چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

مقاومت انقلابی در برابر ساختار مهاجم


مقاومت انقلابی در برابر ساختار مهاجم
بازیگرانی كه در دوران گذشته، جایگاه موثری در سلسله مراتب قدرت پیدا كرده اند. به این ترتیب، رئالیست ها اعتقاد دارند كه جنگ ها انعكاس تغییر در ساختار قدرت منطقه ای و بین المللی است.
ایده آلیست ها ظهور جنگ را ناشی از برنامه ریزی های پنهانی، مسابقه تسلیحاتی و عدم توجه بازیگران به قواعد بین الملل می دانند. این امر را می توان انعكاس شرایطی دانست كه به دلیل اقدامات فراقانونی بازیگران، زمینه برای شكل گیری جنگ های منطقه ای و بین المللی فراهم می شود.
آنان جنگ اول جهانی را ناشی از رقابت تسلیحاتی آلمان با انگلستان و تلاش آلمان برای گسترش حوزه نفوذ خود می دانند.
گروه دیگری كه براساس رویكردهای روانشناختی، جدال های منطقه ای را مورد پردازش قرار می دهند، معتقد هستند كه منازعه ناشی از ناكامی كشورها است. واحدهای سیاسی كه نتوانند اهداف و ایستارهای موردنظر خود را تامین كنند، آمادگی لازم برای جنگ های منطقه ای و بین المللی را دارا هستند. در این ارتباط، نظریه «ناكامی _ پرخاشگری» توسط افرادی همانند «مك دوگال» و «جان دولارد» ارایه شده است. نظریه پردازان یادشده اعتقاد دارند كه رفتار پرخاشگرایانه مستلزم وجود ناكامی است. ناكامی همیشه به پرخاشگری منجر می شود؛ زیرا هرگاه مانعی در برابر اهداف استراتژیك كشورها ایجاد شود، زمینه برای تولید انرژی و گسترش بسیج اجتماعی فراهم می شود. اگر این گونه انرژی ها ماهیت مثبت و سازنده نداشته باشد، زمینه برای شكل گیری رفتارهای ویرانگر به وجود می آید.
گروه چهارم، هرگونه منازعه و ستیزش منطقه ای را براساس زیرساخت های فرهنگی منازعه موردپردازش قرار می دهند. آنان چنین اظهار می كنند كه ضمیر ناخودآگاه هر ملتی زمینه ساز بسیاری از رفتارهای سیاسی و بین المللی است. بنابراین، فرهنگ منازعه در ذهنیت ناخودآگاه كشورها شكل گرفته است. احساسات، امیدها و آ رزوها در طول تاریخ تبدیل به قالب های فكری و تحلیلی گردیده و زمینه های ظهور منازعه را به وجود می آورد.
در این ارتباط، جامعه شناسان سیاسی دو رویكرد را درمورد علل بروز منازعات مطرح می كنند. افرادی همانند «هارولد لاسول» و «كارل مانهایم» بر رویكرد نخبگان كشورها تاكید دارند. آنان بر این اعتقاد می باشند كه هنجارهای سیاسی توسط نخبگان ساخته می شود و به درون جامعه منتقل می شود. بنابراین، منازعه و ستیزش براساس جدال های ایستاری و انگیزش متفاوت رهبران سیاسی كشورها شكل می گیرد.
گروه دوم از جامعه شناسان سیاسی شامل «هربرت كلمن» و «كنت بولدینگ» هستند. آ نان منازعه را در زیرساخت فرهنگی و اجتماعی جست و جو می كنند كه از طریق تاریخ، نظام آموزشی، فرهنگ قومی، رسانه ها و سایر ابزارهای ارتباطی منتقل می شوند. در این ارتباط، كلمن بر تئوری «انتقال تصورات» تاكید می كند. وی اعتقاد دارد كه فرهنگ اجتماعی از یك نسل به نسل های دیگر منتقل گردیده و هریك از جوامع، تضادها و خصومت های خود را به نسل های بعد منتقل می كنند. در این روند، گرایشات ثابت و تحریف نشده ای در منازعات منطقه ای ایجاد می شود. هریك از كشورها خود را برتر، مظلوم و صلح جو می دانند. درحالی كه دیگران را عامل اصلی جنگ طلبی فریب و منازعه تلقی می كنند. در این ارتباط، «گلارستون» بیان می دارد: «هریك از طرفین معتقد هستند كه این طرف مقابل است كه متمایل به پرخاشگری و سلطه جویی، مستعد قساوت و شرارت، دارای خصلتی غیرانسانی و در نتیجه فاقد شایستگی احترام و ملاحظه، مزوّر و غیرقابل اطمینان و غیره هستند. داشتن چنین برداشتی از دشمن، به تكلیف اخلاقی كلیه شهروندان تبدیل شده و كسانی كه آن را زیر سئوال برند، تقبیح می شوند. هر یك از طرفین فعالانه خود را برای جدال مترقبه آماده ساخته و به تدارك هرچه بیشتر قسمت نظامی برای نابودی دشمن می پردازند... مسئولیت جنگ قریب الوقوع كلاً به گردن مقاصد خصمانه دشمن گذارده می شود.
۱-گذار از تئوری های كلاسیك در تبیین فرایند جنگ تحمیلی
به این ترتیب، چهار گروه متفاوت، نظریاتی را در مورد علل ظهور و تداوم منازعات منطقه ای ارائه داده اند. جنگ ایران و عراق را می توان براساس هر یك از قالب های یادشده مورد تفسیر قرار داد. در ارتباط با چنین روندی، مقالات و پایان نامه های مختلفی نگارش یافته است. هرگروه براساس رویكردی كه به آن اعتقاد دارند، جنگ تحمیلی را مورد پردازش قرار داده اند. در این مقاله تلاش خواهد شد تا الگوی دیگری مورد توجه قرار گیرد. ساختار نظام بین الملل در ارتباط با جنگ تحمیلی، نقش موثری ایفا كرده است. بازیگران نظام دو قطبی در مورد متوقف سازی قالب ها و موج های انقلاب اسلامی به تفاهم و توافق نایل شده اند. مكانیزم چنین فرایندی را می توان به عنوان عامل اصلی ظهور، تداوم پایان منازعه عراق بر ضد ایران دانست. در این روند، جنگ منجر به ظهور نتایج معكوس شد. بازیگرانی كه تلاش داشتند تا منازعات را گسترش دهند، در نهایت فضای جدیدی را مورد پیگیری قرار دادند. تداوم منازعه منطقه ای می توانست بحران هایی را به وجود آورد كه زمینه درگیری قدرت های بزرگ در جدال های منطقه ای را فراهم كند.
در این مقاله تلاش شده است تا دو متغیر مورد بررسی قرار گیرد. مقاومت انقلابی را می توان متغیر وابسته در این مقاله دانست؛ مقاومتی كه از سوی گروه های اجتماعی مختلف و نیروهای انقلاب در برابر تهاجم نظامی شكل می گیرد. از سوی دیگر، ساختار نظام بین الملل نیز به عنوان «متغیر مستقل» در نظر گرفته می شود. در این ارتباط، تهاجم نظامی عراق بر ضد ایران براساس ماهیت ساختاری نظام بین الملل ارزیابی می شود. زمانی كه بازیگران موثر در رقابت های بین المللی به توافق دست یابند، طبیعی است كه زمینه برای گسترش حوزه تهاجمی آنان فراهم می شود. حمایت های آمریكا، اتحاد شوروی و اروپای غربی از اقدامات نظامی عراق همچنین حمایت های فراگیر از دولت صدام را می توان در این چارچوب مورد توجه قرار داد.
۲- نقش قدرت های ساختاری در تهاجم منطقه ای بر ضد ایران
زمانی كه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، جدال های ژئوپلتیك ایران و عراق ماهیت جدیدی پیدا كرد. مولفه های فرهنگی و استراتژیك را می توان زمینه ساز بحران های گسترده بر ضد موجودیت انقلاب اسلامی ایران دانست. به همین دلیل است كه قدرت های بزرگ برای محدودسازی قابلیت های استراتژیك انقلاب از الگوهای محدود كننده و بازدارنده استفاده كردند. فضای بین المللی در روابط بازیگران به گونه ای بود كه زمینه های تهییج قابلیت ساختاری كشورهای منطقه ای برای حمایت از عراق بر ضد ایران به وجود آمد. این روند را می توان عامل موثری در ظهور منازعات منطقه ای دانست. قدرت های بزرگ در اولین مرحله منازعات منطقه ای، درصدد حمایت از عراق برآمدند. عراق در گذشته به عنوان خط مقدم منازعات ژئوپلتیك محسوب می شد. احساسات قومی و فرهنگی خصومت آمیز میان آنان وجود داشت. اما ایدئولوژی های جدید چنین تعارضی را گسترش داده و زمینه های بروز جنگ های جدید را فراهم كرد. قدرت های بزرگ از این طریق توانستند ضدیت متقابل ایران و عراق را تبدیل به جنگ منطقه ای كنند و به این ترتیب، فضای منطقه ای بر ضد ایران تهییج شد.
در این شرایط، قدرت های بزرگ در صدد گسترش منازعات منطقه ای ایران و عراق برآمدند. جورج مدلسكی و جیمز روزنا قالب های عمومی منازعه بر ضد نیروی گریز از مركز را تبیین كردند. براساس تئوری «بازیگر آشوب ساز» «ریچاردروزكرانس»، انقلاب اسلامی ایران به عنوان نمادی از بازیگران انقلابی تلقی می كنند كه تلاش داشت تا معادله قدرت در سطح منطقه ای و بین المللی را دگرگون كند. در این ارتباط توافق قدرت های بزرگ را می توان جلوه هایی از تلاش های ترمیم نشده ساختار بین الملل برای مقابله با نیروهای انقلابی تلقی كرد.
۳- مرحله بندی مداخله قدرت های بزرگ در روند جنگ تحمیلی
به این ترتیب، نیروهای متعارض نظام بین الملل به دلیل مقابله با تهدید مشترك با یكدیگر به تفاهم می رسند. اگرچه آمریكا و اتحاد شوروی با یكدیگر در شرایط تعارض ایدئولوژیك قرار داشتند، اما واقعیت های ساختاری بیانگر آن است كه آنان در برابر فرایند ظهور و گسترش انقلاب اسلامی در خاورمیانه و حوزه های مسلمان نشین آسیای مركزی و قفقاز به توافق رسیده اند. اگر موج های انقلاب اسلامی در جهت مقابله با ساخت های محافظه كار تداوم می یافت و از پویایی لازم برخوردار می شد، در آن شرایط انقلاب اسلامی می توانست عامل اصلی تغییر درون ساختاری محسوب شود. به همین دلیل، آمریكا و اتحاد شوروی تهدید جدیدی را تعریف كردند و حمایت غیرمستقیم خود را از كشورهای محافظه كار منطقه برای مقابله با بازیگر انقلابی به مرحله عمل درآوردند. این امر را می توان در ارتباط با فضای موجود نظام جهانی نیز مورد تفسیر و تحلیل قرار داد؛ زیرا قدرت های بزرگ صرفا در شرایط تعارض و رقابت قرار ندارند. اگر آنان با تهدیدات مشتركی روبه رو شوند، طبعا تلاش هایی را برای حداكثرسازی توافق انجام می دهند.
براساس چنین رویكردی، مراحل سه گانه مداخله قدرت های بزرگ در مسائل استراتژیك انقلاب اسلامی آغاز شد. در هر گام، شكل خاصی از كنش استراتژیك اعمال شد. به طوركلی رفتار استراتژیك ثابت نخواهد ماند، بلكه تحت تأثیر مؤلفه های متنوع و متعددی قرار می گیرد و همواره با تغییراتی روبه رو می شود. روندی كه منجر به اعمال نفوذ ساختار مهاجم در نظام بین الملل شود و از سوی دیگر فرایندی را كه زمینه ساز گسترش مقاومت انقلابی در ایران شود را می توان براساس دوران های ذیل مورد ارزیابی قرار داد:
الف _ دوران تشویق عراق به تهاجم به ایران
این دوران از اوایل سال ۱۹۸۰ شكل گرفت. تضادهای نهفته ایران و عراق را می توان عاملی در جهت تحرك استراتژیك صدام حسین برای تهاجم نظامی به ایران دانست.
وی از آمادگی لازم برای تهاجم به ایران برخوردار بود. به همین دلیل، مورد تشویق آمریكا و اتحاد شوروی قرار گرفت. آمریكایی ها عراق را وارد جدالی ضدقابلیت های ساختاری ایران كردند. جنگ در شرایطی آغاز شد كه سازمان بوروكراتیك در ایران با ازدحام و آشفتگی روبه رو بود. به همین دلیل، اولین امواج تهاجم عراق به ایران با موفقیت همراه بود. مقاومت اجتماعی و ملی در ایران ماهیت گسترده پیدا كرد، اما نیروهای نظامی و قابلیت های استراتژیك عراق كه مبتنی بر حمایت های مؤثر ساختار نظام بین الملل بود، منجر به پیروزی های بیشتری برای عراق شد. این روند تا سال ۱۹۸۲ تداوم یافت.
ب _ دوران انفعال در حمایت از عراق
زمانی كه جنگ های گسترده ایران برای مقابله با تهاجم سازماندهی شد، بازیگران منطقه ای موقعیت متفاوتی نسبت به مرحله اول منازعه به دست آوردند. جنگ از سال ۱۳۶۱ به بعد با سرنوشت متفاوتی روبه رو شد. در این دوران، امواج انقلابی در ایران گسترش یافت. نیروهای نظامی سازماندهی شدند. بسیج اجتماعی به حداكثر رسید و در نتیجه، زمینه برای عملیات تدافعی جهت بازپس گیری مناطق اشغال شده به وجود آمد.
در این دوران دامنه نبرد گسترش یافت. اگرچه آمریكا، اتحاد شوروی، كشورهای منطقه ای و عراق تلاش قابل توجهی برای پایان جنگ به انجام رساندند، اما این امر با واكنش ایران روبه رو شد. افزایش قدرت انقلابی ایران برای مقابله با نیروهای مهاجم را می توان عامل انفعال قدرت های بزرگ دانست. در این دوران، عراق در وضعیت عقب نشینی مرحله ای واقع شد. طبعا نیروهای ایرانی نقش مؤثری در معادلات استراتژیك ایفا می كردند. جنگ در شرایطی تداوم یافت كه بتواند بسترهای لازم برای صلح را فراهم آورد. ضرورت های اندیشه رئالیستی در حوزه های استراتژیك بیانگر آن است كه می توان از طریق تولید قدرت، زمینه های لازم را برای صلح ایجاد كرد. به این ترتیب، ساختار استراتژیك ایران به این دلیل جنگ را ادامه داد تا بسترهای لازم برای به حداكثر رساندن تهدیدات را فراهم آورد.
ج _ مرحله توافق در نبردهای ایران و عراق
زمانی كه ساختار قدرت در فضای فرسایش قرار گرفت، بخشی از قابلیت و قدرت ملی ایران و عراق تخلیه شد. در آن شرایط، زمینه برای فعالیت جدید قدرت های بزرگ در ارتباط با جنگ تحمیلی به وجود آمد. جنگ را می توان در شرایطی مورد ملاحظه قرار داد كه بنیان های ساختاری ایران و عراق قادر به اجرای بهینه آن نبودند. جنگ های فرسایشی، بسیاری از قابلیت های ملی كشورهای درگیر را تخلیه می كنند.به این ترتیب، توافق منطقه ای براساس ضرورت های ساختاری انجام گرفت. دراین دوران، ایران به تمامی اهداف استراتژیك خود نایل نگردیده بود. اما به دلیل فرسایش ساختار قدرت نظامی و استراتژیك خود، در شرایط توافق واقع شد. قدرت های بزرگ در این مقطع زمانی نقش مؤثری ایفا كردند. بازیگرانی همانند آلمان را می توان به عنوان محور میانجی گری در جهت توافق ایران و عراق برای پایان منازعه دانست. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را می توان نماد عینی توافق منطقه ای دانست. در روند جنگ تحمیلی، بسیاری از ذخایر ملی كشورهای منطقه تخلیه گردیدند، اما شكل جدیدی از ذخایر قدرت به وجود آمد كه می توان آن را زمینه ساز مقاومت انقلابی ایران در خاورمیانه دانست.

دكتر ابراهیم متقی
دانشیار دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
منبع : روزنامه همشهری