یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آیا آغاز جنگ اجتناب ناپذیر بود؟


آیا آغاز جنگ اجتناب ناپذیر بود؟
بی شک حادثه مهمی چون تجاوز عراق به سرزمین ایران و ۸ سال دفاع مقدس مردم این سرزمین در برابر متجاوز یکی از مهمترین حوادث تاریخ ایران زمین است که شناخت ابعاد مختلف آن می تواند در تعمیق فرهنگ و خودباوری ملی موثر باشد. در این بین ابهامات و سوالاتی مطرح می گردد که پاسخ به آنها می تواند در شناخت بهتر حقایق جنگ موثر باشد. در این بین شبهاتی نیز گاه از طرف مخالفین و معاندین مطرح می گردد که رهزن حقیقت بوده و قصد دارد تا با ابهام زایی کار عظیم و مجاهدت بزرگ این ملت را نزد نسل امروز این سرزمین زیر سوال برد که توجه به این تهدید نیز ضروری است.
از بین سوالات و ابهاماتی که در باره آغاز جنگ مطرح است طرح این سوال است که آیا آغاز جنگ اجتناب ناپذیر بود؟ آیا امکان نداشت که به نحوی از شروع آن جلوگیری شود؟ آیا ما نیز در شروع جنگ مقصر نبودیم و اقداماتی نکردیم که دشمن را ترغیب به تجاوز نماید؟
مطرح کردن این پرسشها و تبدیل آن به یکی از پرسشهای اساسی جنگ تا اندازه ای طبیعی است؛ زیرا وقوع جنگ یکی از رخدادهای بزرگ در تاریخ معاصر ایران و منطقه است ولی اگر این سوال به معنای ابهام در ماهیت تجاوز عراق و متجاوز بودن ارتش این کشور باشد آنگاه باید بدان به چشم یک انحراف و خطای تاریخی نگاه کرد و تلاش نمود تا با دقت نظر بیشتری با این تحریف تاریخی مواجه شد. قبل از هر چیز باید توجه نمود که وقوع هر جنگی تحت تاثیر شرایط و در وضعیت خاصی انجام می پذیرد و این شرایط و وضعیت، تکرار پذیر نیست و در صورت تکرار هم الزاما به وقوع جنگ منجر نخواهد شد.
برای نمونه، شرایط حاکم بر مناسبات دو کشور پس از اتمام جنگ در سال ۱۳۶۷ و عدم انعقاد قرار داد صلح به صورت قطعی، با توجه به لغو قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر در عراق در شهریور ۱۳۵۹، نشان می دهد در دهه ۷۰ هیچ گونه قرارداد رسمی مبنی بر صلح و تنظیم روابط دو کشور در چارچو ب آن وجود ندارد و از این منظر حتی زمینه ها و امکان وقوع مجدد جنگ از گذشته بیشتر بود ولی چرا منجر به جنگ میان دو کشور نشد؟
با این توضیح، اجمالا می توان گفت منطق وقوع جنگ از ویژگی و پیچیدگیهای آشکار و پنهان بسیاری برخوردار است و نگاه تک بعدی بدان بی شک نگاه ناقص و ناکامی در تحلیل وضعیت جنگ خواهد بود.
ترسیم ابعاد مختلف شبهه
طرح مسئله اجتناب ناپذیری جنگ بیشتر معطوف به نظریه ای انتقادی است و کمتر به روند تصمیم گیری های مسئولان وقت کشور می پردازد. در این مسئله کانون توجهات بیشتر بر نحوه وقوع جنگ متمرکز است تا علت یا علل وقوع جنگ.
در میان تحلیل های ارائه شده برای اثبات اجتناب پذیری جنگ سه موضوع بیش از سایر موضوع ها خودنمایی می کند:
۱) نخست سر دادن شعارهای انقلابی از سوی ایران است و چنین استدلال می شود که « این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت و این فکر برای آنها ایجاد شد که اینها به این شکل که پیش می روند فردا نوبت ماست.»
۲) مسئله بعدی تصرف سفارت امریکا در آبان ۱۳۵۸ می باشد. این موضوع چون اوضاع بین المللی را به زیان ایران تغییر داد و مناسبات ایران و امریکا را تیره کرد، عاملی موثر در تسهیل آغاز جنگ ارزیابی می شود.
۳) علاوه بر این بی توجهی ایران به تحرک دیپلماتیک و مذاکره با عراق و بی تجربگی کادر سیاسی کشور و بی توجهی به اصول روابط بین الملل عاملی برای زمینه سازی تجاوز به خاک ایران بود.
چنانکه ملاحظه می شود این تحلیل ها بیشتر رویکردی درونی دارد و سایر ملاحظات مانند اراده عراق ، اوضاع منطقه و نگرانی از ماهیت انقلاب و عواملی از این قبیل مورد توجه قرار نگرفته است. در واقع ، این نوع نگرش و تحلیل از علت آغاز جنگ در عین حالی که ابعادی از مسئله را بیان می کند ولی برای تبیین علت آغاز جنگ ناقص است و بیشتر بر ملاحظات سیاسی و در فضای تشدید مناقشات جناحی به وجود آمده است و به لحاظ سیاسی - حقوقی بیشتر برای عراق قابل بهره برداری می باشد!در این نظریه چنین فرض شده است که در واقع افکار، مواضع و شعارهای انقلابی ایران و مواضع و اظهارات مسئولان کشور، که در مناسبت های مختلف اعلام می شد، موجب نگرانی و تحریک عراق به تجاوز به ایران شد. بر پایه این تصور، معضلات ایران و عراق با مذاکره و رفع سوء تفاهمات قابل حل و فصل بود و ایران از طریق برقراری ارتباط مجدد با آمریکا می توانست نگرانی ناشی از تهدیدات احتمالی عراق را مهار و خنثی کند. سپس این نتیجه گیری صورت می گیرد که اگر اقدامات زیر انجام می شد وقوع جنگ اجتناب پذیر بود:
۱) ایران از بیان شعار و تحریک دائر بر صدور انقلاب، خودداری می کرد.
۲) ایران به منظور جلب حمایت آمریکا برای مهار عراق، با آمریکا ارتباط برقرار می کرد.
۳) ایران با عراق مذاکره می کرد و این کشور را متقاعد می ساخت که از اقدام به جنگ خودداری کند.
این پرسش چه زمانی شکل گرفت؟
این پرسش برای نخستین بار پس از اشغال خاک ایران و ناکامی در آزاد سازی این مناطق در دوره ریاست جمهوری بنی صدر مطرح گردید و « علت وقوع جنگ» مورد توجه قرار گرفت و در بسیاری از مواضع و تحلیلها، سیاستهای تسامح آمیز دولت موقت و بعدها سیاستهای بنی صدر قبل از شروع جنگ منشأ وقوع جنگ قلمداد می شد. متقابلاً نهضت آزادی برای رفع کردن اتهام از دولت موقت، بر ضرورت جلوگیری از جنگ با ابزار دیپلماتیک تأکید و موضوع اجتناب ناپذیری جنگ را مطرح کرد.
در واقع، پیدایش این پرسش متأثر از استقرار عراق در مناطق اشغالی و از سرگیری مناقشات سیاسی در کشور بود؛ البته بعدها تداوم جنگ و طولانی شدن آن را تعمیق این پرسش و گسترش آن تأثیر به سزایی داشت.
● پاسخ به سوالات
قبل از ورود به تشریح و پاسخ به سوالات قابل ذکر است که در زمینه اجتناب ناپذیری یا اجتناب پذیری جنگ نظریات دیگری هست که با توجه به اهمیتی که دارد به آن اشاره می شود.
آنتونی کردزمن ، یکی از پژوهشگران امور نظامی در جنگ ایران و عراق ، بر این نظر است که وقوع جنگی همه جانبه اجتناب ناپذیر نبود. دیدگاه کردزمن بر این پایه استوار است که درگیری های ایران و عراق در طول سالهای ۱۹۷۹-۱۹۸۰ (۱۳۵۹ -۱۳۸۵ ش) شدیدتر از درگیری های اواخر دهه ۱۹۶۰ (۱۳۳۹ ش) و اوایل دهه ۱۹۷۰ (۱۳۴۹ ش) نبوده است، لذا با وجود استفاده از نیروهای نظامی در منازعات مرزی، ممانعت از وقوع یک درگیری همه جانبه ممکن بوده است. در واقع ، کردزمن اصل وقوع جنگ را نفی نمی کند بلکه معتقد است امکان جلوگیری از گسترش جنگ و تبدیل آن به جنگی همه جانبه وجود داشته است. باری بوزان، استاد روابط بین الملل، نیز بر این نظر است:« وقوع جنگ بدیهی و طبیعی بود.» وی چنین تحلیل می کند: «انقلاب درایران مناسبات را بر هم زد و ایران برای همسایگانش به تهدید تبدیل شد و از طرفی ایران ضعیف شده بود و لذا مورد حمله قرار گرفت.» مهندس موسوی نخست وزیر وقت معتقد است: «جنگ اجتناب ناپذیر بود و بر ایران تحمیل شد. »ایشان حتی معتقد است: «اگر این جنگ را صدام شروع نمی کرد بالاخره توسط قدرت و نوکر دیگری این جنگ را علیه ما به راه می انداختند» آقای هاشمی رفسنجانی در گفت وگویی اختصاصی در این زمینه می گوید:«اینکه انسان عقلا بگوید که هیچ راهی برای توقف جنگ وجود نداشت چنین ادعایی را نمی توان کرد، چون ما مسیری را که در انقلاب خودمان می رفتیم، کارمان را می کردیم و به جنگ منتهی شد. منتها اینکه ما مقصر بودیم و روی اشتباهات ما این جنگ اتفاق افتاد، قابل قبول نیست. »
وی در پاسخ به این پرسش که در رفتار ایران چه نقشی داشته است می گوید: «من نمی گویم ناشی از عملکرد ما هست، منتها ما راه خودمان را می رویم، اما آمریکا این راه را نمی پسندد.»
