چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب اسلامی و پایه های تفکر سیاسی جدید


انقلاب اسلامی و پایه های تفکر سیاسی جدید
تاكنون انقلاب اسلامی از منظرهای گوناگون مورد توجه قرار گرفته است. برخی افراد بر نسبت این انقلاب با انقلابهای دیگر دست گذاشته و نقاط اشتراك و افتراق میان آنها را پررنگ كرده اند.
عده ای دیگر نقش آرمانهایی چون: عدالت، آزادی و استقلال را در این انقلاب گسترش داده و گروهی دیگر بر نسبتهای مختلفی كه این انقلاب با جامعه، تاریخ، دین و اقتصاد دارد دست گذاشته اند.
در این میان یكی از مهمترین مؤلفه هایی كه در باب این انقلاب باید در نظر گرفته شود، نسبت انقلاب اسلامی و نظریه حكومت دینی است. در این باره؛ به ذكر چند نكته می پردازیم:
۱) شكی نیست، نسبت دین و سیاست از همان اوان تشكیل ادیان و بخصوص ادیان ابراهیمی مورد توجه بوده است. در این میان، دین اسلام به دلیل آنكه پیامبر آن حكومتی دینی را نیز تأسیس كرده، از جهت نسبت دین و حكومت دینی همیشه و همه جا زبانزد عام و خاص بوده است.
با تكیه بر این نكته است كه همه افرادی كه در باب ادیان تطبیقی به پژوهش مشغولند، مهمترین نقطه افتراق دین اسلام را با مسیحیت در این می دانند كه اسلام با جدیت به مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پرداخته و ادبیات دین اسلام مشحون از آموزه هایی در این باب است. اما در طول تاریخ اسلام بسیاری از این آموزه ها مورد غفلت واقع شده اند و یا اینكه دستاویز برخی از قدرتمندان بر ایجاد سیطره بر جوامع اسلامی قرار گرفته اند.
انقلاب اسلامی اما بنا داشت بار دیگر آموزه های اصیل اسلامی در باب مسایل و مضامین سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را پررنگ نماید. اگر نگاهی به نظریه «ولایت فقیه» كه از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی ابراز شد بیندازیم، این دغدغه به خوبی در آن هویدا و پیداست.
۲) انقلاب اسلامی در زمانه بخصوصی نضج گرفت. این انقلاب در دوره ای سامان یافت كه اعتقاد به برخی از مؤلفه های مدرنیته چون جدایی دین و سیاست به دلیل رواج مكتبهای مختلف پست مدرن سست شده بود. به همین جهت و به دلیل نیاز به ارائه نمونه و الگویی در باب نسبت اسلام و سیاست، انقلاب اسلامی مجال بروز و نمود یافت.
شاید یكی از دلایلی كه اندیشمندان پست مدرن معروفی چون «میشل فوكو» به این انقلاب توجه نشان دادند، این بود كه انقلاب ما بنا داشت پایه های تفكر سیاسی جدید را احیا كند.
همان طور كه برخی از پژوهشگران تصریح كرده اند، این انقلاب البته با همه بنیادهای تفكر غربی سر ستیز نداشت و تعدادی از مؤلفه های آن را می پذیرفت.
به طورمثال، خود مفهوم انقلاب مفهومی است كه كمتر معادلی از آن در جهان قدیم وجود دارد و همه نمادهای آن در دل تمدن جدید و مدرنیته بروز یافته اند.
با این همه، انقلاب اسلامی به تركیب و سنتزی می اندیشید تا بتواند مؤلفه های اصیل اسلامی را با تعدادی از مشخصه های مثبت تمدن جدید در یك منظومه منسجم و واحد گرد هم آورد.
در عرصه سیاست هم این انقلاب همین هدف را پی جویی می كرد و در نظریه حكومت دینی آن هم توسل و توجه به آموزه ها و اصول اسلامی وجود داشت و هم تعدادی از ابزارها و راهكارهای جهان جدید برای تقسیم قدرت چون مفهوم حزب و تقسیم قوا در آن مشاهده می شوند.
اساساً انقلاب اهداف سیاسی خود را از متون و مضامین اسلامی گرفته و در مقام روش از اندیشه های جدید استفاده كرده است. به همین دلیل است كه می گویند این انقلاب، دل به سنت اسلامی و سر به تفكر جدید دارد. این نكته دقیقاً در مورد شاخصهای سیاسی آن نیز صادق است.
۳) نمی توان به نظریه حكومت دینی اندیشید و از موانعی كه به صورت بالقوه و ممكن فراروی آن مطرحند به سادگی گذشت. شكی نیست، برهه و دوره ۲۹ ساله پس از انقلاب، زمانه خوبی است تا ما با تأمل ژرف بر آن، فراز و فرودهای راهمان را در تحقق حكومت اصیل دینی پی جویی نماییم.
از نقاط فراز این انقلاب می توان به اصالت و ابتكار آن ، توجه به استقلال فكری و سیاسی، تأمل بر مؤلفه های غنی دینی و معنوی و همچنین ارائه تصویر جدید از اسلام به غربیان اشاره كرد. با این همه، در این مقطع باید به یكی از مهمترین این نقاط كه توجه به زیرساختهای نظری حكومت دینی است بیشتر توجه كنیم؛ ما در این زمینه با نقاط ضعفی هم روبه رو هستیم.
هرچند نمی توان تلاش و جد و جهد تعدادی از متفكران را برای پروبال دادن به نظریه های غنی و ژرف در خصوص حكومت دینی نادیده گرفت، اما كمتر كسی است كه تردید داشته باشد ما در این عرصه یعنی عرصه نظر، كمبودهای بسیاری داریم. كافی است نگاهی به نظریه مسلط سیاسی جهان غرب یعنی لیبرالیسم بیندازیم تا دریابیم آنها تا چه اندازه در گسترش این نظریه كوشیده اند و حتی مكتبهای سیاسی گوناگونی در ذیل این نظریه مطرحند، ولی ما كمتر شاهد نظریه های متنوع و متكثردر این عرصه یعنی در باب حكومت دینی هستیم.
از سوی دیگر، برای تحقق اهداف مختلف حكومت دینی به افرادی توانمند و صاحب نظر نیاز است كه نه تنها با مبادی دینی و مبانی اسلامی آشنایی كاملی داشته باشند كه به ابزارهای جدید نیز مسلط باشند و جهان جدید و لوازم آن را به خوبی بشناسند. از سوی دیگر، حكومت دینی به ساختارها و نهادهایی نیاز دارد كه این ساختارها مجزا و مستقل از توانمندیهای فردی اشخاص كاركرد ویژه خود را به انجام برسانند. ما برای ایجاد این نهادها هم با مشكلاتی روبه رو بوده ایم به عنوان مثال در تحقق گونه ای جامعه مدنی دینی كه بتواند در نقش واسط میان حاكمیت و ملت ایفای نقش كند، موفق نبوده ایم. راه انقلاب اسلامی و آینده نظریه حكومت دینی در توجه به این آسیبها و نقاط فرود بستگی دارد و به همین دلیل دردمندان و متفكران دلسوز باید حساب جداگانه ای را برای آنها باز نمایند.
سپهر نیك گوهر
منبع : روزنامه قدس