شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی فرانسه: امیل دورکیم


جامعه شناسی فرانسه: امیل دورکیم
دكتر سارا شریعتی‌ اولین‌ و مشهورترین‌ چهره‌ دوركیم‌، را »دوركیم‌ جامعه‌شناس‌« برشمرد و افزود:شاید سهم‌ »اگوست‌ كنت‌« در جامعه‌شناسی‌ همان‌ وضع‌ كلمه‌ جامعه‌شناسی‌ )وعكف‌ضغطكل ( باشد و در واقع‌ وی‌ نتوانست‌ جامعه‌شناسی‌ را به‌ صورت‌ یك‌ رشته‌ علمی‌ درآورد. بعد از او جانشین‌های‌ مختلفی‌ برایش‌ مطرح‌ بودند، لیكن‌ برخی‌ )مثل‌ ولز و گابریل‌ تارد( نتوانستند نقش‌ چندانی‌ در بسط‌ جامعه‌شناسی‌ ایفا كنند و برخی‌ دیگر )از جمله‌ ماركس‌ و توكویل‌ و وبر(در واقع‌ جامعه‌شناس‌ نبودند! و نتوانستند و نمی‌خواستند جامعه‌شناسی‌ را به‌ علمی‌ نهادمند تبدل‌ كنند. لذا بهترین‌ جانشین‌ كنت‌ كه‌ می‌ توانیم‌ وی‌ را موسس‌ جامعه‌شناسی‌ بدانیم‌، امیل‌ دوركیم‌ است‌أ او هم‌ از انسجام‌ فكری‌ برخوردار بود و هم‌ به‌ ضرورت‌ ایجاد نهاد و سنت‌ و رشته‌ جامعه‌شناسی‌ آگاه‌ بود. وی‌ با گردآوردن‌ جمعی‌ علاقه‌مندان‌ جامعه‌شناسی‌ حول‌ خویش‌ و خصوصا با نشر سالنامه‌ جامعه‌شناسی‌ گام‌ مهمی‌ در توانمندی‌ جامعه‌شناسی‌ برداشت‌ و با تدریس‌ و نیز نشر كتاب‌های‌ مختلف‌ خویش‌ در زمینه‌ نظریات‌، موضوعات‌ و روش‌، جامعه‌شناسی‌ را به‌ رشته‌ ای‌ دانشگاهی‌ مبدل‌ ساخت‌. در جامعه‌شناسی‌ دوركیم‌ باید به‌ این‌ نكته‌ نیز توجه‌ كنیم‌ كه‌ برخلاف‌ ماكس‌ وبر كه‌ جامعه‌شناسی‌اش‌، جامعه‌شناسی‌ فرد و كنش‌ اجتماعی‌ بود و به‌ فرد در جامعه‌ اهمیت‌ می‌داد، دوركیم‌ اما، جامعه‌شناسی‌ واقعیت‌ اجتماعی‌ را پیگیری‌ می‌ كرد و معتقد بود عوامل‌ اجتماعی‌ در همه‌ سطوح‌ زندگی‌ انسان‌ دخالت‌ دارد و واقعیت‌ اجتماعی‌، واقعیتی‌ خارج‌ از اراده‌ فرد است‌.
سارا شریعتی‌ در تشریح‌ دومین‌ چهره‌ دوركیم‌ به‌ عنوان‌ موسس‌ جامعه‌شناسی‌ دین‌ افزود: برخلاف‌ نظر برخی‌، در همه‌ كارهای‌ دوركیم‌، )خودكشی‌، تقسیم‌ كار و خصوصا صور بنیادی‌ حیات‌ دینی‌( و نیز درس‌های‌ او، توجه‌ و اهمیت‌ به‌ دین‌ نقش‌ زیادی‌ دارد. این‌ واقعیت‌، ناشی‌ از دو مساله‌ است‌. اول‌ این‌ كه‌ دركل‌، جامعه‌شناسی‌ پیوندی‌ ناگسستنی‌ با دین‌ دارد، این‌ علم‌، كار خویش‌ را با دین‌ آغاز كرده‌ چرا كه‌ اولین‌ وجه‌ از شوون‌ حیات‌ اجتماعی‌، دین‌ است‌ و نیز جامعه‌شناسی‌ كه‌ علم‌شناخت‌ جامعه‌ است‌، ناگزیر از پرداختن‌ به‌ دین‌ است‌. نكته‌ دیگر، شخصیت‌ و زندگی‌ خود امیل‌ دوركیم‌ است‌. او یك‌ یهودی‌ اشكناز بود كه‌ در امور و مناسك‌ دینی‌ بسیار سختگیر هستند و حتی‌ گفته‌ شده‌ كه‌ او قرار بوده‌ لباس‌ مذهبی‌ نیز بپوشد. لذا علیرغم‌ این‌ كه‌ دوركیم‌ در جوانی‌ از ایمان‌ و باورهای‌ مذهبی‌ اش‌ دست‌ شست‌، اما تا پایان‌ عمر، دین‌ در كانون‌ تحقیقات‌ و توجهاتش‌ بود و البته‌ با نگاهی‌ به‌ عقاید و آؤارش‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ كه‌ گرچه‌ وی‌ دین‌ یهود را ترك‌ كرد، اما دین‌ به‌ تعریف‌ دوركیمی‌ اش‌ را كنار نگذاشت‌.
لازم‌ است‌ به‌ این‌ نكته‌ نیز اشاره‌ شود كه‌ نظریه‌پردازان‌ درباره‌ این‌ هویت‌ دوركیم‌، یعنی‌ جامعه‌شناسی‌ دین‌ نظرات‌ متفاوتی‌ ارائه‌ كرده‌ اند، برخی‌ آن‌ را جامعه‌شناسی‌ غیر بومی‌، عده‌ ای‌ آن‌ را جامعه‌شناسی‌ دینی‌ و اخلاقی‌ و بعضی‌ آن‌ را جامعه‌شناسی‌ ضد دینی‌ می‌ دانند. در هر صورت‌ برمبنای‌ تعریف‌ دوركیم‌ از جامعه‌شناسی‌ كه‌ آن‌ را مطالعه‌ تاؤیر جامعه‌ بر همه‌ پدیده‌های‌ انسانی‌ می‌ داند، وی‌ دین‌ را به‌ عنوان‌ یك‌ واقعیت‌ اجتماعی‌ و البته‌ شكل‌ بنیادی‌ و اولیه‌ واقعیت‌ اجتماعی‌ در نظر می‌گیرد كه‌ بر انسان‌ و رفتار و عقیده‌ او تاؤیرگذار است‌. او همچنین‌ دین‌ را پدیده‌ ای‌ اجتماعی‌ می‌ انگارد كه‌ جامعه‌ نیز بر آن‌ تاؤیر دارد. دوركیم‌، دین‌ را متفاوت‌ از تعریف‌ عامه‌ كه‌ اعتقاد به‌ خدا، پیامبر، شریعت‌ و كتاب‌ خاص‌ می‌ دانند، تعریف‌ كرده‌ است‌ و خصوصیاتی‌ از جمله‌ اندیشه‌ پردازی‌، آرمان‌ پردازی‌، حاوی‌ آیین‌ و مناسك‌، وجه‌ استعلایی‌ بر جامعه‌ و عمل‌ بودگی‌ برای‌ دین‌ قائل‌ است‌ كه‌ می‌ توانیم‌ آنها را بیشتر واكاوی‌ كنیم‌.
▪ این‌ استاد دانشگاه‌ تهران‌ در همین‌ زمینه‌ پنج‌ ویژگی‌ یا شاخصه‌ برای‌ دین‌ را از منظر دوركیم‌ برشمرد :
۱ ) دوركیم‌ بر آن‌ است‌ كه‌ دین‌ به‌ دور از اعتقاد است‌، اعتقاد به‌ ماورا الطبیعه‌، اعتقاد به‌ روح‌ و خدایان‌ و اعتقاد به‌ غیب‌.
۲ ) امیل‌ دوركیم‌ دین‌ را امری‌ قدسی‌ می‌ داند كه‌ در مقابل‌ امر غیر قدسی‌ )دنیوی‌( قرار می‌ گیرد و دین‌ از این‌ نگاه‌ دستگاهی‌ پیوسته‌ از باورهاست‌.