هاشمی رفسنجانی اضافه می کند:«طراحی این در سطح جهانی بود که آنها هم در راهشان به شکست رسیدند و راه آنها به جنگ منتهی شد که جنگی را بر ما تحمیل کنند. در هر یک از این طراحی ها ما اگر کوتاه می آمدیم ممکن بود جنگ نشود، اما اینکه آیا آنها از جنگ بهتر بود یا نه، باید روی آن بحث کنیم»
هاشمی همچنین در سال ۱۳۶۷ درباره درس آموزی از جنگ گفت: «اگر با تجربه امروز بخواهیم انقلاب را شروع کنیم، شاید تلاش کنیم که نگذاریم جنگ شروع شود، وقتی دیدم که آثاری از درگیری وجود دارد و می خواهند جنگ را بر ما تحمیل کنند تلاش بیشتری می کردیم که جنگ آغاز نشود. در کل جمع بندی این است که شاید ما با تجربه امروز می توانستیم از بروز جنگ جلوگیری کنیم.»
برای ارزیابی صحت نظریه اجتناب پذیری و کاستی ها و تناقضات آن باید به این پرسشها پاسخ گفت:
۱) آیا طرح شعار به تنهایی می تواند منجر به تغییر وضعیت یک کشور و بهره برداری کشور دیگر و در نتیجه عامل تحریک یک کشور برای اقدام به جنگ شود؟ با توجه به اینکه ایران پس از انقلاب در وضعیت نابسامانی قرار داشت و همین ارزیابی ها در تصمیم گیری عراق برای حمله به ایران موثر بود؛ پس چگونه ایران قادر به صدور انقلاب و بهره برداری از شعارها بود؟
۲) اگر ایران انقلابی منشاء نگرانی عراق بود و عراق، تنها با شعارهای ایران تحریک شد؛ پس عراق در موضع برتر نظامی به چه دلیل حاضر به مذاکره با ایران بود و در مذاکره چه اموری باید تامین می شد. به عبارت دیگر، با توجه به اینکه مذاکره به معنای گفتگو و نوعی چانه زنی سیاسی برای تامین اهداف مورد نظر است آیا ایران در موقعیت مناسبی برای مذاکره قرار داشت؟ در این صورت ایران با وضعیت نظامی، سیاسی و اجتماعی خاص خود و با توجه به خواسته ها و اهداف عراق در مذاکرات چه مواضعی را باید اتخاذ می کرد؟ آیا مذاکره با عراق، حتی با حضور شخص صدام در هاوانا، پایتخت کوبا، در زمان دولت موقت نتیجه ای داشت؟
۳) وقوع انقلاب اسلامی و تغییر مناسبات در داخل ایران در سطح منطقه و ادراک آمریکا از گسترش دامنه انقلاب چه تاثیری بر سیاستهای جدید آمریکا در برابر ایران داشت؟ آمریکا بنا به چه دلایلی و چگونه می توانست عراق را مهار کند؟ این اقدام چه اهداف و منافعی را برای این کشور تامین می کرد؟ با توجه به ماهیت انقلاب اسلامی و تاثیرات آن و سقوط شاه به عنوان «متحد استراتژیک آمریکا» آیا ممکن بود که این کشور نظام جدید حاکم بر ایران را به رسمیت بشناسد و آیا نیروهای انقلابی مایل و قادر به اعاده مناسبات پیشین بودند؟ با گذشت بیش از دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، ادامه تنش در مناسبات ایران و آمریکا چه معنا و مفهومی را در بر دارد؟
مهدی سعیدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید