پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


ظهور تخیل ناب نمایشی


ظهور تخیل ناب نمایشی
نمایش عروسکی مجالی برای ظهور فانتزی ذهن است. در واقع جهان عروسکی جهانی کاملاً ساختی و عروسکی است. گویی این که مجالی است برای ارضای میل آفرینش انسان! در این جهان به راحتی می‌توان هر آن چه در ذهن می‌آید را تبدیل به واقعیتی فانتزی کرد. واقعیتی که از کودکی با نقاشی و بازی و تخیل با انسان همراه است.
"قلعه شنی" در نمایش للیافسکی، منبع و منشأ حضور همه این تخیل و ذهنیت فانتزی است. در واقع وجود قلعه در پیشانی وسط صحنه آن را به عنوان مرکز و منبع خلق و اجرای دنیای شاعرانه و فانتزی نمایش اهمیت می‌بخشد.
گروه نمایشی بلاروس با استفاده از همه ابزارهای موجود از رنگ و تصویر و نقاشی و عروسک و.. در"قلعه شنی" دنیای کاملاً‌ فانتزی را برای تماشاگرانشان به نمایش می‌گذارند.
در یک تحلیل کلی فضا و محدوده‌های نمایشی"قلعه شنی" را می‌توان در سه حوزه مشخص اصلی گنجاند و مورد بررسی قرار داد. اولین محدوده به پیشانی صحنه مربوط می‌شود. در این گستره عروسک‌ها و سه قلعه شنی تجسم ارتباط واقعی انسان با بازی را به نمایش گذاشته‌اند. عروسک‌ها و سه قلعه ساخته شده واقعیت‌های ساختگی‌ای هستند که در جهان نمایش ارتباط بیشتری با دنیای مخاطبانشان دارند. شاید بتوان گفت که این محدوده برایمان واقعی‌تر از سایر حوزه‌هاست. در کنار هم قرار گرفتن دو قعله کوچک در کنار قلعه بزرگ وسط، گویی ترفندی برای بزرگنمایی و برجسته‌سازی قلعه شنی وجود تماشاگر است. این قلعه بزرگ‌تر به صورت مارپیچ از قاعده‌ای پهن شروع شده و در راس خود پس از پیچ و تاب‌های بسیار به نوک می‌رسد.
همین تصویر تجسم کننده مسیر و جریان آزاد و هدفدار تخیل ماست و این همان چیزی است که نمایش بلاروس قصد دارد از قاعده هرم‌اش آغاز کند و پس از روایت پیچ و خم‌ها و دشواری‌های حرکت، آن را به یک نقطه وحدت دهنده (هدف ) برساند. حضور عروسک‌ها و گفتار و رابطه آن‌ها با یکدیگر نیز هر چند بخشی از فانتزی نمایش است، اما نسبت به سایر حوزه‌ها بیشتر در ارتباط با دنیای واقعی تماشاگر قرار می‌گیرد. دست کم نقش و حضور عروسک‌گردان نشسته در داخل قلعه بیانگر چنین برداشتی است.
بنابراین"قلعه شنی" در قدم اول با حضور دکور و عروسک‌هایش به تماشاگر و دنیای او نزدیک می‌شود و از همین مرحله نیز کدها، نشانه‌های دیداری و زمینه‌های لازم را برای عبور از حداقل واقعیت‌های موجود در مقابل مخاطبانش قرار می‌دهد.
محدوده دوم، اما پل ارتباطی میان وجه نزدیک به واقعیت و فانتزی ناب نمایش است. در این حوزه یک شخصیت که شبیه به فرشته خالق آرزوهاست قرار گرفته و با کمک ابزارهای نمایشی عبور از واقعیت‌ها و عناصر نزدیک به واقعیت را به تخیل محض، فراهم می‌کند.
فرشته در گفت‌وگو و ارتباط با عروسک‌ها در واقع خودش را در ارتباط با تماشاگران قرار می‌دهد و از سوی دیگر بهانه‌ای می‌شود برای نمایش و خلق جهان رویا و تخیل که همان فانتزی مطلوب و مورد انتظار کارگردان و گروه نمایشی است.
در محدوده سوم نیز تخیل و فانتزی محض معنا پیدا می‌کند به نمایش گذاشته می‌شود. این بخش همان گستره مملو از ریخت و پاش‌ها و آشفتگی‌ها و پریشانی‌های تخیل است. در واقع‌ اگر تعریفات از تخیل و ذهنیت مجموعه‌ای کدها و نشانه‌های ادراکی و تصویری بدون نظم و وحدت استدلال‌گر باشد، می‌توانیم بهتر به توضیح چگونگی پرداخت فانتزی و تخیل در نمایش‌"قلعه شنی" بپردازیم.
تخیل مجموعه کدها و اطلاعات غیرمنطبق با واقعیت است که محوری واقعی در پس آن وجود دارد. این محور واقعی می‌تواند نظام آشفته ذهنیت و تخیل را منطقی جلوه دهد، همان طور که کودک با شکل گرفتن شخصیت و رشد بیشتر واقعیت‌های بیشتری از جهان را درک می‌کند و بر این محور وحدت بخش می‌افزاید و با شناسایی آن‌ها نیروی تخیل و آشفتگی‌های ذاتی ذهن را از دست می‌دهد.
رنگ‌ها، خطوط، طرح‌ها و شکل‌هایی که در پرده عقب صحنه"قلعه شنی" نقش می‌بندند همین آشفتگی اطلاعات و حس‌های نامنظم ذهن هستند که با کمک موسیقی و در ارتباط با حضور فرشته و عروسک‌ها نظمی موقت یافته و قابل ادراک فهم می‌شوند.
کاری که گروه نمایشی بلاروس در"قلعه شنی" انجام می‌دهد جدا کردن تماشاگر از واقعیت و درگیر کردن او با دنیای خام و ناب تخیل است. نمایش تماشاگرش را وارد این دنیای ذهنی می‌کند تا با خلع سلاح ذهن استدلال مخاطبانش تفکر و ادراک آن‌ها را آزاد کرده و تا حد ممکن در اختیار و سلطه خود بگیرد. بعد از این نوبت به هدایت این تخیل و ذهنیت می‌رسد. حالا نمایش که تا به حال خود بخش‌های آشفته‌ای از نشانه‌ها را خلق کرده است به مرتب کردن و نظم دادن به آن‌ها می‌پردازد و قالبی هدفمند قرار می‌دهد. در واقع"قلعه شنی" تخیل ما را به خدمت می‌گیرد و قصد دارد تا با استفاده از هدایت آن مفهوم مورد نظر خود را به مخاطبش انتقال دهد.
"قلعه شنی" برای رسیدن به این منظور مخاطب را یک مرتبه در مقابل فانتزی و تخیل قرار نمی‌دهد، بلکه با شگردی خاص او را بالا می‌آورد و دست مخاطب را در دست فرشته نمایشی می‌گذارد و به دنیای ذهنی مورد نظر وارد می‌کند. بدین ترتیب تماشاگر ناخواسته و به گونه‌ای نامحسوس پا به جهان نمایش می‌گذارد و با رنگ‌ها و نقش‌های آن درگیر می‌شود.
شاید به همین جهت، بتوان نمایش را گونه‌ای شاعرانه از تئاتر عروسکی دانست، چرا که کلیت آن در حوزه ساختار بیان و ارتباط است به نوعی آشنایی‌زدایی می‌زند که تجسم آن را می‌توان در قالب تصاویر ساخته شده روی پرده انتهای صحنه مورد اشاره قرار داد.
"قلعه شنی" به کارگردانی آلکسی للیافسکی نمایشی است که به صورت کاملاً‌ هدفمند و براساس تکنیک‌ها و ابزارهای کاملاً نمایشی تصاویر و بازی سازی‌ها را وسیله ارتباط با مخاطبش قرار می‌دهد. ضمن این که باید تاکید کرد این نمایش حوزه‌ها و ترفندهایی را نیز به طور مناسب مورد استفاده و پرداخت قرار داده که به کمک آن‌ها قادر است تاثیرگذاری و مفهوم سازی برای مخاطبش را هدایت کند و کیفیت آن را براساس اهداف و موضوعات مورد نظر نمایش در کنترل خود بگیرد.
اجرای خوب گروه نمایشی بلاروس در کنار موسیقی همراه و تقویت کننده تاثیرات نمایشی و همچنین محدوده‌های نزدیک به هم از نظر ارتباط با واقعیت و فانتزی و تخیل و همچنین عروسک‌های بامزه و تیپیک نمایش، باعث شد تا تماشاگران ارتباط خوبی با آن برقرار کنند.
مهدی نصیری
منبع : ایران تئاتر