یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نذار بفهمه یه طوریته ...


نذار بفهمه یه طوریته ...
● یادداشتی برای "کنعان"
بالاخره جدیدترین ساخته مانی حقیقی اکران شد. کنعان را یک بار در جشنواره و سه بار هنگام اکران اش دیدم. از این سه بار دو بار اش پشت سر هم بود تا ببینم آن یادداشتی که زمان جشنواره نوشتم احساسی بوده و یا هنوز هم می توانم بر سر حرفهایم باقی بمانم ... اینکه کنعان لکنت دارد در آن شکی نیست. حداقل اگر دوستان حرفم را در مقیاس بزرگ اش و رابطه های علی و مینا و دخیل بستن مینا بر تنه درخت و بهانه گیری و دلیل های بی منطق مینا برای جدا شدن اش از مرتضی ( که لابد بر میگردد به ازدواج تحمیلی اش با مرتضی و عشق مرده اش با علی) و حضور ناقص و "یکهو ای" آذر در خانه مینا و یک علامت سئوال گنده در گریه و عشق آذر در کنار علی ؛ قبول ندارند لااقل این حق را به من می دهند که جزئیاتی همچون تصادف با گاو (چرا انسان نه؟) در جاده و سفر به شمال و گذر از یک جاده کوهستانی با عظمت های خلقت لا یزال خدایی ( که لابد این هم بر می گردد به همان ژانر سردرگم معناگرا که هر کس یک معنا از آن دارد) و برگشتن روی سکه درست در یک سوم پایانی زمان فیلم که هرگز فرصت مجال بیان التهاب مینا را کارگردان برای مخاطب پیدا نمی کند و مثلا تاکید بر ایستادن آسانسور منزل مرتضی و مینا در طبقه نیمه کاره ساختمان و همه و همه را نشان از یک جزء بر کلیت یک اثر متناقض بپندارم ... گیرم منِ کج فهم و سینما نابلد معنای پایان باز و ایهام و ریتم را ندانم اما این نفهمیدن را هم حتی اگر به پای یک تماشاگر عادی بگذارید کاملا حق می دهید که سینما محل این نوع خواسته خرجی های فلسفی نیست که مخاطبین را به چند بار دیدن فیلم دعوت کنید و بعد از کلی زور زدن ، وقتی حتی یک کلمه هم با نظرات شما سینما دان ها مطابقت وجود نداشت آنها را نه تنها متهم به کج فهمی و عوام زدگی کنید که لیاقتشان را در سطح فیلمهای گیشه ای و ضد هنری بر سرشان بکوبانید.
اگر در مقام قیاس بر بیایم گاها ستایش نامه ها و فحش نامه ها و دلگیری ها بر سر فیلم مانی حقیقی که همانقدر که خود اثر پر از ایهام است تفکرات دوستان را هم پر از ایهام کرده این تضاد نوشته ها در مدح و ضم اثر بیشتر شبیه به دو روی سکه ی پز روشنفکری ای است که اگر بگویید خوب است محکوم به جزء بینی مسائلی می شوید که یک چشم ماوراءی می خواهد و اگر بگویید بد است متهم به عدم درک و جبهه گرفتن در مقابل یک رنسانس فلسفی- مذهبی ای که می تواند یک جریان باشد.
برای اینکه من هم کلیت اثر را زیر سئوال نبرم که لااقل در دو دسته ی بالا قرار نگیرم بگذارید که یکی هم به نعل بزنم و بگویم که همان دو سوم آغاز فیلم به شدت شاهکار است... مانی حقیقی در کمال بی ادعایی اثری را خلق کرده که با اینکه نماها و میزانسن ها بسیار به جا و حساب شده است اما توی ذوق نمی زند. یادآور می شوم صحنه ی هر باره ی تکان خوردن پرده ی پذیرایی را در سپیده دم صبح و یا التهاب آغازین فیلم که با دکوپاژ خوب کارگردان و کلوزآپ های خیره کننده اش از چاه آشپزخانه و توالی آن چهره ی مینا نشان از شناخت بی حد و حصر کارگردانی را می دهد که قبل از آنکه یک کارگردان و فنی کار باشد یک تئوریسین و فلسفه دان ی است که از ساخت اثرش قصدی دارد. برای همین هم است که به شدت حسرت می خورم چطور حقیقی توانست از تله ی ممیزی های ارشاد برای صحنه ی در آغوش کشیدن مینا و مرتضی خلاصی پیدا کند اما از ظرف زمانه و تحمیل های فکری ای که زائیده ی وزارات ارشاد این سه سال گذشته برای رسیدن به سینمای والاتر است ؛ فرار نکرده و تن سپرده به یک سری ارجاعات پر لکنت و ناقص که هم حضور علی را در فیلم خنثی کند و هم این مایه های گل درشت دینی توی ذوق نزند....
می دانید کنعان درست در مقابل یک هجمه نقدها و نظرها ( لااقل در بین دوستان) قرار گرفته که نمونه ی مشابه اش که درست در مقابل قرار می گیرد می شود سریال مرگ تدریجی یک رویا. دوستان سریال را می بینند و با آب و تاب دنبال می کنند و بعضا از بسیاری از صحنه هایش لذت می برند ولی برای اینکه متهم به تهجر پروری و ضد روشنفکری نشوند اصلا به روی خودشان نمی آورند. یا مثلا اگر در کنار هم می نشینند مستقیم و غیر مستقیم اثر را می کوبند و بعضا منکر اجراهای فنی کار می شوند. حالا برای کنعان هم همین مصداق پیدا کرده است. دوستان یا نمی خواهند از مواضع خود کوتاه بیایند یا فکر می کنند در قیاس کل چیزی را فهمیده اند که آنان را از کل جامعه متمایز کرده و اگر خدایی ناکرده از موضع خود کوتاه بیایند متهم به سست عنصری می شوند. یا اگر من اشتباه می کنم بگویند من کجایش را نفهمیده ام و از دستم در رفته ... یا کنعان می شود یک اثر فرای سینمای ایران و تاریخ ساز می شود و یا همانند فیلمسازان روشنفکرنما (بخوانید شهید ثالث و گله) در ذهن ناقص این آدم های کج فهم باقی نمی ماند.... باقی اش بماند بقایتان که مثلا موسیقی رضاعی توی ذوق می زند و خارج از خط قصه و فیلم نواخته می شود انگار و اینکه هر جور هم که حساب کنید بازی ترانه علیدوستی (با اینکه لق لقه دهان دوستان کمتر بودن سن اش از کاراکتر است) و محمدرضا فروتن بهترین بازی های کارنامه کاری شان است ...
منبع : سی‌نت


همچنین مشاهده کنید