چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

پیش فرض های فلسفی تکثر گرایی دینی


پیش فرض های فلسفی تکثر گرایی دینی
حتی آنهایی كه دشمنان مایند دوست بداریم. «تا اینكه شما بتوانید پسران آفریدگارتان كه در بهشت است باشید همان طوری كه خورشید خداوند برای هر دوی نیك و بد می تابد و باران خداوند نیز برای هر دوی عادل و ظالم می بارد». (متی ۴۵/۴۴:۵) در كتب مقدس عبری با چنین نوع دستورات الهی مواجه می شویم كه از همه می خواهد التفات و توجهی برابر و یكسان در قبال دیگران از خود نشان دهیم مثل: «شما همسایه خود را همچون خودتان دوست خواهید داشت.» (لوتیسیوس ۱۸:۱۹) یا در آموزه های تلمود یا همان تورات كه گفته شده «هر آنچه را كه خود دوست نداری برای همسایه خود نیز دوست نداشته باش» این كل شریعت موسی (تورات) است باقی همه شرح و تفسیر است (تلمود بابیلونیان، شبات ۳۱۹) مردم همچنین این آموزه ها را در تعالیم هندو مشاهده می كنند تعالیمی كه مهاتما گاندی زندگی اش را براساس آن بنا نهاده بود «اگر كسی به شما جرعه ای آب نوشاند و شما نیز در عوض به او جرعه ای آب نوشاندید این كار چندان مهمی نیست زیبایی واقعی عملتان هنگامی است كه در قبال بدی نیكی كنید. انسان شریف واقعی همه انسان ها را یكسان می نگرد و در قبال بدی دست به عمل نیك می زند.» (كتاب اتوبیوگرافی گاندی، بخش ۱۰) در آموزه های بودایی نیز مردم مشاهده می كنند كه «همان طور كه مادری در تمام طول روز نگران و مراقب تنها فرزند و پسرش است ذهن و فكر بشر نیز باید نسبت به همه موجودات زنده اینچنین باشد.» (سوپانییاتا، ۱۴۳) و یا در قرآن نیز آموزه های مشابهی می بینیم: جایی كه می خوانیم «بدی را با نیكی دفع كنید آنگاه دشمن دیرین تان را همچون دوستی نزدیك و مهربان خواهید یافت. (سوره ،۴۱ آیه ۳۴) یا در آموزه های صوفیانه اسلام مثل حكایت تمثیلی مولوی رومی می بینیم كه «خداوند موسی را سرزنش كرد كه من بیمارم اما تو نیستی. موسی در جواب گفت: آه سرور من! چه سری در این است. پروردگارا برایم بازگو كن! خداوند به او می گوید: از چه روی هنگامی كه بیمار بودم از حال من جویا نشدی؟ موسی پاسخ داد: سرور من هرگز رنجور نباشید. من درك و فهم ام را از دست داده ام و بیمارم. خداوند نیز فرمود: بله بنده مورد علاقه و برگزیده من احساس رنجوری و بیماری می كند بدانید كه ناتوانی و سستی او سستی من و رنجوری او، رنجوری من است.» (مولوی شاعر و عارف، نیكلسون ۶۵) می بینید كه چنین باورهایی آشكارا باورهایی مسیحی هستند اما در واقع این باورها عقایدی یهودی، اسلامی، هندویی و بودایی نیز هستند. در حقیقت یك دیدگاه اخلاقی بنیادی و پایه وجود دارد كه جهانشمول است و حقیقت عینی رستگاری یك انتقال معنوی و روحانی را شامل می شود كه عشق و رحمت بی انتها و نامحدود نمایشی طبیعی آن است. من بر واژه «بنیادی» تاكید می ورزم زیرا آنچه كه در بین همه ادیان و باورهای مختلف مشترك است همین مبنا و معیار حقیقت بنیادی است و نشانه ها و سمبل های اخلاقی كه در جوامع مختلف و زمان ها و مكان ها و شرایط مختلف بسط و گسترش یافته اند. مكان ها و زمان ها و شرایط موقعیت های تاریخی ویژه ای را منعكس می كنند كه در آن شكل گرفته اند و تغییرپذیرند. همان طور كه جوامع تغییر می كنند این نشانه ها و سمبل ها نیز باید دچار تغییر شوند و اگر دچار تغییر نشوند این شرایط می توانند در قبال نیكی، بدی بیافرینند. به عنوان مثال در بعضی از قوانین خشن زندگی بیابانی در بخش هایی از انجیل و فقه اسلامی شاهد این مسئله [تغییرناپذیری] هستیم و همچنین به شكلی جدی تر در بحث های جاری كلیسا مثل اعطای درجات مقدس و عالی به زنان، ازدواج مجدد افراد مطلقه و همجنس بازی با این مسئله روبه رو می شویم. حساسیت اخلاقی و معرفت علمی جدید دقیقاً وارد عرصه بسط و گسترش هنجارهای خاص اجتماعی مان می شود.اما آموزه های بنیادی اخلاقی ادیان مختلف به یك شكل است. این آموزه ها ایده آل های جهانشمولی هستند. اما حقیقتاً چگونه این آموزه های اخلاقی در زندگی مردم شكل می گیرند؟ آیا در واقع مسیحیان به این آموزه ها بهتر از دیگران پاسخ می دهند؟ آیا در مجموع مسیحیان از نظر اخلاقی و معنوی از دیگران بهتر و برترند؟ این همان سئوالی است كه از شما می خواهم تا بدان توجه ویژه داشته باشید. البته جهت پاسخ گویی به این سئوال باید پیروان دیگر ادیان را بشناسیم. این شناخت برای برخی افراد آسان تر از دیگران میسر است. به عنوان مثال بیرمنگام، شهری كه در آن زندگی می كنیم شهری چندایمانی است. در حدود هشت هزار مسلمان، گروه ها و جوامع بزرگ سیك و هندو، یك جامعه كوچك یهودی اما ریشه دار و تعداد رو به رشدی از بودایی ها و بهایی ها در آن زندگی می كنند. هنگامی كه به مساجد، كنشت ها، معابد هندوها، پرستشگاه های یهودی و كلیساها وارد می شوید چیزی قویاً نظرتان را به خود جلب می كند و یا حداقل نظر مرا جلب كرده است. از یك سو هیئت ظاهری همه این اماكن متفاوت از یكدیگر است. هنگامی كه وارد یك معبد هندو می شوید چشم اندازها، رنگ ها، صداها و بوها همگی متعلق به مذهب هندو است و به راحتی می توانید خودتان را در هند تصور كنید نه تنها حسی كه دریافت می شود بلكه زبان، مفاهیم و روش كلی تفكر به شكل برجسته ای هندویی است و این قضیه برای دیگر اماكن دینی ذكر شده نیز صادق است و در سطحی عمیق تر به نظر همان چیزی در دیگر اماكن مذهبی رخ می دهد كه در كلیساهایمان اتفاق می افتد (مثلاً به لطف سنت های باستانی كاملاً پیشرفته كه باعث نزدیكی و همسو شدن اذهان و قلوب مردم نسبت به یك حقیقت آسمانی متعالی تر و زندگی بخش می شود، زنان و مردان در كلیساهایمان گردهم می آیند)؛ و ادعای بنیادی و اساسی در هر یك از این ادیان، همان طور كه قبلاً به تصویر كشیده ام، یكسان و مشابه است. پس به نظر درست است كه همگام با مولوی رومی شاعر و نویسنده مسلمان قرن سیزدهم میلادی كه در مورد دین عصر خود می نوشت بگوییم «چراغ ها متفاوتند اما منبع نور یكی است؛ این نور از فراسوها می آید. (رومی شاعر و عارف، نیكلسون، ،۱۹۷۸ ص۱۶۶) اما فراتر از این در شهری چون بیرمنگام هنگامی كه قصد دارید مقداری در مورد همسایگان تان كه از پیروان دیگر ادیان هستند بدانید این امر تجربه ای بسیار معمولی در این شهر محسوب می شود، شما در اینجا می توانید با آنها در هر مرحله از زندگی برخورد كنید (به ویژه هنگامی كه شما افرادی یا خانواده هایی از آنها را می شناسید).در پی این تجربه به این نتیجه نخواهید رسید كه در مجموع آنها نسبت به مسیحیان از عشق، نوع دوستی و درستكاری كمتری برخوردارند و یا احتمال كمتری وجود دارد كه آنها در صورت نیاز و بیماری یا مشكلات همسایه شان به او كمك كنند و یا كمتر از دیگران به قوانین احترام می گذارند و از توجه و دغدغه كمتری نسبت به سعادت جامعه برخوردارند و به اندازه كافی خود را وقف آموزش فرزندانشان نمی كنند و از ایمان ضعیف تری در اجرای عمل دینی شان برخوردارند. من چیز بیشتری نمی توانم بگویم ولی به جرات می گویم كه چنین نقصان هایی كه ما فكر می كنیم در آنها وجود ندارد. انسان های خوب و بد و درجات خوبی و بدی در همه جوامع دینی حتی مسیحیت وجود دارد اما به نظر می رسد كه مسیحیان در مجموع از نظر اخلاقی و معنوی نسبت به دیگر ادیان برجسته تر و متمایز ترند. نوع دیگر از تقابل و قیاس نیز برای من با اهمیت بوده است. در گفت وگوی بین ادیان با یهودیان، مسلمانان، هندوها، بودایی ها و سیك ها طی سال های متمادی و از زمانی كه در سرزمین اصلی این ادیان سپری كرده ام ازشانس نسبتاً خوبی برخوردار بودم تا تعداد كمی از افرادی را كه در زبان مسیحیت قدیس خوانده می شوند بشناسم (از این قدیس خوانده می شوند كه توانسته اند تا حد زیادی نقطه نظر «من» را تعالی بخشند تبدیل به مجاری رسیدن به حقیقت الهی گردند). چنین افراد نادری به شدت برای ما از اهمیت برخوردارند زیرا آنها باور این مسئله كه ادیان حقیقت والاتر را به ما نشان می دهند آسان تر می سازند و این افراد نه تنها در مسیحیت بلكه در تمامی ادیان بزرگ یافت می شوند.
اگرچه این موضوع عظیمی است كه در اینجا قادر به باز كردن آن نیستیم اما فكر نمی كنم كه تاریخ تمدن، مسیحیان را طی قرون گذشته از نظر اخلاقی برتر از دیگر تمدن ها نشان داده باشد. مقایسه گناه های تاریخی كار خوشایندی نیست اما از آنجایی كه بسیاری از مسیحیان برای خود مسلم و بدیهی فرض می كنند كه مسیحیت از تاریخچه كاملاً منزه تری نسبت به دیگر تمدن های جهان برخوردار است تنها قصد دارم قرن ها شكنجه و آزار و اذیت یهودیان، جنگ های صلیبی، سوزاندن جادوگران و افراد از دین برگشته، تصرف و استثمار آنچه كه جهان سوم می خوانیم و بدرفتاری با مردم آن كشورها را به یادتان بیاورم. علاوه بر این تاریخ اروپای مسیحی طی قرن بیستم شاهد دو جنگ هولناك بین ملت های مسیحی بوده است كه در آن ده ها میلیون انسان كشته شدند و نسل كشی یهودیان اتفاق افتاد و كلیساها از دیكتاتورهای فاشیست در ایتالیا، اسپانیا، برزیل، سان سالوادور، شیلی (تازه ترین نمونه در مورد آنتونیو پینوشه دیكتاتور شیلی) و به اندازه یك نسل از رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی حمایت می كرده اند و قس علی هذا.اگر شما می خواهید می توانیم به این بحث ادامه دهیم. و بنابراین از دیدگاه من مسیحیان هم از حیث فردی و از حیث جمعی بهتر از دیگر نژادهای انسانی نیستند.و اما (این سئوالی است كه هم اكنون باید از خود بپرسیم كه) آیا این مطلب همان چیزی است كه در صورت كاملاً درست بودن دكترین های سنتی مان انتظار خواهید داشت؟ براساس این دكترین ها ما از معرفتی كاملاً و منحصراً مستقیم با خدا و از طریق مسیح برخورداریم و با به كارگیری نام مسیح در نیایش ها و عباداتمان با خدا به شكلی مستقیم ارتباط برقرار می كنیم و حضور خداوند را با خود در آئین های كلیسا احساس می كنیم. پس با این وجود آیا انتظار نخواهید داشت كه این دكترین ها تفاوت چشمگیری را در زندگی مسیحیان نسبت به دیگر ادیان ایجاد كنند؟ آیا انتظار نخواهید داشت كه «میوه روح» در مسیحیان آشكارتر از غیرمسیحیان باشد؟ به نظر من باید چنین انتظاری داشته باشیم زیرا در غیر این صورت برتری و رجحان منحصربه فرد مسیحیت صرفاً لفاظی خواهد بود اما از سویی دیگر آیا می توانیم صادقانه ادعا كنیم كه در مجموع مسیحیان از نظر اخلاقی و معنوی بهتر از غیرمسیحیان هستند و بر آنها رجحان دارند؟ آنچه را كه این دكترین بدان اشاره دارد مشاهده می كنید (یعنی اشاره به این نتیجه كه شاید مسیحیت تنها دین راستین و رستگاركننده نیست).بنابراین نتیجه گیری اخیر ما را به سوی گزینه سوم سوق می دهد، گزینه ای كه برای درك وضعیت دینی جهان بدان اشاره كرده ام. در ابتدا، من كمی از انحصارگرایی دینی و مقداری بیشتر درباره شمول گرایی دینی سخن گفته ام. هم اكنون به گزینه سوم كه همان پلورالیسم دینی خوانده می شود می پردازم. براساس این دكترین تنها یك مجرا و مسیر رستگاری بین حقیقت الهی و بشریت كه همان مسیر مسیح است وجود ندارد. بلكه شمار زیادی از این مجاری مستقلاً معتبر و حوزه های مستقلاً عینی رستگاری وجود دارند كه هم در مسیحیت و هم در دیگر ادیان بزرگ دنیا به چشم می خورد. در بسط و گسترش دیدگاه پلورالیستی فرض می كنیم كه دین چیزی نیست جز واكنش انسانی مان به حقیقتی متعالی كه خدایش می نامیم و به عنوان یك واكنش انسانی همیشه و به شكلی اجتناب ناپذیر در آن عنصر انسانی به چشم می خورد. برای آنكه آن را به خاطر آوریم نگاهی به تاریخ یهودیت و مسیحیت بیندازید. تصویر خداوند یهود در انجیل طی قرن ها از یك خدای خشن قومی كه به یهودیان دستور می دهد تا دست به نسل كشی ساكنان واقعی فلسطین بزنند به خداوند جهانشمول و فراگیر یهودیت مدرن و كنونی تغییر یافته است [«برو و فرزندان عمالك (قومی صحرانشین در كنعان) را نابودكن و هرچه را كه از آن آنهاست از بین ببر؛ به آنها فرصت نده و زنان، مردان، كودكان، اطفال شیرخواره، گاو و گوسفندان و شتر و الاغ هایشان را از دم تیغ بگذران]. برای مدت های طولانی تفكر مسلط و غالب در جهان مسیحیت این بود كه خداوند چهره ای است كه افراد بشر را به جهنم ادبی می فرستد. قبل از اینكه از ترس خداوند به لرزه درآیند انتظار داشتند كه توسط مسیح كه به همان میزان خوفناك بوده است مورد بازخواست قرار گیرند و در حقیقت اعتماد و ایمان آنها به مسیحیت به واقع یكی از وحشت های آنها محسوب می شد. بدبختی ها و مصیبت های زندگی مثل بیماری، مرگ، قحطی، طاعون، سیل و غیره برای آنها به منزله كیفر خداوند در قبال گناهان انسان در نظر گرفته می شد. و از آنجایی كه زندگی بسیار متزلزل و ناپایدار می نمود این چنین تصور می كردند كه خداوند به طور حتم از دست انسان ها عصبانی است. جهت آمرزیده شدن و طلب بخشش نیز به قدیسان محلی و مریم مقدس چشم داشتند تا شفاعت آنها را برعهده بگیرد. تنها در قرن ۱۳ و ۱۴ میلادی بود كه حضرت مسیح به شكل عشق الهی و آسمانی در اذهان مردم به تصویر درآمد و هم اكنون نیز بیشتر ما انسان ها در مورد او از این دیدگاه برخورداریم.
بنابراین آیا این ذات خداوند است كه از پی قرن های متمادی دچار تغییر و تحول شده است یا تصاویر ذهنی ما انسان ها در مورد خداوند تحول یافته است؟ یقیناً تصاویر ذهنی ما انسان ها در مورد خداوند دچار تغییر و تحول شده است. به عبارت دیگر بین ما و خداوند (خدایی كه وجودی متعالی و مطلق است) پرده ای از تصاویر انسانی متفاوت و در حال تغییر از خداوند وجود دارد، تصاویری كه حك شده و ثابت نیستند اما اشكال یا مفاهیم ذهنی ای در مورد او هستند كه شناخت و آگاهی ما از خداوند همیشه از طریق این تصاویر ساخته شده ذهن انسان شكل گرفته است. ما خداوند را از طریق تصاویر ذهنی ای كه از وی در ذهن داریم مورد پرستش قرار می دهیم، تصاویری كه ایده های انسانی و مفروضات فرهنگی مان به شكل اجتناب ناپذیری به اذهان مان می افزاید. این تصاویر ذهنی نه تنها به شكل قابل توجهی بین ادیان تفاوت ایجاد می كند بلكه در درون یك دین خاص نیز تمایزآفرین است. در واقع اگر در حال حاضر قادر بودیم درون اذهان دیگران را مشاهده كنیم به اعتقاد من با گستره عظیمی از مفاهیم خداوند روبه رو می شدیم.
• چگونه این امر ممكن است
اصل بنیادی مربوط به این امر سال ها قبل توسط توماس آكویناس بیان شده است: «میزان و نحوه شناخت اشیا نزد فردی كه در پی شناخت برمی آید بستگی به حالت این فرد دارد.» این همان اصلی است كه به شكلی كاملاً سیستماتیك و نظام مند توسط فیلسوف معروف، كانت، تبیین شد و از سوی روان شناسی شناختی و جامعه شناسی علم نیز مورد تائید و تصدیق قرار گرفته است. شناخت اشیا بستگی به حالت فرد شناسنده دارد و حالت افراد نیز در ادیان، فرهنگ ها و تاریخ هایی كه از آن برخاسته اند با هم متفاوت است. سرنخ اصلی، درك این واقعیت است كه ادیان مختلف «میوه هایی» را تولید می كنند كه به یك میزان ارزشمندند.تاكنون بیشتر برروی مسئله رستگاری تمركز كرده بوده ام اما در نگاه كلی درباره آموزه های مختلف و اغلب ناهماهنگ ادیان مختلف و ادعاهای آنها مبنی بر حقیقی بودنشان چه می توان گفت؟ به عنوان مثال خداوند برای مسیحیان تثلیثی مركب از پدر، پسر و روح القدس است. در حالی كه برای یهودیان و مسلمانان خداوند وجودی كاملاً واحد و یگانه است. برای مسیحیان مسیح نفر دوم یك تثلیث است، در حالی كه برای پیروان دیگر ادیان (یهودیان و مسلمانان) او پیامبری بزرگ یا معلمی مذهبی است و نه یك خداوند عینی كه بر روی زمین راه می رود و اینكه برای یكتاپرستان حقیقت غایی واقعاً وجودی لایتناهی است اما برای یك بودایی حقیقت غایی یك فرد و وجود نیست. بلكه حقیقتی ورای حوزه تمایز شخصی _ غیرشخصی است و البته در سطوح كم اهمیت تر و پایین تر نیز تفاوت های بی شماری بین آموزه های ادیان مختلف وجود دارد. چگونه ممكن است كه همه اینها واكنش هایی به یك حقیقت غایی مشابه كه ما در مسیحیت آن را خداوند می خوانیم، باشد. حال اگر بپذیریم كه بین حقیقت الهی به همان شكلی كه است و حقیقتی كه به اشكال گوناگون توسط ما انسان ها به تصویر كشیده می شود، تمایز وجود دارد به این نتیجه می رسیم كه در مورد حقیقت عالی تفاوت و تمایزی بین دكترین های مسیحی با آنچه اصل حقیقت غایی است، وجود دارد. ادعاهای متفاوتی كه از سوی ادیان مختلف مبنی بر حقیقی بودن آن ادیان مطرح می شود، در واقع نمایش هایی متفاوت از حقیقت غایی محسوب می شوند كه در ذهنیت های متفاوت انسانی در فرهنگ ها و جریان های گوناگون تاریخ دینی شكل می گیرد. اما به معنای دقیق كلمه آنها یكدیگر را نقض نمی كنند. به عنوان مثال مسلمانان به همان شكلی در مورد خدا فكر می كنند و او را تجربه می كنند كه مسیحیان می كنند و «الله» مسلمانان هیچ مغایرتی با روح القدس ندارد. در واقع نمی توان تقابل و رویارویی ادعاهایی را كه هر دین برای اثبات راستین بودن خویش بدان تكیه می كند، به عنوان برخورد و نزاع در نظر گرفت. زیرا آنها ادعاهایی در مورد آگاهی های متفاوت انسانی در مورد خداوند است و شاید مجدداً لازم باشد تا به این نقل قول آكویناس اشاره كنیم كه شناخت هر چیزی توسط فرد شناسنده، بستگی به حالت خود وی دارد.اما قبل از اینكه سخنم را به پایان برسانم، لازم می دانم كه نكته ای را عنوان كنم. برای ماهایی كه مسیحی هستیم احساسی معتبر وجود دارد، مبنی بر اینكه مسیحیت دین راستین است، زیرا ما توسط این ایده شكل گرفته ایم و این تصور اذهان ما را شكل داده است. بنابراین ما و این تصورات با یكدیگر تطبیق یافته ایم. اما در عین حال به این نكته نیز باید واقف باشیم كه پیروان دیگر ادیان نیز در مورد دین خود بدین ترتیب فكر می كنند و آنها نیز نباید دین خود را رها كنند و باید با آن سر كنند. هر چند در همه ادیان به تدریج ادعای ریشه دار برتری منحصر به فرد دینی در حال تصفیه شدن است.سخن آخرم این است كه باید از صمیم قلب با باور و دین خودمان زندگی كنیم زیرا این دین را پایدار و بادوام و حوزه رشد معنوی می دانیم. اما در عین حال باید آزادانه اعتباری برابر برای پیروان دیگر ادیان بزرگ جهان قائل باشیم و حتی می توانیم به كمك بینش ها و اعمال معنوی شان غنی تر گردیم. نباید دیگر ادیان را به عنوان رقیب یا دشمن در نظر بگیریم و یا به آنها به دیده حقارت بنگریم بلكه باید آشكارا آنها را به عنوان واكنش های متفاوت انسانی به حقیقت الهی بدانیم كه در گذشته در مسیرهای گوناگون تاریخ و فرهنگ انسانی شكل گرفته است. باید در پی دوستی با پیروان دیگر ادیان باشیم كه این امر باعث خنثی شدن ایده بسیار خطرناك مطلق نگری دینی می شود. ایده ای كه تقریباً در همه زد و خوردهای جهان معاصر حضور دارد. حمایت از ایده مطلق نگری بخشی از مشكلی است كه بشریت از آن رنج می برد اما ما می توانیم با تشكیل نمونه ای [دینی] كه از مطلق نگری فراتر رفته است بخشی از راه حل مسئله باشیم.

جان هیك
ترجمه: علی صباغی
منبع : روزنامه شرق