۳ ) وی‌ معتقد است‌ كه‌ خدا و دین‌ چیزی جز تغییر شكل‌ جامعه‌ نیست‌. او بر این‌ معادله‌ تاكید می‌ كند كه‌ خدا مساوی‌ با جامعه‌ است‌ و دین‌ مساوی‌ با جامعه‌ است‌. از همین‌ رو دوركیم‌ به‌ دو مفهوم‌ پیچیده‌ و مهم‌ در جهان‌ قائل‌ است‌ كه‌ یكی‌ اجتماع‌ است‌ و دیگری‌ خدا و در نهایت‌ خدا را همان‌ اجتماع‌ می‌ داند. وی‌ جامعه‌ را فراتر از تجمع‌ فرد فرد انسان‌ها می‌ داند و معتقد است‌ جامعه‌ می‌ تواند در انسان‌ها نوعی‌ شور و هویت‌ و مای‌ جمعی‌ ایجاد كند كه‌ در نهایت‌ می‌ تواند نقش‌ خدا را ایفا كند. از منظر دوركیم‌ شكل‌ متعالی‌ وجدان‌ جمعی‌ نیز كه‌ ساخته‌ و پرداخته‌ جامعه‌ است‌، همان‌ دین‌ است‌.
۴ ) به‌ نظر دوركیم‌ جامعه‌ الزاما نیازمند اندیشه‌ها و آرمان‌هایی‌ جمعی‌ است‌ كه‌ بتواند نقش‌های‌ خود را ایفا كرده‌ و وجدان‌ جمعی‌ را خلق‌ كند و دین‌ است‌ كه‌ این‌ نقش‌ را بر عهده‌ می‌ گیرد. به‌ عقیده‌ او هیچ‌ دینی‌ نیست‌ كه‌ دستگاهی‌ از اندیشه‌ نداشته‌ باشد و همه‌ ادیان‌ خالق‌ آرمان‌هایی‌ بوده‌ و اندیشه‌ پرداز هستند.
۵ ) دوركیم‌ معتقد است‌، دین‌ فارغ‌ از اندیشه‌ پردازی‌، خصوصا عبارت‌ است‌ از عمل‌! مردم‌ غیر از نیاز به‌ باور و عقیده‌، آن‌ چیزی‌ كه‌ بدان‌ وابسته‌اند، اعمال‌ و مناسك‌ و احكام‌ است‌ كه‌ این‌ مساله‌ نیز در هر دینی‌ مشهود و موجود است‌.
با این‌ تعاریف‌ از منظر دوركیم‌، شریعتی‌ به‌ این‌ مهم‌ اشاره‌ كرد كه‌ از دیدگاه‌ دوركیم‌، دین‌ واقعیتی‌ اجتماعی‌ است‌ كه‌ نقش‌ انكار ناپذیری‌ در جامعه‌ دارد و می‌ توانیم‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ سیمان‌ اجتماعی‌ و مایه‌ همبستگی‌ جامعه‌ در نظر گیریم‌. اما در عین‌ حال‌ دوركیم‌ معتقد است‌ جامعه‌ امروزی‌ تهی‌ از مذهب‌ شده‌ و دین‌ در دنیای‌ امروز نقش‌ و كاركرد كمتری‌ بر عهده‌ دارد. وی‌ می‌ گوید این‌ عقب‌نشینی‌ دین‌ از صحنه‌ اجتماع‌ نتیجه‌ مدرنیته‌، فردگرایی‌ یا انقلاب‌ صنعتی‌ نیست‌! او اصلا برای‌ این‌ مساله‌ تاریخی‌ قائل‌ نیست‌ و بر آن‌ است‌ كه‌ از همان‌ ابتدای‌ زندگی‌ بشر، روز به‌ روز نقش‌ دین‌ و كاركرد اجتماعی‌ اش‌ كاهش‌ یافته‌ و جامعه‌ خود، جانشین‌ آن‌ شده‌ است‌. اما اینجاست‌ كه‌ دوركیم‌ از خود می‌ پرسد وقتی‌ جامعه‌ از دین‌ و مذهب‌ دور شود، وجدان‌ اجتماعی‌ بر چه‌ اساس‌ شكل‌ می‌ گیرد و نقش‌ انسجام‌ بخشی‌ دین‌ را چه‌ واقعیت‌ اجتماعی‌ بر عهده‌ می‌ گیرد هم‌ عصران‌ دوركیم‌ به‌ این‌ پرسش‌، پاسخ‌های‌ متفاوتی‌ از جمله‌ قانون‌، عشق‌، دوست‌ داشتن‌ و قدرت‌ و دولت‌ داده‌اند، اما او اینها را نمی‌پذیرد و اینجاست‌ كه‌ چهره‌ سوم‌ دوركیم‌ به‌ عنوان‌ روشنفكر سر بر می‌ آورد.
دكتر سارا شریعتی‌ در توصیف‌ روشنفكری‌ دوركیم‌ چنین‌ تبیین‌ كرد كه‌ امیل‌ دوركیم‌ معتقد است‌ جامعه‌شناس‌ باید به‌ جامعه‌ توجه‌ كند، ما جامعه‌ نگار نیستیم‌ كه‌ جامعه‌ را توصیف‌ كنیم‌ بلكه‌ ما جامعه‌شناس‌ هستیم‌ و باید به‌ تغییر و اصلاح‌ در آن‌ كمك‌ كنیم‌. او به‌ فردگرایی‌ خودخواهانه‌ اشاره‌ می‌ كند كه‌ از هم‌ گسیختگی‌ اجتماعی‌ را در پی‌ دارد. وی‌ همچنین‌ اخلاق‌ لائیك‌ را نیز كه‌ زمانی‌ از آن‌ دفاع‌ می‌ كرد و معتقد بود باید جانشین‌ دین‌ شود را در اواخر عمر، مورد حمله‌ قرار می‌دهد و معتقد است‌ اخلاق‌ لائیك‌ شكست‌ خورده‌ و بدون‌ یك‌ وجه‌ استعلایی‌ قابلیت‌ تداوم‌ نداشته‌ و یك‌ شبه‌ نمی‌توان‌ با مصوبه‌ای‌ دین‌ و اخلاق‌ را از هم‌ جدا كرد از همین‌ رو وی‌ در توصیف‌ جامعه‌ مطلوب‌، یا خودش‌ را خیلی‌ به‌ عقب‌ یا خیلی‌ به‌ جلو پرتاب‌ می‌كند و از توتم‌ یا دین‌ آینده‌ بحث‌ می‌ كند. بنابراین‌ در عین‌ حال‌ كه‌ دوركیم‌ دین‌ را در جهان‌ امروز رو به‌ خاموشی‌ می‌ داند از یك‌ سو از فردگرایی‌ خودخواهانه‌ می‌ هراسد از دیگر سو كه‌ نگاهش‌ به‌ اخلاق‌ لائیك‌ است‌، از كاستی‌ها و معایب‌ آن‌ دم‌ می‌ زند. شریعتی‌ در پایان‌ سخن‌ به‌ این‌ تناقضات‌ دوركیمی‌ اشاره‌ كرد كه‌ موجب‌ شده‌ تفسیرها از وی‌ نیز متفاوت‌ باشد: یكی‌ دوركیم‌ كانتی‌ تمام‌ عیار كه‌ در این‌ تفسیر، دین‌ در محدوده‌ اخلاق‌ كانت‌ قرار می‌ گیرد و دیگری‌ دوركیم‌ فردگرا كه‌ از این‌ منظر، فرد مبدل‌ به‌ شهروند شده‌ و قانون‌، جانشین‌ اخلاق‌ می‌شود و البته‌ در هر دو حالت‌ یا به‌ ورطه‌ توتالیتاریسم‌ در می‌غلطیم‌ یا در ورطه‌ نوعی‌ فردگرایی‌ كه‌ اندیشه‌ اجتماعی‌ یعنی‌ آن‌ مفهومی‌ كه‌ بیش‌ از همه‌ چیز برای‌ دوركیم‌ عزیز بود را تحت‌ الشعاع‌ قرار می‌ دهد!● بوردیوأ جامعه‌شناسی‌ چپ‌ غیر سوسیالیست‌
دومین‌ سخنران‌ در سلسله‌ نشست‌های‌ بازخوانی‌ جامعه‌شناسی‌ فرانسه‌، دكتر ناصر فكوهی‌ استاد دانشگاه‌ و رییس‌ گروه‌ انسان‌شناسی‌ دانشگاه‌ تهران‌ بود كه‌ بعد از دكتر سارا شریعتی‌ در سوم‌ اسفندماه‌ به‌ اندیشه‌های‌ جامعه‌شناس‌ و روشنفكر معاصر فرانسوی‌، پیر بوردیو پرداخت‌. وی‌ ابتدا جریان‌های‌ فكری‌ بعد از پیدایش‌ جامعه‌شناسی‌ را تشریح‌ نمود و تاكید كرد جریانی‌ كه‌ بعد از امیل‌ دوركیم‌ در جامعه‌شناسی‌ ایجاد شد، با انحراف‌، صبغه‌ ای‌ پوزیتیویستی‌ داشت‌ و در خدمت‌ قدرت‌ بود ودر خلال‌ قرن‌ بیستم‌ در آمریكا این‌ نوع‌ تلقی‌ از جامعه‌شناسی‌ رواج‌ زیادی‌ داشت‌، به‌ عقیده‌ وی‌ در فرانسه‌ نیز با افكار و آؤار افرادی‌ مثل‌ »ریمون‌ بودون‌« و »ریمون‌ آرون‌« كه‌ فرزندان‌ ناخلف‌ دوركیم‌ هستند، جامعه‌شناسی‌ پوزیتیویستی‌ و در خدمت‌ قدرت‌، تسلط‌ داشت‌ كه‌ همیشه‌، سكوت‌ را مبنای‌ كار خویش‌ قرار داده‌ بود و علیه‌ فاشیسم‌، تبعیض‌ نژادی‌، نابرابری‌ها و اقدامات‌ استعماری‌ در جای‌ جای‌ جهان‌ )از الجزایر و ویتنام‌ گرفته‌ تا آفریقا( و... هیچگونه‌ عكس‌ العملی‌ نشان‌ نمی‌داد. اما در همین‌ فضاست‌ كه‌ بوردیو ظهور می‌ كند و به‌ عنوان‌ یك‌ روشنفكر و منتقد، این‌ طرز جامعه‌شناسی‌ و این‌ طیف‌ از جامعه‌شناسان‌ را به‌ چالش‌ طلبید. به‌ گفته‌ فكوهی‌، بوردیو تا پایان‌ عمر در این‌ راه‌ مبارزه‌ كرد و البته‌ اتهامات‌ مختلفی‌ را نیز به‌ جان‌ خریدأ از سوی‌ دیگران‌ متهم‌ به‌ خرابكاری‌، شهرت‌ طلبی‌، جاه‌ طلبی‌ شد و اینگونه‌ با او برخورد شد كه‌ وی‌ تنها سودای‌ این‌ را دارد كه‌ خدای‌ علوم‌ اجتماعی‌ شود!
دكتر فكوهی‌ در تبیین‌ شیوه‌ كار بوردیو افزود: وی‌ دستگاه‌ فكری‌ خاص‌ خود را تنظیم‌ كرد كه‌ آن‌ را در كل‌ ساختارهای‌ جامعه‌ به‌ كار می‌ برد و درباره‌ مسایل‌ مختلف‌ اجتماعی‌ نظر می‌ داد. بر همین‌ مبنا ۳۰ جلد كتاب‌ درباره‌ موضوعات‌ و مسایل‌ مختلف‌ منتشر كرد و این‌ دستگاه‌ فكری‌ را در گستره‌های‌ متفاوت‌ بسط‌ داد. از همین‌ جا نیز بود كه‌ بوردیو، مشهور شد و با آن‌ كه‌ متن‌هایش‌ سخت‌ و غیر قابل‌ ترجمه‌ است‌، كتاب‌هایش‌ در سراسر جهان‌ ترجمه‌ و منتشر شد و توانست‌ تاؤیر زیادی‌ بر جامعه‌شناسی‌ امروز بگذارد.
اما فكوهی‌ در معرفی‌ بوردیو به‌ تبیین‌ شاخصه‌ها و ویژگی‌های‌ او نیز پرداخت‌. از این‌ منظر وی‌ بوردیو را فردی‌ فلسفی‌ معرفی‌ كرد كه‌ در عین‌ حال‌ روشنفكر و منتقد بود و البته‌ بیش‌ از همه‌ چپ‌ بود و این‌ مساله‌ را نیز انكار نمی‌كرد. به‌ عقیده‌ فكوهی‌، چپ‌ بودن‌ بوردیو نه‌ از حیث‌ ایدئولوژی‌ كه‌ از منظر ارزشی‌ بود، او كمونیست‌ و سوسیالیست‌ نبود و حتی‌ به‌ این‌ احزاب‌ در فرانسه‌ انتقاد وارد می‌ كرد كه‌ وارد ساخت‌های‌ قدرت‌ شده‌اند و در كل‌، چپ‌ بودن‌ را به‌ این‌ شكل‌ می‌پذیرفت‌ كه‌ منتقد نظام‌ سرمایه‌ داری‌ بود، دفاع‌ از آزادی‌ می‌ كرد، به‌ دفاع‌ از جهان‌ سوم‌ می‌ پرداخت‌، مدافع‌ حقوق‌ محرومان‌ و اقلیت‌ها بود، حقوق‌ بشر را می‌ ستود و به‌ مقابله‌ با نابرابری‌ نژادی‌ و سلسله‌ مراتب‌ جوامع‌ انسانی‌ می‌ پرداخت‌. و در همین‌ راستا بود كه‌ دموكراسی‌ در نظام‌ سرمایه‌ داری‌ را نیز مصداقی‌ از نظام‌ بازتولید قدرت‌ سیاسی‌ می‌ دانست‌. فكوهی‌ یكی‌ از اقدامات‌ جالب‌ بوردیو در نقد نظام‌ سلطه‌ و دموكراسی‌ سرمایه‌ داری‌ را نامزد كردن‌ یك‌ دلقك‌ به‌ نام‌ (كلوش‌) برای‌ انتخابات‌ ریاست‌ جمهوری‌ فرانسه‌ می‌ دانست‌ كه‌ با توجه‌ به‌ گرایش‌ افكار عمومی‌ به‌ وی‌، سیاستمداران‌ وقت‌ راعصبانی‌ كرده‌ و با تهدید و زور، كلوش‌ را در اواسط‌ كار از صحنه‌ بیرون‌ كردند و بوردیو نیز با این‌ ترفند به‌ خوبی‌ نشان‌ داد كه‌ چرا و چگونه‌ سیستم‌ اجتماعی‌ قبل‌ از هر چیز بازتولید سیستم‌ قدرت‌ است‌، چه‌ در هدف‌ و چه‌ در روش‌ها!
دكتر فكوهی‌ در ادامه‌ به‌ تلقی‌ بوردیو از جامعه‌شناسی‌ مطلوب‌ پرداخت‌ و گفت‌: از نقطه‌ نظر بوردیو، جامعه‌شناسی‌ ابزاری‌ سیاسی‌ برای‌ تغییر اجتماعی‌ است‌ و این‌ رشته‌ علمی‌ ابزاری‌ عقلانی‌ و روش‌شناختی‌ است‌ كه‌ باید وظیفه‌ اش‌ نقد قدرت‌ باشد و نشان‌ دادن‌ مكانیسم‌های‌ فسادانگیز قدرت‌ و نیز توجه‌ به‌ آلترناتیوهای‌ دولت‌ یعنی‌ سازمان‌های‌ غیردولتی‌. اما از دیدگاه‌ بوردیو جامعه‌ و جامعه‌شناسی‌ چندان‌ وظیفه‌ خویش‌ را عمل‌ نكرده‌اند. او با تاؤیر از ماركس‌ معتقد است‌ سیستم‌ اجتماعی‌ بازتولید نظام‌ سلطه‌ شده‌ و تمام‌ جوامع‌ در خودشان‌ گره‌هایی‌ دارند كه‌ با همدیگر رابطه‌ هژمونیك‌ و مسلط‌ دارند و در این‌ میان‌ رابطه‌ حاكم‌ و محكوم‌ ایجاد می‌شود. اما نكته‌ اینجاست‌ كه‌ بوردیو بر خلاف‌ ماركس‌ به‌ گروه‌های‌ بزرگ‌ و تداوم‌ تاریخی‌ - جغرافیایی‌ آن‌ قائل‌ نیست‌ و او جوامع‌ انسانی‌ را بسیار پیچیده‌تر از آن‌ می‌داند كه‌ بحث‌ از طبقه‌ و طبقه‌ كارگر كندأ لذا بحث‌ وی‌ در این‌ رابطه‌ هژمونیك‌ بر میدان‌ یا حوزه‌ متمركز است‌ كه‌ گروه‌های‌ مختلف‌ در آن‌ رقابت‌ و تضاد دارند. فكوهی‌ برای‌ ملموس‌ترشدن‌ این‌ دیدگاه‌ بوردیو به‌ مثال‌ حوزه‌ یا میدان‌ آكادمی‌ اشاره‌ كرد. بوردیو حوزه آكادمی‌ یا دانشگاه‌ را مثال‌ می‌ زند و در آن‌ از سه‌ گروه‌ دانشجو، استاد و كارمند نام‌ می‌ برد كه‌ بین‌ این‌ گروه‌ها، گره‌، رابطه‌ هژمونیك‌ و تضاد وجود دارد و بوردیو این‌ رابطه‌ هژمونیك‌ را در تمام‌ گروه‌ها قابل‌ مشاهده‌ می‌ داند و بر خلاف‌ ماركس‌ كه‌ هژمونی‌ را در مرحله‌ انقلاب‌ می‌ داند، از هژمونی‌ در مرحله‌ آرامش‌ دم‌ می‌ زند. همچنین‌ تلقی‌ او از عامل‌ هژمونی‌ كه‌ از منظر ماركس‌ در ؤروت‌ اقتصادی‌ خلاصه‌ می‌ شد، بسیار گسترده‌تر و پیچیده‌تر است‌. وی‌ به‌ سرمایه‌ كل‌ اشاره‌ می‌ كند كه‌ صرفا سرمایه‌ اقتصادی‌ و ابزار تولید نیست‌ و سرمایه‌ فرهنگی‌ از جمله‌ مدرك‌ و سرمایه‌ اجتماعی‌ از جمله‌ پرستیژ را نیز دربر می‌ گیرد.
بحثی‌ جالب‌ توجه‌ در افكار بوردیو كه‌ از سوی‌ ناصر فكوهی‌ تشریح‌ شد، مساله‌ تحرك‌ اجتماعی‌ بود. به‌ عقیده‌ بوردیو، سرمایه‌ داری‌ و جامعه‌شناسی‌ معمول‌، از تحرك‌ اجتماعی‌ به‌ عنوان‌ یك‌ حربه‌ استفاده‌ می‌ كند و قائل‌ به‌ فرصت‌های‌ برابر برای‌ همگان‌ است‌ تا حس‌ نابرابری‌ و نقد را در عامه‌ مردم‌ خاموش‌ كند، اما بوردیو معتقد است‌ تحرك‌ اجتماعی‌ شعاری‌ بیش‌ نیست‌ و چیزی‌ است‌ كه‌ تنها در تئوری‌ها امكان‌ پذیر است‌. او در رد این‌ مساله‌ به‌ عادت‌های‌ زندگی‌ روزانه‌، اطاعت‌ و نظم‌ ناخودآگاه‌ اشاره‌ می‌ كند كه‌ در جای‌ جای‌ زندگی‌ هر انسانی‌ وجود دارد و سلطه‌ را در تك‌ تك‌ انسان‌ها درونی‌ می‌ كند. سلایق‌، مدها، سبك‌ زندگی‌، زیبایی‌شناسی‌، عادات‌ و هنجارها و... همگی‌ به‌ بازتولید قدرت‌ گروه‌های‌ اجتماعی‌ مسلط‌ می‌ انجامند و این‌ درونی‌ كردن‌ ارزش‌ها كه‌ در همه‌ جوامع‌ مشهود است‌، عملا به‌ شكلی‌ ظاهرا غیر جبرگرایانه‌ از تحرك‌ اجتماعی‌ واقعی‌ در سازمان‌ اجتماعی‌ جلوگیری‌ می‌ كند. البته‌ بوردیو استثنا نیز برای‌ این‌ شیوه‌ قائل‌ است‌ و به‌ عقیده‌ فكوهی‌ تفاوت‌ دیگر ماركس‌ و بوردیو در همین‌ جاست‌ و در این‌ نكته‌ كه‌ ماركس‌ راه‌ حل‌ این‌ تضادها را تنها در انقلاب‌ و خشونت‌ دنبال‌ می‌ كرد و بوردیو در پی‌ خشونت‌ نهادین‌ است‌ كه‌ معمولا به‌ مرحله‌ عمل‌ در نمی‌آید و سیستم‌های‌ حاكم‌ را كه‌ قابل‌ تغییر هستند را تبدیل‌ به‌ سیستم‌های‌ مطلوب‌ می‌ كند.
دكتر فكوهی‌ همچنین‌ به‌ روش‌شناسی‌ بوردیو نیز اشاره‌ كرد و افزود: روش‌ تحقیق‌ از دیدگاه‌ وی‌، تركیبی‌ از روش‌ كمی‌ و كیفی‌ ست‌. او هم‌ از طرفداران‌ »ماكس‌ وبر« كه‌ بر جامعه‌شناسی‌ صرفا تفهمی‌ و روش‌ كیفی‌ استفاده‌ می‌ كنند، انتقاد می‌ كند و هم‌ به‌ روش‌ دوركیمی‌ و عدد و رقم‌ می‌ تازد ولذا در آؤارش‌ از جمله‌ )عشق‌ به‌ هنر( از هر دو روش‌ استفاده‌ می‌ كند. اما به‌ زعم‌ فكوهی‌ تمایل‌ ویژه‌ بوردیو در روش‌شناسی‌، گفتمان‌ تفهمی‌ و فلسفی‌ مثل‌ وبر است‌.
آخرین‌ سخنان‌ دكتر ناصر فكوهی‌ درباره‌ بوردیو این‌ اصل‌ مهم‌ بود كه‌ اساس‌ نظریات‌ و اندیشه‌های‌ بوردیو مربوط‌ به‌ غرب‌ و جامعه‌ سرمایه‌ داری‌ است‌ و درباره‌ ایران‌ یا هر كشور جهان‌ سوم‌ لازم‌ است‌ به‌ بازخوانی‌ و بازتولید اندیشه‌های‌ بوردیو بپردازیم‌.
● بودون‌أ پوزیتیویسم‌ تفسیرگرا
دكتر فرح‌ تركمان‌ استاد جامعه‌شناسی‌ دانشگاه‌ آزاد تهران‌ كه‌ پایان‌ نامه‌ دكتری‌ اش‌ مربوط‌ به‌ ریمون‌ بودون‌ بوده‌ است‌، سومین‌ سخنران‌ از این‌ سلسله‌ نشست‌ها بود كه‌ ۴ اسفندماه‌ به‌ معرفی‌ این‌ جامعه‌شناس‌ معاصر فرانسوی‌ پرداخت‌. وی‌ ابتدا ضمن‌ معرفی‌ اجمالی‌ بودون‌ و آؤار مكتوب‌ وی‌، به‌ محور فعالیت‌های‌ این‌ اندیشمند اجتماعی‌ اشاره‌ كرد كه‌ منطق‌ اجتماعی‌، روش‌شناسی‌ و معرفت‌شناسی‌ می‌باشد. بودون‌ از همكاران‌ لازارسفلد و متاؤر از تالكوت‌ پارسونز و رابرت‌ كی‌ مرتون‌ می‌باشد كه‌ با تاكید بر مدل‌های‌ ریاضی‌ و پرهیز از پرداختن‌ به‌ فلسفه‌ اجتماعی‌، شكلی‌ از پوزیتیویسم‌ و اؤبات‌ گرایی‌ جدید را معرفی‌ می‌كند. دكتر تركمان‌ معرفی‌ اندیشه‌های‌ بودون‌ را در چهار جنبه‌ ادامه‌ داد و به‌ دیدگاه‌ او در قبال‌ جامعه‌شناسان‌ كلاسیك‌، ایستایی‌شناسی‌ او، تحلیل‌ پویا از نظر بودون‌ و روش‌شناسی‌ وی‌ اشاره‌ كرد.دكتر تركمان‌ در تبیین‌ دیدگاه‌ بودون‌ نسبت‌ به‌ جامعه‌شناسان‌ كلاسیك‌، اعتقاد این‌ جامعه‌شناس‌ به‌ دیدگاه‌ مشترك‌ جامعه‌شناسان‌ را مورد توجه‌ قرار داد. از نظر بودون‌، جامعه‌شناسان‌ كلاسیك‌ همگی‌ به‌ شكل‌ یك‌ خانواده‌ مشترك‌ عمل‌ كرده‌اند و مشتركات‌ و تشابهات‌ فراوانی‌ در اندیشه‌های‌ آنان‌ وجود دارد، از جمله‌ اینها وی‌ به‌ تمایز میان‌ اجتماع‌ و جامعه‌، تفكیك‌ امر لاهوتی‌ و امر ناسوتی‌، پرداختن‌ به‌ مساله‌ باورهای‌ جمعی‌ و قائل‌ به‌ پیچیده‌ بودن‌ آن‌ و توجه‌ به‌ جامعه‌شناسی‌ به‌ عنوان‌ ابزاری‌ كه‌ می‌ تواند اصولی‌ را در رفتار كنشگران‌ درك‌ كند، اشاره‌ می‌نماید.
▪ تركمان‌ افزود: بودون‌ در تشریح‌ این‌ اشتراك‌ نظر جامعه‌شناسان‌، سه‌ قضیه‌ را استخراج‌ كرده‌ است‌:
۱ ) جامعه‌شناسان‌ خواه‌ دید كلان‌ یا دید خرد داشته‌ باشند، همگی‌ در پی‌ یافتن‌ ویژگی‌های‌ كنش‌ متقابل‌ هستند و نظام‌ كنش‌ متقابل‌ در كار همه‌ جامعه‌شناسان‌، بستری‌ است‌ كه‌ بقیه‌ پدیده‌های‌ اجتماعی‌ در آن‌شناور هستند.
۲ ) عنصر منطقی‌ تحلیل‌ در جامعه‌شناسی‌، فرد است‌ و البته‌ نه‌ فردی‌ كه‌ در خلا نهادهای‌ اجتماعی‌ عمل‌ می‌ كند، بلكه‌ فرد اجتماعی‌.
۳ ) الگوی‌ انسان‌ اقتصادی‌ برای‌ درك‌ پیچیدگی‌ كنشگر اجتماعی‌ كافی‌ نیست‌ و از این‌ منظر جامعه‌شناسی‌ علمی‌ است‌ كه‌ باید به‌ رفتارهای‌ اجتماعی‌ با جنبه‌ پیچیدگی‌ اش‌ به‌ آن‌ نگاه‌ كند. از این‌ حیث‌، بودون‌ ضمن‌ توجه‌ به‌ اشتراكات‌ جامعه‌شناسان‌ كلاسیك‌ روش‌ خویش‌ را بر مبنای‌ تلفیق‌ میان‌ خرد و كلان‌ و تركیب‌ میان‌ كنش‌ و نظام‌ بنیان‌ نهاده‌ است‌.
بحث‌ بعدی‌ دكتر تركمان‌ مربوط‌ به‌ ایستایی‌شناسی‌ و پویایی‌شناسی‌ بودون‌ بود. ریمون‌ بودون‌، در تشریح‌ این‌ ایده‌، ابتدا دو نوع‌ نظام‌ كنش‌ متقابل‌ )كاركردی‌ و وابستگی‌( را از همدیگر تفكیك‌ می‌ كند. از نظر وی‌، در نظام‌ كنش‌ متقابل‌ كاركردی‌، بیشتر مفهوم‌ نقش‌ ونظام‌ نقش‌ها اهمیت‌ دارد و توجه‌ به‌ كنشگر اجتماعی‌ گ‌كل‌طؤ است‌ كه‌ تحت‌ نظام‌ نقش‌ها، عمل‌ می‌ كند. در این‌ نظام‌ كنشگر بر اساس‌ نقش‌ خود و وظایف‌ تعریف‌ شده‌، كنش‌ انجام‌ می‌ دهد و این‌ عمل‌ آگاهانه‌ و بر اساس‌ عقلانیت‌ است‌. اما در نظام‌ كنش‌ متقابل‌ وابستگی‌، آؤار منتجه‌ یا پیامدهای‌ ناخواسته‌ است‌ كه‌ اهمیت‌ دارد و توجه‌ به‌ كارگزار اجتماعی‌ ل‌ق‌ظعؤ است‌. در این‌ نظام‌ كارگزار اجتماعی‌، به‌ كنش‌ می‌ پردازد و از این‌ كنش‌، پدیده‌های‌ جمعی‌ و آؤاری‌ به‌ وجود می‌ آید كه‌ خواسته‌ كارگزار نبوده‌ و از آن‌ بی‌ اطلاع‌ است‌. در این‌ زمینه‌ دكتر تركمان‌ به‌ تشریح‌ انواع‌ آؤار منتجه‌ از كارگزار اجتماعی‌ پرداخت‌ و انواع‌ آن‌ از جمله‌ آؤار تشدید كننده‌، آؤار معكوس‌، آؤار تضاد، آؤار تثبیت‌،آؤار خنثی‌ كنندگی‌، آؤار محرومیت‌، آؤار متباعد و... را كه‌ همگی‌ نتایج‌ ناخواسته‌ فعل‌ و كنش‌ كارگزار اجتماعی‌ است‌، را با مثال‌هایی‌ تبیین‌ كرد. از این‌ طریق‌ جامعه‌شناسی‌ پوزیتیویستی‌ و غیر انتقادی‌ بودون‌ سر بر می‌ آورد و او به‌ راحتی‌ به‌ توجیه‌ وقایع‌، كاستی‌ها و انحرافات‌ در نظام‌ اجتماعی‌ می‌ پردازد و حتی‌ الیگارشی‌ حكومت‌ها و سلطه‌ نظام‌ قدرت‌ را ناشی‌ از نتایج‌ ناخواسته‌ اقدامات‌ كارگزاران‌ اجتماعی‌ می‌ داند. بنابراین‌ از دیدگاه‌ بودون‌، كارگزار اجتماعی‌ كه‌ بر اساس‌ تاؤیر محیط‌، موقعیت‌ و منابع‌، عادت‌ها، باورها، معرفت‌شناسی‌، اخلاقیات‌ و ارزش‌ها و... عمل‌ می‌ كند با انسان‌ اقتصادی‌ كه‌ بر اساس‌ عقلانیت‌ و با هدف‌ مشخا عمل‌ می‌ كند، متفاوت‌ است‌ و این‌ تفاوت‌ است‌ كه‌ منجر به‌ نتایج‌ ناخواسته‌ و بعضا نامطلوب‌ در زندگی‌ اجتماعی‌ شده‌ است‌.
استاد جامعه‌شناسی‌ دانشگاه‌ آزاد تهران‌ سپس‌ در تشریح‌ تحلیل‌ پویا از منظر بودون‌ به‌ سه‌ عنصر مهم‌ )محیط‌، نظام‌ كنش‌ متقابل‌ و ستانده‌های‌ نظام‌ كنش‌( اشاره‌ كرد كه‌ عوامل‌ موؤر در تغییرات‌ و دگرگونی‌های‌ اجتماعی‌ هستند و با رابطه‌ ای‌ كه‌ با همدیگر دارند، موجب‌ پویایی‌ و عدم‌ ؤبات‌ جامعه‌ می‌ شوند. از دیدگاه‌ بودون‌، محیط‌، كلیه‌ متغیرهای‌ اقتصادی‌، اجتماعی‌، فرهنگی‌، نهادی‌ و تاریخی‌ و... است‌أ منظور وی‌ از نظام‌ كنش‌ متقابل‌، نظام‌ وابستگی‌ است‌ كه‌ كارگزار اجتماعی‌ در آن‌ عمل‌ می‌ كند و پیامدهای‌ ناخواسته‌ را در پی‌ داردأ و تلقی‌ او از ستانده‌ها نیز كلیه‌ رویدادهای‌ ساده‌ یا توزیع‌ رویدادها هستند كه‌ نتیجه‌ نظام‌ كنش‌ متقابل‌ وابستگی‌ است‌ )از جمله‌ ناكامی‌، تطمیع‌ و سرخوردگی‌( و این‌ سه‌ عنصر در رابطه‌های‌ مختلفی‌ كه‌ در نظام‌های‌ اجتماعی‌ با یكدیگر دارند، تغییرات‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ را رقم‌ می‌ زنند. بر همین‌ مبنا از منظر بودون‌، در نظام‌ انحصاری‌، بیش‌ از همه‌ محیط‌، تعیین‌ كننده‌ رفتار كنشگران‌ است‌ و بر همین‌ مبنا آن‌ چه‌ از این‌ نظام‌ بیرون‌ می‌ آید، بیشتر قابل‌ پیش‌ بینی‌ است‌. اما در نظام‌های‌ غیر انحصاری‌، ستانده‌ها و نظام‌ كنش‌ متقابل‌ وابستگی‌ بر همدیگر و بر محیط‌ تاؤیرگذارند و تفسیر حال‌، آینده‌ را مشخا می‌ كند و در این‌ وضعیت‌ تهاجم‌ به‌ محیط‌ و تغییر در نظام‌ اجتماعی‌، فرهنگی‌ و اقتصادی‌ و.... بسیار قابل‌ پیش‌ بینی‌ است‌.
مساله‌ قابل‌ ذكر دیگر در اندیشه‌ بودون‌، روش‌شناسی‌ اوست‌ كه‌ به‌ گفته‌ دكتر تركمان‌، وی‌ در این‌ زمینه‌ مشهور به‌ فردگرایی‌ روش‌شناسانه‌ شده‌ است‌. او در ضمن‌ عقیده‌ به‌ پوزیتیویسم‌ و اؤبات‌ گرایی‌ و روش‌های‌ ریاضی‌ و كمی‌ در جامعه‌شناسی‌، قائل‌ به‌ تعدیل‌ اؤبات‌ گرایی‌ و استفاده‌ از روش‌های‌ تفسیری‌ نیز می‌ باشد. وی‌ هم‌ قائل‌ به‌ توصیف‌ است‌ كه‌ محقق‌ را با امری‌ ناشناخته‌ آشنا می‌ كند و هم‌ قائل‌ به‌ تفسیر است‌ كه‌ محقق‌ را جای‌ كنشگر قرار می‌ دهدأ لذا رویكرد او تعدیل‌ روش‌ كمی‌ و كیفی‌ و استفاده‌ از تفسیر درعین‌ محك‌ زدن‌ آن‌ توسط‌ داده‌های‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌.
سخن‌ پایانی‌ فرح‌ تركمان‌ به‌ دو نگرانی‌ عمده‌ بودون‌ در زمینه‌ جامعه‌شناسی‌ اختصاص‌ داشت‌. این‌ جامعه‌شناس‌ معاصر فرانسوی‌ در وهله‌ اول‌ معتقد است‌ كه‌ جامعه‌شناسی‌ مبدل‌ به‌ ماده‌ علمی‌ شده‌ كه‌ از مسائل‌ مهمی‌ چون‌ ارزش‌های‌ جمعی‌، رابطه‌ امر فردی‌ و جمعی‌، كنش‌ و انگیزه‌ها و... غافل‌ شده‌، مسائل‌ اساسی‌ كه‌ در ابتدا از فلسفه‌ وام‌ گرفته‌ بود را به‌ خود فلسفه‌ سپرده‌ و به‌ نوعی‌ جامعه‌شناسی‌ توصیفی‌ تبدیل‌ شده‌ كه‌ امروزه‌ دیگر خریداری‌ ندارد. اما هشدار دوم‌ او، نگرانی‌ از تفسیرهای‌ غلط‌ از جامعه‌شناسان‌ كلاسیك‌ است‌ كه‌ امروزه‌ در مورد دوركیم‌، وبر، زیمل‌ و دیگران‌ به‌ آشكاری‌ صورت‌ می‌ پذیرد. به‌ زعم‌ بودون‌، تفسیر دادن‌ از تحلیل‌های‌ جامعه‌شناسی‌ كار آسانی‌ است‌، اما بازخوانی‌ صحیح‌ یك‌ جامعه‌شناس‌ امر پیچیده‌ و دشواری‌ است‌ كه‌ كمتر كسی‌ بدان‌ توجه‌ دارد.
● مورن‌أ روش‌ پیچیدگی‌ و اختلاط‌ فرهنگ‌ها
چهارمین‌ نشست‌ بازخوانی‌ جامعه‌شناسی‌ فرانسه‌ به‌ ادگار مورن‌ متولد ۱۹۲۱ اختصاص‌ داشت‌ كه‌ امروزه‌ در فرانسه‌ و دیگر نقاط‌ جهان‌، به‌ عنوان‌ یك‌ محقق‌ و اندیشمند میان‌ رشته‌ ای‌شناخته‌ می‌شود و در سال‌ ۱۳۸۱ سفری‌ به‌ ایران‌ نیز داشته‌ است‌. معرفی‌ مورن‌ به‌ دكتر »امیر نیك‌ پی‌« جامعه‌شناس‌ و استاد دانشگاه‌ شهید بهشتی‌ واگذار شده‌ بود كه‌ ۱۰ اسفندماه‌ در این‌ زمینه‌ سخنرانی‌ كرد.دكتر نیك‌ پی‌ ابتدا به‌ معرفی‌ اجمالی‌ مورن‌ پرداخت‌ و عقاید و خصوصیات‌ وی‌ را از زبان‌ خودش‌ بر شمرد، ادگار مورن‌ در نوجوانی‌ عضو حزب‌ كمونیست‌ فرانسه‌ بود و سال‌های‌ اشغال‌ فرانسه‌ به‌ دست‌ نازی‌ها جزو مبارزین‌ محسوب‌ می‌ شد. در این‌ مدت‌ مبارزه‌ دوبار دستگیر و حكم‌ اعدام‌ برایش‌ صادر شد اما از این‌ مهلكه‌ گریخت‌. اواخر سال‌های‌ ۱۹۵۰ از ماركسیسم‌ برید و كتابی‌ با عنوان‌ انتقاد از خود را تالیف‌ كرد و دلایل‌ این‌ را كه‌ چرا ماركسیسم‌ و نهیلیسم‌ دیگر پاسخگوی‌ نیازهای‌ فكری‌ او نیست‌ را مورد بررسی‌ قرار داد. وی‌ در دهه‌ ۶۰ میلادی‌ گرداننده‌ مجله‌ ای‌ معتبر در فرانسه‌ بود كه‌ مباحث‌ جدیدی‌ را مطرح‌ می‌ كرد و در آن‌ زمان‌ سارتر و متفكران‌ مطرح‌ دیگر در جهان‌ با این‌ مجله‌ همكاری‌ داشتند.دكتر نیك‌ پی‌، مورن‌ را پدر جریان‌ سوسیالیستی‌ در فرانسه‌ مطرح‌ كرد و گفت‌: ادگار مورن‌، كه‌ از جامعه‌ شناسان‌ و اندیشمندان‌ بزرگ‌ معاصر غرب‌ به‌ حساب‌ می‌ آید، از جمله‌ شخصیت‌های‌ چپ‌ گرایی‌ است‌ كه‌ در دهه‌های‌ گذشته‌، با تعدیل‌ در مواضع‌ خویش‌، سعی‌ در ارائه‌ گفتمان‌ جدیدی‌ در حوزه‌ فرهنگ‌ و علوم‌ انسانی‌ نموده‌ است‌. امروزه‌ نیز به‌ عنوان‌ یكی‌ از طرفداران‌ سوسیال‌ دموكراسی‌ در فرانسه‌ شناخته‌ می‌شود، به‌ طوری‌ كه‌ نقشی‌ كه‌ »آنتونی‌ گیدنز« در بریتانیا ایفا می‌ كند، در فرانسه‌ بر عهده‌ مورن‌ است‌. از سوی‌ دیگر، او نظریات‌ خود را حاوی‌ لیبرال‌ ترین‌ اندیشه‌ها می‌ داند و برای‌ مثال‌ مخالف‌ محاكمه‌ منكران‌ هولوكاست‌ می‌باشد، در عین‌ حال‌ او خود را عارف‌ و البته‌ شك‌ باور می‌ داند، وی‌ می‌ گوید من‌ فرد مذهبی‌ هستم‌ كه‌ ادیان‌ بشر را با هم‌ پیوند داده‌ ام‌أ آؤار و نظریات‌ وی‌ غیر از جامعه‌شناسی‌ مربوط‌ به‌ شناخت‌شناسی‌ و انسان‌شناسی‌ و بیولوژی‌ نیز می‌باشد و در اهمیت‌ اندیشه‌های‌ وی‌ همین‌ بس‌ كه‌ كرسی‌های‌ مختلفی‌ در دانشگاه‌های‌ مهم‌ دنیا از سوی‌ یونسكو، تنها بر نظریه‌ پیچیدگی‌ او كار می‌ كنند.
امیر نیك‌ پی‌ در تحلیل‌ روش‌شناسی‌ مورن‌ به‌ این‌ نكته‌ اشاره‌ كرد كه‌ مهمترین‌ و مشهورترین‌ بخش‌ تفكر او، انتقاد به‌ روش‌ شناسی‌ رایج‌ در علوم‌ اجتماعی‌ غرب‌ است‌. البته‌ او تنها به‌ نگرش‌ سلبی‌ بسنده‌ نمی‌كند، بلكه‌ سعی‌ در بهسازی‌ شناخت‌ در حوزه‌های‌ انسانی‌ و اجتماعی‌ دارد. روش‌ وی‌، كه‌ مشهور به‌ روش‌ پیچیدگی‌ شده‌، نوعی‌ سبك‌ كار نیست‌ بلكه‌ به‌ عقیده‌ خود مورن‌ نوعی‌ راه‌ رفتن‌ است‌. نخستین‌ راهكاری‌ كه‌ از این‌ اصل‌ برمی‌ آید، این‌ است‌ كه‌ پژوهشگران‌ علوم‌ اجتماعی‌، بیش‌ از آنكه‌ به‌ تخصا در جزئیات‌ نیاز داشته‌ باشند، به‌ بررسی‌ موضوع‌ از منظرها و ایستارهای‌ متفاوت‌ و گوناگون‌ نیازمندند. مورن‌ با انتقاد از روش‌های‌ شناخت‌ علوم‌ انسانی‌ كه‌ یك‌ موضوع‌ را جزء جزء می‌كنند و در بهترین‌ حالت‌، تنها به‌شناخت‌ جزء قائل‌ می‌ شوند، با الهام‌ از »پاسكال‌«، معتقد است‌ محقق‌ به‌شناخت‌ یك‌ موضوع‌ نائل‌ نمی‌شود مگر جزء جزء آن‌ را بشناسد و جزء جزء را نمی‌شناسد مگر آن‌ كه‌ كل‌ را بشناسد و بر همین‌ مبنا مورن‌ معتقد است‌ دانش‌ امروزی‌، از این‌ نگاه‌، تصویری‌ واژگونه‌ از واقعیت‌ ارائه‌ می‌كنند و طبعا نیازمند نقد و بازكاوی‌ اند. وی‌ تاكید می‌ كند برای‌ تحقیق‌ اجتماعی‌، نیاز مبرم‌ به‌ رابطه‌ تنگاتنگ‌ میان‌ جامعه‌شناسی‌، اقتصاد، فرهنگ‌، روانشناسی‌، اسطوره‌ و ادیان‌ و... داریم‌. حتی‌ وی‌ تعریفی‌ كه‌ از فرهنگ‌ نیز می‌ دهد با توجه‌ به‌ همین‌ پیچیدگی‌ است‌، چنانچه‌ معتقد است‌ فرهنگ‌، مجموعه‌ ای‌ از دانش‌ها، عادات‌، رفتارها، هنجارها، ممنوعیت‌ها، عقاید، آیین‌ها، ارزش‌ها، ایده‌ها، اساطیر، ابزارها و دستاوردهایی‌ است‌ كه‌ از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر تداوم‌ می‌ یابد و در هر فردی‌ بازتولید شده‌ و مولد پیچیدگی‌ اجتماعی‌ است‌.
▪ بعد از این‌، دكتر نیك‌ پی‌ از كتاب‌ مهم‌ مورن‌، هویت‌ انسانی‌ كه‌ توسط‌ خود نیك‌ پی‌ ترجمه‌ شده‌ است‌، به‌ شاخصه‌های‌ مورد نظر ادگار مورن‌ در این‌ روش‌ اشاره‌ كرد و اصول‌ روش‌ پیچیدگی‌ را چنین‌ برشمرد:
۱ ) هیچ‌ جامعه‌ای‌ امكان‌ ندارد كه‌ تحت‌ نظام‌ مكانیكی‌ درآید. نظم‌ اجباری‌ در طول‌ تاریخ‌ هرگز ایجاد نشده‌ و نه‌ در گذشته‌، نه‌ حال‌ و نه‌ آینده‌، توتالیترترین‌ و مستبدترین‌ حكومت‌ها هم‌ نمی‌توانند جامعه‌ای‌ را تحت‌ انقیاد و تسلط‌ كامل‌ خویش‌ درآورند.
۲ ) در همه‌ جوامع‌ رقابت‌، منافع‌ فردی‌ و منافع‌ جمعی‌ وجود دارد. كشمكش‌ و تضاد چه‌ در دموكراسی‌ و چه‌ در غیر دموكراسی‌ حتمی‌ است‌ و هرگز امكان‌ ندارد یك‌ گروه‌ حاكم‌ كل‌ شود.
۳ ) اقتدار زورمندانه‌ برای‌ وحدت‌ جامعه‌ كافی‌ نیست‌ و انسجام‌ به‌ عناصر دیگری‌ نیاز دارد تا روح‌ جمعی‌ به‌ پرواز درآید.
۴ ) در هر جامعه‌ ای‌ سلسله‌ مراتب‌ وجود دارد.
۵ ) جامعه‌ بدون‌ حكومت‌ امكان‌ پذیر نیست‌ ولی‌ رابطه‌ حكومت‌ و جامعه‌ دیالوژیك‌ است‌، در عین‌ حال‌ كه‌ تسلط‌ و استیلای‌ كامل‌ حكومت‌ بر جامعه‌ امكان‌ پذیر نیست‌، جامعه‌ نیز بدون‌ حكومت‌ دوام‌ ندارد و رابطه‌ حكومت‌ و جامعه‌، مكمل‌ - تضاد است‌.
۶ ) جامعه‌ هم‌ نیاز به‌ جبر دارد و هم‌ به‌ آزادی‌أ وقتی‌ به‌ جبر نیاز دارد كه‌ باید نظم‌ تشكیل‌ شود و البته‌ آزادی‌ و در پی‌ آن‌ آفرینندگی‌ نیز در بی‌ نظمی‌ شكل‌ می‌گیرند.
۷ ) جامعه‌ كامل‌ و بدون‌ نقا وجود ندارد و بی‌عدالتی‌ و نابرابری‌ در هر جامعه‌ ای‌ گریز ناپذیر است‌ و جالب‌ اینجاست‌ كه‌ فجیع‌ ترین‌ نظام‌های‌ سیاسی‌ در جایی‌ ایجاد شده‌ كه‌ حكومت‌ در پی‌ عدالت‌ و بی‌ طبقگی‌ بوده‌ است‌. دكتر نیك‌ پی‌، ترس‌ از درهم‌ آمیختگی‌ و ترس‌ از اینكه‌ همه‌ چیز كلی‌ باشد یا برعكس‌ را از سوءتفاهم‌هایی‌ برشمرد كه‌ از اندیشه‌ پیچیدگی‌ مورن‌ برمی‌ خیزد. وی‌ به‌ نقل‌ از مورن‌ تاكید كرد: متاسفانه‌ این‌ حقیقت‌ دارد كه‌ همه‌ چیز در همه‌ چیز وجود دارد و نباید در آن‌ غرق‌ شد. به‌ من‌ گفته‌ می‌شود كه‌ در جست‌وجو و آرزوی‌ یك‌ تفكر همه‌ جانبه‌ كلی‌ هستم‌، در صورتی‌ كه‌ تسلط‌ بر همه‌شناخت‌ها و شناختن‌ تمامیت‌ هستی‌ و جهان‌ امكان‌ پذیر نیست‌.
موضوع‌ مهم‌ و مورد علاقه‌ مورن‌، از نظر نیك‌ پی‌، مساله‌ اختلاط‌ فرهنگ‌ها می‌باشد، وی‌ از یك‌ سو اعتقاد به‌ عناصر مشترك‌ در تاریخ‌ و فرهنگ‌ جوامع‌ دارد و تابو، دین‌، اسطوره‌، عقل‌ و... در طول‌ تاریخ‌ هر فرهنگی‌ مرتبط‌ به‌ یكدیگر دانسته‌ و آنچه‌ توهم‌ پوزیتیویستی‌ و تك‌ خطی‌ در سیر تاریخی‌ و فرهنگی‌ جوامع‌ می‌نامد را رد می‌ كند. از دیگر سو معتقد است‌ اختلاط‌ فرهنگ‌ها با همگن‌سازی‌ متفاوت‌ است‌ و اینجا نیز از توهم‌ فرهنگ‌ ناب‌ و دست‌ نخورده‌ انتقاد می‌كند. بنابراین‌ وی‌ معتقد است‌ هر جامعه‌ و فرهنگی‌ هم‌ تكیه‌ بر گذشته‌ خود دارد و هم‌ با فرهنگ‌ و تاریخ‌ دیگر فرهنگ‌ها تلفیق‌ شده‌ است‌. در این‌ زمینه‌ مثال‌ وی‌، موسیقی‌ فلامینكو است‌ كه‌ از چندین‌ موسیقی‌ و فرهنگ‌ مختلف‌ نشات‌ گرفته‌، هیچ‌ كدام‌ به‌ تنهایی‌ نیست‌ و خود شكلی‌ جدید را پدید آورده‌ است‌.
دكتر نیك‌ پی‌ به‌ دو مساله‌ دیگر در اندیشه‌ مورن‌ اشاره‌ كرد، یكی‌ مساله‌ توسعه‌ بود كه‌ از منظر وی‌ توسعه‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ باید هماهنگ‌ و همگام‌ با هم‌ باشد و به‌ جوامعی‌ از قبیل‌ چین‌ كه‌ یك‌ شكل‌ از توسعه‌ را مد نظر قرار داده‌ اند، انتقاد وارد می‌ كند. دیگر، نگاه‌ مورن‌ به‌ جوامع‌ توسعه‌ نیافته‌ است‌ كه‌ از دید او دو گرایش‌ عمومی‌ در جهان‌ وجود دارد: اول‌ گرایشی‌ كه‌ در پی‌ جدید ترین‌ تكنولوژی‌هاست‌ و فجیع‌ ترین‌ نتایجی‌ را كه‌ در غرب‌ و جهان‌ ایجاد شده‌ را پی‌جویی‌ می‌كند و دوم‌ گرایشی‌ كه‌ دنبال‌ ایده‌ها و ارزش‌های‌ رهایی‌ بخش‌ غرب‌ هستند از جمله‌ برابری‌ و حقوق‌ بشر و دموكراسی‌ و اینجا از جاهایی‌ است‌ كه‌ می‌توانیم‌ مورن‌ را در هیبت‌ یك‌ روشنفكر تماشا كنیم‌. پایان‌ سخن‌ نیك‌ پی‌، بحث‌ خلاقیت‌ از منظر مورن‌ بود كه‌ به‌ عقیده‌ وی‌ آینده‌ باز است‌ و فرد و خلاقیت‌ او قابل‌ پیش‌ بینی‌ نیست‌ و از همین‌ روست‌ كه‌ جامعه‌شناسی‌ نمی‌تواند فرد را كنار بگذارد و همین‌ فرد و خلاقیت‌ اوست‌ كه‌ می‌تواند امید آینده‌ ای‌ روشن‌ را بر ما به‌ ارمغان‌ آورد.
● هنری‌ لوفور ماركسیسم‌ انسانگرا
هنری‌ لوفورجامعه‌شناسی‌ كمترشناخته‌ شده‌ در ایران‌ است‌ كه‌ با عنوان‌ پدر دیالكتیك‌ در فرانسه‌شناخته‌ شده‌ و نقش‌ موؤری‌ نیز در جنبش‌ می‌ ۱۹۶۸ فرانسه‌ ایفا كرده‌ است‌. معرفی‌ این‌ اندیشمند معاصر فرانسوی‌ به‌ امیر هوشنگ‌ افتخاری‌ راد محقق‌ و روزنامه‌ نگار سپرده‌ شده‌ بود كه‌ در ۱۱ اسفندماه‌ در این‌ رابطه‌ در تالار كتابخانه‌ حسینیه‌ ارشاد سخنرانی‌ كرد.
افتخاری‌ راد ابتدا به‌ مجملی‌ از زندگی‌ هنری‌ لوفور اشاره‌ كرد و گفت‌ وی‌ كه‌ متاؤر از سه‌ فیلسوف‌ مهم‌ نیچه‌، هگل‌ و ماركس‌ بوده‌، به‌ طور كلی‌ از ابتدا اندیشه‌های‌ ماركسیستی‌ داشته‌ و از سال‌ ۱۹۲۸ تا ۱۹۵۸ عضو حزب‌ كمونیست‌ بوده‌ است‌. اما به‌ علت‌ اندیشه‌های‌ تندش‌ مبتنی‌ بر بازگشت‌ به‌ ماركس‌ جوان‌، رواج‌ ماركسیسم‌ انسان‌ گرا و نقد استالینیسم‌ در عین‌ نقد كاپیتالیسم‌ و فاشیسم‌، از حزب‌ كمونیست‌ اخراج‌ شد، تئوری‌ اصلی‌ او نیز كه‌ تا پایان‌ عمر روی‌ آن‌ كار كرد، نقد زندگی‌ روزمره‌ می‌باشد.
هنری‌ لوفور در تشریح‌ نقد زندگی‌ روزمره‌ به‌ چهار شكل‌ از خودبیگانگی‌ اشاره‌ می‌ كند كه‌ توسعه‌ یافته‌تر از خودبیگانگی‌ است‌ كه‌ ماركس‌ بر آن‌ تاكید داشت‌.
▪ این‌ چهار شكل‌ از منظر لوفور چنین‌ است‌:
۱ ) بیگانگی‌ كارگر از كالایی‌ كه‌ تولید می‌ كند.
۲ ) بشریت‌ به‌ عنوان‌ یك‌ نوع‌ انسانی‌ از بشریت‌ خود جدا شده‌ و بیگانه‌ می‌شود.
۳ ) هر فرد انسانی‌ نه‌ صرفا كارگر با زندگی‌ انتزاعی‌ خود، از خودش‌ بیگانه‌ می‌شود
۴ ) بیگانگی‌ یك‌ نوع‌ انسانی‌ از تن‌ خود و جدایی‌ تن‌ از ذهن‌. وی‌ معتقد است‌ از خودبیگانگی‌ موجب‌ فاصله‌ گرفتن‌ سوژه‌ها از جهان‌ می‌شود و علت‌ اصلی‌ و منشا از خود بیگانگی‌ را زندگی‌ روزمره‌ می‌ داند. افتخاری‌ راد افزود:هانری‌ لوفر، كار وفراغت‌ هر دو را در جامعه‌ بورژوازی‌ عامل‌ از خود بیگانگی‌ می‌ داند و زندگی‌ روزمره‌ كه‌ آن‌ را زندگی‌ غیر اصیلی‌ می‌ داند، جایگزین‌ اقتصاد سیاسی‌ ماركس‌ می‌ داند و معتقد است‌ در دنیایی‌ كه‌ همه‌ چیز آن‌ مبدل‌ به‌ بازار شده‌ و فرهنگ‌ نیز قابل‌ مبادله‌ است‌، تكنولوژی‌ كه‌ در ابتدا برای‌ رهایی‌ انسان‌ بوده‌، امروز وارد زندگی‌ روزمره‌ بشر شده‌ و خود به‌ عامل‌ از خودبیگانگی‌ انسان‌ مبدل‌ شده‌ است‌ و او این‌ مساله‌ را پارادوكس‌ تراژیك‌ انسان‌ امروزی‌ برمی‌ شمرد. امیر هوشنگ‌ افتخاری‌ راد بر این‌ مساله‌ نیز تاكید كرد كه‌ قبل‌ از لوفر نیز برخی‌ اندیشمندان‌ به‌ نقد زندگی‌ روزمره‌ پرداخته‌ بودند، اما نوع‌ نگاه‌ و روش‌ برخورد لوفر متفاوت‌ از دیگران‌ است‌. برای‌ مثال‌ وی‌ برخلاف‌ »مارتین‌هایدگر« كه‌ از بیرون‌ و از نقطه‌ استعلایی‌، زندگی‌ روزمره‌ را نقد می‌ كند به‌ نقد زندگی‌ روزمره‌ از درون‌ می‌ پردازد و بیشتر در اوج‌ آن‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ اشاره‌ دارد. اما نگاه‌ لوفر به‌ این‌ مساله‌ صرفا بدبینانه‌ و سلبی‌ نیست‌، وی‌ نقد زندگی‌ روزمره‌ را بر همین‌ اساس‌ بسط‌ می‌ دهد و به‌ دو مفهوم‌ مهم‌ »لحظه‌« و »فستیوال‌« اشاره‌ می‌كند و از این‌ عناصر به‌ عنوان‌ ابزار رهایی‌بخش‌ نام‌ می‌برد. به‌ عقیده‌ لوفر، زندگی‌ انسان‌ از لحظاتی‌ تشكیل‌ شده‌ كه‌ می‌تواند از خودبیگانگی‌ را خاموش‌ كرده‌ آن‌ را از خود دور كند. فستیوال‌ نیز از منظر لوفر، لحظه‌ها و گسست‌هایی‌ در زندگی‌ روزمره‌ است‌ كه‌ قدرت‌ انفجاری‌ دارند و می‌ توانند با گسست‌ زمانی‌ در زندگی‌ روزمره‌ و پیچ‌ و خم‌ دادن‌ به‌ مسیر صاف‌ و مستقیم‌ آن‌، انسان‌ را از دام‌ بیگانگی‌ رهایی‌ بخشند، به‌ زعم‌ لوفر، انقلاب‌ اجتماعی‌ یكی‌ از این‌ فستیوال‌هاست‌ كه‌ می‌تواند به‌ عنوان‌ یك‌ عامل‌ رهایی‌ بخش‌ در زندگی‌ انسان‌ مطرح‌ شود. امیر هوشنگ‌ افتخاری‌ راد، بر این‌ عوامل‌ رهایی‌ بخش‌ از نظر لوفر تاكید كرد و افزود: لوفر معتقد است‌ در جامعه‌ مطلوب‌ هر روز زندگی‌، باید حاوی‌ یك‌ كار هنری‌ باشد هر وسیله‌ تكنیكی‌ باید به‌ تغییر زندگی‌ روزمره‌ كمك‌ كند و در این‌ صورت‌ است‌ كه‌ با انسان‌ رهایی‌ بخش‌ و فارغ‌ از بیگانگی‌ روبرو هستیم‌.
منبع : وبلاگ علوم اجتماعی