جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نى


نيابد هيچ‌کس عمر دوباره٭
نظير: عمر دوباره نداده‌اند کسى را (فرّخى سيستانى)
    نيزرک: آدم دو بار به دنيا نمى‌آيد
  ٭ ........................ به علمى رو کز آنَتْ نيست چاره (جامى)
نيابى تو بر بندِ يزدان کليد٭
رک: با قضا کارزار نتوان کرد
٭ ......................  چو پروردگارش چنين آفريد (فردوسى)
نيارد شاخِ بد جز تخم بد بار٭
رک: از مار نزايد جز ماربچّه
٭ نباشد مار را بچّه جز مار  ....................... (اسعد گرگانى)
نيايد باز تير رفته از شست٭
رک: تيرى که از شست رها شد برنمى‌گردد
٭ دلى از دست بيرون رفته سعدى ........................... (سعدى)
نيايد به جو باز آئى که رفت
رک: آب رفته به جوى نيايد
نيايد رهبرى از مردم کور٭
نظير: از کور ديدبانى نيايد
٭ ......................... نخواهد آفتاب از مشعله نور (عطّار)
نيايد ز ترسندگان هيچ‌کار (نظامى)
نظير:
    هراسنده مردم نيرزد به هيچ (اديب پيشاورى)
    ـ اگر از خار بترسى دستت به گل نمى‌رسد
    ـ نکند هيچ صيد گور و گوزن اگر بترسد ز گرگ و روبه شير (ظهيرالدين مرعشى)
    ـ غواص گر انديشه کند کام نهنگ هرگز نکند دُرّ گرانمايه به جنگ (سعدى)
    ـ تاجر ترسنده دل لرزنده جان در جهان نه سود بيند نه زيان
    ـ ترسو هرگز به مراد دل نرسد
نيايد ز گفتار بسيار سود (فردوسى)
رک: سخن بسيار دانى اندکى گوى
نيايد ز مردِ خرد کار بد٭
نظير: نيايد کار شيطان از فرشته (جامى)
٭ ........................... نديد او ز ما هيچ کردار بد (فردوسى)
نيايد کار شيطان از فرشته٭
نظير: نيايد ز مردِ خرد کار بد (فردوسى)
٭ فرشته است اين به صد پاکى سرشته  ........................... (جامى)
نيّت خير مگردان که مبارک فالى است٭ (حافظ)
٭ مژده دادند که بر ما گذرى خواهى کرد  .............................. (حافظ)
نيرزد کام صد ساله به يک ننگ (اسعد گرگانى)
    رک: بسا نام نيکوى پنجاه سال که يک کار زشتش کند پايمال
نى زن اگر نى زن باشد با چوب چوپانى هم نى مى‌زند
نيست بالاتر از سياهى رنگ٭
رک: بالاتر از سياهى رنگى نيست
٭ هفت رنگ است زير هفت اورنگ ............................ (نظامى)
نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست٭
نظير:
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود (حافظ)
ـ وه که جدا نمى‌شود نقش تو از خيال من (سعدى)
      ٭ اقتباس از مصراع اول اين بيت حافظ:
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم
نيست بى‌رنج راحت دنيا٭
رک: به راحتى نرسيد آنکه زحمتى نکشيد
٭ ..............................  خنک آن کس که هر دو کرد رها (سنائى)
نيست خونِ مرده را پرواى زخم نيشتر ٭
رک: مرده از نيشتر کجا نالد؟
٭ گفتگوى ناصحان کرده است خون دل سياه .............................. (صائب)
نيست سزاوارِ جغد خانهٔ آباد (ناصرخسرو)
نيست غير از زود رفتن عذر بى‌جا آمدن٭
٭ هر گنه عذرى و هر تقصير دارد توبه‌اى ............................ (صائب)
نيست گرمابه جاى خر بستن (اخگر)
رک: مسجد جاى خر بستن نيست
نيست لاله بى‌داغ و شکر بى‌مگس و گل بى‌خار٭
رک: 'شادى بى‌غم در اين بازار نيست' و نظاير آن
٭ راست گويند حکيمانِ جهانديده که... ................................. (قاآنى)
نيستى آنگه از نرخ لوبيا
نظير:
    نرخ لوبيا ندانى
    ـ مگر از آسمان به زمين افتاده‌اى؟
نيشتر خورى اگر بيشتر خورى حلوا٭
نظير:
زيان بوَد چو فراوان خورند شهد و شکر (مسعود و سعد)
ـ از خوردنِ پُر ملال خيزد (نظامى)
ـ رنج آورد طعام که بيش از قدر بوَد (سعدى)
    ـ عقل ز بسيار خورى کم شود دل چو سپرِ غم، سپرِ غم شود (نظامى)
      ٭ اقتباس از اين بيت خاقانى:
به تلخ و ترش رضا ده به خوان گيتى بر  که نيشتر خورى ار بيشتر خورى حلوا
  نيش عقرب نه از ره کين است اقتضاء طبيعتش اين است (سعدى)
نظير: کژدم از خبث طبيعت بزند نيش به سنگ
نيش قلم تيزتر از تيغ دو دَم است
رک: قلم از شمشير تيز بر‌ّنده‌تر است
نيشم زن و بيشَم زن، بر جان پريشم زن (فريدون تولّلى)
نيش و دُم مار و دم کژدم بستن بتوان، نتوان زبانِ مردم بستن
رک: کام و دم مار و نيش کژدم بستن...
