چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

هجوم‌ فقرا به‌ عرصه‌ سیاست‌


هجوم‌ فقرا به‌ عرصه‌ سیاست‌
نگرش‌ آرنت‌ با تمامی‌ اندیشمندان‌ معاصرش‌ متفاوت‌ است‌. در واقع‌ بسختی‌ می‌توان‌ متفكری‌ را پیدا كرد كه‌ اندیشه‌ و روش‌هایش‌ شباهتی‌ به‌ هانا آرنت‌ داشته‌ باشد. اگرچه‌ او هم‌ مانند بسیاری‌ دیگر از اندیشمندان‌ معاصر غرب‌ تمامی‌ تلاشش‌ را برای‌ برجسته‌ كردن‌ هرچه‌ بیشتر ارزش‌ آزادی‌ به‌كار می‌برد اما با این‌ حال‌ فهم‌ و روش‌ او در برخورد با آزادی‌ بسیار متفاوت‌ از دیگران‌ است‌. زندگی‌ آرنت‌ با ظهور رژیم‌ نازی‌ در ۱۹۳۳ تلاطم‌های‌ فراوانی‌ را تجربه‌ كرد. او كه‌ یك‌ یهودی‌ بود مجبور شد از آلمان‌ فرار كند و به‌ اردوگاه‌های‌ پناهندگان‌ در فرانسه‌ پناه‌ ببرد. بعد از آن‌ هم‌ كه‌ موفق‌ شد خود را به‌ امریكا برساند متاؤر از وقایع‌ دوران‌ آوارگی‌ اش‌ از یك‌ فیلسوف‌ اگزیستانسیالیست‌ صرف‌ به‌ یكی‌ از بزرگ‌ترین‌ فلاسفه‌ سیاسی‌ قرن‌ بیستم‌ تبدیل‌ شد. همین‌ تجربه‌های‌ مستقیم‌ او از خشونت‌، توتالیتاریسم‌ و ارعاب‌ باعث‌ شد تا نوشته‌های‌ او تفاوت‌ بسیاری‌ با سایر متفكران‌ سیاسی‌ قرن‌ بیستم‌ داشته‌ باشد.
هانا آرنت‌ آزادی‌ سیاسی‌ انسان‌ را جلوه‌یی‌ از پیش‌بینی‌ ناپذیری‌ او می‌دانست‌. او معتقد بود كه‌ آزادی‌ و عمل‌ سیاسی‌ تنها ابعادی‌ از زندگی‌ انسان‌ هستند كه‌ او را از حیوانات‌ متمایز می‌سازد. از نظر او انسان‌ خود جلوه‌یی‌ است‌ از تفاوت‌ و پیش‌بینی‌ ناپذیری‌. تولد هر انسان‌ آغازی‌ است‌ نو ظهور كه‌ یكسره‌ ماجرایی‌ متفاوت‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذارد. انسان‌ها در طول‌ حیات‌ خود اعمالی‌ را انجام‌ می‌دهند كه‌ شبیه‌ هیچ‌ انسان‌ دیگری‌ نیست‌. و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ انسان‌ها جایگزین‌ ناپذیرند. شما می‌توانید در صورت‌ مرگ‌ حیوان‌ خانگی‌تان‌ با یك‌ حیوان‌ خانگی‌ دیگر همنشین‌ شوید و احساس‌ دلتنگی‌ نكنید. اما هیچ‌گاه‌ نمی‌توانید یك‌ انسان‌ را از دست‌ بدهید و كاملا بتوانید آن‌ را جایگزین‌ كنید.آرنت‌ پدیده‌ جامعه‌ توده‌یی‌ و همچنین‌ مصرف‌ گرایی‌ جامعه‌ مدرن‌ را نیز از عواملی‌ می‌داند كه‌ مخل‌ یگانگی‌ وجود انسان‌ها است‌. انسان‌های‌ توده‌یی‌ كه‌ همگی‌ به‌ یك‌ گونه‌ می‌اندیشند و مصرف‌ كنندگانی‌ كه‌ همه‌ یك‌ چیز می‌پوشند و یك‌ چیز را به‌ مصرف‌ می‌رسانند همگی‌ یگانگی‌ و خاص‌ بودن‌ انسان‌ها را زیر سوال‌ می‌برند.
این‌ تنها در عمل‌ سیاسی‌ است‌ كه‌ انسان‌ توده‌یی‌ خود را در آغازی‌ سراسر نو به‌ نمایش‌ می‌گذارد. در عرصه‌ عمل‌ سیاسی‌ است‌ كه‌ هیچ‌ چیز قابل‌ پیش‌ بینی‌ نیست‌. آرنت‌ توانایی‌ انسان‌ را عمل‌ سیاسی‌ به‌ آزادی‌ او ارتباط‌ می‌دهد. از نظر او تنها انسان‌های‌ آزاد هستند كه‌ می‌توانند دست‌ به‌ عمل‌ سیاسی‌ بزنند. انسان‌های‌ فقیر و اسیر آنچه‌ آرنت‌ از آن‌ به‌عنوان‌ مساله‌ اجتماعی‌ نام‌ می‌برد نمی‌توانند آزادی‌ را متجلی‌ كنند. آرنت‌ در كنار عمل‌ سیاسی‌ از زحمت‌ (Labour) نام‌ می‌برد. از نظر او زحمت‌ همان‌ تلاش‌ انسان‌ برای‌ رفع‌ مایحتاج‌ بیولوژیك‌ و بدنی‌ او است‌. انسان‌ برای‌ رفع‌ نیازهای‌ بدنی‌ خود به‌ زحمت‌ روی‌ می‌آورد. زحمت‌ مشخصه‌یی‌ است‌ كه‌ در میان‌ انسان‌ و حیوان‌ كاملا مشترك‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌ آرنت‌ ارزشی‌ برای‌ زحمت‌ قایل‌ نیست‌. زحمت‌ اگرچه‌ برای‌ ادامه‌ حیات‌ انسان‌ لازم‌ است‌ اما نمی‌تواند مشخصه‌ انسانیت‌ ما باشد. زحمت‌ تنها باید به‌عنوان‌ رفع‌ نیاز مد نظر قرار بگیرد. آنچه‌ بیشتر از همه‌ اهمیت‌ دارد عمل‌ سیاسی‌ است‌ كه‌ تنها مختا انسان‌ است‌. او پدیده‌ انقلاب‌ را نیز در چارچوب‌ عمل‌ سیاسی‌ می‌بیند. از نظر او انقلاب‌ تجلی‌ آغازی‌ نو در عرصه‌ زندگی‌ انسان‌ها است‌. انقلاب‌ تلاش‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ آزادی‌ به‌ واسطه‌ عمل‌ سیاسی‌ است‌. اما آرنت‌ بین‌ دو نوع‌ انقلاب‌ تفكیك‌ قایل‌ می‌شودأ انقلاب‌هایی‌ كه‌ برای‌ حل‌ مساله‌ اجتماعی‌ انجام‌ شده‌اند كه‌ لاجرم‌ همگی‌ به‌ حكومت‌ ترور و وحشت‌ ختم‌ شده‌ اند مثل‌ انقلاب‌های‌ فرانسه‌ و روسیه‌ و انقلاب‌هایی‌ كه‌ برای‌ دست‌ یافتن‌ به‌ آزادی‌ سیاسی‌ انجام‌ شده‌ اند و تجلی‌ خواست‌ انسان‌ها در آغازی‌ نو هستند . اما چه‌ می‌شود كه‌ دسته‌یی‌ از انقلاب‌ها به‌ خشونت‌ و وحشت‌ منتهی‌ می‌شوند و بعضی‌ دیگر به‌ آزادی‌ ؟ آرنت‌ همه‌ چیز را در مساله‌ اجتماعی‌ می‌بیند. مساله‌ اجتماعی‌، یعنی‌ فقر توده‌یی‌، چیزی‌ است‌ كه‌ همواره‌ بند از پای‌ ترور و وحشت‌ باز می‌كند. انقلاب‌ها نمونه‌ بارزی‌ برای‌ حل‌ مسائل‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ به‌واسطه‌ وسایل‌ سیاسی‌ هستند. از نظر آرنت‌ همه‌ جا سعی‌ در برطرف‌ كردن‌ مشكلات‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ به‌وسیله‌ ابزارهای‌ سیاسی‌ به‌ خشونت‌ و اقتدارگرایی‌ ختم‌ می‌شود. او معتقد است‌ كه‌ فشارهای‌ فقرا در انقلاب‌ فرانسه‌ و روسیه‌ برای‌ رفع‌ محرومیت‌های‌ اجتماعی‌ این‌ انقلاب‌ها را به‌ سرنوشت‌ ماتمبارشان‌ رهنمون‌ كرد. همانطور كه‌ دیدیم‌ خشونت‌ انقلابی‌ چه‌ جنایتی‌ را موجب‌ شده‌ است‌. با این‌ همه‌ چه‌ شد كه‌ اكثر انقلاب‌ها راه‌ فرانسه‌ را پیش‌ گرفتند ? دو عامل‌ را می‌توان‌ به‌ صورت‌ برجسته‌یی‌ مطرح‌ كردأ اول‌ اینكه‌ رهایی‌ از قید ضرورت‌ چون‌ باید به‌ فوریت‌ انجام‌ گیرد همواره‌ نسبت‌ به‌ پی‌ افكندن‌ بنای‌ آزادی‌ دارای‌ اولویت‌ بوده‌ است‌. آزادی‌ فدای‌ ضرورت‌ راه‌ را برای‌ ترور و كشتار باز می‌كند. دوم‌ و مهمتر اینكه‌ قیام‌ تهیدستان‌ در مقابل‌ توانگران‌ به‌ مراتب‌ از قیام‌ ستمدیدگان‌ در برابر ستمگران‌ قوی‌تر است‌. هر چه‌ قوی‌تر، خشن‌تر، هر چه‌ خشن‌تر، مخرب‌تر.
اصولا آرنت‌ از آنجایی‌ كه‌ سیاست‌ را عرصه‌ آزادی‌ می‌داند با ورود فقرا در آن‌ مخالف‌ است‌. فقرا نمی‌توانند آزاد باشند و آزادی‌ را درك‌ كنند. آنها گرفتار محدودیت‌ها و محرومیت‌های‌ فیزیولوژیك‌ و پیشا سیاسی‌ خود هستند. انسان‌ها تا زمانی‌ كه‌ در بند تمایلات‌ بدنی‌ خود هستند نمی‌توانند انسانیت‌ خود را به‌ نمایش‌ بگذارند. بنابراین‌ هرجا فقرا وارد عرصه‌ سیاست‌ شده‌ اند تا مطالبات‌ خود را متحقق‌ كنند آزادی‌ را بر باد فنا داده‌ اند. همه‌ جا آزادی‌ در زیر پاهای‌ فقر لگد مال‌ شده‌ است‌. او با سیاست‌های‌ مرتبط‌ با فقرا هم‌ مخالف‌ است‌. زیرا همانطور كه‌ گفتیم‌ او آزادی‌ را خیر اجتماعی‌ برتر می‌داند و معتقد است‌ كه‌ اصولا تمایلات‌ حیوانی‌ و بیولوژیك‌ انسان‌ها در خلاف‌ جهت‌ آزادی‌ حركت‌ می‌كند.بنابراین‌ برنامه‌های‌ سیاسی‌ مبتنی‌ بر توسعه‌ اقتصادی‌، رفاه‌ اجتماعی‌ و رفع‌ تبعیض‌ها همگی‌ از نظر آرنت‌ زمین‌های‌ حاصلخیزی‌ برای‌ رشد اقتدارگرایی‌ و استبداد هستند. از نظر او فقرا به‌دلیل‌ نیازهای‌ گسترده‌ بیولوژیك‌ خود توانایی‌ درك‌ آزادی‌ را ندارند و به‌ همین‌ جهت‌ آزادی‌ را در پای‌ لقمه‌ نانی‌ فدا می‌كنند. فقر ظرفیت‌ بالایی‌ برای‌ اعمال‌ خشونت‌ دارد. فقرا به‌دلیل‌ محرومیت‌هایی‌ كه‌ متحمل‌ می‌شوند، حساسیت‌ كمتری‌ نسبت‌ به‌ سختی‌ و رنج‌ دارند. به‌ همین‌ دلیل‌ هم‌ با سادگی‌ بیشتری‌ می‌توانند در مقابل‌ دیگران‌ خشونت‌ را به‌ كار ببرند. در حالی‌ كه‌ افراد مرفه‌ همواره‌ از خشونت‌ گریزانند زیرا حساسیت‌ بیشتری‌ نسبت‌ به‌ آن‌ دارند. البته‌ آرنت‌ در آثار خود اشاره‌ می‌كند كه‌ اصولا خشونت‌ مضر است‌، حتی‌ اگر از سوی‌ افراد خیرخواه‌ انجام‌ شود. حتی‌ نیكان‌ نیز می‌توانند در قصاوت‌ از دیگران‌ پیشی‌ بگیرند. آرنت‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ در انقلاب‌ فرانسه‌ آنچه‌ موج‌ ترور و اعدام‌ با گیوتین‌ها را براه‌ انداخت‌ همین‌ فشار فقرا برای‌ كسب‌ موقعیت‌های‌ بهتر اقتصادی‌ بود. روبسپیر، رهبر انقلابی‌ فرانسه‌ كه‌ بانی‌ دوره‌ وحشت‌ و تصفیه‌ مخالفان‌ بود خود را نماینده‌ قشر پایین‌ و محروم‌ اجتماع‌ می‌دانست‌. آرنت‌ از روبسپیر نقل‌ می‌كند كه‌ در جایی‌ گفته‌ بود: پابرهنگان‌ خشونت‌های‌ من‌ را می‌ستایند. آرنت‌ حتی‌ مدعی‌ است‌ كه‌ ظهور دیكتاتورها در سایه‌ و حمایت‌ فقرا چیزی‌ نیست‌ كه‌ كشف‌ و نوآوری‌ او باشد. پیش‌ از او ارسطو هم‌ مدعی‌ بود كه‌ ظهور فقرا در عرصه‌ سیاست‌ به‌ ظهور دیكتاتورهای‌ مدعی‌ نجات‌بخشی‌ و رفع‌ ظلم‌ و تبعیض‌ منتهی‌ خواهد شد. آرنت‌ همواره‌ در كتاب‌ خود در مذمت‌ انقلاب‌ فرانسه‌ به‌ علت‌ تلاش‌ آن‌ برای‌ رفع‌ مسائل‌ اجتماعی‌ و فقر توده‌یی‌ سخن‌ می‌گوید. اما برعكس‌ همه‌ جا از انقلاب‌ امریكا تجلیل‌ می‌كند. او معتقد است‌ كه‌ وجود منابع‌ گسترده‌ اقتصادی‌ و امكانات‌ بی‌ حد و حصر قاره‌ تازه‌ كشف‌ شده‌ امریكا باعث‌ شده‌ بود كه‌ مساله‌ فقر و تنگی‌ معیشت‌ در آن‌ جایی‌ نداشته‌ باشد. او از ناظرین‌ و تاریخ‌ نگاران‌ نقل‌ می‌كند كه‌ مدعی‌ بودند با طی‌ مسافت‌های‌ طولانی‌ حتی‌ به‌ یك‌ فقیر و گدا برخورد نكرده‌ اند. همین‌ گستردگی‌ معیشت‌ شهروندان‌ امریكایی‌ باعث‌ شد
آنچه‌ در پی‌ آن‌ هستند چیزی‌ به‌ جز آزادی‌ نباشد . در حالی‌ كه‌ برعكس‌، هجوم‌ گرسنگان‌ و پابرهنگان‌ به‌ زندان‌ باستیل‌ در فرانسه‌ كلید آغاز انقلاب‌ را زد. وضعیت‌ اقتصادی‌ فرانسه‌ در آستانه‌ انقلاب‌ ۱۷۸۹ لشكر گسترده‌یی‌ از فقرا و تنگدستان‌ و بیكاران‌ را به‌ ارمغان‌ آورده‌ بود.
فشارهای‌ متناوب‌ فقرا برای‌ كسب‌ موقعیت‌ بهتر در جریان‌ انقلاب‌ فرانسه‌ باعث‌ شد تا موج‌ كشتار به‌ راه‌ بیفتد. حتی‌ كودتای‌ ناپلئون‌ بناپارت‌ در ۱۷۹۹ كه‌ به‌ كودتای‌ بیكاران‌ و پابرهنگان‌ مشهور است‌. ناپلئون‌ با بسیج‌ بیكاران‌ توانست‌ كودتا كند و در سال‌ ۱۸۰۴ جمهوری‌ فرانسه‌ را به‌ امپراتوری‌ تبدیل‌ كرد. اندیشه‌های‌ آرنت‌ به‌ موقعیت‌ كشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌،ربط‌ پیدا می‌كند. زیرا كشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌ با نرخ‌ بالای‌ رشد جمعیت‌، محدودیت‌ منابع‌ ؤروت‌ و بهره‌ وری‌ پایین‌، نازل‌ بودن‌ نرخ‌ درآمد سرانه‌ و فقر و شكاف‌ طبقاتی‌ گسترده‌ گویا نمونه‌های‌ بارزی‌ از شرایط‌ فاجعه‌ بار مورد نظر آرنت‌ هستند. همین‌ شرایط‌ نامناسب‌ اقتصادی‌ در كشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌ باعث‌ شده‌ است‌ كه‌ حتی‌ گرایش‌های‌ سیاسی‌ و شعارهای‌ سیاسی‌ غالب‌ نیز بجای‌ آزادی‌ و حقوق‌ به‌ مساله‌ عدالت‌ اقتصادی‌ و رفع‌ فقر و محدودیت‌های‌ اجتماعی‌ گرایش‌ داشته‌ باشند. همچنین‌ عامل‌ مشكلات‌ گسترده‌ اجتماعی‌ باعث‌ شده‌ است‌ كه‌ سیاست‌ها و احزاب‌ كمونیستی‌ در كشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌ گسترش‌ بیشتری‌ داشته‌ باشند. این‌ كشورها استعدادهای‌ فراوانی‌ نیز برای‌ ظهور دولت‌های‌ اقتدارگرا و غیر دموكراتیك‌ دارند. در حالی‌ كه‌ كشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ و پیشرفته‌ همواره‌ از چنین‌ آفاتی‌ به‌ دور هستند. شهروندان‌ كشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ به‌دلیل‌ رفاه‌ اقتصادی‌ علاقه‌ بسیاری‌ به‌ آزادی‌های‌ سیاسی‌ نشان‌ می‌دهند و همواره‌ نسبت‌ به‌ تحدید حقوق‌ سیاسی‌ خود عكس‌ العمل‌ سریع‌ نشان‌ می‌دهند. باید به‌ خاطر بیاوریم‌ كه‌ كشور آلمان‌ با سابقه‌ طولانی‌ اندیشه‌ و فلسفه‌ اجتماعی‌ در پای‌ بحران‌های‌ اقتصادی‌ ۱۹۲۹ تن‌ به‌ حكومت‌ توتالیتر آدولف‌ هیتلر داد. اما در كشورهایی‌ كه‌ با مساله‌ فقر توده‌یی‌ دست‌ به‌ گریبان‌ هستند شهروندان‌ اصولا آنقدر درگیر مسائل‌ معیشت‌ خود هستند كه‌ نسبت‌ به‌ آزادی‌های‌ سیاسی‌ خود تمایلی‌ نشان‌ نمی‌دهند. آنها حتی‌ به‌ وجود آزادی‌های‌ سیاسی‌ نیز توجهی‌ ندارند و تمایلی‌ به‌ مشاركت‌ در امور سیاسی‌ ندارند. این‌ عدم‌ مشاركت‌ سیاسی‌ و دغدغه‌های‌ غیر سیاسی‌ زنگ‌ خطرهایی‌ برای‌ تمامی‌ دوستداران‌ و علاقه‌مندان‌ آزادی‌ به‌ شمار می‌روند. برای‌ مثال‌ بررسی‌ پایگاه‌ طبقاتی‌ حامیان‌ هیتلر نشان‌ می‌دهد كه‌ بسیاری‌ از آنه
ا افرادی‌ بسیار غیر سیاسی‌ به‌ شمار می‌آمدند كه‌ در امور اجتماعی‌ و عمومی‌ دخالتی‌ نداشتند. كشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌ برای‌ توسعه‌ پایدار خود كه‌ لاجرم‌ وابسته‌ به‌ وجود دموكراسی‌ و آزادی‌های‌ سیاسی‌ است‌ با مشكل‌ عظیمی‌ مواجه‌ هستند. اما بنظر می‌رسد كه‌ همواره‌ توسعه‌ سیاسی‌ و ظهور آزادی‌های‌ اجتماعی‌ مقدمه‌ توسعه‌ اقتصادی‌ و رشد اقتصادی‌ است‌. عدم‌ وجود آزادی‌های‌ سیاسی‌ مثل‌ جریان‌ آزاد اطلاعات‌ و انتقاد از قدرت‌ همواره‌ از عوامل‌ فساد اقتصادی‌ است‌. بنابراین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ طبقات‌ بالا و متوسط‌ كشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌ وظایف‌ سنگینی‌ در حفظ‌ آزادی‌های‌ مندرج‌ در این‌ كشورها دارند. زیرا همانطور كه‌ هانا آرنت‌ هم‌ اشاره‌ می‌كند فقرا بسادگی‌ آزادی‌ را در پای‌ لقمه‌یی‌ نان‌ قربانی‌ می‌كنند. البته‌ بر افراد تنگدست‌ حرجی‌ نیست‌ و نمی‌توان‌ تقصیری‌ را متوجه‌ آنها كرد. وظیفه‌ اصلی‌ بر گردن‌ اقشاری‌ است‌ كه‌ با چنین‌ مشكلاتی‌ دست‌ به‌ گریبان‌ نیستند. آنها باید با مشاركت‌ قوی‌ و گسترده‌ خود جلوی‌ نابودی‌ آزادی‌ و ظهور دولت‌های‌ اقتدار گرا را بگیرند. عبور از گردنه‌ فقر توده‌یی‌ به‌ واسطه‌ توسعه‌ سیاسی‌ مانند عمل‌ دردناكی‌ است‌ كه‌ در هر صورت‌ لازم‌ و حیاتی‌ به‌ نظر می‌رسد. باید این‌ سخن‌ ادموند برك‌ را آویزه‌ گوش‌ خود كنیم‌ كه‌ در ج
ایی‌ گفته‌ بود: تنها یك‌ چیز برای‌ پیروزی‌ شر و بدی‌ لازم‌ است‌ اینكه‌ انسان‌های‌ نیك‌ دست‌ به‌ هیچ‌ كاری‌ نزنند.

رسول‌ نمازی‌
منبع : روزنامه اعتماد