چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


با خواب های من همراه شو


با خواب های من همراه شو
● نگاهی به نمایش می خوام بخوابم
«آیا شما تا به حال از یک در رد شدید؟» این اولین برخورد مخاطب تئاتر «می خوابم بخوابم» با بازیگران و گروه اجرایی این نمایش در فضایی تاریک و در حین ورود به کارگاه نمایش است.
سوالی که در همان گام نخست تماشاگر را غافلگیر و متوجه یک اثر متفاوت می کند. نمایشی که از ابتدا قصد تعامل با تماشاگر را دارد و نظر او را جویاست.
بعد از تجربه های متفاوت در حوزه تئاتر تجربی طی سال های اخیر شاید این نمایش جزء معدود کارهایی محسوب شود که با طرح قصه به ظاهر ساده ای از جنگ به بحث و تبادل نظر با تماشاگر می پردازد و سعی دارد این مخاطب خجول و به ظاهر منفعل را به شرکت در یک تئاتر دعوت کند.
رضا گوران کارگردان جوانی که از چند ماه گذشته با همراهی چند گروه متفاوت بر روی متد تئاتر شورایی آگوستو بوال متمرکز شده است، تمرینات نمایش «می خوام بخوابم» را با برداشتی آزاد از نمایشنامه «بیرون پشت در» اثر ولفگانگ برشرت و متد بوال آغاز کرد و بیش از هر چیز به از بین بردن دیوار مابین تماشاگر و بازیگران پرداخت.
گوران درباره دلایل تمرکز بر متد بوال می گوید؛ آگوستو بوال جسارت این را دارد تا تمام چیزهایی را که از گردن آویزان شده و پاهایش در حال لرزش است بگیرد، پایین بیاورد و دوباره زنده کند. او فاصله بین تماشاگر و بازیگر را برمی دارد و او را تبدیل به عضو فاعلی چون بازیگر می کند. در چنین اجرایی دیگر تماشاگر مجبور نیست تمام مدت بنشیند، گوش بدهد، ببیند و دم نزند بلکه او حق ابراز نظر و حتی اعتراض دارد و در جایی که نمایش او را خسته می کند می تواند به راحتی سالن را ترک کند. به همین دلیل گوران جزء اولین گروه هایی است با جسارت به تماشاگر نمایش «می خوام بخوابم» این حق را می دهد و او را در فضای کوچک کارگاه نمایش و زیر نور تند پروژکتورها رها می کند.
البته گوران و گروه اجرایی او در این نمایش قصد تحمیل تئاتر شورایی و اجرای مو به موی آن را نداشتند بلکه از ماهیت این متد بهره گرفتند و با تعهد به اثر و توجه ویژه به مخاطب ایرانی آن را پیش بردند تا تماشاگر توجیه شود و به این درک برسد که بین او و صحنه فاصله چندانی نیست.
نمایش برداشت آزادی از جنگ جهانی دوم و سرباز آلمانی است که خسته از همه جا به پلی پناه می آورد تا خود را از بار سنگینی که طی جنگ بر او تحمیل شده نجات دهد. اما روایت قصه جنگ این بار از زبان اشیاء صورت می گیرد. پل، ماسک ضدگاز، ژاکت شکلاتی، در، رود البه، پرسونا و در آخر مرگ تنها راویان این قصه هستند که تمام اتفاقات را از دید خود روایت می کنند و تا مدت ها تماشاگر را در بهت می گذارند.
