چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آزادی به مثابه عدم تعهد


آزادی به مثابه عدم تعهد
در میان نام آوران، کمتر متفکری را سراغ می توان داشت که نفوذ نوشته هایش درباره آزادی، بر آنچه هابز در این باره نوشته است، غالب آید. با اینکه در پهنه سیاست او مطلق انگار و هواخواه دولتی مطلقه بود، چند و چون اندیشه اش در باب آزادی، تاثیری ژرف بر سنت های لیبرال و لیبرتارین نهاد که چیزی حدود یک سده یا بیشتر پس از مرگ او ظهور یافتند. با تمام این دامنه نفوذی که هابز دارد، گویا زوایایی از تفکر وی هنوز نایافته مانده اند. خانم آنابل برت عضو هیات علمی دانشکده تاریخ دانشگاه کمبریج، پژوهشی درباره اصل و ریشه مفهوم «آزادی طبیعی» و ادامه آن در آرای هابز دارد. همچنین فیلیپ پتی استاد علوم سیاسی در دانشگاه پرینستون، در مقاله یی به جست وجو در مفهوم آزادی از نگاه هابز پرداخته است که از این دو به علاوه ترجمه دکتر بشیریه۱ از لویاتان هابز در این یادداشت بهره گرفته ام.
● دو دسته آزادی
فیلیپ پتی معتقد است هابز در لویاتان و کتاب های دیگرش، به دو دسته نسبتاً متفاوت از آزادی توجه داشته است. دسته اول، آزادی فرد برای گزینش میان بدیل های معین، مستقل از تصمیم یا الزام پیشینی است و دومی، آزادی برای وضع و تصویب گزینه و انتخابی است که فرد در هر مورد برگزیده و اتخاذ کرده است. او آزادی دسته نخست را عدم تعهد و آزادی دسته دوم را عدم ممانعت در نظر می گیرد که اولی ناظر بر نوعی ناپایبندی است و دومی بر فقدان موانع خارجی دلالت دارد.
● آزادی چونان عدم تعهد
هابز توجه ما را در خصوص مفهومی که از آزادی در نظر دارد، ابتدا به همان عدم تعهد معطوف می دارد؛ هنگامی که تامل و اتخاذ یک تصمیم از آزادی فرد فرومی کاهد. تا زمانی که فرد هنوز از میان بدیل های معین، تصمیمی را نیندیشیده و شکل و صورتی به آن نداده است - یا به قول هابز، اراده یی در قبال هیچ کدام از جایگزین ها اعمال نکرده است - آزاد است که به هر یک از بدیل ها عمل کند. دراندیشیدن و گرفتن تصمیم، به این معناست که آزادی تباه شده است. هابز در کتاب «عناصر قانون» می نویسد دراندیشیدن یا تامل برای اتخاذ یک تصمیم، «سلسله متناوب اشتیاق و هراس است در تمام مدتی که یک عمل برای انجام یا عدم انجام در دایره توان ما است». میلی که به نحوی مطلوب از تامل سرمی زند، نشان دهنده اراده عامل است. این اراده واپسین میل یا بیزاری است که بی درنگ به انجام فعل یا ترک آن متصل می شود و «آخرین میل در جریان تامل و چاره جویی است». (لویاتان؛ ۱۱۲) به محض آنکه ما تامل کرده، تصمیم و اراده یی از میان بدیل های موجود ساختیم، هابز می گوید ما آزادی را که با عدم تعهد (ناپایبندی) از آن برخوردار بودیم، از دست می دهیم. تامل و دراندیشیدن، به زعم او «پایان دادن به آزادی است که ما برای انجام یا عدم انجام داشتیم، با توجه به میل یا بیزاری خودمان » یعنی اتخاذ تصمیم، آزادی را که از آن برخوردار بودیم و به واسطه آن می توانستیم حسب تمایل یا عدم تمایل نسبت به انجام یا عدم انجام عملی مبادرت ورزیم، تباه کرده از ما برمی ستاند.
از لحاظ ریشه شناختی، تامل یا to deliberate در واقع to de-liberate یا دربند کشیدن و نا آزاد ساختن است. در لغت فïرس اسدی نیز «درنگ» کسی باشد که به شغلی مشغول باشد و تا دیرگه به آن کار بماند و در این معنا نیز نوعی قید و بند نهفته می نماید. با این همه اگر درنگ را «توقف» یا «سکون» معنا کنیم (فرهنگ معین) در نقطه مقابل، آزادی یا عدم تقید قرار می گیرد. در عربی نیز «تامل» به معنای ایستادن و درنگ کردن و ریشه آن «امل» به معنای آرزو است و آرزو در فارسی به معنی انتظار هم آمده که از آن نوعی سکون و دربند بودن متبادر می شود. باری، خود عبارت to deliberate از liberare لاتین به معنای سبک و سنگین کردن برآمده (این استعاره را در جای جای لویاتان می توان دید) که مترادف با «درنگ کردن» و «تامل کردن» است و باید توجه داشت با این اوصاف، to deliberate از liberare لاتین به معنای آزاد کردن (to liberate) برنیامده است.
آزادی که به عنوان نتیجه اتخاذ هرگونه تصمیمی، تسلیم می شود، «آزادی است که ما به واسطه انجام یا ترک غفعلف حسب میل یا بیزاری مان از آن برخوردار می شویم»، «آزادی کنار گذاشتن یکی از دو گزینه». قبل از تامل، فرد به هیچ گزینه ویژه یی میان آنها که مورد تامل و مداقه قرار گرفته اند، التزام ندارد و بنابراین فرد بسته به اینکه تصمیم یا اراده اش بر چه مداری دایر باشد، آزاد است که این کند یا آن کند. این آزادی انتخاب از میان بدیل هایی است که آن بدیل ها زمانی که گزینش یا اراده واقعیت و تجسم مادی یافت، دیگر وجود نخواهند داشت. به عبارت دیگر، فرد با اتخاذ تصمیم، حق خود بر انتخاب هر گزینه دیگر را از خویش سلب می کند. البته هابز معتقد است فرآیندی که به موجب آن گزینش یا اراده فرد شکل می گیرد به خودی خود یک فرآیند معین
غ= دترمینیستیف و از پیش تعیین شده غ= مکانیکیف است که دربرگیرنده میان کنش سببی یا رابطه علی و معلولی میان امیال و بیزاری های مختلف است. «غاز دوف واژه اراده آزاد هیچ گونه آزادی برای اراده، میل یا خواهش استنباط نمی شود.» (لویاتان؛ ۲۱۸) با این حال ما با از میان بردن تناقض جبری بودن تامل می توانیم مادام که فرآیند انتخاب کامل نشده از آزادی سخن بگوییم.
در اینجا سوالی مطرح می شود. به فرض آنکه من اکنون تصمیم بگیرم فردا کاری را انجام دهم (مثلاً در انتخابات به فلان نامزد رای بدهم)، آیا آزادی من (به مثابه عدم تعهد) به واسطه عملی که فردا انجام خواهم داد، تباه می شود؟ به نظر می رسد تا زمانی که من بتوانم بازنگری کنم و نظر خود را تغییر دهم چنین نشده است. هابز نیز گویا با این نکته هم رای است و می گوید تا زمانی که یک عامل برای «تغییر تصمیم خویش» آزاد می ماند، همچنان می تواند «به تامل کردن ادامه دهد». بنابراین کسی که بی هیچ ملاحظه دیگری مگر دلایل خود، تصمیم به انجام کاری بگیرد، تا وقتی آن را انجام ندهد، حسب آنکه علل موجده استدلال هایش استمرار یابد یا منقطع شود، می تواند همچنان به تامل بپردازد. غموض مساله اینجاست که هنگامی تامل، آزادی (به مثابه عدم تعهد) من را از میان می برد که این تامل در آن مورد خاص، مستقیماً به عملی منتهی شود، نه در دوره میان تصمیم و کنش. در این دوره چنان که به نظر می رسد، همیشه می توان بازنگری کرد و بنابراین باید این دوره را همچنان جزء تامل به شمار آوریم. اگر این موضع نهایی هابز بود، آنگاه دیگر آزادی به مثابه عدم تعهد، مقوله ویژه قابل توجهی نمی شد؛ این آزادی فقط در عمل به تصمیم - و نه در تصمیم به تنهایی - تباه می شد. اما آزادی به مثابه عدم تعهد در نظریه هابز بسیار چشمگیر و پرمعنا است، زیرا او وضعیت ویژه یی را مجسم می کند که در آن، تامل و تصمیم می توانند آزادی (به مثابه عدم تعهد) کسی را پیش از کنش از میان بردارند. این رخدادی است که در آن من یک تصمیم صرف نمی گیرم، بلکه تصمیمی می گیرم که مرا ملتزم، مقید و متعهد به دیگری می سازد و تعهد و الزام از جایی آغاز می شود که آزادی پایان می یابد.
گونه یی از آزادی به مثابه عدم تعهد را که می تواند پیش از کنش تباه شود، شاید بتوان «آزادی به مثابه عدم التزام» نامید. این آزادی نه به واسطه اتخاذ تصمیم اولیه، که صرفاً به موجب اتخاذ هرگونه تصمیمی که شامل قرار دادن الزام یا تعهدی بر غیر باشد، از میان رفته و تباه می شود. در نظر هابز، تمام تعهدات از التزام و پایبندی داوطلبانه به غیر حاصل می شود، به سخن دیگر از لحاظ پارادایمی، از ورود به یک قرارداد یا میثاق. میثاق، قراردادی است که یک طرف باید به طرف دیگر اعتماد کند تا طرف مقابل در آینده به تعهد خود عمل کند. «یکی از طرفین قرارداد ممکن است تعهد خود را در موضوع قرارداد ایفا کند و به طرف دیگر اجازه دهد تعهد خودش را در زمان معینی در آینده انجام دهد و در این فاصله به وی اعتماد کند و در این صورت قرارداد از نظر طرف دوم پیمان یا عهد غ= میثاقف خوانده می شود.» (لویاتان؛ ۱۶۳) بنابراین «موضوع هر عهد و میثاقی همواره چیزی است که در حوزه دوراندیشی قرار می گیرد.» (لویاتان؛ ۱۶۷) حال می توان در این خصوص یک بار دیگر فکر کرد که اگر من امروز تصمیم بگیرم فردا به فلان نامزد رای دهم و فردا به او رای دهم، آیا همچنان آزاد هستم یا آزادی به مثابه عدم تعهد/ عدم التزام خود را به نفع طرف مقابل از میان برده ام؟
سخن به اینجا رسید تا پرسشی در میان آید که آیا فرد، آزادی خود را در یک قرارداد از دست می دهد، تنها به سبب آنکه قانون طبیعی را نقض می کند و با نقض قرارداد دست به اقدامی خلاف عدالت و انصاف می زند؟ به عبارت دیگر آیا آزادی فرد در اینجا فدا می شود، به این دلیل که انعقاد قرارداد به آن معناست که تخلف از آن، موجب نقض قانون سوم طبیعت می شود که بر وفق آن «آدمیان باید به عهد و پیمان خود وفا کنند»؟ (لویاتان؛ ۱۷۰) این نیز نمی تواند صحیح باشد. هابز حاکم را به مثابه وجودی که تحت تاثیر و اراده قانون طبیعی است، در نظر می گیرد البته این قانون طبیعی ممکن است گاه توسط حاکم نقض هم بشود (لویاتان؛ ۱۹۴) اما همچنان می گذارد حاکم از آزادی مطلق لذت ببرد. (لویاتان؛ ۲۰۱) در این صورت معنا ندارد که سوژه غیا موضوعف قانون طبیعی بودن، باعث شود فرد به موجب التزام، ناآزاد و در قید و بند تلقی شود.
پس چرا من آزادی خود را (آزادی به مثابه عدم التزام خود را) به واسطه انعقاد یک عهد، میثاق یا قرارداد یا پذیرفتن یک تعهد الزام آور نسبت به غیر از دست می دهم؟ تصور هابز آن است که با چنین توافقی من اختیار قانونی و برحق خویش بر اراده ام را در قلمرو قرارداد وامی گذارم. به عبارت دیگر من حق بر عمل خود را واگذار می کنم و بعداً ممکن است همین قرارداد مرا وادار به عملی کند. گویا من باید چیزی بیشتر در اختیار دیگری قرار دهم تا به او اطمینان دهم که اختیار به کلی منتقل شده است. در واقع من باید به دیگری چیزی بدهم که (احتمالاً) بتواند (در صورت نیاز) علیه من استفاده کند، ضرورتش هم از این حیث است که اختیاری که رسماً واگذار شده، از ضمانت اجرا برخوردار شود.
نهایتاً و در نگاهی تاریخی، احتمالاً بتوان آزادی به مثابه عدم التزام را که مورد توجه هابز است، با «آزادی طبیعی» بازشناسی کرد. این نوعی از آزادی است که مردم تا زمانی که هیچ میثاقی در بین ایشان شکل نگرفته است، از آن برخوردارند. بنابراین مردم بدون احساس تعهد نسبت به دیگری در وضع طبیعی (و نه وضع اجتماعی) به سر می برند. هابز در آثار خود مشخصاً اصطلاح آزادی طبیعی را به کار نبرده است اما حداقل در «ارکان قانون» به روشنی به آزادی به مثابه عدم التزام اشاره می کند و معتقد است وضعیت بشر در وضع آزادی طبیعی، وضعیت جنگی است و در آنجا از «آزادی طبیعت» سخن می گوید و اینکه قدرت حاکم به وسیله میثاق، استقرار و رسمیت می یابد. آزادی فرد برای عدم التزام در لویاتان به عنوان حق طبیعی توصیف شده است. اعمال حق طبیعی توسط شخص می تواند این بحث را به مقوله آزادی به مثابه عدم ممانعت بکشاند.
● آزادی چونان نبود موانع
دسته دوم آزادی که هابز تمییز می نهد، آزادی به مثابه عدم ممانعت است و منظور از آن، آزادی عمل فرد به تصمیم اش است با در نظر گرفتن اینکه فرد شخصاً قادر به انجام آن باشد. با در نظر گرفتن اینکه فرد دارای امکان و ظرفیت عمل به تصمیم اش باشد، چه احتمالی برای جلوگیری از عمل فرد به تصمیمی که اتخاذ کرده (عمل به اراده یی که قبلاً شکل گرفته است) وجود دارد؟ پاسخ هابز، ممانعت بیرونی است؛ «این موانع غبیرونیف اغلب بخشی از قدرت آدمی را در انجام خواسته های خود سلب می کنند.» (لویاتان؛ ۱۶۰)
هابز این مفهوم آزادی (آزادی مادی یا آزادی فیزیکی) را به سیاقی که هیچ مرجع ذاتی دخالتی در گزینش یا عاملیت نداشته باشد، معرفی می کند؛ «آزادی (در مفهوم درست آن) به معنی فقدان مخالفت است؛ (مراد من از مخالفت، موانع بیرونی حرکت است) مفهوم آزادی را می توان به یک میزان در مورد موجودات غیر عقلانی، غیر جاندار و عقلانی به کار برد زیرا هرچیز که آنچنان مقید یا محاط شده باشد که نتواند جز در درون فضای محدودی حرکت کند و آن فضا به واسطه مخالفت
غ= ممانعتف برخی اجسام بیرونی محدود شده باشد، می گوییم آن چیز آزادی حرکت ندارد. به همین سان درباره همه موجودات زنده وقتی به واسطه دیوار یا غل و زنجیر محبوس یا محدود شده باشند؛ و درباره آب وقتی که به دیواره های پیرامون رودخانه یا در ظروفی محدود شود و نتواند خود را در فضای گسترده تری پخش کند، می گوییم آزاد نیستند به شیوه یی حرکت کنند که در صورت فقدان آن موانع خارجی حرکت می کردند. اما وقتی مانع حرکت در ساختار خود آن چیز باشد، نمی گوییم آن چیز فاقد آزادی است بلکه می گوییم قدرت حرکت ندارد، همانند سنگی که راکد افتاده است یا کسی که به علت بیماری زمینگیر شده است.» (لویاتان؛ ۲۱۸-۲۱۷) (در بخش پیشین به ریشه لغوی تامل و درنگ که نافی حرکت یا به تعبیری آزادی بود،اشاره شد.)
قیاس طبیعی هابز - به ویژه تمثیل او درباره آب - سه نکته مهم درباره آزادی به مثابه عدم ممانعت را اثبات می کند؛ نخست اینکه آزادی در این معنا متضمن توانایی ذاتی - اگر موانع بیرونی بگذارند - برای عمل به نحو مناسب (به طور دلخواه) است. او این نظر را از طریق قیاسی روشن با اشیای طبیعی بیان می کند؛ «وقتی مانع حرکت در ساختار خود آن چیز باشد، نمی گوییم آن چیز فاقد آزادی است بلکه می گوییم قدرت حرکت ندارد.» (لویاتان؛ ۲۱۸) اینکه گفته شود یک عامل در عمل به کاری، آزاد (یا نا آزاد) است، متضمن برخورداری از نوعی توانایی برای انجام آن کار است؛ حال اگر از این توانایی کاسته شود، آنگاه دیگر به طریق اولی مساله آزادی مطرح نمی شود. در این حالت دیگر این سوال پیش نمی آید که عامل آزاد است یا آزاد نیست.
