دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

اسلام سیاسی


مفهوم اسلام سیاسی مطرح در گفتمان امروز ما، نسبت به آنانی كه در چارچوب اسلامی تفكر می كنند، وارداتی یا حداقل مستعمل نیست، بصورتی كه در هیچ زمینه ای از عرصه های فرهنگ عربی، اسلامی از عصر آغازین تا امروز نمودی نداشته است. البته این به معنای گست یا پیوند میان سیاست و اسلام در میراث عربی اسلامی نیست. معنای سیاست در زبان عربی حامل میراث، در زمینه های مختلفی است. در حالی كه سیاست امروزه حوزه خاصی را دربرمی گیرد. در گذشته سیاست تمام مسائلی كه نیاز به تدبیر داشت را دربرمی گرفت. به عبارت دیگر این مفهوم از سیاست، از سیاست حیوانات تا سیاست مدنی، فردی و خانواده تا سیاست انسانی یا غیرانسانی را شامل می شد.
دلیل اصلی كاربرد این واژه در گفتمان امروزی ما چیست؟
آنچه از ظاهر نمایان است كسانی كه این مفهوم را بكار می بندند، در خارج از چارچوب مطرح به تفكر می پردازند. یعنی هیچگاه عضو گروه اسلامی و یا جزء كسانی كه اسلام را در آراء و عملكرد سیاسی و اجتماعی خود دخیل می كنند؛ نیستند. براین اساس عبارت اسلام سیاسی به بی طرفی نزدیكتر است، تا عبارات دیگری همچون اصولگرایی، بنیادگرایی integrisme ,fundamentalism یا تروریست terrorism.
منظور از بی طرفی دال بر موضوع نامگذاری شده، حامل مضمون معینی در عملیات نامگذاری است. اما ارتباط میان اسلام و سیاست مسئله دیگری است. البته لازم به ذكر است؛ كه تخصیص این عبارت، تنها معطوف حركت های اصلاحی است و شامل دیدگاه های اسلامی افراطی نیست. همچنین دور از انصاف است، كه این نكته مهم پیرامون اسلام سیاسی را از نظر دور سازیم. مطبوعات در غرب مسئله ای را در اروپا و آمریكا بنیان نهادند مبنی بر این كه حكومت های غربی مخالفتی با اسلام حكومتی ندارند، بلكه تنها نقطه چالش آنان با اسلام ملی گرا و اسلام سیاسی است.اكنون پس از این ملاحظه مسئله اصلی را از خلال رویكرد تاریخی تبیین می كنیم. مسئله اصلی با عبارت اسلام سیاسی كه وارد گفتمان عربی كنونی شده، مرتبط است. با توجه به آن می توانیم از نقطه گسست حال و آینده كه در تاریخ منطقه عربی اتفاق افتاده، خارج شویم. از جمله موضوعاتی كه برای ما اهمیت دارد؛ تاریخ حركت سلفی گرایی در جهان عربی و اسلامی معاصر است.نقطه گسست بطور جدی مربوط به شكست ۱۹۶۷ است. بصورتی كه عبارت اسلام سیاسی پس از این شكست مطرح یا حداقل شایع شد. البته همانطور كه بیان شد، این عبارت برای اولین بار در جهان عرب و اسلام مطرح نشد. بلكه از سوی متكلمین و نویسندگان خارج از این چارچوب فكری بیان شد. اما مراد آنان از این عبارت مانند خودآگاهی اسلامی در گفتمان گذشته است.غرب با عبارت خودآگاهی اسلامی مانند عبارات بیداری عربی یا نهضت اسلامی تعامل پیدا نكرده است. این واژه ها در زمینه های متداول عربی مرتبط با حركت سیدجمال الدین و محمد عبده و اسلام مرجعیت بوده است، غرب بر این حركت ها نام هایی همچون پان اسلامی panislamisme (حركت سیاسی دینی كه هدفش متحد ساختن تمام ملتهای متدین اسلامی زیر یك پرچم واحد بوده) نهاده است. اما ما (من / عربی اسلامی) تفاوت چندانی میان خودآگاهی، نهضت و بیداری نمی گذاریم. بلكه این كلمات را در كاربرد هایی عادی مترادف تلقی می كنیم.