چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شک، شل


شکار سرِ تير که آمد بايد زد
از فرصت يا موقعّيت مناسبى که روى دهد بى‌درنگ بايد استفاده کرد
شکارى کى تواند شد سگى، کاو هست کُهدانى (مجيرالدين بيلقانى)
رک: مردم بى‌اصل و گوهر نيابد سرورى
شکايت از که کنم خانگى است غمّازم (حافظ)
رک: هر بلائى که به هر کس برسد از خويش است
شکرانهٔ بازوى توانا بگرفتنِ دست ناتوان است
شکر رحمت کن که رحمت در پى است
رک: شکر نعمت، نعمتت افزون کند
شکر شيرين نمى‌سازد مذاق طفل بدخو را (صائب)
شِکَر کس نخورد از نيِ بوريا٭
رک: از مار نزايد جز مار بچّه
٭ مدار از بدان چشم نيکى از آنک ..................... (ابن يمين)
  شکّر مازندران و شکّر هندوستان هر دو شيرينند اما اين کجا و آن کجا
رک: از اين حسن تا آن حسن صد گز رسن
شُکرِ نعمت از شکر شيرين‌تر است (از جامع‌التمثيل)
شُکرِ نعمت کن که نعمت در پى است
رک: شکر نعمت نعمتت افزون کند
شُکرِ نعمت، نعمتت افزون کند٭(مولوى)
نظير:
شکر نعمت کن که نعمت در پى است 
    ـ نعمت افزون‌تر شود آن را که او شاکر بوَد (موچهرى)
 ـ شکر رحمت کن که رحمت در پى است
٭.........................  کفر، نعمت از کفت بيرون کند (مولوى)
شکسته استخوان داند بهاء موميائى را٭
٭ جدائى تا نيفتد دوست قدر دوست کى داند ........................... (صائب)
شکلش را به درِ خلا بکشند آفتابه رَم مى‌کند! (عا).
نظير: جمال جمال عنتره، هر چه نبينى بهتره!
شکم بنده بسيار بينى خجل (سعدى)
شکم بنده کمتر پرستد خداى٭
رک: شکم‌پرست خداپرست نبوَد
٭شکم بند دست است و زنجير پاى ........................ (سعدى)
شکم به زبان نمى‌آيد (يا: شکم هيچ وقت به زبان نمى‌آيد)
رک: شکم زير دست است، به هر چه دهيش مست است
شکم‌پرست خداپرست نبوَد (از جامع‌التمثيل)
نظير:
شکم بنده کمتر پرستد خداى
    ـ تا تو در بند قليه و نانى کى رسى در بهشت رحمانى (اوحدى)
    ـ بود بسيار خوار بى‌نور است  از گلوبنده خواجگى دور است (سنائى)
     ـ اندرون از طعام خالى دار تا در او نور معرفت بينى (سعدى)
    ـ پر خورى ژنده پيل باشى تو  کم خورى جبرئيل باشى تو (سنائى)
ـ شکمِ خالى صفاى دل است
ـ گرسنگى عمارت باطن کند و سير خوردگى عمارت بطون (از کشف‌المحجوب)
ـ خداپرست شکم‌پرست نبوَد
ـ مغز بسيار خوار بى‌نور است (نظامى)
    ـ يا چنين خوردن و چنان آروغ  کى برى رخت خويش بر عيّوق (اوحدى)
شکم چو بيش خورى خواهد از تو طعام (ناصرخسرو)
رک: يک لقمه کمتر بخور گير حکيم نيفتى...
شکم خالى صفاى دل است
رک: شکم‌پرست خداپرست نبوَد
شکم خالى و باد فندقى!٭
نظير:
پُز عالى، جيب خالى!
ـ شکم گشته و تِق تِق پاشنه!
ـ افاده‌ها طبق طبق، سگ‌ها به دورش وقّ و وقّ!
ـ يکى شلوار نداشت بند شلوارش را مى‌بست!
ـ يکى نان نداشت بخورد پياز مى‌خورد اشتهايش باز شود!
ـ نانش ندارد اشکنه، بادش منار را مى‌شکنه
ـ مشک خالى پرهيز آب!
ـ تُرب ندارد بخورد آروغِ قيمه مى‌زند!
      ٭ يا: شکم خالى و آروغ فندقى!
شکم درويش تغار خداست!
شکم درويش تغار خدا، شکم مُلّا٭ پناه بر خدا!
      ٭مقصود از کلمهٔ 'مُلّا' معلّم مکتب‌هاى قديم است.
شکم را پهن کنى سفره است جمع کنى مُشته است
شکم زير دست است، به هر چه دهيش مست است
نظير:
    شکم هيچ وقت به زبان نمى‌آيد
    ـ چون شد ز گلو فرو چه حلوا و چه زهر
    ـ چو شود معده پُر تفاوت نيست کوز گندم پُر است يا از جو (ابن يمين)
شکم که پر شد پائين‌تنه به رقص درمى‌آيد
شکم سير از انگبين بدش مى‌آيد
رک: سگ سير است و قليه تُرُش!
شکم گرسنه ايمان ندارد
نظير:
    با گرسنگى قوّت پرهيز نمانَد  افلاس عنان از کف تقوى بربايد (سعدى)
    ـ گرگ گرسنه چو گوشت يافت نپرسد کاين شتر صالح است يا خر دجّال (سعدى)
ـ از معدهٔ خالى چه قوّت آيد و از دست تهى چه مروّت (سعدى)
ـ شکم گرسنه پند نمى‌پذيرد
ـ آنجا که شکم گرسنه شد گوش کر است (ابوالقاسم حالت)
    ـ ملحد گرسنه در خانهٔ خالى برِ خوان عقل باور نکند کز رمضان انديشد (سعدى)
شکم گرسنه و آب يخ؟
رک: شکم گرسنه و عرق نعنا؟
شکم گرسنه و عرق نعنا؟
نظير: شکم گرسنه و آب يخ؟ معدهٔ ليز و آب‌هندوانه؟
شکم گرسنه و معشوقه‌بازى!
نظير: خانهٔ کرايه و زن صيغه؟
شکم گشنه و تِق تِق پاشنه!
رک: شکم خالى و باد فندقى؟
شکم هيچ‌وقت به زبان نمى‌آيد
رک: شکم زير دست است، به هر چه دهيش مست است
شکيبائى از جهد بيهوده بِهْ٭
٭چو در رشتهٔ کارى افتد گره  ...................... (نظامى)
شُل بدهى سفت مى‌خورى
رک: چوب نرم را موريانه مى‌خورد
شل کن سر کيسه که بى‌مايه فطير است
رک: تا پول ندهى آش نخوري
شلغم پخته بِهْ که نقرهٔ خام (از جامع‌التمثيل)
شلوار لوطى را دزديدند، گفت: بگذار ببرند، توش تيز داده بودم! (عا).
رک: کلاه کچل را آب برد گفت: براى سرم گشاد بود!
شلوار ندارد بند شلوارش را مى‌بندد
رک: يکى شلوار داشت بند شلوارش را مى‌بست!


همچنین مشاهده کنید