دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

تقلب در علم - بخش ۳


تقلب در علم - بخش ۳
● آسیب‌شناسی تقلب و سرقت علمی در دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی ایران
این روزها تقلب علمی یک عضو هیات علمی یکی از دانشگاه‌های غیر‌دولتی شمال ایران از یک محقق استرالیایی بازتاب گسترده‌ای در محافل علمی کشور داشته است. در گفت‌وگوهای خودمانی برخوردهای مختلفی با این پدیده می‌شود. بعضی معتقدند بایستی با ایشان به شدت برخورد کرد و محیط‌های علمی را از وجود چنین افرادی پاک کرد. عده‌ای معتقدند دزدی علمی پدیده‌ای شایع در محیط‌های علمی ایران است و این بنده خدا اینقدر ساده بوده که بدون دستکاری در اصل مقاله فقط نام خود را جایگزین مولف اصلی کرده است.
این کار از افرادی که نامشان را روی مقالاتی می‌گذارند که یا از کیفیت علمی برخوردار نیستند یا اینکه حاصل کار دیگران است ــ بدون آنکه کوچک‌ترین نقشی در آن داشته باشند ــ شرافتمندانه‌تر است. عده‌ای دیگر تقصیر را به گردن برنامه‌ریزان و دولت می‌گذارند که اعضای هیات علمی و حتی دانشجویان را مجبور می‌کنند به تولید مقالات علمی بپردازند بدون آنکه امکانات علمی و پژوهشی لازم را در اختیارشان قرار دهند. وقتی این فشار در جامعه چشم و هم چشمی ایران وارد می‌شود و برای آن انواع تشویق‌ها و پاداش‌ها (مثلا استاد و محقق نمونه، ارتقاء و برای دانشجویان نمره، پذیرش بدون شرکت در آزمون و معافیت از خدمت سربازی و غیره) در نظر گرفته می‌شود و تنها معیار هم کمیت است، رقابت ناسالم ــ بخصوص در افراد ضعیف ــ شکل می‌گیرد و نتیجه آن آشفتگی فعلی در محیط‌های علمی است.
مورد اخیر باز شدن زخم دملی است که از عفونت کهنه محیط‌های علمی ما خبر می‌دهد که هر روز مشابه آن در اطراف ما رخ می‌دهد و ما یا از روی مصلحت و یا از نگرانی بالا بودن هزینه بیان آن سکوت یا حداقل گلایه خود را به محیط‌های دوستانه محدود می‌کنیم.
در حوزه علوم نگاه کمیتی خسارت سنگینی را به پیکر علم در کشور وارد کرده است. شاید یکی از تلخ‌ترین اقدامات بی‌توجهی به نیازهای بنیادین دانشگاه‌های با‌سابقه کشور و در عوض اختصاص بودجه‌های فراوان به توسعه فیزیکی و کمی دانشگاه‌های جدیدی که از داشتن نیروهای علمی توانمند محروم بودند.
یک مثال از بی‌توجهی به نیازهای دانشگاه‌های باسابقه می‌توان به دانشکده زیست‌شناسی دانشگاه تهران اشاره کرد که آزمایشگاه‌های آن هنوز با امکانات ۴۰ سال پیش اداره می‌شوند. سپس پدیده‌ای به نام دانشگاه آزاد اسلامی و اخیرا نیز دانشگاه پیام نور ظهور کرد. مدیریت موفق دانشگاه آزاد توانست بخشی از نقدینگی سرگردان طبقه مرفه و متوسط جامعه که مدرک را برای افزایش پرستیژ خود می‌خواست جذب کند و حتی در دورافتاده‌ترین نقاط کشور بدون داشتن اعضای هیات علمی شایسته شعبه بزند. اعضای هیات علمی دانشگاه‌های دولتی نیز که از کم بودن حقوق خود رنج می‌بردند یکی پس از دیگری صرفا به دلیل نیازهای مادی و بعضا طمع به سوی این دانشگاه‌های نوپا رفتند اما غافل از اینکه فاجعه‌ای در حال رخ دادن است.
این فاجعه یعنی خالی شدن دانشگاه‌های باسابقه از حضور اعضای هیات علمی و از طرفی ارزان فروختن سرمایه‌های فکری این دانشگاه‌ها به دانشگاهی نو بود که فاقد بسیاری از استانداردهای یک دانشگاه است. حضور اعضای هیات علمی دانشگاه‌های معتبر در شعبات دانشگاه آزاد یکی از بزرگ‌ترین تبلیغ‌ها برای این دانشگاه شد تا گردانندگان آن با توجیه یکسان بودن اعضای هیات علمی خیل عظیم مشتاقان صندلی دانشگاه را به خود جذب کنند. مثلا استاد بازنشسته‌ای که ۲۰ سال پیش نای درس دادن و ایستادن سر کلاس را نداشت بطور همزمان در چند واحد دانشگاه آزاد و پیام نور فعال است. در واحد‌های دورافتاده نیز وظیفه آموزش به عهده کارشناسان و کارشناسان ارشد فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های دولتی یا آزاد گذاشته شد.
حدود ۱۲-۱۰ سال پیش پدیده‌ای به نام افزایش ظرفیت دوره‌های تحصیلات تکمیلی و به موازات آن تولید مقالات علمی موج دیگری را ایجاد کرد که صرف نظر از جنبه‌های مثبت آن (که یکی از آنها افزایش سهم ایران در تولید مقالات علمی بین‌المللی است) به دلیل فقدان بستر‌سازی مناسب (بودجه، امکانات آزمایشگاهی، استادان مجرب و فقدان سیستم نظارتی کارآمد) شرایط را به شکلی ناباورانه گل آلود کرد. تردیدی نیست که تولید علم جزو وظایف مراکز دانشگاهی و پژوهشی است و به‌حق هم دولت وظیفه داشت مانند بسیاری جوامع توسعه‌یافته و در حال توسعه دانشمندان خود را به سوی تولید علم سوق دهد تا ما بتوانیم هم در تولید علم در جهان نقش داشته باشیم و هم توسعه را از حالت مونتاژی خارج و با یاری جستن از نیروهای علمی و فکری به سوی خودکفایی و مدیریت مبتنی بر علم و دانش هدایت کنیم.
شکی نیست که باید فارغ‌التحصیلان دوره‌های دکتری تولیدات علمی قابل قبول در سطح بین‌المللی داشته باشند و کسانی که در دوره‌های پایین‌تر توان تولید علمی دارند مورد حمایت قرار گیرند. متاسفانه این تفکر ارزشمند به خوبی مدیریت نشد.
برای نمونه اختصاص امتیازهای قابل توجه و حق‌التدریس برای استادان راهنما به گونه‌ای پیش رفت که کم نیستند اعضای هیات علمی که نه‌تنها در دانشگاه خود بلکه در تعداد زیادی از دانشگاهای دیگر دولتی و غیردولتی همزمان راهنمایی دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری را به عهده گرفتند، غافل از آنکه علاوه بر مسوولیت‌های آموزشی، اجرایی، شخصی و حتی فعالیت‌های اقتصادی جانبی چگونه می‌توانند ازعهده این همه مسوولیت بر‌آیند.
شیرینی دستاورد‌های مادی دوره‌های تحصیلات تکمیلی و بهره‌مندی از مزایای آن بخصوص مقاله‌آوری چنان به مذاق عده‌ای خوش آمد که هر گروه آموزشی با حداقل اعضای هیات علمی و توجیه کاذب استفاده از اعضای پاره‌وقت، وابسته و امثال آن مجوز تاسیس دوره‌های تحصیلات تکمیلی را گرفتند و رقابت کمی بین دانشگاه‌های دولتی و غیردولتی و اخیرا پیام نور به حدی ناباورانه به افزایش شدید تعداد دانشجویان دوره‌های تحصیلات تکمیلی منتج شد. برای نمونه در رشته علوم گیاهی که بازار کار آن پایین است در سال جاری ۲۵۶ دانشجوی کارشناسی ارشد در دانشگاه‌های دولتی و حدود ۲۰۰ نفر در دانشگاه آزاد پذیرفته شده‌اند که شاید بازار کار کشور حتی قادر به جذب ۵ تا ۱۰ درصد این افراد نیز نباشد.
حتی مراکزی که فاقد ساختار دانشگاهی هستند توانستند مجوز راه‌اندازی دوره‌های تحصیلات تکمیلی بگیرند. دانشجویان و استادان نیز تشویق شدند نتایج پایان‌نامه را به صورت مقاله منتشر کنند. چند سالی است که داشتن مقاله به شروط دادن نمره خوب به پایان‌نامه‌ها در بعضی دانشگاه‌ها اضافه شد. نگارنده خود از طرفداران اختصاص نمره به مقالات حاصل از پایان‌نامه‌های کارشناسی‌ارشد بود ولی وقتی این به صورت آیین‌نامه درآمد و همزمان طول دوره تحصیلات تکمیلی محدودتر شد آثار منفی خود را بروز داد. مثلا استادی که خود حتی یک مقاله در تحصیلات فوق لیسانس و دکتری منتشر نکرده بود دانشجویانش را در تولید چنین مقالاتی تحت فشار قرار داد.
از طرف دیگر دانشجویان هم استادان خود را در تهیه مقاله تحت فشار قرار دادند یا برای دستیابی به مقاله اشکال مختلف بی‌اخلاقی‌های علمی رواج پیدا کرد. غافل از آنکه یک دانشجوی کارشناسی ارشد که بیش از یک سال‌ونیم وقت ندارد حتی اگر فرض کنیم همه چیز فراهم باشد در بسیاری از رشته‌ها محال است در این مدت بتواند دستاورد قابل انتشار در یک ژورنال معتبر علمی را داشته باشد. حتی اگر همه چیز فراهم باشد حداقل یک سال زمان لازم است تا مقاله تصحیح و پس از داوری پذیرش شود. خنده‌دار این است که مثلا می‌توان خلاصه مقاله کنفرانس را جایگزین مقاله کرد و دانشجویان و استادان تشنه به گرفتن و دادن نمره حداکثر چند خلاصه مقاله تهیه می‌کنند تا به مقصود خود برسند.
اگر نگاهی به یکی دو کتابچه خلاصه مقاله همایش (برای نمونه در زیست شناسی) انداخته شود همه چیز عیان است. مقالاتی که شاید اولین و آخرین خوانندگان آنها نویسندگان آن هستند. بعد هم مراسمی تشریفاتی به نام جلسه دفاع تشکیل می‌شود و مهره‌ها به گونه‌ای چیده می‌شوند که نه امکان سوالی وجود دارد و نه انتقادی. وقتی چنین عادت‌هایی در دانشگاه‌های معتبر و باسابقه کشور نهادینه شده (حداقل در علوم زیستی که در حوزه تخصص این نگارنده است) و با توجه به حضور مستمر استادان شاغل و یا بازنشسته این دانشگاه‌ها در دانشگاه‌های آزاد و پیام نور این پدیده در تمام ایران همه‌گیر شده است.
متاسفانه رشد کمی ژورنال‌های داخلی و رونق گرفتن ژورنال‌های بی‌کیفیت خارجی که با پرداخت پول به انتشار مقاله مبادرت می‌ورزند یا حتی اخیرا در رشته‌های زیست‌شناسی دادن ذخایر ژنتیکی کشور به خارجیان و بهره‌مند شدن از مقالات حاصل از آن بدون آنکه فرد سهمی در تحقیق داشته باشد راه را برای مقاله‌سازی فراهم کرده است. بیکاری خیل عظیم مدرک‌داران و وجود شرط داشتن مقاله جهت استخدام یا تولید مقاله در مراکز آموزشی و شبه‌دانشگاهی برای بقا و دریافت پایه، تلاش در یافتن بورس در آن سوی مرزها و فقدان سیستم نظارتی لازم کار را به جایی رسانده که افراد حرمت قدسی‌ترین وظیفه یک معلم و محقق که همانا تولید صادقانه علم و تربیت دانشجویان سالم و رعایت اخلاق است را نادیده گرفته و همه چیز رنگ و بوی تجاری و دلالی گرفته است.
نمونه بارز آن مثلا در رشته گیاه‌شناسی آن است که حتی در کار خلقت نیز دخالت می‌کنند و با معرفی گونه‌های جدید ــ به دلیل آنکه راحت‌ترین راه مقاله سازی است ــ گونه‌هایی معرفی می‌کنند که در یک بررسی ساده بی‌پایه بودن آنها محرز است. بسیاری هم به سوی تحقیقات صرفا مقاله‌ساز رو آوردند که اگر ده‌ها مقاله را کنار هم بگذارید به سختی می‌توان دستاوردی مفید برای علم در آنها جست‌وجو کرد.
● ضعف مدیریت و توسعه ناپایدار
با نگاهی واقع‌بینانه‌تر به شرایط علمی کشور می‌توان به راحتی دریافت که مدیریت غلط و نگاه سطحی به توسعه چنین آفاتی را به همراه دارد. در این رابطه تفاوتی بین وزارت نیرو، وزارت راه و ترابری، وزارت نفت و وزارت صنایع با وزارت علوم نیست که یکی افزایش تعداد سدها را به رخ می‌کشد، دیگری افزایش جاده‌ها و تعریض آنها را در دل هر جنگل و تالابی توجیه می‌کند و آن یک آلوده‌کننده‌ترین صنایع مانند پتروشیمی را در هر منطقه بکر و پر‌آبی برپا می‌کند و در نهایت شرکت‌های اتومبیل‌سازی آنقدر اتومبیل غیر‌استاندارد و گران تولید می‌کنند که با کمک بنزین مفت جز آلودگی، ترافیک و افزایش حوادث هیچ ارمغانی برای فرزندان و هم‌وطنان خود به بار نمی‌آورند.
وزارت علوم، مراکز پژوهشی و دانشگاه‌های غیردولتی و شبه‌دولتی نیز هر روز آمار سحرانگیز افزایش تعداد مقالات علمی و یا تعداد دانشجویان تحصیلات تکمیلی را با بوق و کرنا تبلیغ می‌کنند. غافل از اینکه کسی پاسخ نمی‌دهد چرا با این همه آمارهای بالا چرا کیفیت زندگی ما و بخصوص محیط‌زیست ما هر روز افت می‌کند و ما از نظر اقتصادی حتی ساده‌ترین نیازهای خود را از خارج وارد می‌کنیم؛ با کمی سرما یخ می‌زنیم و با کمی گرما به جوش می‌آییم.
به نظر این نگارنده در اصل تفاوتی در انگیزه سد‌سازان، جاده‌سازان، اتومبیل‌سازان و موسسین کارخانه‌های پتروشیمی و مقاله‌سازان نیست. چه بسا ممکن است در یک خانواده یکی مهندس عمران باشد و دیگری مهندس شیمی و آن یکی مکانیک و دیگری عضو هیات علمی و هر یک برای گذران زندگی اعمال خود را توجیه می‌کنند. بسیار شایع است وقتی دلیل بی‌توجهی به منافع ملی و اجتماعی سوال می‌شود پاسخ‌ها همیشه کلیشه‌ای و ساده است. اول همه تقصیرها را متوجه دولت می‌دانند و دوم با مقایسه ساده درآمد خود با برخی پزشکان، دلالان و بساز و بفروش‌ها و تورم هر عمل غیراخلاقی را در کسب درآمد بیشتر جایز می‌شمارند.
آنطور هم که مسئولین و کارشناسان بارها گفته‌اند تزریق درآمد‌های سرشار نفتی بدون برنامه در جامعه زمینه را برای سوء‌استفاده و بی‌عدالتی فراهم کرده و اگر هم بازار توسعه در ایران داغ به نظر می‌رسد بسیار ناهمگون و ناپایدار است. توسعه در کشور ما شبیه فردی است که لباسی بد قواره به تن دارد و بدنی که هیچکدام از اعضایش بطور همگون رشد نکرده است. به طوری که مثلا یک دستش از دست دیگر بزرگ‌تر است، هیچ توازنی بین دو پایش نیست، کبدش از حد طبیعی کوچک‌تر است و چشمانی لوچ دارد.
عجیب نیست که در بعضی زمینه‌ها حتی از پیشرفته‌ترین کشورهای جهان جلوتر به نظر می‌آییم و در دیگر زمینه‌ها در رده عقب‌افتاده‌ترین کشور‌های جهان قرار می‌گیریم. چنین پیکری آنطور که متخصصان می‌گویند از بیماری ناپایداری می‌رنجد. شاید نمونه بارز چنین وضعی ترافیک افسارگسیخته‌ای است که زشت‌ترین نماد توسعه در این مملکت است و آن طور که متخصصان و مقامات مسوول هم بارها اعتراف کرده‌اند این شرایط مرگ دسته‌جمعی و تدریجی بسیاری از شهر‌نشینان را سبب شده است.
● پیشنهاد
آنچه استاد گرگانی در چاپ مجدد مقاله یک دانشمند استرالیایی انجام داده است در نوع خود در جهان بی‌نظیر و به حق شایسته ثبت در کتاب رکوردهای جهان (گینس) است اما در جامعه دانشگاهی ما نادر نیست. مگر در نفس عمل، ایشان با آن استادی که کتاب دیگران را تمام و کمال ترجمه (که شاید حتی در ترجمه آن نیز نقشی نداشته باشد) و بدون رعایت حقوق معنوی(copyright) به نام خود منتشر می‌کند و از انواع پاداش‌های مادی و معنوی نیز برخوردار می‌شود گناه کمتری مرتکب شده است؟ یا آن فردی که یک تحقیق را چندین بار به اشکال مختلف چاپ و هر بار از امتیازات آن بهره می‌برد با اخلاق علمی چه نسبتی دارد؟
یا آن عضو محترم هیات علمی که به طور همزمان راهنمایی تعداد بسیاری از دانشجویان کارشناسی‌ارشد و دکتری را در دانشگاه‌های مختلف به عهده می‌گیرد به علم و اعتبار مملکت کمتر از آن استاد دانشگاه آزاد خسارت وارد می‌کند؟ یا آن عضو محترم موسسه پژوهشی به صرف آنکه کلید در آزمایشگاه و یا موزه گیاهی یا جانوری در دستانش هست بدون آنکه نامش به عنوان استاد راهنما درج شود و در مقاله سهیم باشد، اجازه نمی‌دهد کسی وارد آنجا شود گناه کمتری مرتکب می‌شود؟ و یا آن هموطن عزیزی که خود توان علمی ندارد و با آوردن محققان خارجی و یا ارسال ذخایر ژنتیکی این مملکت برای خود هم پول و هم مقاله می‌سازد به کدامین معیارهای اخلاقی پایبند است؟
این رخداد که در نوع خود تکان‌دهنده و البته بسیار ناشیانه بود تلنگری است به برنامه‌ریزان دستگاه‌های آموزشی و پژوهشی که به دنبال راهکارهای افزایش کیفیت در نظام علمی همت کنند و انتظار نداشته باشند هر عضو هیات علمی در هر دانشگاهی هر سال رکورد مقاله‌نویسی را بشکند. بهتر است تصمیم‌گیران کلان آموزشی و پژوهشی اندیشه کنند که افزایش تعداد دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری قبل از آنکه به اعتبار آنها بیفزاید در صورتی که فاقد بستر مناسب باشند به اعتبار آنها لطمه می‌زند.
این افزایش بی‌برنامه حداکثر باعث ارتقای رتبه‌ای و مادی اعضای هیات علمی می‌شود بدون آنکه سودی عاید مملکت و علم داشته باشد. دادن مدرک به کسانی که هنوز از بلوغ علمی برخوردار نیستند آفتی است که می‌تواند خسارت‌های سنگینی به کشور در حال توسعه وارد کند.
نکته مهم دیگری که لازم است به آن پرداخته شود، این که ما نمی‌توانیم خود را از منبع سرشار علمی در جهان بی‌نیاز بدانیم و فرستادن دانشجو به خارج از کشور را به بهانه وجود دوره‌های تحصیلات تکمیلی محدود کنیم.
حتی پیشرفته‌ترین کشورهای جهان هر سال بخش عمده‌ای از بودجه‌های آموزشی و تحقیقاتی خود را به اعزام و تبادل دانشجو و محقق اختصاص می‌دهند. بهتر است تبادلات علمی را با شرکت و ارائه پوستر در یک کنفرانس خارجی محدود نکنیم که چنین خلاصه‌مقاله‌هایی افتخار علمی محسوب نمی‌شوند تا آن را زیور CV دانسته و حتی آن را در اخبار و وب‌سایت رسمی یک دانشگاه (بخصوص آنکه فرد رئیس و معاون دانشگاه هم باشد) منعکس کنیم و حتی آنطور که در آن دانشگاه رسم است توسط خبرگزاری‌ها هم مخابره می‌شود. مگر هر روز در دوروبر خود نمی‌بینیم که فلان دانشجو و یا فلان عضو هیات علمی جهت تحصیل و تحقیق با بورس کشورهای خارجی به خارج می‌رود.
چرا مراکز علمی و دانشگاهی ما حاضر نیستند بخشی از بودجه‌های خود را به جای ساختمان‌سازی و گسترش کمی صرف چنین فرصت‌هایی برای اعضای هیات علمی و دانشجویان خود کنند و یا حتی محققان خارجی را نه برای بازدید و گردش و پرکردن چمدان آنها با صنایع دستی و یا ذخایر ژنتیکی کشور، که برای تدریس و تحقیق به ایران دعوت کنند تا در افزایش کیفیت علمی دانشگاه‌ها نقش سازنده داشته باشند.
لذا پیشنهاد اینجانب به مسئولین دانشگاه آزاد و دانشگاه‌های دولتی آن است که ارزیابی کیفی اعضای هیات علمی را جدی بگیرند و اگر بنا است فرد خاطی مجازات شود فقط به تنبیه یک نفر اکتفا نشود که گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند.
پیشنهاد اینجانب نیز به استاد مورد بحث ــ که در تشویق‌نامه وزیر محترم علوم به عنوان استاد نمونه استانی ایشان را ادامه‌دهنده راه انبیا دانسته‌اند ــ آن است که بی‌درنگ با تسلیم استعفای خود و پذیرش این واقعیت که هنوز از آمادگی لازم در ارائه وظیفه سنگین عضویت هیات علمی برخوردار نیستند، شهامت پذیرش خطای خود را داشته باشد و به همه ما هم‌صنفان خود درس مردانگی و شهامت بیاموزند. چه زیباست اگر ایشان بعد از استعفا موسس «انجمن ترویج اخلاق علمی در ایران» شوند تا شاید پرچم‌دار گفت‌وگوی سودمند در ریشه‌یابی چنین آفاتی در نظام اسلامی شوند.
● بازی دزد و پلیس در دنیای مقاله‌ها
▪ درباره نرم‌افزارهای مقاله‌ساز و نرم‌افزارهای تقلب‌یاب
بی‌شک یکی از جذاب‌ترین رویارویی‌ها در علم، تقابل هوش مصنوعی و هوش انسانی است. نمونه‌های این تقابل را در بسیاری از اتفاقات روزمره نیز می‌توان دید: فریب دادن دستگاه‌های کارت خوان، خودپردازها، درب‌های اتوماتیک و دستگاه‌هایی از این دست. گاهی اوقات هم این تقابل به صورت نبردی تمام عیار میان انسان و ماشین در می‌آید: مبارزه جانانه استاد بزرگ شطرنج گری کاسپاروف (G.Kasparof) با ابرکامپیوتر «آبی بیکران» (Deep Blue) که در نهایت به جنجال رسانه‌ای کشید. در سال ۲۰۰۵ این رویارویی بار دیگر به جنجالی تمام عیار تبدیل شد. ۱۵ آوریل ۲۰۰۵ مصادف بود با برگزاری کنفرانس چندگانه سیستمیک، سایبرنتیک و اینفورماتیک، کنفرانس معتبری که برای حضور در آن باید ۳۹۰ دلار پرداخت می‌کردید.
سه دانشجوی دانشگاه MIT مقاله‌ای با عنوان «روش‌شناسی برای یکپارچه‌سازی نوعی نقاط دسترسی و افزونگی» به این کنفرانس ارسال کردند که ضمن گرفتن تایید و پذیرش، از هر سه نویسنده مقاله نیزخواسته شد تا برای سخنرانی در این کنفرانس حضور یابند. این سه نفر با اشتیاق تمام به محل کنفرانس رفتند و در هتلی جدا از محل استقرار دعوت شدگان به کنفرانس اتاقی اجاره کردند تا متن سخنرانی شان را حاضر کنند. این تنها یک روی داستان بود، اما اصل ماجرا:
ـ این سه دانشجوی شوخ طبع و البته بسیار باهوش MIT پس از آن که از دست انبوه ای‌میل‌های ارسال شده از این کنفرانس به میل‌باکس‌شان حسابی کلافه شدند، تصمیم گرفتند مقاله‌ای به این کنفرانس ارسال کنند، البته نه یک مقاله واقعی.
در واقع آنها به این فکر افتادند که نرم افزاری بنویسند که بتواند به طور رندوم مقاله‌های علمی‌در زمینه علوم کامپیوتر تولید کند، مقاله‌هایی تمام عیار با عکس و نمودار و جدول و تفسیر که هیچ‌چیز از یک مقاله واقعی کم نداشته باشد. نتیجه کار فراتر از حد انتظار بود . اما آنچه این سه دانشجو را سخت شگفت زده کرد ای‌میلی بود که پس از ارسال مقاله شان، ازسوی هیئت برگزار کننده کنفرانس برای آنها فرستاده شد: «مقاله شما پذیرفته شده است و از شما دعوت می‌شود که برای ایراد سخنرانی در کنفرانس حضور یابید.» جرمی‌استریبلینگ (J.Stribling)، دنیل آگوایو (D.Aguayo) و ماکسول کوهن (M.Kohn) پس از پذیرفته شدن مقاله قشنگ‌شان تصمیم گرفتند کل ماجرا را در اینترنت پخش کنند.
دکتر حسین آخانی
عضو هیات علمی دانشگاه تهران
کیوان فیض‌للهی
منبع : شهروند امروز