دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

قدر غدیر


قدر غدیر
رابطه انسان سرگشته و حیران و اسیر در ظلمات دنیا با متن مقدس- قرآن کریم و سنت نبوی- که نسخه الهی هدایت بشر به شمار می رود از یک سو و رابطه او با واقعیت عصری که در آن مشغول سیر و حرکت است از سوی دیگر ضرورت وجود انسان کامل و رهبری و اشراف او را بر اجتماع آدمیان، در تمامی اعصار و ازمنه به اثبات می رساند. گرچه غدیر همچون تمامی حوادث دیگر، حادثه ای محدود به زمان و مقید به مکان است؛ اما تأثیری فراتر از افق زمانی و گستره مکانی از خود به جای می گذارد، چرا که فراگرد سرگذشت ابناء آدم و سرنوشت بشر آخرالزمان در این روز رقم می خورد؛ بشری که استلزام های طبیعی اش رو به سوی جاودانگی دارد، اما پای رفتن ندارد و محتاج انسانی از جنس نور است تا پای رفتنش باشد و راه را بر او بنماید. انسانی که مهتدی و ره یافته است.
ندایی غریب، در واپسین لحظات حجه الوداع، جان آخرین فرستاده الهی را نوازش داد: «ای پیامبر؛ آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شود، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد، آری خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.» پیام پیامبر تمام نیست مگر آن که امر الهی را که تحقق رسالتش منوط به آن است آشکارا واگویه کند و خدا نیز او را از شرّ مردم معصوم می دارد!
آیا حکمی فقهی نازل گردیده؟ یا اصلی اخلاقی؟ و یا آموزه ای کلامی و اصلی اعتقادی است این آخرین پیام؟ چرا نباید پیامبر(ص) از مردم بهراسد مگر این ابلاغ متضمن چگونه امری است؟ بی شک احکام فقهی فراوانی باقی مانده اند که پیامبر(ص) فرصت بیان آنها را نداشته است. صدها غزوه و سریه فرصت محدود بیست و سه ساله پیامبر(ص) را تنگ تر ساخته اند. آموزه های کلامی و الهیاتی نیز بارها بیان شده اند و اصولاً شریعت مبتنی بر بنیان های اعتقادی است و نتوان بنیادی را بی بنیان برافراشت. قوانین اخلاقی نیز بدان پایه نرسند که اگر ابلاغ نگردند دین ناتمام باشد، چه که اکثرشان فطری اند و ذات بشری بدانها آگاه. بنابراین این نتیجه گیری منطقی به نظر می رسد که این آخرین ابلاغ تاکنون ابلاغ شده باشد اما باید آن را برای آخرین بار تأکید کند و آن را در گستره ای به پهنای تمامی امت اسلامی طنین انداز کند و حاضران آن را به غایبان و پدران آن را به پسران برسانند و پژواکش عالم گیر گردد تا خدا حجتش بر مردم تمام گردد و راه عذر بر آنان مغلق. متمم پیام پیامبر(ص) دارای چنین ویژگی است که با بیان آن از «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیین برگزیدم.»
قرآن کریم و سنت رسول به عنوان یکی از دو یادگار ابدی پیامبر برای امتش همواره با واقعیت و زمینه ای که امت اسلامی در آن سیر می کند نسبتی می یابد. از سوی دیگر متون مقدس با نفس امت نیز رابطه ای تناظرگونه برقرار می سازد؛ نسبت و رابطه ای که نوبه نو می گردد چرا که امت در حال نوبه نو شدن است و حال و هوایش در تغییر و تحول. برای آن که قرآن و سنت با واقعیات موجود و زمینه های مفروض از یک سو و با امت اسلامی از سوی دیگر نسبتی صحیح و متناسب یابند، ناگزیر و لابد نیازمند واسطه ای هستند که دست به سامان این سازمان زند. واسطه ای که از یک سو بر حقیقت قرآن و سنت واقف باشد و از سوی دیگر به واقعیت عصر و زمانه آگاه و خبیر. این رابط به وضوح و روشنی درمی یابد که در هر عصر و هر مکانی چگونه امت مرحومه را با آنچه کتاب و سنت بر آن حکم می کنند سازگار سازد. بنابراین به روشنی می توان دریافت آنچه را که اگر پیامبر ابلاغش نکند دین ناتمام است. آن تبیین و تطبیق دین است در شرایط گوناگون، بیان اموری که پیامبر تبیین ننموده، زیرا یا فرصت تبیین نبوده و یا زمانه بیان فرانرسیده بوده، یا اموری که بنا بر مقتضیات زمان و خصوصیات زمین متغیر گردیده و به حکم دگرگونه گشتن موضوع حکم نیز رنگ تغیر به خویش گرفته است. بنابراین پاسخ پرسش از مضمون و مقصود آخرین پیام الهی، کلامی بیش نیست: «امامت». امامت چیست؟ «امامت ریاستی است عام و زعامتی است تام، در کار خاص و عام در مهمات دین و دنیا که وظیفه آن حفظ حوزه اسلام است و رعایت رعیت و اقامه دعوت، با دلیل و قدرت و بازداشتن اختلاف و ستدن انصاف مظلومان از ظالمان و گرفتن حقوق از کسانی که نمی دهند خود آن را و رساندن آن به مستحقان و...»
امکان مناقشه در تعریف، امام الحرمین جوینی از «امامت» و مانع اغیار و جامع افراد ندانستن آن فراهم است. ولی سودی از کنکاش در آنچه کم و بیش مورد اجماع مسلمانان از ابتدا تا امروز بوده است حاصل نیست. با این وصف امامت همان رسالت و نبوت است و البته نه فقط رسالت و نبوت بلکه مرحله ای بالاتر. چرا که برخی نبیّان، رسول نبوده اند و برخی رسولان، امام.
البته با یک استثناء، امام الزاماً صاحب شریعت نیست. پیامبر(ص) به علی بن ابی طالب(ع) فرمودند: «ای پسر عمو! آیا راضی نیستی که نسبت تو به من همان نسبت هارون به موسی است، مگر آن که بعد از من نبوتی نیست.» ابراهیم خلیل(ع) پس از سالیان دراز رسالت و نبوت به مرحله «امامت مردم» نائل می گردد. در این حال از خدای تعالی می پرسد: «از دودمانم [چه طور]؟ یعنی آیا امامت به فرزندان من هم خواهد رسید؟ خدای عزّ و جل می فرماید:« پیمان و عهد من به ظالمان و بیدادگران نمی رسد. » بنابراین فاجران و فاسقان و ظالمان را از این عهد و پیمان نصیب و بهره ای نیست. فرزندانی از ابراهیم- که پدر مؤمنان و مسلمانان است- والیان عهد و صاحبان پیمانند که از هرگونه رجس و پلیدی و گناه پاک باشند و کاملاً پاکیزه و مطهر گردیده باشند که« خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما و خاندان و اهل بیت پیامبر(ص) بزداید و شما را پاکیزه و مطهر گرداند.
و البته« خدا بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد. » از این روست که برکه های میانه راه مکه و مدینه قدر می یابند و غدیر نام. غدیر قدر از آن روی می گیرد و نزد آسمانیان از آن روی از آن در نزد زمینیان شناخته شده تر می گردد که اعلان امتداد مرحله ای بالاتر از رسالت در آن رخ می دهد. آنان که بازرفته اند باید بازگردند و آنان که نرسیده اند باید بازرسند تا استمرار ولایت و امامت- که بالاترین مرحله ای که یک انسان می تواند به آن دست یابد و به انسان کامل مبدل گردد- متجلّی گردد.
قطعاً اعلام اخوت و یا صداقت صرف به تنهایی تدارک این همه مقدمه و برپایی آن همه مؤخّره را نمی طلبد، که سال یکم هجری شاهد پیمان مواخاه و عقد اخوت میان محمد(ص) و علی(ع) بوده است. و آنچه مایه نقض پیمان و یا نقصان در عهد گردد نیز حاصل نگردیده. بی شک اعلان امتداد امامت و ولایت منظور نظر نبی(ص) بوده است. اما داستان اعلان ولایت.
پیامبر سال دهم هجری را برای انجام آخرین حجش برگزید. چرا که فرشته الهی هر سال یک بار بر او نازل می گردید، ولی در آن سال دوبار نازل گردید و پیامبر علت آن را نیک می دانست.« حجه الوداع »،« حجه الاسلام»، «حجه البلاغ »،« حجه الکمال »و« حجه التمام »نام هایی است که بنا به مناسبات گوناگون بر آخرین حج پیامبر(ص) نهاده اند. حضرت(ص) با غسل و تدهین و با دو تکه لباس ساده احرام« لنگ و حوله »در حالی که زنانش را در هودج قرار داده بود، با پای پیاده از مدینه خارج گردید. با وجود بیماری های فراوانی که در سال دهم رایج گردیده بود قریب یکصد و چهل هزار نفر همراه رسول خدا(ص) به قصد و عزیمت حج خارج گردیدند. البته کسانی که حج می گزاردند بیش از این تعداد است. چرا که عده ای در مکه مقیم بودند، عده ای نیز به همراه امام علی(ع) و ابوموسی اشعری از یمن رهسپار حج گردیدند. گروهی نیز از عراق و مصر عازم حج بودند. پس از پایان اعمال و مناسک حج پیامبر(ص) قصد مدینه نمودند. هجدهمین روز ذیحجه پیامبر(ص) و مسلمانانی که همراه ایشان بودند به منطقه غدیرخم جحفه رسیدند. در این منطقه کاروان های مصر، عراق و مدینه از یکدیگر جدا می گشتند. جبرئیل امین(ع) در این سرزمین بر پیامبر(ص) نازل گردید و آیه ابلاغ را بر ایشان فراخواند: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...» در این هنگام پیامبر امر فرمودند کاروان هایی که جلو افتاده اند، بازگردند و آنها که نرسیده اند ملحق گردند. اذان ظهر در داده شد. روز بسیار گرمی بود، به گونه ای که مسلمانان رداهای خویش را بر سر کشیدند و بخشی از آن را زیر پا نهادند تا از گرمای شن زارها در امان باشند.جایگاه مرتفعی از جهاز اشتران برساختند. پیامبر(ص) از جهازها صعود کردند و بر بالای آن ایستادند و پس از حمد و ثنای خداوند و ذکر نعمت های او خطبه خویش را این گونه آغاز کردند.« ای مردم! در ابلاغ آنچه که خدای تعالی بر من فروفرستاده، کوتاهی نکرده ام و هم اکنون سبب نزول آیه را برایتان بازخواهم گفت: فرشته وحی- جبرئیل علیه السّلام- سه بار بر من فرود آمد و از سوی پروردگارم فرمان داد تا در این مکان به پا خیزم و سپید و سیاه مردم را رسماً آگاهی دهم که علی بن ابی طالب برادر، وصی، جانشین و امام پس از من است که نسبتش به من همان نسبت هارون به موسی است، با این تفاوت که رسالت خاتمه یافته است و بعد از خدا و رسولش، علی، ولی و صاحب اختیار شماست که ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.» (مائده/۵۵)، علی بن ابی طالب همان کسی است که نماز به پا داشت و در حال رکوع، به نیازمند صدقه داد. او در هر حالی رضای خدا را می جوید. از جبرئیل خواستم که از خداوند متعال، معافیت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا کند؛ ای مردم! چون می دانستم که در میان مردم، پرهیزگاران اندک و منافقان بسیارند و از مفسده جویی گنه آلودگان و نیرنگ بازی آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفته اند، آگاهی داشتم. همان ها که خداوند در قرآن کریم وصفشان کرده است: «چیزهایی به زبان می گویند که در دل هایشان نیست و این کار را آسان می پندارند حال آن که نزد خدا کاری بزرگ است.» (فتح، ۱۱)، (نور، ۱۵) ای مردم! بدانید که خداوند، علی را ولی و صاحب اختیار شما معین فرموده و او را امام و پیشوای واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزاده ای و بر هر صغیر و کبیری و بر هر سیاه و سفیدی و بر هر خداشناس موحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم الاجرا مقرر کرده است. هر کس با علی مخالفت کند ملعون است و هر که از او اطاعت کند مرحوم. مؤمن کسی است که به علی ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و رحمت خداوند ویژه او و کسانی است که سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند.
ای مردم! این آخرین باری است که مرا در این موقعیت دیدار می کنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید.
خداوند عزوجل، پروردگار و ولی و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او پیامبرش- محمد(ص)- همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن می گویم سپس بعداز من علی به امر خدا بر شماست ولایت و صاحب اختیاری دارد و پس از او امامت پیشوایی تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذریه و نسل من که از پشت علی(ع) هستند، قرار خواهد داشت.
ای مردم دانشی نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد. من نیز هرچه که تعلیم گرفته ام به علی(ع) این امام پارسایان آموخته ام و دیگر دانشی نیست مگر آن که به علی آموخته ام و اوست امام و راهنمای آشکار.
ای مردم! مبادا که نسبت به او راه ضلالت و گمراهی سپرید و مبادا که از او روی برتابید، و مبادا که از ولایت و سرپرستی و از اوامر و فرمانهایش به تکبر روی سرباز زنید. اوست که هادی بحق و عامل بحق و نابود کننده باطل است و از ناپسندیده ها بازتان می دارد.
اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس پروا نمی کند و اوست نخستین کسی به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش را فدای رسول الله(ص) کرد. در آن هنگامه ها که هیچ کس در کنار پیامبر باقی نماند. همچنان از او حمایت کرده و تنها رها ننموده و همو بود که در آن روزگار که کسی را اندیشه عبادت و پرستش خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت می کرد. ای مردم! علی را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه، والاتر و برتر دانسته است و به ولایت او تمکین کنید که خدایش بر ولایت بر شما منصوب فرموده است.
ای مردم! علی، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت.
ای مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت داده اند. من خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمانها و زمین ها حجت و برهانم، هر کس در این امر تردید کند، همچون کفار جاهلیت نخستین است و هر کس در سخنی از سخنانم شک کند در حقیقت در تمام سخنانم شک کرده است. چنین کسی مستوجب آتش است.
ای مردم! علی را برتر از همه بدانید که به غیر از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. بدانید که خداوند به خاطر ماست که به جهانیان روزی می دهد و آفرینش برپای و برقرار است.
ای مردم! خداوند دانا و مهربان مرا خبر داد که دوران عمر من به زودی سپری می شود. و باید دعوت او را اجابت نمایم در حالی که من و شما همگی مسئول هستیم، اینک شما چه می گویید؟
مردم گفتند: شهادت می دهیم که تو رسالت الهی را ابلاغ کردی و خیر گفتی و کوشش نمودی پس خدای عز وجل به تو جزای خیردهاد.
- پیامبر فرمودند: آیا شما شهادت نمی دهید که نیست معبودی مگر خدا و اینکه محمد(ص) بنده و فرستاده اوست و اینکه بهشت حق است، جهنم حق است، صراط حق است. برزخ حق است، مرگ حق است و ساعت محشر بی تردید خواهد آمد؟ و خداوند هر که را در قبر است مبعوث می کند؟
مردم گفتند: همه آن را گواهی می د هیم.
سپس پیامبر(ص) دست علی(ع) را گرفتند و بلند کردند. به نحوی که سپیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم شناختند او را.
- ای مردم! چه کسی از مردم بر مؤمنین نسبت به خودشان ولایت و برتری و تسلط دارد؟ مردم گفتند: خدا و رسول بهتر می دانند.
- خدا مولای من است و من مولای مؤمنان هستم. و از آنها نسبت به خودشان اولی هستند. پس هر که را که من مولای اویم این علی مولای اوست. و سه مرتبه این عبارت را تکرار کردند سپس فرمودند: خدایا دوست باش با هر که با او دوست است و دشمن باش با هر که با او دشمن است و دوست بدار هر که را که او را دوست دارد و مبغوض بدار هر که را که با او بغض می ورزد. یاری کن هر که را که او را یاری می کند و خوار کن هر که را که او را خوار و ذلیل می کند.حق با اوست، هر جا که او باشد و این حق است که همچون پروانه گرداگرد او می گردد.
ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می سپارم و من ابلاغ کردم آنچه را که مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده اند یا نیامده اند، پس حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.» هنوز مردم متفرق نشده بودند که فرشته وحی آیه اکمال دین و اتمام نعمت را بر پیامبر(ص) نازل کرد. پس پیامبر(ص) فرمودند: الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و بر رضایت پروردگار بر رسالت من و ولایت علی پس از من، آنگاه اصحاب و مردم شروع به تبریک گفتن کردند.

سهند صادقی بهمنی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید