دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به «قتل موجه»


نگاهی به «قتل موجه»
«من هنوز هم ستاره بزرگی هستم؛ این فیلم ها هستند که کوچک شده اند.»
نرما دزموند در «سان ست بلوار»
«قتل موجه» به خوبی بازگوکننده این دیالوگ تاریخی سان ست بلوار بیلی وایلدر است. همچون سان ست بلوار ما اینجا هم با سوپراستارهایی طرفیم که به علت کم مایه شدن و بی ارزش شدن سینمای این سال ها، دیگر مجالی برای بروز خود نمی یابند و در یک فراموشی تراژیک از بین می روند، و این داستان آل پاچینو و رابرت دونیروی این سال هاست. مرگ تدریجی آنها فقط منحصر به فیلم بی مایه یی مثل «قتل موجه» نیست، بلکه آنها مدت هاست در چنبره سینمای بازیافتی هالیوود گرفتار شده اند. تصویر تلخ و عذاب آور باستر کیتون در «سانست بلوار» که گویای پایان نسل سینمای صامت بود، این روزها در مورد پاچینو و دونیرو نیز صادق است و انگار این بلایی است که هالیوود همیشه به علت منطق سرمایه دارانه خود بر سر کالاهایش (سوپراستارها) می آورد.
«قتل موجه» بیش از هر چیز وابسته به دو عنصر فرامتنی (پاچینو و دونیرو) و کنار هم قرار دادن آنهاست. عناصر فرامتنی که باید تمام ضعف های ساختاری متن را بپوشانند که در این کار نیز موفق نمی شوند. «قتل موجه» فیلمی است درباره میانسالی. دو پلیس میانسال که در آستانه بازنشستگی قرار دارند درگیر ماجرای قتل های سریالی شده اند و در عین حال در تقابلی کاملاً سطحی با دو پلیس جوان تر در ماجرای قتل ها قرار دارند. پاچینو و دونیرو در این فیلم به زبان «آگامبنی» بیشتر نماینده سویه خشن و زور قانون اند؛ جایی که آنها فراتر از دادگاه، مجرمان تبرئه شده را مستقیماً محاکمه می کنند. قانون معلق می شود، خشونت خود را به کار می گیرد تا دوباره و از نو تثبیت شود.
«قتل موجه» یک فیلم رده ب متعلق به ژانر پلیسی است، با استفاده از سطحی ترین و کلیشه یی ترین المان های ممکن در این ژانر. استفاده از نشانه یی مثل اشعاری که قاتل کنار اجساد قربانیانش می گذارد و در آنها کار خود را توجیه می کند، کاملاً دستمالی شده و کلیشه یی است که در این گونه فیلم ها برای مشخص کردن سبک مشخصی در کار قاتل استفاده می شود. ولی برخلاف نمونه های متاخرتری مثل «هفت» یا «زودیاک» دیوید فینچر، که این علائم مخصوص به عنصری کاملاً ساختاری و دراماتیک در روایت تبدیل می شد، در «قتل موجه» کاملاً بیجا و بی دلیل استفاده شده است. فیلم در عین حال دارای فیلمنامه یی کاملاً سست و کسل کننده است. استفاده از تعلیق های ضعیفی که فقط به خاطر اینکه فیلم در ژانر پلیسی است از آنها استفاده شده و ترفندهای روایی ضعیف دیگری مثل اعترافات دونیرو در طول فیلم که نوعی بازی با مفهوم «راوی غیرقابل اعتماد» است به شکل کاملاً بچگانه یی رخ داده است. فیلم دارای شخصیت هایی بسیار ناپخته و بازی های ضعیف است که نشان دهنده ضعف فیلمسازی همچون جان آونت است که در فیلم دیگرش «۸۸دقیقه» نیز دچار این ایرادها بود. تدوین «کمیک استریپ» وار فیلم نیز که متاثر از سینمای این سال هاست و تغییر زوایای دید در نوع روایت و فیلمبرداری، هیچ دلیل دراماتیکی ندارد. حتی سکانس هایی مثل بازی بیسبال دونیرو نیز که بارها تکرار می شود هیچ کمکی به شخصیت پردازی و پیشبرد داستان نمی کند. در کل فیلم یک کالای فرهنگی تاریخ مصرف دار است که هیچ ارزش منحصر به فردی ندارد. تنها وظیفه منتقد در مواجهه با چنین فیلمی کشتن آن است و نوشتن یادداشتی در کنار آن همچون یادداشت قاتل در کنار قربانی اش در خود فیلم. و اینجایی است که باید خشونت نقد به کار گرفته شود.

اردوان تراکمه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید