سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تاریخچه گفتمانی انقلاب


تاریخچه گفتمانی انقلاب
فهم ما از جهان همواره در قالب گفتمانها صورت می گیرد و ما از دریچه گفتمانها به جهان می نگریم و آن را درک می کنیم. گفتمانها به خاطر محدودیت در دید همواره از زاویه خاص به پدیده ها می نگرند و در نتیجه هر کدام از آنها, وجه خاصی از پدیده ها را بازنمایی می نمایند و لذا دارای امکانات ومحدودیت های ویژه ای در بازنمایی پدیده ها و جهان برای ما هستند . با توجه به این پیش فرض ها در پژوهش حاضر در صدد پاسخگویی به این سوال اساسی هستیم که اساسا با توجه به یک تحلیل گفتمانی, چگونه «گفتمان اصولگرایی در دهه ۸۰ به گفتمان هژمونیک در ایران تبدیل شد؟
برای پاسخگویی به سوال فوق ابتدا باید نظریه گفتمان مورد بررسی قرار گیرد و گفته شود که اساسا نظریه مذکور از چه مولفه هایی و چه مفاهیمی شکل یافته و قوام نظریه مذکور بر اساس چه عناصری می باشد. اما از آنجایی که در نوشته های پیشین, نظریه مذکور مورد بررسی قرار گرفت از ذکر دوباره آن خودداری می کنم و به اصل موضوع, که یک موضوع جامعه شناختی می باشد, می پردازم.
با نگاهی به تاریخچه ایران بعد از انقلاب تا خرداد ۸۴, می توان سیر تحول گفتمانی این دوران را به وضوح دید. به طور کلی با وقوع انقلاب اسلامی و سقوط گفتمان پهلویسم, عرصه سیاسی محل نزاع و رقابت گفتمان هایی شد که در صحنه, به علت هژمونی گفتمان پهلویسم, به صورت حاشیه ای حضور داشتند و بعد از سقوط پهلویسم وارد صحنه شدند و در نظم بخشیدن به نظم اجتماعی و صورت بندی اجتماعی به رقابت با همدیگر پرداختند..
اسلام سیاسی, لیبرالهای مذهبی و سکولار, چپ های اسلامی و مارکسیست در مجموع تشکیل دهنده گفتمان های موجود در دوران بعد از انقلاب بودند که بنا به تقسیم بشیریه می توان از آنها تحت عنوان چهار گفتمان اسلام سیاسی, گفتمان لیبرال(مذهبی, سکولار), چپ اسلامی و چپ سکولار یاد کرد. در میان این چهار گفتمان, اسلام سیاسی توانست با کنار زدن گفتمان های رقیب در صحنه سیاسی اجتماعی هژمون شود و صورت بندی اجتماعی را نظم دهد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و کنار زده شدن گفتمان پهلویسم (عامل اتحاد دهنده به نیروهای حاشیه ای) غیریت سازی در میان نیروهایی که تا قبل از این موقع اختلافاتشان پررنگ نشده بود, آغاز گردید. با روی کار آمدن دولت موقت و روبرو شدن با واقعیت های متناقض اجتماعی, کم کم مخالفت های جناح های رقیب رنگ جدی تری به خود گرفت و این تا جایی پیش رفت که دولت موقت دیگر توان ادامه کار را در خود ندید و صحنه را با استعفای بازرگان و کابینه اش در فردای ۱۳ آبان به رقیب خود واگذار کرد.
گفتمان لیبرال که هم شامل سکولار ها می شد و هم مذهبی ها, با دو غیر و خصم روبرو بود که عبارت بودند از نیروهای اسلامی با تفسیر فقاهتی که از آنان تحت عنوان اسلام سیاسی فقاهتی یاد می شود و نیروهای چپ که هم شامل نیروهای چپ مسلمان می شدو هم شامل نیروهای چپ سکولار یا همان چپ مارکسیستی.
موارد اختلافی لیبرال ها با نیروهای طرفدار اسلام سیاسی فقاهتی را می توان در ویژگی های ذیل دانست که عبارتند از « واقع گرایی بیش از حد, بی اعتنایی به جو غالب انقلاب, پرهیز از خشونت, جدال با نیروهای انقلابی» [۱]
اما «غیر» دیگر این گفتمان که گروهای چپ بودند با اخلال در عملکرد و فعالیت دولت موقت به مخالفت با آن می پرداختند. گروهی از اینان در اتحادی تاکتیکی با اسلام گرایان فقاهتی به مخالفت با دولت موقت که نماد گفتمان لیبرال بود, می پرداختند.
در مجموع گفتمان لیبرال با استعفای دولت موقت عمرش را در عرصه سیاسی اجتماعی ایران خاتمه داد.
اما گفتمان چپ سکولار نیز علی رغم همراهی با اسلام گرایان فقاهتی در ابتدای انقلاب و انجام دادن همراهی هایی نظیر دفاع از تسخیر لانه جاسوسی, اعدام های انقلابی, صدور انقلاب, ... نتوانست حضورش را در صحنه تثبیت کند و با دستگیری سران توده عمرشان به پایان رسید. این گفتمان که از حیث اعتبار به خاطر معروف بودن به بی دینی و لائیک بودن مخدوش بودند در میان توده مردم نیز به به خاطر مغلق صحبت کردنشان نتوانستند از جایگاهی شایسته برخوردار شوند لذا قدرت مقابله با گفتمان اسلام سیاسی که پایگاه دینی مردم محسوب می شدند و از طرفی هم با زبان مردم صحبت می کردند, را نداشت و به با دستگیری سران آن از صحنه کنار رفتند و به حاشیه کشانده شدند.
با به حاشیه رفتن گفتمان چپ, گفتمان اسلام سیاسی در ایران عینیت یافت و به گفتمان هژمون تبدیل شد. با تثبیت اسلام سیاسی و به حاشیه رفتن غیرهای آن, غیریت سازی درونی در گفتمان اسلام سیاسی شروع شد. اساس غیریت سازی قرائت دوگانه ای از اسلام سیاسی بود. گروهی به راست سنتی مشهور شدند و گروهی به چپ سنتی مشهور شدند. عامل اختلاف این دو گروه عمدتا در دیدگاه های اقتصادی اشان بود.
در زمان حیات امام(ره) اساسا نزاع این دو خرده گفتمان نمود چندانی نداشت چرا که حضور امام(ره) مانع از بالاگرفتن نزاع ها می شد و مسائل و مشکلات با ارجاع به ایشان حل و فصل می شد. در دوره جنگ, چپ سنتی توانست در منازعه با راست سنتی به هژمونی در صحنه سیاسی برسد. این خرده گفتمان با استفاده از فضای جنگ سعی در هویت دهی به جامعه بر اساس دال ها و مفاهیم مدنظر خود داشت, لذا با توجه به خصلت آرمانگرا و عدالت طلب و ستیزه جوئی که داشتند, جنگ و شهادت و دفاع از مظلوم را وظیفه خود می دانسته, لذا بر این اساس موفق شدند مجلس سوم را بدست بگیرند.
اما با فوت امام(ره) و از میان رفتن قانونگذار [۲] و همچنین با پایان یافتن جنگ و به جای ماندن کوهی از مشکلات, زمزمه های بی قراری در این گفتمان به گوش می رسید که زمینه را برای ورود دال ها و مفاهیم جدیدی فراهم می کرد که بتواند به این بی قراری ها پاسخ بدهد. در اینجا گفتمان راست با برجسته کردن دال هایی نظیر سازندگی, نوسازی اقتصادی, رفاه و توسعه ... به جنگ با گفتمان مسلط برآمد. به همین جهت راست ها توانستد با مطرح کردن این دال ها خود را برای حل بحران های موجود مناسب تر معرفی کند و گفتمان چپ اسلامی را که در زمان جنگ از محبوبیت بیشتری برخوردار بودند به کنار بزند و خود را در عرصه سیاسی و اجتماعی هژمون کند.
با طرد گفتمان چپ و عینیت یافتن گفتمان راست, نزاع و غیریت سازی به درون گفتمان راست آمد و آن را به دو گروه راست سنتی و راست مدرن تقسیم کرد. راست سنتی به محافظه کاران و راست مدرن به میانه روها معروف شدند. اوج اختلافات این دو را می توان در انتخابات مجلس پنجم و دومین دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی دانست.
با شکاف بوجود آمده میان گفتمان راست و همچنین به حاشیه رانی چپ سنتی در سال های ۶۸ به بعد, مجمع روحانیون, سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی, کارگزاران سازندگی و دیگر گروه های به حاشیه رانده از محمد خاتمی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری حمایت کردند. در مقابل جامعه روحانیت و جامعه مدرسین حوزه علمیه به همراه مجموعه گروه های راست سنتی بر گرد ناطق نوری جمع آمدند و از ایشان حمایت کردند. در نتیجه گروه های اطراف خاتمی توانستند با تمام قدرت گفتمان محافظه کاری را کنار بزنند و بر عرصه سیاسی اجتماعی مسلط شوند.
گفتمان محافظه کاری که به راحتی حاضر نبود صحنه را به رقیب خود واگذار کند, از استراتژی های گوناگونی (طرد و مقاومت) جهت ناکارآمد کردن و ناکارآمدن نشان دادن گفتمان رقیب استفاده می کرد ولی به جهت غلبه داشتن موضع تهاجمی آنان که ناشی از اقتضای به حاشیه رانده شدنشان بود, استراتژی طرد آنان پررنگ تر از استراتژی مقاومتشان بود. بدیهی است که بررسی استراتژی طرد محافظه کاران و مقاومت اصلاح طلبان بدین معنا نیست که محافظه کاران از استراتژی مقاومت استفاده نمی کردند و از سوی اصلاح طلبان مورد طرد قرار نمی گرفتند, بلکه وجه غالب این گفتمانها در چهره تهاجمی داشتن گفتمان محافظه کاران و تدافعی داشتن گفتمان اصلاح طلبی بوده است.
محافظه کاران در طرد رقیب از دو نوع ابزار استفاده می کرد. که هر کدام نیز مصادیق مختلفی داشتند. استراتژی های طرد نرم افزاری که در قالب سازوکار های زبانی بود و از طریق کانالهایی نظیر صدا و سیما و مطبوعات, تریبون های نماز جمعه, سخنرانی در اماکن مذهبی و مساجد و .. به اجرا در می آمد. از سوی دیگر طرد سخت افزاری شیوه دیگری از طرد بود که محافظه کاران از آن در مقاطع مختلف بهره بردند. در مقابل اصلاح طلبان نیز در دو حوزه نرم افزاری و سخت افزاری به مقاومت می پرداختند و سعی در کارآمد نشان دادن نظام معنایی خود در صورتبندی اجتماعی داشتند.
اگر چه طرد اصلاح طلبان از سوی محافظه کاران در ابتدا با موفقیتی روبرو نبود و در مظلوم نمایی رقیب نقش موثری ایفا می کرد, ولی اصرار آنان بر این طرد و عقب نشینی اصلاح طلبان در خواسته های خود که بعضا از آنان به کف خواسته های خود یاد می کردند, نظیر اصلاح قانون مطبوعات, قانون نظارت بر انتخابات, لایحه اختیارات ریاست جمهوری و...یاس و ناامیدی را برای اردوگاه اصلاح طلبان به ارمغان می آورد و زمینه را برای قهر سیاسی مردم از اصلاح طلبان فراهم می کرد که اولین جرقه این قهر و جدایی بدنه جنبش اجتماعی از اصلاحات در انتخابات دور دوم شوراها زده شد. انتخابات مجلس هفتم نیز نقطه دیگری از تاریخ بود که خبر از جدایی بدنه اجتماعی از جنبش اصلاحات می داد. این روند جدایی در انتخابات نهم ریاست جمهوری تکمیل گردید.
در توضیح شکست اصلاحات به این مسئله اشاره شد که گفتمان اصلاحات از دو مشکل درونی و بیرونی همواره رنج می برد. مشکل درونی عبارت بود از ناسازه های نظری در گفتمان اصلاحات و مشکل بیرونی عبارت بود از وجود یک «غیر» نیرومند و قوی در صحنه. بیان شد که استراتژی طرد رقیب در ابتدا قرین به موفقیت نبود ولی با روشن شدن ناسازه های نظری و متعاقب آن اتخاذ استراتژی های گوناگون از طرف اصلاح طلبان و همچنین نقش منفعل و محافظه کارانه خاتمی, سوء ظن و بی اعتمادی نیروهای اجتماعی به توانایی گفتمان اصلاح طلبی در پاسخگویی به خواست‌ها و نیازهای آنان و کارآمدی نخبگان اصلاح طلب در پیشبرد اهداف اصلاح طلبانه را در پی داشت, که این سوء ظن اثر خود را ابتدا در انتخابات دومین دوره شوراها نشان داد و مردم با قهر سیاسی خود اصلاح طلبان را ناکام گذاشتند این روند جدایی بدنه اجتماعی از جنبش اصلاحات در ادامه, اثر خود را در عدم حمایت مردم از تحصن نمایندگان مجلس و همچنین نتیجه انتخابات مجلس هفتم نشان داد. نهایتا این روند در انتخابات نهم ریاست جمهوری نیز تکرار شد و با انتخاب احمدی نژاد به عنوان نهمین رئیس جمهور هژمونی گروهی از محافظه کاران را تحت عنوان اصول گرایی که ریشه و عقبه اشان به انتخابات دومین دوره شوراها بود برمی گشت, اعلام کرد.
محافظه کاران نوپا یا همان اصولگرایان با تاکید بر ناکارآمدی نظام معنایی گفتمان های سابق به نقد دولت های سابق می پرداختند و با اصرار بر جنبه های تاریک و منفی گفتمان های رقیب(اصلاحات و سازندگی) تحت عناوینی از قبیل فساد, تبعیض, فقر, بی عدالتی, فاصله طبقاتی و همچنین ساختار شکنی از مفاهیم و دال های گفتمان های رقیب و تاکید بر وجود فاصله میان توسعه سیاسی و رفع فقر و رفع مشکلات اقتصادی و همچنین تاکید بر مترادف دانستن رشد اقتصادی دوران سازندگی با تبعیض و فساد و رانت و رانت خواری به بیان مفاهیم و نشانه های مورد نظر خود می پرداختند. عناوین فوق را می توان در مواضع و نطق های انتخاباتی آقای احمدی نژاد به وضوح مشاهده کرد. ایشان با مطرح کردن دال عدالت به عنوان دال مرکزی به دال های دیگر و مفاهیم دیگر در این گفتمان نقش و معنا می داد. ایشان در حقیقت با دست گذاشتن بر روی عنصری که در گفتمان های سابق مورد غفلت قرار گرفته بود به نظم معنایی دست زد که سایه خود را بر مسائل داخلی و خارجی گسترانیده بود.
با وجود نمایندگانی دیگر از طیف محافظه کاران احمدی نژاد توانست عرصه سیاسی اجتماعی را بدست گیرد و علت این امر را باید در چند نکته خلاصه کرد.
ـ زیر سوال بردن گفتمان های رقیب و پر رنگ نشان دادن فقدان دال عدالت در گفتمان های رقیب در قالب مثال های جذاب و مستند سازی آماری که برای طیف عموم قابل فهم بود, آنهم با زبانی شیوا و جذاب.
ـ اصرار بر وجود شکاف میان توسعه سیاسی و همچنین میان رشد اقتصادی دوران سازندگی با رفع مسائل و مشکلات واقعی مردم, به عبارتی دیگر اصرار بر ناتوانی توسعه سیاسی و رشد اقتصادی سازندگی در رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم.
ـ سرمایه گذاری بر طبقات محروم و مستضعف با ادبیات عدالتخواهانه.
ـ تاکید بر این مسئله که این مسائل و مشکلات(رفاهی ومعیشتی) به راحتی قابل حل است و این کار تنها با قرار گرفتن مقوله عدالت ( عنصر مغفول گفتمان های اصلاحات و سازندگی) در متن کارها و تصمیم گیری ها امکان پذیر می باشد.
در مجموع گفتمان اصولگرایی با تاکید بر عنصر مغفول گفتمان اصلاحات و سازندگی و با استفاده از سازوکارهای زبانی در بیان این امر و ایده, توانست خود را به عنوان گفتمانی در دسترس که قابلیت توانایی و عملگرایی فراوان دارد مطرح کند و نیروهای اجتماعی محروم را به استقبال از گفتمان خود ترغیب کرد.
سید ابوالحسن توفیقیان


همچنین مشاهده کنید