سلطان محمد خدابنده گنبد سلطانيه را به اين نيّت بنا کرد که نه تنها آن را مدفن خود قرار دهد بلکه جسد مطهر حضرت على عليه‌السلام را نيز از نجف به آنجا منتقل سازد. وقتى ساختمان اين مقبرهٔ زيبا به پايان رسيد سلطان‌محّمد اندک‌اندک به اين فکر افتاد که طرح خود را عملى سازد. در همن اوان شبى آن حضرت را در خواب ديد که به او فرمود: شاه خدابنده، سنده کى سنده، من دکى منده! (يعنى: اى سلطان خدابنده، مال تو از آنِ خودت و مال من هم از آنِ خودم!)
شاهدِ قبا آبى٭ شهادتش رد نمى‌شود
      ٭ مقصود از شاهدِ قبا آبى کله قندی است که در کاغذ آبی مخصوص می پیچیدند و به رسم پیشکش یا رشوه نزد قاضی می فرستادند.
شاه زنان، ماه زنان، سه تا بزا، بيا ميان! (عا).
نظير: زن تا نزائيده بيگانه است
شاه عطا کرده به ما حاکم فلفل نمکى، نه به آن شوريِ شورى نه به اين بى‌نمکى! (عا).
نظير: کَبْلا حسن گفته به ناز خرکى: نه به آن شوريِ شورى نه به اين بى‌نمکى! (عا).
شاه مى‌بخشد شيخعلى خان نمى‌بخشد
معروف است که هر وقت شاه سليمان صفوى مستمرى يا صله‌اى براى کسى معين مى‌کرد اغلب شيخعلى خان زنگنه وزير او در اجراء فرمان او به‌عمل تعلل مى‌ورزيد تا جلو برخى از افراط‌ها و تبذيرهاى شاه را بگيرد، اين بود که مى‌گفتند: 'شاه مى‌بخشد شيخعلى خان نمى‌بخشد' .
    نظير: خان بخشيده، خانزاده نمى‌بخشد.
شاهنامه آخرش خوش است
نظير: جوجه را آخر پائيز مى‌شمارند ـ اين هنوز اول عشق است اضطراب مکن
شايد که چو وابيى خبر تو در آن باشد٭
  نظير:
 اى بسا درد که باشد به حقيقت درمان
    ـ در طريقت هر چه پيش سالک آيد خبر اوست (حافظ)
٭ دلتنگ نبايد بود از طعن حسود اى دل ........................... (حافظ)   


همچنین مشاهده کنید