شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


مصیبت افغانی بودن: واسازی ایدئولوژی تهران مداری


مصیبت افغانی بودن: واسازی ایدئولوژی تهران مداری
۱) فرهنگ بازنمایی می‏کند، تفاوت می‏بخشد، قدرت می‏دهد. فرهنگ معزول می‏دارد، تثبیت می‏کند و ارتقاء می‏دهد.فرهنگ مجموعه‏ای از بازنمایی‏ها و دفتری از تصاویر است، تصاویری که اشکال مشخصی از واقعیت را منعکس می‏سازد. فرهنگ همیشه از زاویه‏ای خاص با واقعیت روبرو می‏شود و همیشه جهت دار و قصدمندانه به اوضاع می‏نگرد. همین شکل بازنمایی است که ایجاد تفاوت می‏کند و همین اشکال تفاوت است که معنا تولید می‏کند. بنابراین از طریق ایجاد تفاوت نظام مند در ساختار زبانی است که معانی اجتماعی تولید می‏شود. در عین حال به دلیل آنکه این معانی اجتماعی در شرایطی ایدئولوژیک برساخته می‏شوند، معانی همواره در خدمت فرهنگ مسلط باقی می‏مانند،و همواره به عنوان سازوکار تثیبت کننده موقعیت فراداستان عمل می‏کنند. اینچنین است که می‏گوییم فرهنگ قدرت می‏بخشد. طرف دیگر قضیه این است که فرهنگ ناتوان کننده و معزول سازنده نیز هست. وقتی گروهی از طریق فرهنگ قدرتمند می‏شوند گروهی دیگر مستمندوار در حاشیه قرار می‏گیرند.همه این رخدادها چونان جریانی طبیعی پیش می رود و کمتر موضوع تامل و آگاهی آدمیان قرار می‏گیرند.
۲) همیشه اشکال و گونه‏هایی وجود دارند که در یک فرهنگ پست شمرده می‏شوند چنانچه گویی از اساس پست و مبتذل‏اند. قومیت‏های پست در یک فرهنگ را در نظر بگیرد که چطور همواره ابزار دست سرگرمی، خنده و برترجویی فرهنگ مسلط قرار می‏گیرند. در فرهنگ ایرانی ما نظام زبانی فارسی عنصری مهم محسوب می‏شود که از طریق آن «فرهنگ مرکزی» نظام مبتنی بر خود و دیگری را شکل می‏بخشد. در این مدار هرچه فرهنگ شما به زبان فارسی تهرانی نزدیک‏تر باشد به مرکز نزدیک‏تر می‏شوید و هرچه از زبان فارسی رسمی بیشتر فاصله داشته باشید به نقطه فرودستی بیشتر میل می‏کنید. اینچنین است که« فارسی محوری» به سلطه بیشتر «تهران محوری» منجر می‏شود. «تهرانی بودن» صرفا داشتن عناصری مشخص نیست بلکه نداشتن عناصری از پیرامونی ها را هم شامل می‏شود. امروزه زبان در کنار پوشش و آداب اجتماعی از عناصری‏اند که در بازنمایی قومیتها و فرهنگ های دیگر مورد استفاده قرار می‏گیرند. گروه‏های فرودست فقط به این دلیل که همانند ما سخن نمی‏گویند، نمی‏پوشند و نمی‏خورند و رفتار نمی‏کنند موضع خنده و تمسخر بدل می شوند. می‏بینیم که تفاوت در اینجا در برساختن ایدئولوژی «تهران مداری» نقش آفرینی می‏کند. بدین ترتیب با پست شمردن جایگاه گروه‏های ناهمسان با خود به تثیبت موقعیت فرهنگ مسلط و بازتولید نابرابری‏های فرهنگی در نظام فرهنگی کمک می‏کنیم.
۳) تنها قومیت‏ها و گروه‏های فرودست ایرانی نیستند که در پیرامون مدار« تهران محوری» برای معنا بخشیدن بیشتر به ایدئولوژی فرهنگ مسلط مورد استفاده قرار می‏گیرند بلکه قومیت‏های برون مرزی چون افغان‏ها در اینجا نقش مهمی برای تمایز بخشی و امتیاز بخشی به فرهنگ مسلط ایفا می‏کنند. افغان‏ها از این نظر موضوع مطالعه پژوهشگران مطالعات فرهنگی قرار می‏گیرند. برخلاف جامعه شناسان سنتی که با اندازه گیری میزان جرایم، حاشیه نشینی، و در کل رفتارها و اعمال مهاجران افغان به فرهنگ مسلط یاری می‏رسانند و از این طریق، ایده فرودستی آنها را تایید می‏کنند. مطالعات فرهنگی به افغان‏ها به عنوان گروهی مورد ستم می‏نگرد. گروهی که فرهنگ مسلط از طریق ایجاد تفاوت مستمر با آنان دائما خود را ارتقا داده‏است. یکی از دریچه های مطالعه وضعیت افغان‏ها در نظام فرهنگی ایرانی مطالعه اشکال بازنمایی رسانه‏ای آنان است.
۴) شما در پیرامون خود با افعانی های زیادی برخورد کردید که در نقش کارگر خدماتی قرار دارند. اما افغانی‏ها فقط کارگران خدماتی نیستند. بعد از مهاجرت افغانی‏ها به ایران فرزندان‏شان ظرف بیست سال اخیر تحصیلات خود را در ایران ادامه دادند و نسل جدیدی ایجاد شده‏اند که در فرهنگ ایرانی پرورش پیدا کرده‏اند. بسیاری از آنها در دانشگاه‏ها در مقاطع عالی مشغول تحصیل‏اند، افغانی‏هایی وجود دارند که به تولید فرهنگی کمک کرده‏اند و حتی به تقویت زبان فارسی یاری رسانده‏اند. شاعران افغانی وجود دارند که علی رغم خوی امپریالیستی فرهنگ فارسی نقش مهمی در آن ایفا کرده‏اند. امروزه افغانی صرفا مهاجری نیست که «پیاده آمده است و پیاده باید برود»[۱]بلکه او جایگاه درخور خود را یافته است و علی رغم تبلیغات رسانه‏ای از نقش مثبتی نیز برخوردار بوده است. افغانی همانی نیست که در رسانه‏ها بازنمایی می‏شود. شما در کدام اشکال بازنمایی رسانه‏ای، افغانی شاعر، تحصیل کرده و روشنفکر دیده‏اید؟شکل مسلط بازنمایی افغانی فردی فرصت طلب، بی سواد، و دارای نقشهای دون رتبه است. چونان بیگانه‏ای که هنوز فرهنگ میزبان بدان در چشم مزاحم می‏نگرد و مخفیانه آمده و سریعتر باید برود. این بی عدالتی در بازنمایی و مخفی نگاه داشتن صورت‏های دیگر از افغانی بودن صرفا تثبیت کننده قدرت امپریالیستی «تهران مداری» است که از طریق کاربرد زبان فارسی دائما خود را مشروعیت می‏بخشد.
۵) طنز چارخونه موضوع خوبی برای تامل بیشتر در مورد افغانی بودن است. چرا که در این سریال افغانی بودن بیش از هرچیز با نحوة متفاوت سخن گفتن زبان فارسی و فاصله گرفتن از زبان فارسی رسمی(تهرانی) خود را نمایش می‏دهد. متفاوت سخن گفتن است که با تبدیل شدن به موضوع خنده به طور ناخودآگاه، فرهنگِ مسلط خوی سلطه گری و برتری جوی خود را به یاد می‏آورد. افغانیِ طنز چارخونه با ما تفاوت دارد. اسم عجیب و غریبی دارد، و عجیب بودن اسم را هم فرهنگ مسلط معنادار می‏سازد. همیشه در زبان فارسی نام‏هایی وجود دارد که برای گروه‏های حاشیه‏ای و فرودست استفاده می شود تا فرهنگ مسلط برتربودن خود را تایید کند. افغانی با ما متفاوت است چرا که همانند ما صحبت نمی‏کند، همانند ما نمی‏خواند، نمی پوشد و در کل همانند ما زندگی نمی‏کند. او در بسیاری از موقعیت‏ها در نقش طفیلی ظاهر می‏شود. طفیلی که همواره محتاج ترحم زن خانه (شکوه) است. افغانیِ سریال رندی است که از فرهنگ میزبان حداکثر استفاده را می‏برد. دروغ می‏گوید و هویت خود را پنهان می‏کند. پنهان کردن هویت چهارشنبه چیزی جز این مطلب نیست که افغانی از طریق افشای هویت افغانی بودنش باید سرایدار باقی بماند و او نمی‏تواند بدون مخفی کردن اصالتش بخشی از خانواده ایرانی شود. ترس و نگرانی چهارشنبه(حامد) برای مخفی ماندن هویتش برملا کننده قدرت فرهنگی مسلطی است که برای افغانی جایگاهی درخور قائل نیست. همچنین در این سریال برخلاف تصور رایج مردم، افغانی نه تنها فردی کاری و زحمت کش نشان داده نشد بلکه انسانی فرصت طلب و سربار تصویر شده است. این شکل از بازنمایی افغانی صرفا تایید کننده عقاید قالبی فرهنگی و تثبیت کننده موقعیت فرودستی آنان در جامعه است. این‏گونه است که فرهنگ از طریق ایجاد تفاوت با گروه‏های فرودست، خود را امتیاز می‏‏بخشد، مشروع جلوه می‏دهد و ارتقاء می‏دهد.
http://kazemia.persianblog.ir//
نوشته شده توسط عباس کاظمی
[۱] - اشاره به شعری از شاعر افغانی (محمد کاظم کاظمی) است: غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت/ پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت.