چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شم، شن


شما اسم بگذاريد تا ما صدا کنيم
شماتت دشمن بِهْ از سرزنش دوست
شمال از جانب بغداد خيزد  گناه مردم شط‌العرب چيست
    رک: گنه کرد در بلخ آهنگرى به شوشتر زدند گردن مسگرى!
شما يک روزن نشان بدهيد تا ما دروازه کنيم
رک: تو بگو برو کلاه بياور تا من کلاه را با سر بياورم
شمس‌العماره را ديد خانهٔ خود را خراب کرد!
شمشير به دست زنگى مست مسپار
شمشير تيز را اگر صيقل نزنند زنگ گيرد
شمشير دو رويه کار يکرويه را هم مى‌کند
شمشير فرنگى، زمين پلنگى!
رک: به روباه گفتند: کو شاهدت؟ گفت: دُمبم!
شمشير قوى نبايد از بازوى سست ٭
٭ تدبير صواب از دل خوش بايد جُست ....................... (سعدى)
شمشير کوتاه به‌دست دلبران دراز گردد (قابوس‌نامه)
 
شمشيرى را که صيقل نزنند رنگ گيرد
 
شمع از سوزش پروانه چه پروا دارد؟٭
رک: اگر چراغ بميرد صبا چه غم دارد؟
٭هيچت انديشه ز سوز دل ما نيست بلى ........................ (کمالى)
شمع اندر خانهٔ تاريک بهتر روشن مى‌کند٭
٭گريه و سوزت به کنج خانهٔ در بسته بِهْ .................... (شريف اصفهانى)
شمع در پيش شمس نورى ندارد
رک: چراغ پيش آفتاب پرتوى ندارد
شمع در وقت مردن خانه روشن مى‌کند٭
نظير:
چراغ که در دم واپسينِ مردن باشد نورش زيادت شود
     ـ يک دو آواز برآيد ز چراغ وقت مردن که بوَد در سکرات (نظامى)
٭ آتشِ دل شعله زد جان عزم رفتن مى‌کند ................... (صفائى اندجانى)
شمع را از دو طرف نسوزاند
شمع را که سر گيرند روشن‌تر شود
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند٭ (شوکتى اصفهانى)
نظير: حضور مجلس انس است و دوستان جمعند
٭..........................  اى دوست بيا رحم به تنها ئى ما کن (شوکتى اصفهانى)
شنا بلد نيست، زير آبکى مى‌رود! (عا).
نظير: روى زمين صاف نمى‌تواند راه برود در زمين ناهموار جفتک مى‌اندازد
شناگر خوبى است، آب گيرش نمى‌آيد
نظير:
نخانه نشستن بى‌بى از بى‌چادرى است
ـ وقتى‌که نيست، کو اشتها؟ وقتى‌که هست دو لنگرى!
ـ از غم بى‌آلتى افسرده است (مولوى)
شناگر ناشى دو نفر را به کشتن مى‌دهد
نظير: کار به دست ناشى، اسلحه به دشت کاشى
شنونده بايد عاقل باشد
رک: گوينده احمق است، شنونده بايد عاقل باشد
شنيدن چو ديدن نباشد درست (اسدى)
رک: شنيدن کى بود مانند ديدن
شنيدن کى بوَد مانند ديدن٭
نظير:
شنيدن چو ديدن نباشد درست (اسدى)
    ـ مکن باور سخن‌هاى شنيده شنيده کى بوَد مانند ديده (ناصرخسرو)
ـ کى بوَد خود ديده مانند شنود (مولوى)
ـ ناديده اعتبار نباشد شفته را (قاآنى)
    ـ ديدن ميوه چون شنيدن نيست (سعدى)
    ـ از ديده بسى فرق بوَد تا به شنيده (کمال خجندى)
٭ تو را ديديم و يوسف را شنيديم ............................ (...؟)
شنيده است که زن آبستن گِل مى‌‌خورد امّا نمى‌داند چه گِلى
نظير: شنيده يخ مى‌خورند اما نمى‌داند چه وَخْ مى‌خورند
شنيده کى بوَد مانند ديده٭
رک: شنيدن کى بوَد مانند ديدن
٭مکن باور سخن‌هاى شنيده   ........................ (ناصرخسرو)
شنيده يخ مى‌خورند، اما نمى‌داند چه وَخْ (وقت) مى‌خورند (عا).
نظير: شنيده است که زن آبستن گِل مى‌خورد اما نمى‌داند چه گِلى


همچنین مشاهده کنید