گوران که به اعتقاد خودش به فانتزی و خیال علاقه دارد، می گوید؛ «در این نمایش ما فقط یک زندگی را تعریف می کنیم و به تلخ و شیرینی آن کاری نداریم یعنی اجازه می دهیم تماشاگر احساسی را تجربه کند که از آن دور نیست، پس اگر کسی به آن می خندد یا برای آن گریه می کند این واکنش به خودش برمی گردد، چون ما فقط می خواهیم بر ذهن او اثر بگذاریم و به همین دلیل از اشیاء به عنوان پرسوناژهای اصلی نمایش بهره گرفته ایم. »
گوران می گوید؛ «اشیاء پر از فانتزی هستند و با این تصور خیالی می توانند بهترین تعریف ها را ارائه و حس قوی را انتقال دهند و مخاطب به راحتی این شعارها و حرف ها را از زبان اشیاء می پذیرد. از طرفی در روایت این اشیاء نمی توان حس های آنها را مورد سوال قرار داد چون در این صورت ما دست به یک برداشت شخصی زده ایم. ولی با حضور اشیاء در صحنه و تعاملی که با مخاطب برقرار می کند، تماشاگر احساس می کند که خودش چیزی را شکل داده است.»
تصور جنگ و سرباز آلمانی که هزاران نفر را کشته و حالا بر روی پل احساس خفگی و مرگ می کند و رودخانه ای که زیر پاهایش پر از اجساد قربانیان جنگ است، از آن دست تصویرهایی است که به راحتی تماشاگر را متاثر می کند و گوران این روایت را چیز عجیبی نمی داند. او می گوید؛ «برای تصویر واقعیت دلخراش جنگ حتی اگر نخواهیم خیلی دور هم برویم، کافی است بخش هایی از تصاویر بمباران های حلبچه را یا اگر خیلی دلش را داشتیم یکی از فیلم های روایت فتح را اگر طاقت بیاوریم، ببینیم. پس واقعیتی که بر صحنه این نمایش شکل می گیرد و به واسطه آن تماشاگر را تحت تاثیر قرار می دهد چیز غریبی نیست. در هر چیزی که نگاه می کنیم جنگ تبدیل به یک ضرورت شده است.
گوران ادامه می دهد؛ «ما در منطقه ای قرار گرفته ایم که مدام در رگبار اخبار جنگ هستیم و نمی توانیم از زیر این بمباران صوتی جنگ رهایی پیدا کنیم پس باید به آن بپردازیم، هرچند که به شخصه دوست دارم زوایایی از جنگ را کشف کنم که تا به حال کمتر کسی به آن پرداخته است.»
تماشاگر ایرانی در این نمایش در عین تمام پتانسیلی که برای تعامل با بازیگران از خود نشان می دهد باز هم خجول است و در لحظه ای که کاملاً شوکه شده و با اثر همذات پنداری می کند حتی از جایش بلند نمی شود تا ماهی که از تنگ افتاده و در حال جان کندن است نجات دهد. اما همین تماشاگر به محض فروریختن دیواری که فاصله او و بازیگران نمایش است به تکاپو می افتد و هرچه را که در ذهن دارد بیرون می ریزد طوری که واکنش او فراتر از تصور بازیگر نمایش است.
«گوران معتقد است که تماشاگر ایرانی بر خلاف تصور رایج منفعل نیست بلکه پتانسیل کافی را برای شرکت در نمایش دارد. پس در شرایطی که ما در زیر این نورهای تند به او این اجازه را می دهیم که نظر خود را ابراز کند او به ما ضربه می زند و حتی به شکل افسارگسیخته ای آداب و رسوم را زیر پا می گذارد و به حرف می آید و به عضو فاعل این نمایش بدل می شود و البته نباید فراموش کرد که در تئاتر شورایی بوال حتی از این حد هم فراتر رفته و تماشاگر را به طور کامل رها می کند ولی ما در این اجرا در چارچوب قصه نمایش تماشاگر را کنترل می کنیم.
با این تصور باز هم گوران معتقد است که هنوز تماشاگر واقعی کار خود را پیدا نکرده است و برای این اتفاق نیاز به زمان بیشتری دارد.»
بازیگران با پرسشی بی جواب یک به یک سالن را ترک می کنند، نورها بر صورت تماشاگر بهت زده باقی می ماند و بعد از مکث کوتاهی نور از چهره تماشاگر می رود و سالن روشن می شود.
رضا گوران
مریم رضا زاده
منبع : روزنامه اعتماد