نيک اگر با بد نشيند بد شود (يا: نيک چون با بد نشيند بد شود) (مولوى)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
نيک با بد چون نشيند بد شود٭ (مولوى)
٭ هست تنهائى بِهْ از يارانِ بد  ........................... (مولوى)
نيکبخت آن کسى که داد و بخورد٭
رک: بنوش و بپوش و ببخش و بده
٭ ............................ شور بخت آنکه او نخورد و نداد (رودکى)
نيکبخت آنکه خورد و کشت بدبخت آنکه مُرد و هِشت (سعدى)
رک: بنوش و بپوش و ببخش و بده
نيک‌دل باش تا نيک‌بين باشى (از قابوس‌نامه)
نيک‌نامى بِهْ که کمر بند زرّين
رک: نام بلند بِهْ که بام بلند
نيک‌نامى خواهى اى دل با بدان صحبت مدار٭
نظير: با بدان سر مکن که بد گردى
٭ ..........................     خودپسندى جان من برهان نادانى بوَد (حافظ)
نيک و بد روزگار در گذر است
رک: بد و نيک جانِ گذران مى‌گذرد
نيکو نبوَد پاسخ تلخ از لب شيرين٭
٭ با آن لب شيرين چه دهى پاسخ تلخم ................................ (معزّى)
نيکوئى بَر دهد به نيکوکار٭
رک: نيکى راه به خانهٔ صاحبش مى‌برد
٭ ........................... بازگردد بدى به بدکردار (از تاريخ گزيده)
نيکى چه دبى داشت که يک بار نکردى؟٭
نظير: آن کس که نکو کرد و بدى ديد کدامست؟
٭ صد بار بدى کردى و ديدى ثمرش را .............................(...؟)
نيکى راه به خانهٔ صاحبش مى‌برد
نظير:
    چو نيکى کنى نيکى آيد بَرَت (فردوسى)
     ـ نيکى بَر دهد به نيکوکار (از تاريخ گزيده)
ـ نيکى نيکى آرد
نيکى فراموش نمى‌شود
نظير: خوبى هرگز گم نمى‌شود
نيکى کردى اميدوار باش، بدى کردى خبردار باش!
نيکى کن و به رود انداز که روزى بَر دهد (قابوس‌نامه)
رک: نان را بينداز توى دريا، ماهى نمى‌داند، خدا مى‌داند
نيکى کن و نيکى گوى دو برادرند که پيوندشان زمانه نگسلد (قابوس‌نامه)
نيکى نيکى آرد
رک: نيکى راه به خانهٔ صاحبش مى‌برد
نيکى و پرسش؟
رک: در کار خير هيچ حاجت استخاره نيست
نيم جوى از بخت بِهْ که از هنر سه توبره (طوطى‌نامه)
رک: يک جو بخت بهتر از صد خروار هنر است
نيم‌خوردهٔ سگ هم سگ را شايد
نيم سوز را هم آرايش بکنند قشنگ مى‌شود
رک: چوب نيم‌سوخته را هم آرايش بکنند قشنگ مى‌شود
نيم‌طبيب خطرِ جان، نيم فقيه خطرِ ايمان٭
    نظير: آنکه نداند رقمى بهر نام بِهْ ز فقيهى که بوَد ناتمام (اميرخسرو دهلوى)
      ٭ ظاهراً از امثال فرانسوى است که وارد زبان فارسى شده، اصل آن در زبان فرانسه چنين است:
Avee une moitié de médecin on perd sa santé، avec une moitié de Prêtre on perd sa foi
نيم نان راحت جان، يک نان بلاى جان!
رک: سبکبار مردم سبکتر روند
نيم نانى مى‌خورم تا نيم جانى در تن است٭
٭ کافرم گر رنج خود بر يک مسلمان افکنم ...................... (شهاب‌الدين سمرقندى)
نيمه حکيم بلاى جان است، نيمه فقيه بلاى ايمان
صورت ديگرى است از: 'نيم طبيب خطرِ جان، نيم فقيه خطرِ ايمان' . رجوع به اين مَثَل شود.


همچنین مشاهده کنید