حال چه مسئله ای غرب را بر آن داشت كه در حركت سیدجمال و محمدعبده، رویكردهای خارجی (یعنی اتحاد مسلمین) را ببینید و نگرش های اصلاحی داخلی آنان (همچون جنگ با خرافات و بدعت) را نادیده گمارد؟برای این سؤالات توجیهاتی وجود دارد. هدف سیدجمال الدین و محمدعبده در این سؤال متجلی می شود، كه چرا مسلمانان از پیشرفت و توسعه باز ماندند؟ به عبارت دیگر رویكرد اصلاحی آنان، عامل اصلی برای تحقیق در عقب ماندگی مسلمانان و عدم ساماندهی یك تمدن قوی بوده است. در حالی كه مفهوم جوهری خودآگاهی اسلام تطبیق شریعت بوده است. یعنی برپایی یك حكومت اسلامی كه در جمع آوری تمام مسلمانان در ذیل یك پرچم كوتاهی نمی كند. همچنین تطبیق شریعت در تمام كشورهای اسلامی را وجهه همت خود قرار می دهد.این یكی از رویكردهایی است، كه غرب (دیگری) تحت عنوان خودآگاهی اسلامی با آن مبارزه می كند. داده های دیگری نیز وجود دارد، كه عبارت خودآگاهی اسلامی را برای غربی ها مهم جلوه كرده است. این عبارت بعد از شكست ۱۹۶۷ بعنوان بدیل حركت ملی عربی كه تأثیر زیادی داشت، مطرح شد. غرب با آن مسئله جنگید و در سقوط آن به دلیل گرایش های آزادیبخش ملی نقش ایفاء كرد. علی رغم آن كه، حركت آزادیبخش ملی گرایش های سكولاری و غیراسلامی داشت، اما بر تغییر وضع موجود تأكید می كرد. اما در خودآگاهی اسلامی مسئله تطبیق شریعت نهفته است كه سلوك انسان مسلمان را دربرمی گیرد. آثار این خودآگاهی از مرزهای كشورهای اسلامی خارج و به كشورهای غربی نیز كشیده می شود. (همچون مسئله حجاب)مسئله دیگری كه اهمیت فراوانی برای كشورهای غربی و عربی اسلامی دارد، شكست ۱۹۶۷ و در امتداد آن جنگ اكتبر ۱۹۷۳ و قرارداد كمپ دیوید بود، كه خودآگاهی عربی اسلامی را به درجه صفر كشاند. اما انقلاب ایران كه در ابتدای شكل گیری آن به عنوان نمونه ای از خودآگاهی اسلامی مطرح شده بود، به این مسئله یعنی خودآگاهی دیدی فراتر از تطبیق شریعت داد. بلكه این خودآگاهی اسلامی كه به جمهوری اسلامی منجر شده، رهبری غرب یعنی آمریكا را به مبارزه طلبید.هنگام ظهور خودآگاهی اسلامی، گسست استراتژی آشكاری میان اسلام سیاسی شیعی و سنی در قبال آمریكا بوجود آمد. اسلام سیاسی شیعی در انقلاب تاریخی بزرگ ایرانیان علیه نظام شاهنشاهی نمود یافت. این انقلاب حكومت شاه و حامیان خارجی وی همچون ایالات متحده آمریكا را ساقط كرد. بصورتی كه آمریكا را به عنوان شیطان بزرگ معرفی كرد. اما اسلام سیاسی سنی در جنگ مقدسی ضدحكومت منصوب شوروی در افغانستان به همراه آمریكا وارد شد. براساس جنگ با كمونیست اتحادی میان كشورهای عربی و آمریكا بوجود آمده بود. بدین ترتیب اسلام سیاسی در ایران بر ضد آمریكا و همسایه شمالی خود شوروی وارد نبرد ایدئولوژیك شد. اما اسلام سیاسی سنی وارد اتحاد مقدس با ایالات متحده آمریكا علیه كمونیسم و دولت بزرگ آن شوروی و نفوذ آن در افغانستان شد.البته ما هیچ نقشی به اختلافات تاریخی میان شیعه و سنی در این موضوع نمی دهیم. همچنین مسئله تاریخی را در زمینه این گسست میان شیعه و سنی از نظر دور نمی داریم. بلكه آن مسئله دلایل دیگری دارد، كه در این مجال امكان مطرح كردن نیست. تنها به طرح این امر اكتفاء می كنیم؛ كه مسلمانان سنی مذهب در جهان، انقلاب ایران را بزرگترین نمونه خودآگاهی اسلامی تلقی كردند. این امر زمینه ای برای طرح جدید اسلام سیاسی در عصر كنونی شد.

نویسنده: محمدعابد الجابری
ترجمه: محمد عثمانی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید