چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

حس


حساب بُزِ گر را در آغل مى‌شمارند
بُز گر را شب در آغل مى‌شمارند
رک: جوجه را آخر پائيز مى‌شمارند
حساب به دينار، بخشش به خروار
رک: حساب حساب است، کاکا برادر
حساب به مثقال، دوستى به خروار
رک: حساب حساب است، کاکا برادر
حساب حساب است، کاکا برادر
نظير:
برادرى به جا، بُزغاله يکى هفتصد دينار
- حساب به دينار، بخشش به خروار
- حساب به مثقال، دوستى به خروار
- دوستى به دوستى، جو بيار زردآلو ببر!
- برادريمان به جا، جو بده آلو زرد ببر
حسابش با کرام‌الکاتبين است٭
٭ تو پندارى که به گو رفت و جان برد .......................... (حافظ)
حساب کهنه را شاه هم مى‌بخشد
نظير: بخشيده را وانستانند
حساب ماست‌بندان يزد است
حسابى ساختگى و تقلبى است
حساب مال مردم کردن از بيکارى است
حسد خورندهٔ جسد است
نظير:
حسود هرگز نياسود
- توانم آنکه نيازارم اندرون کسى حسود را چه کنم کاو ز خود به رنج در است(سعدى)
- حسد آنجا که آتش افروزد خرمن عقل و عافيت سوزد(ظهيرالدين مرعشى)
حسد دردى است کآن را نيست درمان
رک: آن درد که درمان نپذيرد حسد است
حسرت به دلم کچل خديجه، مُردم نديدم نوه و نتيجه! (عامیانه).
رک: کاشکى ننه‌ات زنده مى‌شد...
حسد درد بى‌درمانى است٭
رک: آن درد که درمان نپذيرد حسد است
٭ عنصرى گويد:
اگر ز درد بترسى حسد مکن که حکيم مَثَل زند که حسد هست درد بى‌درمان
حُسنِ تدبير نصف معاش است
حُسنِ تو دايم بدين قرار نمانَد٭
رک: به حُسنت مناز به يک تب بند است، به مالت مناز به يک شب بند است.
٭.......................... مست تو جاويد در خمار نماند (سعدى)
حُسن چون بى‌پرده شد زينهار گِرد او نگَرد
حُسنِ خداداده را حاجت مشّاطه نيست (سعدى)
رک: حاجت مشّاطه نيست روى دلارام را
حُسنِ رُخ ويس ز رامين بپرس٭
نظير: اگر بر ديدهٔ مجنون نشينى به غير از خوبيِ ليلى نبينى (وحشى بافقى)
٭قصهٔ فرهاد ز شيرين بپرس ..........................(اسعد گرگانى)
حسنک به هيمه نمى‌رفت بردندش!
رک: مرده نمى‌رود به گور، مى‌برندش به زور
حُسنم بَر و رو باشد، کچليم زير مو باشد!
رک: اصل کار بَر و روست، کچلى زير موست
حسنى به مکتب نرفت روزى هم که رفت آدينه بود
احمدک به مکتب نرفت...
حسود هرگز نياسود
رک: حسد خورندهٔ جسد است


همچنین مشاهده کنید