دومین نکته یی که قیاس طبیعی هابز اثبات می کند، تا حدودی دور از انتظار است. اینکه آب را مثال می زند (که نمی تواند خود را در فضای گسترده تری پخش کند) و بعد دیواره های پیرامون رودخانه را که توصیف می کند، این وضعیت نمی تواند مانعی برای اعمال اراده آزاد باشد، زیرا می گوید؛ «آنچه قابل حرکت نباشد، قابل ممانعت از حرکت هم نیست.» (لویاتان؛ ۲۱۸) یعنی دیواره های رودخانه از آنجا که قابل حرکت نیستند (شاید بتوان گفت چون آزاد نیستند) پس نمی توانند مانع از حرکت (یا مانع آزادی) آب تلقی شوند. با این قیاس - که گریزی هم از آن نیست - هابز در مقام بیان آن است که اگر قرار باشد مانعی بیرونی آزادی (به مثابه عدم ممانعت) یک عامل را سلب کند، آنگاه این عامل باید خود قبلاً مساعدت به عمل در وضعیت امتناع کرده باشد. گویی عامل شخصاً چنین اراده کرده است بنابراین نمی توان گفت آزاد نیست. برای روشن شدن مطلب به متن هابز باز می نگریم؛ «در واژه اراده آزاد هیچ گونه آزادی برای اراده، میل یا خواهش استنباط نمی شود بلکه منظور آزادی انسان است، به این معنی که آنچه وی اراده، میل یا خواهش انجام دادنش را داشته باشد، با مانعی مواجه نشود.» (لویاتان؛ ۲۱۸)
از همین جا به نکته سوم می رسیم. قیاس طبیعی مزبور همچنین اثبات می کند آزادی به مثابه عدم ممانعت تنها با موانع مادی قابل سلب شدن است. و ظاهراً تردیدی نیست که موانع به این دلیل وجود دارند که عامل را برخلاف میل و اراده اش مجبور کنند عمل مشخصی را انجام دهد یا بالعکس در موردی معین عملی انجام ندهد.
آزادی به مثابه عدم ممانعت، در نتیجه وضعیت های روانی مانند ترس یا اجبار و اکراه یا خطرهای قهری که منجر به ترس یا اضطرار می شوند، از دست نمی رود. (ضمناً توجه داشته باشیم که در عرصه حقوق- در حقوق خصوصی عقد مïکرîه باطل است و در حقوق کیفری نیز اکراه رافع مسوولیت است یعنی در اینجا نیز عملی که براساس اضطرار انجام شود، سالب آزادی پس از وضعیت اضطرار نیست.) بنابراین گویا «ترس و آزادی با هم ناسازگار نیستند مثل وقتی که کسی اموال خود را از ترس آنکه کشتی غرق شود، به دریا می اندازد و با این حال این کار را از روی میل انجام می دهد و اگر مایل نباشد، از انجام آن خودداری می کند.»(لویاتان؛ ۲۱۸) (البته در اینجا پارادوکسی میان وجود همزمان اکراه و میل اتفاق می افتد که باید درباره اش اندیشید). هابز دیدگاه خود درباره آزادی به مثابه عدم ممانعت را در تعریفی مشهور خلاصه می کند که از مثال آب پیروی می کند؛ «انسان آزاد کسی است که در اموری که می تواند با تکیه بر قوت و دانش خود، عملی انجام دهد، بدون آنکه با مانعی مواجه باشد، آنچه را می خواهد غ= اراده می کندف انجام دهد.» (لویاتان؛ ۲۱۸) به نظر می رسد هر سه نکته فوق الذکر همگی در این تعریف، به گونه یی رمز آلود گردهم آمده اند. آزادی یا نا آزادی تنها حمل بر عاملی می شود که قادر به انجام عمل مزبور باشد؛ او از «قدرت و دانش» لازم برخوردار است. به همین ترتیب آزادی یا نا آزادی تنها به عاملی حمل می شود که نسبت به انجام عملی معین مصمم باشد؛ او «اراده می کند» که انجامش دهد. اینکه یک عامل، آزاد یا ناآزاد است بازمی گردد به اینکه او «مواجه با مانعی» یا ممانعتی در اقدام برای اجرای عملی باشد یا نه. خودبازداری روانی، که مثلاً از خطر یا تهدید ناشی می شود، داخل در این بحث محسوب نمی شود.
حسین فراستخواه
پی نوشت
۱- هابز، توماس (۱۳۸۴) لویاتان، ترجمه حسین بشیریه، نشر نی
منبع : روزنامه اعتماد